amooyam nabash(vip) PDF
Document Details
Uploaded by FinestSiren
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید صدوقی یزد
PUYADL
Tags
Summary
This is a story about a girl named Mohya and her uncle, Javid. The story describes their interactions and a passionate night between them.
Full Transcript
CREATE BY PUYADL دستی به لباس عمو کشیدم و با عشوه همیشگیم به گردنش زبون زدم. -من االن میخوامت؛ امشب!...
CREATE BY PUYADL دستی به لباس عمو کشیدم و با عشوه همیشگیم به گردنش زبون زدم. -من االن میخوامت؛ امشب! چشم هاشو تا به تا کرد و گفت: -با این لوندی هات می خوای به کجا برسی؟ چشم و ابرو کج و کوله کردم و از زیر میز دستمو طرف مردونگیش بردم ،دم گوشش پچ زدم: -به این ،به عطر تنت که داره دیوونم میکنه. دستم رو پس زد و گفت: ﭘو -اینجا جاش نیست! دوباره دستم رو به مردونگیش رسوندم و لبم رو با زبونم تر کردم و گفت: -پایین توی پارکینگ... حرفم تموم نشده بود که به خاطر فشار ریزی که به مردونگیش وارد کردم ،کالفه از جا بلند شد و دستم رو کشید تا همراهیش کنم. ﯾﺎد بی توجه به بقیه و شلوغی از واحدی که مهمونی بود بیرون زدیم و با آسانسور به پارکینگ رفتیم. جاوید در عقب رو باز کرد و هلم داد روی صندلی ،خیلی زود دامن رو باال دادم و براش قمبل کردم. مهم نبود اون عموم باشه یا من برادر زادش باشم ،این وسط تنها چیزی که سر کشی می کرد عشق بی حد و مرز من بود. صدای باز شدن سگک کمربندش توی ماشین پیچید و من از همیشه مشتاق تر باسنم رو تکون دادم. اﻧﻠ خودشو از پشت بهم چسبوند و دستی بین پاهام کشید. -برا کی اینجوری خیس شدی؟ نفسم به شمار افتاد و بیشتر خودمو بهش مالیدم. -برای تو ،جاوید! ود با حس مردونگی گرمش پشت باسنم دیگه هوش از سرم پرید.التشو با خیسی من آغشته به مایه لزج کرد و سرشو نزدیک گوشم اورد. -من چیکارتم؟ تا خودشو روی سوراخ کونم تنظیم کرد نالیدم: -عموی منی! بکن توش آه... طی حرکت یهویی خودشو واردم کرد که از ترس جیغ بلندی کشیدم. دستش روی دهنم نشست و فشار داد. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL -هیس صدامون میره بیرون! جوابی ندادم وبجاش باسنم رو لرزوندم ،جاوید در حالیکه تلمبه میزد خم شد روی تنم ،به سینه م چنگ زد و گفت: -کی بشه اون کلوچه ی خوشمزه تو جر بدم ،توله سگ؟ پر شهوت خندیدم و گفتم: -همین االن اراده ی کنی میتونی بزنیش عموجون! دستش رو از سینه م جدا کرد و دو طرف باسنم رو محکم کشید ،طوری که به سوزش افتاد و بعد با ضربه ی محکمی به هر طرفش ولش کرد. ﭘو -کون ژله ایت ارزششو داره قربونش برم؟! در حالیکه از درد و لذت نفس نفس میزدم ،گفتم: -اگه تو قربونش بشی ،پس که جرش بده؟ خودش رو از باسنم بیرون کشید و یهو با شدت واردم کرد و گفت: -کسی دستش بهت بخور جرش میدم ،چه برسه بخواد کونت بذاره! ﯾﺎد وحشی شده بود و بی توجه فقط تند تند خودش رو بهم میکوبید. -آخ جاوید...آییی...یواش... نیمساعت گذشت تا باالخرهگرمیش رو توی سوراخ باسنم حس کردم و سنگینیش روی تنم افتاد. -جوری جرت دادم محیا که هوس نکنی یکیدیگه بکنتت! از غیرتی شدنش خندم گرفت و سریع پوزیشنشو تغییر داد و حاال من روش نشسته بودم تا سواری برم. اﻧﻠ دستش دو طرف پهلوم نشست و من با ریتم خومو باال و پایین کردم که چشم هاش خمار تر شد و صورتش رو به قرمزی رفت. اما من هنوز به اون حس لعنتی نرسیده بودم و دوس داشتم لب های گوشتیشو گاز بگیرم. -آخ کمر برام نذاشتی بچه. ود اخمی کردم و روش خم شدم تا از گوشش گازی بگردم. -اما من هنوز ارضا نشدم توقع چی داری؟ در گوشم با صدای مردونش خندید و دستش طرف بهشتم حرکت کرد و روی شیارش دست کشید. -ولی انقدر خیسه که میشه باهاش کل باغچه رو ابیاری کرد. گردنشو لیس زدم و روی عضالت سینش بوسه کاشتم. -تقصیر خودته ،چرا وقتی میای مهمونی انقدر خوش تیپ میکنی که من خیس شم؟ POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL همونطور که آهسته تلمبه میزد نالید: -مامانبزرگت می خواد برام زن بگیره ،گفته تیپ بزنم. از حرفش خون توی رگ هام یخ بستم و همونجا میخ شدم. قطه اشکی بی تعلل از گوشه چشمم سرازیر شد. -چی؟ میخوای عروس بگیری؟ از این که فهمید ناراحت شدم ،موهامو پشت گوشم فرستاد و باالخره لبامو بوسید. -کی همچین حرفی زده؟ ﭘو با حرفی که زد حس و حالم کامال پرید و از روی مردونگیش بلند شدم ،خواستم شورتم رو باال بکشم که جاوید هلم داد روی صندلی و سرش رو بین پام برد و به واژنم زبون زد. با این که ازش ناراحت بودم اما نمیتونستم جلوی ناله هام رو بگیرم به موهاش چنگ زدم و سرش رو بخودم فشار دادم. پنج دقیقه ای خورد تا آبم با فشار بیرون پاشید و بی حال توی بغلش ولو شدم. ﯾﺎد جاوید در حالی که موهام رو نوازش می کرد کنار گوشم گفت: -تنها کسی که من کص لیسی میکنم براش تااینجوری بی حال لش کنه توی بغلم فقط خودتی ،فندوق عمو! غرق لذت از حرفش سرم رو به سینه ش کشیدم و چند دقیقه بعد یه کمک جاوید خودم رو مرتب کردم و با لبخند به مهمونی برگشتیم. هنوز دلم بابت حرفش پر بود و حس بدی پیدا کردم. اﻧﻠ تا رسیدیم همه مشغول رقصیدن بودن و دلم عجیب هوس کرد که برم وسط این انرژی منفی رو از خودم دور کنم. دستم توسط بردیا که پسر عمه بزرگ ترم بود و تفاوت سنی چندانی با جاوید نداشت ،اسیر شد. -تنها تنها می خوای برقصی؟ نگاهی به جاوید انداختم که سرش بند گوشیش بود و ناچار دل به دریا زدم و شروع کردم حرکت دادن بدنم همراه بردیا. با تموم شدن آهنگ از جمعیت فاصله گرفتم و به محض رسیدن پیش بقیه ،سینه به سینه جاوید شدم. ود -داشتی با اون پسره بی همه چیز می رقصیدی؟ از این که به خواهر زاده خودش توهین می کرد تعجب کردم و جواب دادم: -مگه کار بدی می کردم؟ اخماشو توی هم تاب داد و بازومو محکم فشار داد. -همه جای بدنتو دست کشید ،دستشو قلم می کنم. دیگه این رفتار هاش داشت کالفم می کرد و نمی دونستم با چه سازش برقصم. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL پاهامو عصبی روی زمین کوبیدم. -یکم مغزتو شست و شو بده جاوید خان! با اخم نگاهم کرد که صورتمو چین دادم و ازش فاصله گرفتم. یه گوشه دور از جاوید تاآخر مهمونی نشست و موقع برگشت به خونه هم روی صندلی عقب جا خوش کردم. آرنجم رو به در تکیه دادم و از پشت شیشه به خیابون های خلوت زل زدم تا باالخره به خونه ی مادر جون رسیدیم. دلخور وارد خونه شدم و با تعجب به چراغ های روشن خیره شدم. سابقه نداشت کسی قبل از بیرون رفتن یادش بره برقو خاموش کنه. ﭘو مادرجون پشت سرم اومد و با لبخند سمت پذیرایی رفت که صدای دختری همزمان بلند شد. چون دید نداشتم یکم جلو تر رفتم و نگاهم روی آیدا ثابت موند. تا متوجه حضورم شد با لبخند به طرفم اومد. -محیا جون ،چقدر بزرگ شدی ماشاهلل! ﯾﺎد زورکی جوابش رو دادم: -شما هم زبیا تر شدی. انگار بهش برخورد که یکم عقب نشینی کرد. صدای پاشنه کفش مردونه جاوید از پشت سرم اومد و همزمان آیدا جیغ بلندی کشید و دویید سمتش. مادرجون که سر از پا نمیشناخت و حاال چه بهتر از این که پسرش و دختر خواهرش اینجوری هم دیگه رو بغل کردند. اﻧﻠ جاوید دستش رو دور کمر آیدا حلقه کرد و بعد از این که حسابی همو مالیدن جدا شدن. کالفه روی مبل نشستم که مادر جون دوباره شروع کرد به قربون صدقه رفتن خواهر زادش. -خوب کردی اومدی آیدا ،من و جاوید هم دلمون برات تنگ شده بود. آب دهنم رو قورت دادم زیر چشمی به جاوید نگاه کردمکه هنوز از دستم عصبی بود . خودش دختره رو بغلش کرده و مالیدتش اون وقت از من عصبیه؟ عجب رویی داشت. ود از بینشون بلند شدم و طرف اتاقم راه افتادم ،مهمون راه دور اومده بود اما واقعا توی مهمونی به قدری خسته بودم که توان نشستن نداشتم. وارد اتاق شدم و یک راست طرف حموم رفتم. زیر دوش نشستم و به رابطه ای که توی پارکینگ با هم داشتیم فکر کردم. کاش اون می تونست حس منو درککنه. برادر زاده ای که عاشق عموش شده. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL منی که به خاطر اون ،بهونه مریضی مادرجون روگرفتم و اومدم کنارش زندگی کنم. شیر آب رو بستم و حوله رو دورم پیچیدم و از حموم بیرون اومدم. از بیرون دیگه سر و صدایی نمی اومد و این ینی این که باالخره خوابیدن. جاوید هنوز از دستم عصبی بود و باید یه جوری از دلش در می اوردم. با جرقه ای که توی ذهنم زد ،لباس زیر زرشکیم رو که ست هم بودن و قسمت بیشترش رو تور تشکیل می داد ،پوشیدم و روش لباس خواب حریرم رو تنم کردم. ﭘو توی تاریکی از اتاقم بیرون اومدم و بدون این که سر و صدا درست کنم مثل همیشه وارد اتاق جاوید که برقش روشن بود شدم. روی تخت دراز کشیده بود و نیمه برهنه دست روی چشمش گذاشته بود. بیدار بود و میدونست منم برای همین تکون نخورد. آهسته روی تختش رفتم و موهای خیسمو پشت گوش فرستادم. ﯾﺎد روش خم شدم و در گوشش لب زدم: -عمویی؟ باهام قهری؟ لیسی روی نبض گردنش زدم که دستشو از روی چشمش برداشت و بهم خیره شد. به لب های گوشتیش نگاه کردم و دلم برای کام گرفتن ازش تنگ شد. بدون تعلل روی شکمش رفتم و قبل از این که به خودش بیاد لبم روی لبش گذاشتم. اﻧﻠ با تموم وجودم ازش کام گرفتم اما اون همراهیم نکرد. سرم رو باال اوردم و متعجب خیرش شدم که دستش رو روی پهلوم گذاشت و سرد گفت: -بلند شو محیا حوصله ندارم! نه این حرف دلش نبود ،خودش همیشه دوست داشت من توی این پوزیشن روش باشم. ود حتی االن می تونستم توی حالتی که نشستم ،بزرگ شدن مردونگیشو حس کنم. بی میل از روش بلند شدم و کنارش دراز کشیدم و توی بغلش خزیدم اما اون باز هم بغلم نکرد. بوس آرومی روی سینه برهنش کاشتم و توی گوشش پچ زدم: -غلط کردم جاوید ،به خدا مندیگه نزدیک اون پسر نمیشم! جون محیا باهام اینجوری سرد نباش من حتی نمی تونم تورو ثانیه ای بی مهر و محبت ببینم. سرم رو باال اوردم و با چشم های اشکم بهش خیره شدم که لبخندی زد و دست روی اشکام کشید. -من به همین راحتی نمی بخشمت. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL میدونستم دردش چیه برای همین خنده ای کردم و سریع چراغ های اتاقو خامش کردم و طرف تختش رفتم. از لبش شروع کردم و تا زیر گلوش بوسیدم. سینه ستبرش رو با لیس و بوس تا زیر شکمش همراهی کردم و آهسته بند شلوار اسلشش رو باز کردم. من همیشه برنده بازی بودم پس انقدر طولش دادم که باالخره به نقطه اصلی رسیدم. با دیدن مردونگیش که به احترامم بلند شده بود ،بوسی سرش زدم که آه از گلوش به گوشم رسید. با لبخند لیسی به کالهک مردونگیش زدم و مثل یه آبنبات خوشمزه بلعیدمش. ﭘو صدای ملچ و ملوچم ،حال خودم رو هم خراب کرده بود چه برسه به جاوید که آه های بلندی میکشید و با لذت سرم رو به بین پاش میفشرد. چشم هاش بسته بود و پریدن پلک هاش رو از لذت می شد به وضوح دید. در طی تصمیم شیطانی ،نگاهی به چهره ی غرق لذت جاوید انداختم و با یه لیس پر تف ،آلتش رو از دهانم درآوردم و گفتم: ﯾﺎد -اوممم...عمو جون تو که با من قهری ،انگار قصد آشتی هم نداری؟ جاوید چشم باز کرد و خمار بهم زل زده بود ،از روی سوتین ،سینه هام رو فشار دادم و گفتم: -پس من ،میرم اتاقم تا تو راحت استراحت کنی! بوسی فرستادم و با دست به سر آلتش چسبوندم ،با یه حرکت از روی تخت پایین پریدم و در حالیکه باسنم رو ،به سمت جاوید میلرزوندم گفتم: اﻧﻠ -شب بخیر عموجونم! در حالی که با سر پنجه ی پا ،مثل گربه با ناز راه میرفتم و بدنم رو میلرزوندم گفتم: -حیف شد که قهری وگرنه میتونستیم حسابی خوش بگذرونیم... هنوز قدم بعدی رو برنداشته بودم که جاوید خودش رو بهم رسوند و چنگی به باسنم زد. -کجا فندوق خانم؟ تو بری کی ساالر عمو رو بخوابونه؟ ود با لحن مظلوم و پیشیواری سرم رو به سینه ش مالیدم و گفتم: -عمو که با من قهره... حرفم تموم نشده بود که لبهام طعمه ش شدن و با لذت وصف ناشدنی زبونم رو مکید. آه پر لذتم توی گلوش خفه شد و دست هام شروع به مالیدن آلتش کرد. دست جاوید روی شورتم نشست و با یه حرکت توی تنم پاره ش کرد و گفت: POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL -هر وقت پیش منی دیگه این مزاحما رو نپوش! با خنده سری تکون دادم و گفتم: -اینجوری که ایشون ( فشاری به آلتش توی دستم دادم) همیشه آماده به خدمته! توی بغلش چرخوندم و کمی خمم کرد ،در حالی که از خیسی واژنم به سوراخ پشتم میمالید گفت: -آخرش من از دست این دلبریات سکته می کنم دختر! ضربه ی محکمی به سمت چپ باسنم زد ،از درد و لذت جیغ خفه ای کشیدم و گفتم: -آخ عمو ،دردم اومد. ﭘو خودش رو بهم چسبوند و آلتش رو به چاک بین باسنم کشید. عمر عمو! جون عموِ... ِ - از قربون صدقه ش غرق لذت شدم و خودم رو بیشتر بهش چسبوندم طوری که با یکم فشار از طرف جاوید التش وارد پشتم شد و از درد ناله کردم. -توله رو ببین هنوزم تنگی! ﯾﺎد طرف تخت کشوندم و طی یک حرکت مردونگیشو از پشتم بیرون کشید که آهم توی گلو خفه شد. -داگی شو محیا! تابی به باسنم دادم و داگی زانو زدم که پایین تخت ایستاد و کمرمو گرفت. حس آلت داغش پشتم داشت دیوونم می کرد و لزجی بین پاهام بیشتر دلش جاویدو می خواست. -اینجوری واسه کی خیس و داغ شدی؟ اﻧﻠ سرمو تو بالشت کردم و نالیدم: -تو عمو جون! روم خم شد و دوباره مردونگیشو داخلم کرد. درد و لذت تمام وجودم رو پر کرده بود و دیگه بی خجالت آه و ناله می کردم که دستش از پشت روی بهشتم نشست. ود لذتم دوبرابر شد و ناخودآگاه جیغ زدم. -هیسس ،صدات میره بیرون! اتاق مامانی همین بغله. ناچار دست روی دهنم گذاشتم که انگشتش روی چوچولم لغزید و سرعتشو بیشتر کرد. دیگه نتونستم طاقت بیارم و قبل از این که ارضا بشم کارشو متوقف کرد و ازم بیرون کشید. حسابی ضد حال خودم و به طرفش برگشتم. -چرا اینجوری می کنی؟ POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL دستی به کمرش گرفت و اومد کنارم روی تخت. -توی این پوزیشن کمر برام نمیمونه ،یکم رمانتیکش کنیم. خوشحال دمر شدم که کنارم دراز کشید و به پهلوم کرد. دستش دور کمرم حلقه شد... این بار بدون مالیمت اولین ضربه رو زد و دوباره دستش سمت بهشتم رفت. آخ و نالهم بی اختیار شد و طی چند ثانیه انگار از پرتگاهی سقوط کردم و به خودم لرزیدم. -جوجه کوچولو من ارضا شد؟ ﭘو بی حس و حال و خسته گفتم: -آخ اره ،لعنتی فقط تو منو به اوج می رسونی! چند تا تلمبه دیگه زد که باالخره با آخ ناله مردونه و سک.سیش خودشو توم خالی کرد. -توله ای که شب تو بغل من اینجوری آرومم کنه نعمت خدایی محسوب میشه! ﯾﺎد خندیدم طرفش چرخیدم. پاهامو روی پاهاش انداختم و توی تاریکی اتاق به چشم هاش نگاه کردم که لبم رو شکار کرد. -آخ لبم جاوید! ضربه ای به لپ باسنم کوبید و توی گوشم پچ زد: -هنوز خیسی که. اﻧﻠ چشم هام برق زد اما به حرف بعدیش تمام حس و حالم پرید. -ولی به دلت صابون نزن ،راند دیگه ای در کار نیست! کمر برام نمونده یک هفته دیگه اینجوری پیش بریم تو هم گشاد میشیا... با رضایت خیسیم رو روی قسمت شکمش مالیدم و با دلبری گفتم: -توی این یک سال نشدم ،از این به بعد هم نمیشم. ود خنده ای کرد و پتو رو روی جفتمون کشیدم که با اخم گفت: -برو اتاقت ،صبح مامانی میاد در اتاقو باز میکنه. اما من دوست نداشتم برم ،همیشه ارزوم این بود یک شب بی استرس توی بغلش بخوابم و سرم رو روی سینش بزارم ولی چاره ای نبود ،اگر مامانی می فهمید هر دومون بیچاره بودیم. با حالت قهر خودمو عقب کشیدم و لباس زیرمو تنم کردم. قبل از این که از اتاق بیرون برم یک بار دیگه لباشو خوردم و سمت بیرون دوییدم. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL این حجم از انرژی که از دست داده بودم باید یه جوری جبران می شد. با اینکه کمرم درد می کرد و شدیدا نیاز به خواب داشتم اما دلم مالش می رفت و باید یه جوری شکممو سیر می کردم. داخل آشپز خونه شدم و بی توجه با لباس ها زیرم درب یخچالو باز کردم و از الویه ای که ظهر مونده بود ساندویچ گرفتم. روی اوپن نشستم و گازی از ساندویچم زدم که سایه کسی رو از توی راه رو دیدم. به خیال اینکه عموعه خودم رو نپوشوندم و بیخیال همونجا نشستم که یهو چهره مامانی توی نور ظاهر شد. ﭘو با دیدنم شوکه ترسید و سیلی آرومی به صورتش زد. -خدا مرگم ،محیا مادر جنی شدی این موقع شب؟ خنده ای کردم و از اوپن پایین اومدم. -نه مامانی گشنم شد اومدم یه چیزی بخورم. اهانی گفت و لیوان ابشو سر کشید. ﯾﺎد -این وضع خوبیت نداره تو خونه می گردی ،عموت مجرده عیبه. تو دلم پوزخندی به حرف مادر جون زدم و ارومگوشه لپشو کشیدم. -قربونت بشم عمو االن داره خواب هفت پادشاه میبینه ! سرشو تکونو داد و روی صندلی نشست و لقمه ای از الویه گرفت. -اره بچمو باید زنش بدم دیگه ،خوبیت نداره پسرم تا این سن مجرد بمونه! ولی انگار خودش نمیخواد. اﻧﻠ سس گوشه لبمو لیسیدم و جواب دادم: -البد کسیو پیدا نکرده مورد پسندش باشه دیگه شما چرا میخواد به زور زنش بدید؟ لبشو گاز گرفت و با شرم گفت: -میگم نکنه یه وقت از دخترا کال خوشش نمیاد و با پسرا ....الاالهللا!... ود سعی کردم جلو خندمو بگیرم و اروم و ریز ریز خندیدم. مامانی خبر نداشت شاخ و شمشادش چجوری قربون صدقه تن و بدن نوهش میره. -وا ینی باید براش شوهر بگیریم؟ مادرجون اخمی کرد و یکی روی شونم زد. -پاشو برو این وقت شب حرفای بزرگ تر از سنت میزنی ،من مادربزرگتما! بوسی روی گونش کاشتم و گفتم: POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL -اوف من قربونت بشم که به حرفای خاکبرسری من گوش میدی! سری به نشونه تاسف تکون داد که طرف اتاقم رفتم و یک راست روی تخت دراز کشیدم. به عادت همیشگی به سقف خیره شدم و چند باری توی جام تکون خوردم که صدای باال پایین شدن دستگیره درب توی اتاق پیچید. ترسیده سرجام نشستم که یهو صورت جاوید دیده شد. نفس راحتی کشیدم و مشکوک پرسیدم: -اینجا چیکار میکنی دیوونه؟ ﭘو داخل اومد و درب اتاقو بست. -حرفاتو با مامانی شنیدم توله ! خنده ای کردم که اومد روی تخت و کنارمنشست. -به نظرت من باید ازدواجکنم؟ آب دهنم رو قورت دادم و اشک توی چشم هام حلقه شد. ﯾﺎددست خودم نبود هر بار که راجع بهش بحث پیش می اومد من ترس از دست دادنش مثل خوره به جونم میوفتاد. -تو خودت چی میخوای؟ ازدواج می کنی؟ طی یک حرکت روی تخت پرتم کرد و روم خیمه زد. -تو مگه قرار نبود عروس من بشی؟ دستشو از روی شورت به بهشتم رسوند و آروم مالیدش؛ همزمان حرفشو ادامه داد: اﻧﻠ -مگه قرار نبود من خودم اینجا رو فتح کنم؟ سری تکون دادم که زبونش رو روی نوک سینم چرخوند و به بهشتم فشار اورد. -پس خودت باس عروس ننم بشی! از ذوق حرفای شیرینش خودم رو بهش چسوندم و توی گوشش آه کشیدم و به لوندی گفتم: ود -فعال که نوه ننتم؛ من و تو به هم حرومیم. پتو رو روم کشید و خودشو از من جدا کرد. -من این حرفا سرم نمیشه تو حالل ترین گناه منی! منو به توبه راهی نیست. لبخند دندون نمایی زدمکه دوباره خم شد و گازی از لپم گرفت که جیغم توی گلوم خفه شد. -خیلی بد جنسی! ردش می مونه... POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL طرف درب رفت و قبلش از رفتن گفت: -گرفتم که ردش بمونه دیگه! بالشتک کوچیکمو طرفش پرت کردمکه فرار کرد. زیر پتو خنده ای کردم و توی شیرین ترین حس و حالم به خواب رفتم. صبح با سروصدای آیدا بیدار شدم. زنیکه ایکبیری با تیشرت و شلوارک حریر از گردن جاوید آویزون شده بود. دلم میخواست هردوتاشون رو از وسط به دو نیم کنم اما وقتی متوجه ی صورت خوابالوی عمو شدم ،متوجه شدم آیدا ﭘو از خواب بودنش استفاده کرده و خودش رو مدام بهش میماله. جلوتر رفتم و با اخم آیدا رو پس زدم و به کنایه گفتم: -ک.یر عموی منو باامامزاده اشتباه گرفتی که هی خودتو بهش میمالی؟ لبخند مسخره ای زد و گفت: -مالیدن چیه گلم؟ خواستم به یاد قدیما یه تجدید خاطره داشته باشیم. ﯾﺎد متعجب نگاهش کردم که چشمکی زد و رفت. از حرصم با آرنج محکم به شکم جاوید کوبیدم که از دردش چشم هاش گرد و باز شد. -چته وحشی؟ جلوتر رفتم و بهش چسبیدم ،با چشم های ریز شده ک مو رو از ماست بیرون می کشید ،پرسیدم: -تو چی خاطره ای با آیدا داشتی که برای تجدید خودشو بهت میماله؟! اﻧﻠ جاوید که هنوز خوابالود بود ،خندید و بغلم گرفت. -توله ی عمو حسودی هم بلده؟ اخم کرد و از ته ریشش نیشگونی گرفتم. -جواب منو بده ،خاطره مالیدنیت با آیدا خانم چیه؟ ود خندید و دستم رو پس زد ،سرش رو وارد یقه لباسم کرد و از باالی سینه م گازی گرفت. با اخم پس کله ش زدم و گفتم: -زود باش بگو اون چرا باید اون ماتحت پروتزیش رو بماله به تو؟ جاوید که از حرص خوردن من ،همچین بدش هم نیومده بود با شیطنت گاز دیگه ای گرفت و گفت: -آیدا هشتادو پنجه اما مزه بادکنک میده. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL عصبی بی توجه به مامانی که ممکن بود صدام رو بشنوه ،چنگی به موهاش زدم و جیغ کشیدم: -که هشت و پنجه؟ وقتی رفتم با سوزن بادشو خالی کردم میفهمی. از حرصم و صدای خنده ی جاوید حسابی موهاش رو کشیدم. -محیا کشتی عموتو! دلم میخواست داد بزنم که این خیانت کار حقش بیشتر ازایناست. بخاطر یه رقص خون منو تو شیشه کرد ،اون وقت خودش برای من هشتاد وپنج ،هشتادوپنج میکنه! -مامانی ،پسرت اذیتم میکنه. ﭘو مامانی جلو اومد و بادیدن سر جاوید توی یقه م،یکیزد توی صورتش و گفت: -جاوید چه غلطی میکنی؟ چرا سرت تو یه یقه بچه ست؟ موهای جاوید رو ول کردمو اون هم سرش رو از یقه م جدا کرد. -قربونت بشم مامانی ،خب نوه ت داشت موهامو میکشید سرم کجا باشه؟ ﯾﺎد مامانی اخمی بهمون کرد و گفت: -بیاید صبونه ،زشته مهمون منتظره. مامانی رفت و جاوید چنگی به باسنم زد و گفت: -چرا به مامانی نگفتی ،سر عمو خیلی جاهای دیگه هم بوده؟ از روی شلوار بهشتم رو چنگ زد و گفت: اﻧﻠ -حتی این بهشتکوچولو رو هم یه لقمه کرده؟ دستش رو پس زدم و به قهر گفتم: -مامانی میدونه پسر هشتادوپنج دختر خواهرشو تست کرده؟ جاوید شیطون چشمکی زد و گفت: -مامانی که از خداشه پسرش دختر خواهرش رو تست کنه. ود غضبناک رو برگردوندم و به سمت آشپزخونه رفتم. آیدا خیلی راحت و ریلکس نشسته بود و کره عسل لقمه میگرفت و میخورد. جاوید اومد و کنار آیدا نشست ،بیتوجه بهش صبحونه م رو میخوردم که خرمگس ( آیدا ) گفت: -وای جاوید دلم برای ویالی لواسون و خاطراتش یه ذره شده. خیلی لوس و چندش ،دستی به سینه ی جاوید کشید و گفت: -سه روز تعطیلو بریم لواسون؟ POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL جاوید نگاهی به مامانی کرد وپرسید: -منکه بیکارم نظر شما چیه؟ مامانی با خوشی گفت: -منم پوسیدم تو این خونه. بیتوجه بمن و نظرم تصمیم سفر سه روزه گرفتن و بعد از صبحونه هم رفتن تا باروبندیل ببندن. منم ناراحت و دلگیر از جاوید رفتم تا وسایلم رو جمع کنم و به خونمون برم. ﭘو زنگزدم تا به مامان اطالع بدم ،برمیگردم اما جواب نداد. -محیا چرا چمدونتو برداشتی؟ صدای جاوید بود ،بی حوصله جواب دادم: -میرم خونمون ،شما برو وسایلتو جمع کن که خاطره ها منتظرن! ﯾﺎد اخم کرد و به طرف در برگشت. صدای قفل شدن در رو که شنیدم با خشم غریدم: -اشتباه اومدی عموجون ،من برادرزادتم ،محرم و همخونتم! برو دو تا اتاق اونورتر هشتاد وپنج دارن ،در رو قفل کن. خندید و دست به جیب با ژست قشنگی جلو اومد. -حسود که میشی دلم میخواد طوری جرت بدم که بفهمی نباید به هر هشتادوپنج بادکنکی ،حسودی کنی! اﻧﻠ خنده ی هیستریکی کردم و گفتم: -به خاطر یه رقص خون به جگرم کردی ،اون وقت خودت قرار خاطره بازی تو ویالی لواسون رو میذاری؟ پایین تختم روی زمین نشسته بودم ،به سمتم اومد و با یه هل کوچیک روی زمین درازم کرد. دستش روی کمر شلوارم نشست و تا زانو پایین کشید. شلوار خودش رو هم در حد نیاز پایین کشید ،دمرم کرد و یهویی خودش رو وارد پشتم کرد. ود از درد جیغ کشیدم که دستش جلوی دهانم رو گرفت و گفت: -چه تنگی فندقم ،االن خیست میکنم درد نکشی. دستش روی واژنم فعال شد و چشم هام رو به خماری رفت. -ببین چه زودم خیس میشه توله م. مثل همیشه آه هایی که میکشیدم دست خودم نبود ،نمیتونستم جلوی لذت بردنم رو از رابطه با همخونم بگیرم. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL سخت بود ،شدنی نبود اما من عاشق عموم شده بودم و نمیتونستم ثانیه ای به نبودنش حتی فکر کنم. -محیا آماده شدی؟ صدای مامانی بود ،با ترس به جاوید نگاه کردم. نیشخندی زد و حرکاتش رو تندتر کرد. -محیا خوبی مادر؟ چرا ناله میکنی؟ حرف زدن برام سخت بود و نمیتونستم جلوی ناله م رو بگیرم. صدای مامانی رو شنیدم که ترسیده میگفت: ﭘو -آیدا زنگ بزن ببین جاوید کجا رفته؟ بچم محیا صدای ناله ش میاد ،کمدی چیزی نیفتاده باشه روی تنش! ناخوداگاه خندم گرفت. مامانی کجا ببینی پسرت افتاده روی تنم و حسابی غرق لذته! چند دقیقه بعد درست لحظه ایی که منتظر انفجار بودم ،جاوید عقب کشید. ﯾﺎد با ناله اسمش رو صدا زدم. -اه...جاوید... به سمتم خم شد و بوسه ای روی باسنم نشوند و گفت: -جون جاوید؟ به سختی زمزمه کردمت: اﻧﻠ -میخوامت! دستی نوازشوار روی باسنم کشید و گفت: -بقیه ش بمونه تو لواسون ،االنم خودتو جمع و جور کن! شلوارم رو باال کشید و با بوسه ای رو لبم از اتاق بیرون زد. بیحال و خسته همون حالتی دراز موندم تا مامانی به اتاق اومد. ود به سختی راضیش کردم که زمین خوردم و الزم نیس بریم دکتر! خودش وسایلم رو جمع کرد و به جاوید گفت: -محیا رو بغل بگیر بیار تا ماشینو! مامانی همراه با آیدایی که اخم کرده بود زودتر رفتن و جاوید بغلم گرفت. -محیا حالت خوبه؟ POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL دستم رو دور گردنش حلقه کردم و با کالفگی که ناشی از ارضا نشدنم بود ،لب زدم: -پاره م کردی ،ارضا نشده ولم کردی و میگی حالت خوبه؟ خندید و بوسه ای روی موهام نشوند. -فندقکم پام برسه لواسون اول ترو ارضا میکنم. حرفی نزدم و سرم رو توی سینه ش قایم کردم. جاوید صندلی عقب کنار مامانی گذاشتم و خودش روی صندلی راننده جای گرفت. خسته بودم و خوابم میومد اما آیدا جلو نشسته بود و نگرانی وجودش کنار جاوید آرومم نمیذاشت. ﭘو متوجه تظیم شدن آیینه جلو روی صورتم شدم که جاوید چشمکی بهم زد و راه افتاد. بد جور رکب خورده بودم و دردکمرم ناشی از ارضا نشدن ،داشت دیوونم می کرد. سرمو روی پاهای مامانی گذاشتم و دراز کشیدم. حدودا دو سه ساعتی طول می کشید تا به اونجا برسیم و همین باعث می شد راحت تر بخوابم. ﯾﺎد اما هر کاری کردم لعنتی خوابم نبرد و فقط چشم بستم که صدای مامانی از باال سرم اومد. -آیدا ،عزیزم تو چرا ازدواج نمیکنی؟ همونطور که چشمام بسته بود ،گوشمو تیز کردم که با صدای عر عر بلبلیش جواب داد: -منتظرم سوپرمن خودم بیاد خواستگاریم! صدای خنده جاوید بد جور دیگه کفرم رو باال اورد اما با جمله ای که گفت دیگه نتوستم چشمم رو بسته نگه دارم. اﻧﻠ -اگر منظورت از سوپر من ،منم که خیالتو راحت کنم ور دل خودتم! می دونستم محض در اوردن حرص من داره این حرف ها رو میزنه و دوست داره حرصمو در بیاره ولی منم زبونم دست خودم نبود و نتونستم نگه دارم. -آیدا جون بزار خیالتو راحت کنم ،اگر بتونی یک روز عموی منو تحمل کنی بهت اسکار صبور ترین ادم دنیا رو میدم! آیدا خنده پر عشوه ای کرد و دستشو توی موهای جاوید فرو کرد. ود -چرا پسرمو اذیت میکنی؟ خیلی هم خوبه محیا جون! دیگه نتونستم جواب بدم و همونطور از آیینه فقط به چشم های خندون جاوید خیره شدم. تا رسیدن به ویال اونا مدام حرف میزن و من عین افسرده ها مدام با گوشی خودم رو سر گرم می کردم. نزدیک غروب بود که دیگه همونجا مستقر شدیم و منم به عادت قدیم که میومدیم اینجا رفتم سراغ اتاق رو به باغ و همزمان آیدا دنبالم اومد. -اوم عزیزم من این اتاقو می خواستم! اینجا یه اتاق دیگه داره می تونی بری اونجا. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL دیگه داشت حرصم میگرفت ولی باز هم به احترام این کهمهمونه خودمو نگه داشتم و رفتم سراغ اتاق توی راهرو که پنجره نداشت. جاوید همینطور داشت وسایل رو از ماشین پیاده می کرد و یک راست اوردشون توی آشپز خونه و رو به مامانی گفت: -چیز دیگه ای نیست؟ مامانی سری تکون داد و رفت تا نمازشو بخونه. اما من فقط خودمو روی تخت انداختم و از شدت حرص صدای جیغمو توی بالشت خفه کردم. با حس دست گرمی روی کمرم ،با تعجب برگشتم که دیدم جاوید با خبیثی داره نگاهم می کنه. ﭘو -چیکارم داری ،مستر سوپر من؟ با پاش که بلند بود درب اتاقو بهم زد و روی تنم خم شد. -منو باش که اومدم تولهمو از خماری در بیارم! به حالت قهر ازش رو گرفتم که مهلت نداد و همونطوری به رو به رو چرخوندم. از حرکتش شوکه شدم که دستش روی شوارم نشست و همراه شورتم پایین کشید. ﯾﺎد -جاوید بسه! امروز هیچی نمی تونه باعث بشه... نذاشت جملم تموم بشه و سرشو یک راست وسط پاهام فرو برد. سعی کردم سرشو پس بزنم که به زور نگهم داشت و اولین بر خورد زبونش به بهشتم صورت گرفت. نا خود آگاه شل شدم و دست از مقاومت برداشتم. اون لعنتی تمام افسار و نقاط ضعف من دستش بود و همین باعش می شد تا بتونه کنترلم کنه. اﻧﻠ -آه...چرا اینجوری میکنی؟ یهو دست از لیسیدن و مکیدن برداشت و زبونشو دورش چرخوند. -چیه خوشت نمیاد؟ توکه دوس داشتی توله! اشک توی چشم هام رو پس زدم و بیخیال خیسی و لزجی الی پاهام گفتم: ود -دوست دارم ،همیشه هم دوست خواهم داشت ولی مشکل فقط ارضا شدن من و سکس هامون نیست جاوید چرا نمی خوای بفهمی؟ سرشو باال اورد و روی به روی صورتم نگه داشت. آب ک.صم روی چونش پخش شده بود و صحنه سکسی رو ایجاد می کرد اما حاال وقتش نبود. -مشکل چیه محیا؟ د حرف بزن دختر. سرمو توی سینش بردم و نالیدم: POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL -می دونی رابطه ما حرومه؟ می دونی من و تو هیچ وقت به هم نمیرسیم؟ اینو متوجه میشی که مامانی میخواد زنت بده و تو هم همیچن به میل نیستی! دستشو الی موهام برد و نوازشم کرد که آرامش خاصی توی بدنم سرازیر شد. -هزار بار بهت گفتم االن هممیگم ،رابطه ما از هر گناهی حالل تره! مامان میخواد زنم بده ،کیه که قبول کنه؟ اشکم روی قفسه سینش چکید و با فین فین لب زدم: -من برات کمم؟ می خوای بری زن بگیری بدون عذاب وجدان بکنیش؟ به خاطر پردمه؟ سرمو از روی سینش برداشت و با اخم نگاهم کرد ک غرید: ﭘو -چی واسه خودت می بافی؟ فکر کردن من فقط واسه خاطر زیر شکمم دوست دارم؟ االغ تو اگر یه خار تو پات بره من زمین و زمانو به هم میدوزم! چشمامو مظلوم کردم که بوسی روی پیشونیم گذاشت و ادامه داد: -پردتو وقتی میزنم که تو خونه خودمون باشیم! این رویا هیچ وقت واقعی نمی شد هر دومون می دونستیم و بس ولی جاوید داشت الکی دل منو خوش می کرد. ﯾﺎد اما من عزمم رو جزم کردم و این بار مقابلش ایستادم. -نه ،بسه دیگه جاوید! همین هفته باید تمومش کنی! با تعجب عقب اومد و بی توجه به لختی و پاهام و بهشتم که توی دیدش بود ،گفت: -می خوای رابطمونو تموم کنیم؟ اخمی کردم و دست روی دخترونگیم کشیدم. اﻧﻠ -نه ،میخوام اینجا رو فتح کنی! با کالفگی از روی تخت بلند شد و سمت خروجی رفت ولی قبلش گفت: -هنوز بچه ای ،عقلت نمی رسه چی میگم ! دلخور توی جام مچاله شدم که از اتاق بیرون زد. ود حتی االن هم منو به اوج نرسوند و منه خرم مانعش شدم. اما نمیزارم ازش شونه خالی کنه ،خودم باید دست به کار بشم وگرنه اون خواهر زاده مامانی ،عشقمو از چنگم در میاره. خودمو از روی تخت جمع کردم و برای تمیز کردن خیسی الی پاهام خودمو توی حمومی که رو به روی درب اتاق بود انداختم و دوش هول هولکی گرفتم. چون مامانم بور و سفید بود بدنم کم مو بود و می شد با یه دست کرم مو بر سر و تهشو هم اورد. توی آیینه به سینه های برجستم که شاهکار جاوید بود نگاه کردم و چشممو روی شکم تخت و باسن رو فرمم سوق دادم. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL من هر چیزی که یه دختر برای دلبری نیاز داشته باشه رو توی خودم داشتم. موهای بلند و خرماییم رو که با شامپو یاسم شسته بودم رو جمع کردم و کرم مرطوب کننده ای روی پوست صافم کشیدم. از هر نظر سر تر از آیدا بودم و توش شکی نداشتم. شاید سنم نوزده سال بود اما بزرگ تر میزدم وکامال مکمل جاوید بودم. حوله رو دورم پیچیدم و بدون این که کسی منو ببین سریع خودمو توی اتاق انداختم و شلوار جین آبی و شومیز سفید رنگم که از زیرش سینه هام مشخص بود رو تنم کردم. ﭘو موهامو باال سرم بستم و آرایش ملیحی انجام دادم که جاوید حتی نتونه خودشو برای حتی بغل کردنمکنترل کنه. اما دیگه بس بود ،یا منو برای خودش می کرد یا دیگه حتی اجازه نمیدادم دستش بهم بخوره. از اتاق بیرون اومدم که مامانی مشغول سیخ زدن کباب ها بود و آیدا هم داشت با تلفنش صحبت می کرد. چشمم رو دنبال جاوید چرخوندم که از پنجره دیدم توی حیاط پای منقل ایستاده و داره آتیش روشن می کنه. ﯾﺎد رو به مادر جون کردم و پرسیدم: -کمک نمیخوای مامانی؟ سیخ هایی که توی سینی چیده بود رو طرفمگرفت و گفت: -خدا خیرت بده ،اینارو بده عموت بزاره روی آتیش. از خدا خواسته به حرفش گوش دادم و طرف حیاط کردم... اﻧﻠ سینی رو کنار منقل گذاشتم و با عشوه ی خاص خودم گفتم: -بفرمایید عموجون! نیم نگاهی بهم انداخت و زیرلب گفت: -توله چه تیپی زده. ود لبخندی زدم و پرسیدم: -زنعموی گلم کجاست؟ جاوید اخم کرد و گفت: -باز شروع نکن محیا! لبخند حرص دراری زدم و گفتم: -باالخره بیخ ریششی دیگه ،مگه نیسی شاهزاده سوار براسب؟ POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL جاوید سیخها رو روی منقل چید وقدمی به سمتم که کمی کنارتر ایستاده بودم ،برداشت و پرسید: -از این حرفا به چی میخوای برسی؟ دست به سینه شدم ،طوری که نمایه زیادی از سینه هام مشخص باشه و گفتم: -به چیزی که حقمه! جاوید برگشت و به باد زدن کباب ها مشغول شد و پرسید: -اونوقت حق فندوق سکسی من چیه؟ اینبار من با اخم قدمی بهش نزدیک شدم و غریدم: ﭘو -که نمیدونی حق من چیه؟ تخس سر باال داد و گفت: -نچ نمیدونم ،تو بگو تا بدونم! پوزخندی زدم و گفت: ﯾﺎد -خوب میدونی ،بگو میدونم و خودمو میزنم به نفهمی ،بگو خوب میدونم ته این رابطه خودم زن میگیرم و تو میمونی با یه دل شکسته... هنوز حرفم تموم نشده بود که سمت راست صورتم سوخت. لبخند تلخی زدم و گفتم: -این سیلی تایید حرفم بود. منتظر جوابش نموندم و رفتم تا کمی توی باغ قدم بزنم. اﻧﻠ دلم خیلی گرفته بود ،من جاوید رو دوست داشتم و به خاطرش حتی حاضر شدم از پدر و مادرم دور بشم. اما این رابطه پایانی نداره ،منو جاوید هرگز ما نمیشیم. برای شام ،مامانی صدام زد و به کوری چشم آیدا و جاوید سه سیخ کامل خوردم و حسابی هم با مامانی گفتیم و خندیدیم. دارم برات عموجون! ود فکرکردی تو بااون دختره ایکبیری ،میگی و میخندی اونوقت من حرص میخورم؟ نه جونم ،برای هردوتاتون خوابای خوبی دیدم! -مامانی میشه امشب توی حیاط بخوابیم؟ خودم رو مظلوم کردم و تندتند پلک زدم ،مامانی خندید و گفت: -از دست تو ،معلومه که میشه توحیاط خوابید. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL دستمو گرفتم و رو به عمو گفت: -باید برید تشکا رو بیارید ،منو دخترگلمم رو فرشی رو پهن میکنیم. جاوید گفت: -شما بشینید من خودم همه رو انجام میدم. مامانی از خدا خواسته قبول کرد اما آیدا همراه جاوید شد. خب عموجون ،بازی کم کم شروع میشه. -مامانی من میرم لباسامو عوض کنم. ﭘو -برو قشنگم. دستی تکون دادم و به اتاقمرفتم. یه پیراهن مردونه سفید که خیلی قبلتر از اتاق جاوید کش رفته بودم رو بدون شلوار و هیچ لباس زیر پوشیدم. برجستگی های بدنم کامال مشخص بود و از همین االن میتونستم بلند شدن ساالرش رو حس کنم. ﯾﺎد لبخند شیطانی زدم و از اتاق بیرون رفتم. همزمان جاوید هم تشک بدست همراهم شد و آروم گفت: -مامانی خوابید برگرد تو اتاق! بی توجه بهش ،توی دلم نیشخندی زدم و در حالی که کمی باسنم رو لرزوندم زودتر از جاوید به حیاط رفتم. روی تشک کنار مامانی پهن شدم و گفتم: اﻧﻠ -آخیش چه هوای خوبی ،مامانی تو بغلت بخوابم؟ مامانی عینکش رو کنار بالشتش گذاشت و گفت: -بخواب شیطونک! بغلش رو باز کرد برام ،موقعیت مناسبی بود چون جاوید تشک کنارم بود و با چسبیدن به مامانی ،به راحتی میتونست باسنم رو از زیر لباس ببینه. ود با نیش باز توی بغل مامانی رفتم و از قصد پاهامو باز گرفتم تا جاوید بتونی ،سوراخ صورتی باسنم رو به راحتی ببینه. مامانی دستی به موهام کشید و گفت: -پشه بند رو نیاوردی جاوید! قبل از عمو جواب دادم: -مامانی با پشه بند که حال نمیده. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL خندید وگفت: -پشه نیشت میزنه. نیشی باز کردم و گفتم: -همه ی حالش به همینه دیگه! مامانی لبخندی زد و چشم هاش رو بست. آیدای خر مگس هم که مهم نبود ،اما کمی که گذشت کشدار شدن نفس های جاوید رو به وضوح شنیدم و خنده ی ریزی کردم. ﭘو -جاوید جون ،چرا ناآرومی؟ صدای خرمگس بود. جاوید جواب داد: -چیزی نیس ،حواسم نبود شلوار راحتیمو نپوشیدم. خرمگس با نهایت عشوه گفت: ﯾﺎد -بیام بهت بدم؟ جمله ش ایهام داشت! دقیقا چی رو میخواست بده؟ شلوار یا از اون هشتادوپنجای بادکنکیش؟ -محیا رو بیدار میکنم،بهم میده! جمله ی جاوید هم ایهام داشت. اﻧﻠ محیا رو بیدار میکنه تا بهش چی بده؟ دست جاوید روی باسنم نشست و شروع کرد به صدا زدن. خجالتم خوب چیزیه ،از کی تاحاال با تکون دادن ماتحت کسی از خواب بیدارش میکنن؟ -محیا...محیا عمو بیداری؟ ود بیدار بودم اما جوابی ندادم. دست جاوید به سمت چاک باسنم پیشروی کرد و نوازشوار سوراخش رو دست کشید. لعنتی کرم میریخت و انگار بو برده بود که بیدارم. -محیا جان...محیا عمو... سرش رو به گوشم نزدیک کرد و آروم گفت: -توله بیداری؟ چرا سوراخاتو انداختی بیرون ،پاشو که بیدارش کردی. POUYADL.SITE ﺳﺎﺧﺗﮫ ﺷده در وﺑﺳﺎﯾت ﭘوﯾﺎداﻧﻠود CREATE BY PUYADL جوابی ندادم و بیشتر از قبل به مامانی چسبیدم و پاهام رو بازتر گرفتم تا جاوید نمای بهتری داشته باشه. جاوید کنار گوشم لب زد: -من که میدونم این کارا از خارش اون بهشت خوشمزته ،پاشو بریم اتاق بخارونمت! حرفایی که میزد خیس کننده بود اما من نباید وا میدادم. خودم رو بیشتر به مامانی چسبوندم و با صدای خوابالودی گفتم: -اه چقد حرف میزنی عمو ،بذار بکپیم دیگه! جاوید به حرکت نوازشوار دستش ادامه داد و یهو یه انگشتش رو واردم کرد. ﭘو از دردی که توی تنم پیچید ،چنگی به سینه ی مامانی زد و چشم هاش باز شد. بادیدن جاوید باال سرمون غرید: -چی میخوای نصف شبی؟ جاوید به موقع قبل از نیمخیر شدن مامانی ،انگشتش رو ?