تحليل انقلاب اسلامى ايران PDF
Document Details
Uploaded by Deleted User
دکتر محمد رحيم عيوضى * دکتر محمدجواد هراتی
Tags
Summary
این کتاب "درآمدی تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران" به بررسی تحولات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی انقلاب اسلامی ایران می پردازد. کتاب با نگاهی به چالش میان دو الگوی “غربگرا” و “تعالی اسلامی”، پیشینه تاریخی انقلاب و مسائل بعد از آن را مورد تحلیل قرار می دهد و به سوالات پیرامون پیشرفت و تعالی در ایران پاسخ می دهد.
Full Transcript
کتاب "درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران" نويسندگان :دکتر محمد رحيم عيوضی * دکتر محمدجواد هراتی سخن آغازين تحوالت اجتماعى چنانچه در ابعاد وسيع فرهنگى ،سياسى ،اجتماعى و اقتصادى صورت پذي...
کتاب "درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران" نويسندگان :دکتر محمد رحيم عيوضی * دکتر محمدجواد هراتی سخن آغازين تحوالت اجتماعى چنانچه در ابعاد وسيع فرهنگى ،سياسى ،اجتماعى و اقتصادى صورت پذيرد ،انقالب نام مىگيرد و خود را از ساير تحوالت اجتماعى متمايز مىکند.به همين دليل ،اين تحوالت بنيادين که کمتر در جوامع رخ مىدهند ،شايسته بررسى و تحليلاند. انقالب اسالمى ايران افزون بر اينكه تحولى بنيادين در عرصههاى مختلف فرهنگى ،سياسى و اجتماعى است ،انقالبى است دينى برپايه تفكر شيعى که آن را از ساير انقالبها جدا مىسازد.در واقع به دليل همين ويژگى اين انقالب است که نظريهپردازان موجود نتوانستهاند اين انقالب را بهدرستى تحليل کنند. انقالب اسالمى ايران را مىتوان با رهيافتهاى متفاوتى بررسى کرد :رهيافت سياسى ،اقتصادى، فرهنگى و تاريخى.اين در حالى است که در منابع مختلف بهصورت تكرهيافتى يا ترکيبى از رهيافتها به بررسى انقالب اسالمى پرداختهاند. اثر پيشرو ويراست دوم کتاب درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران است که به قلم استادان ارجمند آقاى دکتر محمدرحيم عيوضى ،دانشيار دانشگاه بينالمللى امام خمينى (قدس سره) و آقاى دکتر محمدجواد هراتى ،استاديار دانشگاه بوعلى سينا از اساتيد درس ريشههاى انقالب اسالمى که داراى آثار ارزشمندى در حوزه مطالعات انقالب اسالمى مىباشند ،نگارش يافته است.اين کتاب شيوهاى جديد براى تحليل انقالب اسالمى است که در آن تالش شده تا پيشينه تاريخى انقالب اسالمى و مسائل بعد از آن در قالب چالش ميان دو الگوى «شبهترقى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص12 : غربگرا» و «تعالى اسالمى» مورد تحليل قرار گيرد که نگاهى است براساس رهيافت هويت و استقالل در تحليل مسائل مختلف تاريخ معاصر ايران ،بهويژه تحوالت قبل و بعد از انقالب اسالمى.افزون بر اين، آينده انقالب اسالمى و چالشهاى پيشروى آن نيز از مباحث جديدى است که در اين کتاب مورد توجه قرار گرفته است. ويراست دوم ،پس از مراحل ارزيابى ازسوى صاحبنظران و استادان درس انقالب اسالمى و ريشههاى آن و برگزارى جلسه ن قد و نيز انجام اصالحات ساختارى و محتوايى ازسوى مؤلفان محترم ،آماده شده است. گروه انقالب اسالمى معاونت پژوهشى دانشگاه معارف اسالمى ضمن قدردانى از تالش نويسندگان محترم ،از همه اساتيد و صاحبنظران از جمله دکتر منوچهر محمدى ،حجتاالسالم والمسلمين دکتر محمدجواد نوروزى ،دکتر مصطفى ملكوتيان ،دکتر يعقوب توکلى ،دکتر محمد شفيعىفر ،آقاى عباس سليمى نمين ،دکتر مرتضى شيرودى ،دکتر على اخترشهر و ...که با ارسال نظرات خود و شرکت در جلسات نقد ،ما را در اصالح و آماده کردن کتاب براىويراست دوم يارى رساندند ،تشكر مىنمايد.و نيز از ويراستار محترم اميرعباس رجبى و همه همكاران خدمات پژوهشى معاونت پژوهشى دانشگاه معارف اسالمى که در مراحل مختلف تدوين اين کتاب ما را يارى رساندند ،سپاسگزارى مىنمايد. اميدواريم کتاب حاضر اثرى سودمند براى استادان و دانشجويان محترم باشد و فرهيختگان ارجمند نيز با بيان نظرها و ديدگاههاى خود ما را در توليد آثارى مطلوب يارى رسانند. معاونت پژوهشى دانشگاه معارف اسالمى گروه انقالب اسالمى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص13 : مقدمه انقالب اسالمى ايران همواره کانون توجه سياستمداران ،صاحبنظران علوم اجتماعى ،مردم و گروههاى مختلف در جهان بوده است.اين انقالب داراى ويژگىهاى منحصربهفردى است که آن را از انقالبهاى اجتماعى بزرگ جهان متمايز مىکند؛ انقالبى که با توجه به پيشينه انقالبهاى اجتماعى گذشته ،کمتر کسى وقوع آن را پيشبينى مىکرد.دامنه تأثير انقالبها هيچگاه به سطح داخلى محدود نمىشود ،بلكه بر نظام بينالملل نيز اثرگذار است؛ چنانکه تأثير انقالب اسالمى ايران امروز پس از گذشت سه دهه از وقوع آن در خيزش مردم منطقه خاورميانه ديده مىشود. تبيينها و توصيفهاى متعدد از انقالب ،اهميت مطالعه آن را دوچندان مىکند.ازهمينروست که با گذشت سه دهه از انقالب اسالمى ايران هنوز بخشى از مطالعات و پژوهشهاى داخلى و خارجى به اين موضوع اختصاص دارد. گذشته از تالش نظريهپردازان خارجى ،تبيين انقالب اسالمى و شناخت علل شكلگيرى آن براى ما ايرانيان اهميت ويژهاى دارد؛ زيرا آخرين انقالب بزرگ اجتماعى با بازتاب گسترده جهانى در جامعهاى روى داد که در آن زندگى مىکنيم و به همينرو نيازمند آشنايى بيشتر با مسائل آنيم. کتاب حاضر که بهعنوان متن درسى انقالب اسالمى تدوين شده ،ويراست دوم از کتاب درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى است که تالش دارد تا با روش جديدترى نسبت به متون پيشين به تحليل انقالب اسالمى و تحوالت سه دهه بعد از انقالب بپردازد.ازاينرو در بخشى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص14 : از اين کتاب مىکوشيم تا پيشينه تاريخى انقالب اسالمى و مسائل پس از آن در قالب چالش ميان دو الگوى «شبه ترقى غربگرا» و «تعالى اسالمى» مورد تحليل قرار گيرد و با همين الگو ،مسائل سه دهه پس از انقالب نيز بررسى شود. يكى از ابهاماتى که در کتاب پيشين از سوى برخى صاحبنظران مطرح شده بود ،مفهوم ترقى و تعالى بود که بهمنظور فهم بهتر و توضيح اين دو مفهوم ،واژههايى به آنها اضافه گرديده است.درحقيقت تجربه يك سال تدريس اين کتاب در دانشگاه و استفاده از نظرات اساتيد و دانشجويان ،زمينهاى را فراهم نمود تا به اصالح و توضيح برخى مفاهيم مطرحشده در کتاب بپردازيم. در اين ويراست با اضافه نمودن برخى واژهها تالش شده ابهامات موجود برطرف شود.بنابراين واژههاى «ترقى غربزده»« ،ترقى غربگرا» و «شبهترقى غربى» همگى بيانکننده الگوى شبهترقى غربگراست که در برخى موارد در متن به اختصار از عبارت «ترقى» نيز استفاده شده است.البته علت استفاده از واژههاى مضاف به «ترقى» در عبارت هاى مختلف ،داليل خاص خود را دارد که در متن بدان پرداخته مىشود.به همين نسبت در مقابل واژه «ترقى» از مفهوم «پيشرفت و تعالى اسالمى» استفاده شده که مبين چارچوبه فكرى خاصى است.در متن حاضر تعابيرى نظير «پيشرفت»« ،پيشرفت و تعالى»« ،تعالى» و «پيشرفت و تعالى اسالمى» بهکار رفته که همگى مبين يك چارچوبه فكرى است و در نقطه مقابل الگوى شبه ترقى غربگراست. آشنايى و ارتباط ايران و غرب در اواخر دوران قاجاريه و نيز مقايسه وضعيت دو جامعه ايران و غرب، زمينه پرسش از عقبماندگى ايران و علل آن گرديد.در پاسخ به اين سؤال و در جهت برونرفت از اين وضعيت و پيشرفت ايران ،دو نگرش متفاوت بهوجود آمد که مىتوان از آنها در قالب دو پارادايم فكرى و يا دو الگوى متمايز براى پيشرفت ايران نام برد :يكى «الگوى ترقى» که خود به دو الگوى شبهترقى غربگرا (در دوره قاجاريه) و الگوى باستانگرايى شبهترقى (در دوره پهلوى) تقسيم مىگردد و دوم «الگوى پيشرفت و تعالى اسالمى» که بهاختصار «تعالى» ناميده مىشود. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص15 : شايان ذکر است لفظ «ترقى» بهمعناى پيشرفت نيز بهکار مىرود ،اما چون در متن حاضر تالش مىکنيم تا بين دو ديدگاه نسبت به پيشرفت تفكيك قائل شويم ،پيشرفت برپايه مبانى معرفتشناسى و انسانشناسى غربى را بهاختصار «الگوى ترقى» مىناميم و پيشرفت با مبانى معرفتشناسى و انسانشناسى اسالمى -ايرانى را بهاختصار «الگوى تعالى» نام مىنهيم. نگرش شبهترقى غربگ را تالشى براى حرکت بر مبناى الگوبردارى از غرب و نفى فرهنگ خودى بود، اما تعالىخواهى ،پيشرفت را بر پايه فرهنگ و هويت خود ترسيم مىنمود.جريان شبهترقى براى تبديل ايران به يك کشور پيشرفته غربى ،در يكصد سال گذشته تالش بسيارى نمود.اما در کنار اين امر، تعالىخواهى نيز از همين دوران شكل گرفت و در تداوم خويش منجر به شكلگيرى انقالب اسالمى در قالب نفى غربزدگى گرديد. بررسى تاريخى نشان مىدهد که شبهترقىخواهى غربى پس از سالها تالش ،کمتر توفيق يافت.افزون بر اين ،مشكالت فراوانى براى جامعه ايران نيز درپى آورد.بنابراين شكلگيرى انقالب اسالمى ايران را مىتوان واکنشى به غرب گرايى در يكصد سال گذشته و راهى براى پيشرفت در چهارچوب فرهنگ بومى تلقى نمود و بر همين اساس مىتوان آن را انقالبى در راستاى هويتخواهى و استقاللطلبى مردم ايران تفسير کرد. بىگمان انقالب اسالمى ايران نگرشى ضدغربى داشت ،اما نحلههاى فكرى غربزده در ايران پس از انقالب هيچگاه از ميان نرفت ،بلكه در قالب جريانى فكرى و با قرائتها و تفسيرهاى مختلف در مقاطعى پس از انقالب ظهور يافت.بنابراين منازعه ميان دو جريان ترقىخواه و تعالىخواه -که از اواخر دوران مشروطيت آغاز شد و تا به امروز که سه دهه از انقالب اسالمى مىگذرد ،تداوم يافت -شايد در آينده نيز ادامه داشته باشد.بر اين اساس يكى از چالشهاى پيشروى انقالب اسالمى (البته با قرائتهاى خاص و بعضاً تفاسير دينى و التقاطى) تالشهاى اين جريان شبهترقى در چالش با نگاه تعالىخواهانه خواهد بود. در فصول آغازين متن پيشرو مىکوشيم تا شكلگيرى انقالب اسالمى بر مبناى طرح اين دو الگو مطرح گردد و سپس جريان هاى فكرى موجود در ايران معاصر نيز مورد بررسى قرار گيرد.سپس در تحليل الگوى تعالى با استفاده از ديدگاههاى بنيانگذار جمهورى اسالمى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص16 : ايران ،شعارهاى مردمى و نظريههاى انقالب ،به موضوع هويت و استقالل در انقالب اسالمى بپردازيم.با عنايت به ضرورت طرح آرمانها ،اهداف و دستاوردهاى انقالب اسالمى در بحث از نگرش تعالىخواه، اين موارد و نيز آينده انقالب اسالمى و چالشهاى پيشروى آن ،در فصلهاى جداگانه بررسى مىگردد. در پايان از معاونت محترم پژوهشى دانشگاه معارف اسالمى و همكاران پرتالش ايشان که شرايط مناسب تأليف اين اثر را فراهم آوردند و نيز از محقق ارجمند جناب آقاى فرزاد جهانبين که در تدوين طرحنامه کتاب ما را يارى نمود ،صميمانه قدردانى مىشود. از آنجاکه کتاب حاضر با انجام اصالحات مورد نظر اساتيد و صاحبنظران تجديد چاپ شده ،همچنان ممكن است برخى ابهامات و اشكاالت موجود در کتاب از نظر نگارندگان دور مانده باشد.ازاينرو، اميدواريم استادان ،محققان و دانشجويان گرامى با راهنمايىها و خردهگيرىهاى خود بر غناى اين اثر بيفزايند. محمدرحيم عيوضى و محمدجواد هراتى تابستان 1390 درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص18 : فصل اول :تعريف مفاهيم و عوامل شكلگيرى انقالبها اهداف از دانشجويان انتظار مىرود: .1مفهوم لغوى و اصطالحى انقالب را توضيح دهند. .2پيشينه انقالب و عوامل مؤثر بر شكلگيرى يك انقالب را شرح دهند. .3تفاوت انقالب را با ديگر پديدههاى اجتماعى نظير کودتا ،اصالحات و شورش بيان دارند. مقدمه براى ورود به هر بحث مىبايد در آغاز بهاختصار با مفاهيم و تعاريف مرتبط با آن بحث و مفاهيم مشابه با آن آشنا شويم.به همين منظور ،پيش از پرداختن به بحث انقالب اسالمى و مسائل مرتبط با آن الزم است تا بهاجمال از مفاهيم مربوط به درس آگاه گرديم. 1 الف) چيستى انقالب انقالب از نظر واژگانى بهمعناى تغيير ،تحول ،برگشتگى و تبديل و از نظر سياسى بهمعناى اقدام عدهاى براى براندازى و ايجاد حكومتى جديد است.هر يك از نويسندگان داخلى و خارجى متناسب با ديدگاه خود ،درباره انقالب توضيحاتى دادهاند که به برخى از آنها اشاره خواهد شد. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص19 : ب) تعاريف مختلف از انقالب هانا آرنت ،از نظريه پردازان انقالب درباره پيشينه تاريخى اين اصطالح چنين مىگويد: كلمه انقالب در اصل از مصطلحات اخترشناسى است كه بهواسطه اثر بزرگ كپرنيك در علوم طبيعى از اهميت خاصى برخوردار شد.اين واژه در كاربرد علمى ،معناى دقيق التينى خود را كه دال بر حركت دَورانى منظم و قانونمند ستارگان بود ،حفظ كرد. Revolution..)1 ( 1 در سده هفدهم واژه انقالب براى نخستينبار به صورت يكى از اصطالحات سياسى در سال 1660م پس از دگرگونى سياسى در يكى از كشورها بهكار رفت. در معناى ديگر سياسى ،اين كلمه درباره انتقال از عصر كشاورزى به دوره صنعتى -بهويژه در ممالك غربى -بهكار مىرود كه در آنجا صنعتى شدن به همراه شهرنشينى حاصل از آن ،بر آخرين مرحله توسعه اين جوامع اثرات 2 بسيار چشمگيرى داشته است. نظريه پردازان ،هر يك بر مبنايى خاص تعاريف مختلفى از انقالب بهدست دادهاند.براى نمونه ،شهيد مطهرى انقالب را اينگونه تعريف مىکند: انقالب عبارت است از طغيان و عصيانى كه مردم عليه نظام حاكم موجود براى ايجاد وضع و نظمى مطلوب انجام مىدهند؛ يعنى انقالب از مقوله عصيان و طغيان است عليه وضع حاكم براى وضعى ديگر.پس ريشههاى انقالب دو 3 چيز است :يكى نارضايتى و خشم از وضع موجود و ديگر آرمان يك وضع مطلوب. از نگاه شهيد آيت اهلل سيد محمدباقر صدر ،انقالب جنبشى سرسختانه و بر مبناى اصول مكتبى معينى است که با درك واقعيتهاى موجود ،بهدنبال تغيير و دگرگونى بنيادين در درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص20 : 4 تمامى ابعاد زندگى فردى ،اجتماعى و سياسى و معيارها ،اصول و ارزشهاى حاکم است. مرورى بر ساير تعاريف انديشمندان معاصر اسالمى نشان مىدهد که يكى از ابعاد مهم در معرفى انقالبها ،بُعد ارزشى و مطلوبيت آرمانهاست.شايد تعريف انقالب از بُعد جامعهشناسى جامعيت بيشترى دارد؛ زيرا به عمدهترين خصيصههاى انقالب که داراى ماهيتى اجتماعى است ،اشاره مىکند. دراينباره مىتوان به تعريف ساموئل هانتينگتون اشاره نمود: انقالب يك دگرگونى سريع ،بنيادين و خشونتآميز داخلى در ارزشها و اسطورههاى مسلط جامعه ،نهادهاى 5 سياسى ،ساختار اجتماعى ،رهبرى ،فعاليتهاى حكومتى و سياستهاى آن است. اين تعريف از يكسو معيارهاى يك انقالب سياسى -اجتماعى را مشخص و از سوى ديگر ،انقالب را از همه پديدههاى مشابه متمايز مىسازد.انقالب بر اين مبنا ،پديدهاى چون شورشهاى دهقانى ،قيامهاى شهرى ،شورشهاى جدايىطلب ملى و مانند آن را دربرنمىگيرد.از سويى هانتينگتون با تأکيد بر .)1 ( 2آرنت ،انقالب ،ص .36 .) 2 ( 3مطهرى ،پريامون انقالب اسالمى ايران ،ص .23 .)1 ( 4مجشيدى ،انديشه سياسى شهيد رابع سيد حممدابقر صدر ،ص .120 .462Huntington, Political Order in Changing Societies, p..)2 ( 5 عنصر «خشونت» ،انقالب را از اصالحات عميق نيز جدا مىانگارد و با اصرار بر عميق بودن انقالب ،آن را 6 از رويدادهاى کماهميتتر تفكيك مىکند. درمجموع از تعاريفى که درباره انقالب وجود دارد ،مىتوان انقالب را بهمعناى تغيير در ساختار حاکميت و ساختارهاى اجتماعى در نظر گرفت. ج) گونههاى مختلف انقالب انقالبها را مىتوان به «انقالبهاى سياسى» و «انقالبهاى اجتماعى» تقسيم نمود.انقالب سياسى ،با تغيير ساختار سياسى ،بدون تغيير ساختارهاى اجتماعى همراه است.به سخنى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص21 : ديگر ،اين انقالبها ساختار حكومت را تغيير مىدهند ،نه ساختار اجتماعى را.اما انقالب اجتماعى عبارت است از تغيير سريع و اساسى در ساختار سياسى ،اقتصادى و اجتماعى يك جامعه که با حرکت و قيام عمومى مردم همراه است.براى نمونه ،انقالب اسالمى را مىتوان از انقالبهاى اجتماعى دانست. انقالب اجتماعى بهندرت شكل گرفته ،اما بىگمان رخدادى مهم بهشمار مىرود؛ چراکه تأثيرات بسيارى در سطوح داخلى و بينالمللى برجاى مىنهد. انقالبهاى اجتم اعى تنها از حيث ملى اهميت ندارند ،بلكه اغلب موجب رشد الگوها ،انديشهها و خواستهاى بزرگ بينالمللى نيز مىشوند؛ بهويژه اگر اين تحوالت در کشورهايى روى دهد که از نظر جغرافياى سياسى مهم ،از نظر غناى فرهنگى مشهور ،و از نظر وسعت نيز پهناور باشند.بنابراين چون انقالبهاى اجتماعى ،هم در سطح داخلى اثرگذارند و هم در سطح بينالمللى ،مطالعه آنها اهميتى درخور دارد. آخرين انقالب بزرگ اجتماعى در تاريخ جهان ،انقالب اسالمى ايران است و به همينرو پژوهشگران بسيارى بهتفصيل بدان پرداختهاند.بنابراين چون انقالب اسالمى ايران در شمار انقالبهاى اجتماعى است ،از اين پس مباحث مربوط به انقالب اجتماعى را بازخواهيم گفت. د) خصوصيات انقالبها انقالبهاى اجتماعى ويژگىهايى دارند که آنها را از ديگر تحوالت سياسى -اجتماعى متمايزمىکند: .)3 ( 6مهان ،ص .21 . 1انقالب در روند خود بايد چند مرحله را بگذراند: يك.براندازى؛ دو.انتقال و جابهجايى قدرت؛ سه.پاكسازى مهرههاى اصلى حكومت قبلى؛ چهار.تثبيت نظام جديد ،سازندگى و تحقق آرمانهاى انقالب. .2با وجود ناگهانى و سريع بودن وقوع انقالب ،روند شكلگيرى آن نسبتاً طوالنى است. .3در روند انقالب ،اصولًا اعمال زور و خشونت بهگونهاى متقابل صورت مىگيرد؛ زيرا نه درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص22 : حكومت بدون مقاومت تسليم انقالبيون مىشود و نه انقالبيون در صورت لزوم از اعمال خشونت پرهيز مىکنند. .4در انقالب بخش عمدهاى از جمعيت بهشكلى مؤثر بسيج مىشود. .5مشارکت مردمى در انقالب مستلزم عناصرى مانند سازماندهى ،رهبرى و ايدئولوژى است و هرچه ايدئولوژى قوىتر باشد ،بسيج گروهها نيز گستردهتر خواهد بود. 7 . 6تغييرات انقالب ،عميق و زيربنايى بوده و ارزشهاى جديد جايگزين ارزشهاى پيشين مىگردد. .7وجود مستمر آگاهى به مفهوم ادراك و تحليل آن ،موجب پىريزى «حرکتهاى مداومى» مىگردد که بهتدريج درطى مراحلى انقالب را بهوجود مىآورد. ه) تفاوت انقالب با مفاهيم مشابه اجتماعى برخى از انواع تحوالت اجتماعى از برخى وجوه با انقالب مشابهت دارند.ازاينرو براى پرهيز از خلط مباحث و شناخت دقيقتر پديده انقالب ،اشاره به تفاوت انقالب با ديگر مفاهيم مشابه اجتماعى، ضرورى مىنمايد. .) 1 ( 7بنگريد به :دهقان ،پژوهشى نو پريامون انقالب اسالمى ،ص .18 -21 8 يك.کودتا کودتا اقدام معدودى از نيروهاى نظامى با حمايت برخى نيروهاى حاکم است که هدف از آن ،رسيدن به قدرت و برکنارى حاکمى است که در رأس قدرت قرار دارد.با اين تعريف ،ميان انقالب و کودتا تفاوتهايى وجود دارد: .1کودتاچيان از پيكره قدرت حاکم برمىخيزند و پايگاه مردمى ندارند؛ درحالىکه عنصر اصلى تشكيلدهنده انقالب ،خود مردماند که در مقابل قدرت حاکم قرار دارند.کودتا در جوامعى روى مىدهد که ارتش نقش ويژهاى در برابر ملت دارد ،اما در جوامعى که انقالب در درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص23 : آنها رخ مىدهد ،مردم نقش اول را عهدهدارند. .2در کودتا ارزشها و زيرساختها تغيير نمىيابد ،بلكه در درون نظام ،گروهى بهجاى هيئت حاکم مىنشينند و حداکثر به لغو قوانين مخالف خود مىپردازند.در کودتا ساختار نظام باقى است ،اما ادارهکننده آن تغيير مىيابد. .3در کودتا به دليل برخاستن کودتاچيان از پيكره اصلى نظام ،براندازى و جايگزينى و نيز شروع به سازندگى تقريباً همزمان و بدون فاصله زمانى رخ مىدهد.در کودتا بعضاً عوامل بيگانه دخالت دارند، 9 اما در انقالب قاعدتاً چنين چيزى ممكن نيست. 10 دو.جنبش جنبش مفهومى است که نسبت به ساير مفاهيم از حيث معنايى با انقالب نزديك است.در واقع جنبش بسترهاى تحول در جامعه را شكل مىدهد که اين تحول مىتواند به انقالب يا اصالحات بدل گردد. تفاوت عمده جنبش با انقالب و اصالح ،در شيوه اجرايى و رفتارى و نيز در هدف نهايى آن است. تغييرات اجتماعى حاصل از جنبش اگر بهگونهاى مسالمتآميز به تغييرات آرام و تدريجى منجر شود، رفرم يا اصالح نام دارد و اگر اين تغييرات ،اساسى و بنيادى ،توأم با خشونت باشد ،به انقالب خواهد انجاميد.ازاينرو ،انقالبها در فرايند راهبردى جوامع خواهان جنبش -که مستلزم آگاهى اجتماعى است -شكل مىگيرد. Coupd etat..)2 ( 8 .)1 ( 9بشرييه ،آموزش دانش سياسى ،ص .23 Movement..)2 ( 1 11 سه.اصالح اصالح يا رفرم ،تغيير آرام و تدريجى ،مسالمتآميز و روبنايى در يك نظام است که معمولًا در جامعهاى متعادل اتفاق مىافتد.اصالحات ،از باال و از سوى خود دولتمردان بهوجود مىآيد ،ازاينرو چهبسا پايگاه مردمى نداشته باشد.اصالحات ممكن است با رسيدن به تغييرات هدفمند و منتج از نيازهاى جامعه ،از وقوع انقالب نيز جلوگيرى کند. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص24 : تفاوت اساسى انقالب و اصالح در اين است که اصالحات ازسوى حاکمان و بهمنظور بهبود شرايط يا جلوگيرى از وقوع انقالب روى مى دهد ،اما انقالب ازسوى مردم و براى براندازى نظام حاکم پديد مى آيد.ناگفته نماند که اصالحات در برخى موارد ممكن است موجب تسريع انقالب يا فروپاشى رژيمهاى سياسى گردد.معمولًا در اصالحات ،خشونت ديده نمىشود ،بلكه تالش مىگردد تا اصالحات در فضايى آرام صورت گيرد. 12 چهار.شورش شورش حرکتى مقطعى در اعتراض به موضوعى خاص است.شورشيان غالباً نارسايىهاى موجود را نه به نهادها و ساختهاى اجتماعى ،بلكه به افراد نسبت مىدهند.ازاينرو ،هدف آنها محدود به از ميان برداشتن افراد خاصى در حاکميت و يا زدودن موضوع خاصى در حكومت است ،بىآنكه ترکيب نظام سياسى -اجتماعى را ت غيير دهند.از سويى ديگر ،در مواردى که شورشيان بافت اجتماعى را نشانه مىروند ،طرحى براى آينده ندارند و معمولًا اعتراض آنها مقطعى و براى موضوعى خاص است. هدف شورش ،اعتراض به وضع موجود است.ازاينروى ،هرگاه شورشيان به تغيير در ساختار اجتماعى و سياسى بينديشند و طرحى هرچند مبهم براى آينده داشته باشند ،حرکت آنها جنبه انقالبى مىيابد.از آنجاکه شورش براى آينده هدف مشخصى ندارند ،بسيارى از آنها پس از رسيدن به هدف محدود خود دچار سردرگمى شده و نمىتوانند تصوير جامعهاى کاملًا متفاوت با وضع موجود را بنمايانند. بدينترتيب ،اغلب شورشها ازسوى نظام حاکم سرکوب مىشود. و) شرايط اجتماعى و بسترهاى روانشناختى پيدايى انقالب Reform..)3 ( 1 Riote..)1 ( 1 اوضاع جامعهاى که مستعد انقالب است ،بايد در مطالعه انقالب مورد توجه قرار گيرد.انقالب به شكلى مطلوب در مكان و زمانى امكان موفقيت دارد که شرايط دوقطبى بر جامعه درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص25 : حكمفرما باشد؛ شرايطى که در آن ،گروههاى اجتماعى از نظام سياسى حاکم جدا شده و در مقابل آن ايستادهاند.چنين جامعهاى با دوگانگى قدرت روبهرو مىگردد؛ بدينبيان که ابتدا مشروعيت حاکميت به چالش کشيده مىشود و سپس نيروهاى اجتماعى -که به قدرت خود اطمينان کافى مىيابند -از نظام سياسى روىگردان شده ،در مقابل آن قرار مىگيرند13.عوامل متعددى ايجادکننده چنين شرايطى است ،اما اگر بخواهيم آنها را در يك دستهبندى کلى بازگوييم ،مىتوان به اين موارد اشاره کرد :وجود نارضايتى ،ظهور ايدئولوژى جايگزين ،روحيه انقالبى و رهبرى انقالب.حال بدين موارد مىپردازيم. يك.نارضايتى عميق از وضع موجود نخستين عامل مهم در وقوع هر انقالب که منشأ روانشناختى اجتماعى دارد ،نارضايتى عميق از وضعيت اجتماعى است که زمينه ظهور و گسترش ساير عوامل و شرايط را نيز فراهم مىآورد.عوامل مختلفى در شكل گيرى نارضايتى اثرگذار است.البته بايد در نظر داشت هرگونه نارضايتى منجر به انقالب نمىشود.به بيانى ديگر ،نارضايتى انقالبى در ميان تودههاى عظيم مردمى ظهور مىکند و يك يا چند جنبه مختلف اجتماعى ،فرهنگى ،سياسى و اقتصادى را دربرمىگيرد.در واقع انقالب تنها با ايجاد نارضايتى به وقوع نمىپيوندد ،بلكهروىدادن آن نيازمند يك سلسله علل بههمپيوسته است که آغاز 14 آن وجود نارضايتى عميق است. دو.ظهور و گسترش ايدئولوژىهاى جديد و جايگزين هر تغيير و تحولى در سياست و حكومت ،افزون بر نارضايتى ،نيازمند ايدئولوژى جايگزين براى تغيير حكومت است.به ديگر سخن ،تا زمانى که جايگزينى مناسب براى نظام حكومتى وجود نداشته باشد، بىگمان نظام حكومتى تغيير نخواهد کرد. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص26 : .)1 ( 1بنگريد به :حممدى ،انقالب اسالمى؛ زمينهها و پيامدها ،ص .35 -39 .) 2 ( 1مجعى از نويسندگان ،انقالب اسالمى ايران ،ويراست چهارم ،ص .23 برينتون ،يكى از نظريه پردازان انقالب معتقد است که هيچ انقالبى بدون گسترش انديشه و ايدئولوژى جديد شكل نمىگيرد15.ايدئولوژى در هر انقالب ،در چگونگى پيروزى آن ،نوع حكومت جايگزين و حتى در مراحل و تحوالت پس از پيروزى نيز نقشى بسزا دارد.در واقع ايدئولوژى انقالب ،نظام ارزشى سازمانيافتهاى است که ويژگىهاى نظام آرمانى را ترسيم مىکند و راه رسيدن به آنها را مىنماياند. انقالبهايى که در آن يك ايدئولوژى واحد و سازگار با ويژگىهاى فرهنگى آن جامعه گسترش يابد، زودتر فراگير مىشود و بسيج تودهها را درپى مىآورد.از سوى ديگر ،اين انقالبها سريعتر از ديگر انقالبها به پيروزى مىرسند و پس از آن بىثباتىهاى کمترى خواهند داشت16.اما وجود ايدئولوژىهاى متعدد در مرحله پيدايى و استمرار انقالبها مىتواند مشكالتى را براى انقالب فراهم آورد و از وحدت نيروهاى انقالبى بكاهد.هرقدرتعداد ايدئولوژى ارائهشده براى انقالب بيشتر باشد، احتمال ثبات پس از انقالب کمتر است.وجود ديگر ايدئولوژىها در برخى انقالبها حتى به موضوع درگيرى پس از انقالب بدل مىگردد. سه.گسترش روحيه انقالبى روحيه انقالبى پديدهاى روانشناختى و مرحلهاى باالتر از نارضايتى از وضع موجود است.مراد از اين روحيه ،بهوجود آمدن حس پرخاشگرى عليه نظم سياسى حاکم است.با چنين روحيه و ارادهاى است که فرد اعتمادبهنفس مىيابد و در مقابل راهحلهاى اصالحگرايانه و سياستهاى سرکوبگرانه حكومت مىايستد.اين روحيه نيز دستکم بايد در ميان گروهى از نخبگان و تودهها ظهور يابد.ازاينرو ،تا هنگامى که اين پديده روى نداده -هرچند شرايط ديگر محقق باشد -انقالبى به وقوع نمىپيوندد. قوت و اقتدار روحيه انقالبى به عوامل مختلفى بستگى دارد؛ مانند ويژگىهاى تاريخى و درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص27 : 17 فرهنگى ،نوع ايدئولوژى انقالبى و نيز مجموعه خصوصيات و اقدامات پيشين حكومت. چهار.رهبرى و نهادهاى بسيجگر چنانچه سه عامل نارضايتى ،ايدئولوژى جايگزين و روحيه انقالبى در سطح جامعه و مردم پديدار گردد، اما رهبرى و نهادهاى بسيج گر وجود نداشته باشد ،انقالب به پيروزى نخواهد رسيد.بنابراين پيروزى انقالب نيازمند رهبرى است تا بتواند با استفاده از نارضايتىهاى موجود و ايدئولوژى جايگزين ،انقالب .) 1 ( 1بنگريد به :برينتون ،كالبد شكاىف چهار انقالب ،ص .45 -59 .)2 ( 1مجعى از نويسندگان ،انقالب اسالمى ايران ،ويراست چهارم ،ص .24 .)1 ( 1مهان ،ص .25 را به پيش برد.ازاينرو ،هرگاه رهبر و يا نهادهاى بسيجگر جامعه بتوانند به فعالسازى نارضايتىها، مطرح کردن ايدئولوژى جايگزين ،هدايت روحيه انقالبى و مديريت حرکت انقالبى بپردازند ،براندازى نظام حاکم محقق خواهد شد. انقالب ممكن است داراى رهبرى واحد باشد (مانند رهبرى امام خمينى) ،يا اينكه به صورت مشترك انجام پذيرد و يا آنكه در هر مرحله ،فرد خاصى رهبرى آن را برعهده داشته باشد.براى مثال ،در ميان رهبران انقالب فرانسه نام سه نفر (ميرابو ،دانتون و روبسپير) به چشم مىخورد18.اصولًا يكى از ويژگىهاى انقالب اسالمى که با انقالبهاى معروف جهان متفاوت به نظر مىرسد ،رهبرى واحد در سه مرحله پيدايى ،پويايى و پايايى انقالب است.اين تمرکز رهبرى در انقالبهايى چون انقالب فرانسه و شوروى سابق کمتر ديده مىشود. چكيده .1انقالب از نظر واژگانى بهمعناى تغيير شكل و از نظر سياسى -اجتماعى بهمعناى دگرگونى در ساختار سياسى و اجتماعى جامعه است. .2انقالبها بر دوگونه سياسى و اجتماعىاند.انقالب سياسى تغيير ساختار سياسى بدون تغيير ساختار اجتماعى است؛ حالآنكه انقالب اجتماعى تغيير ساختارهاى سياسى ،اقتصادى و اجتماعى جامعه است. .3درباره چيستى انقالب ،برخى آن را براساس نيّات انقالبيون ،برخى برپايه پيامدهاى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص28 : انقالب و پارهاى نيز براساس فرايند انقالب تعريف نمودهاند. .4يكى از تعاريف مربوط به انقالب اجتماعى (مبتنى بر پيامدهاى انقالب) تعريف هانتينگتون است. .5شكلگيرى هر انقالب تحتتأثير عوامل مختلفى است؛ مانند نارضايتى عميق ،ظهور ايدئولوژى جديد ،گسترش روحيه انقالبى و وجود رهبرى. .6انقالبها ويژگىهايى دارند که آنها را از ساير تحوالت سياسى و اجتماعى -مانند کودتا ،جنبش، شورش و اصالح -متمايز مىکند. .)2 ( 1مهان ،ص .27 .7مهمترين ويژگىهاى انقالب ،ب نيادين بودن تغييرات ،مردمى بودن آن ،وجود رهبرى و همچنين ارائه طرحى براى آينده ازسوى انقالبيون است. پرسش .1تفاوت انقالب با ديگر مفاهيم اجتماعى چيست؟ .2عوامل مؤثر بر شكلگيرى يك انقالب را توضيح دهيد. .3انقالب اجتماعى را تعريف کنيد. براى پژوهش .1تالش کنيد تعاريف ديگرى از انقالب بهدست دهيد. .2امكان تبديل شورش به انقالب اجتماعى را بررسى کنيد. .3انواع ديگرى از انقالبها را که مرتبط با تغيير در نظام سياسى است ،بررسى نماييد. براى مطالعه بيشتر .1مصطفى ملكوتيان ،سيرى در نظريات انقالب ،تهران ،قومس.1376 ، .2هانا آرنت ،انقالب ،ترجمه عزتاهلل فوالدوند ،تهران ،خوارزمى.1374 ، 19 .3کرين برينتون ،کالبدشكافى چهار انقالب ،ترجمه محسن ثالثى ،تهران ،نشر نو.1366 ، درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص30 : 1عيوضى ،حممد رحيم ،درآمدى حتليلى بر انقالب اسالمى ايران1 ،جلد ،دفرت نشر معارف -قم ،چاپ :نوزدهم.1391 ، فصل دوم :وضعيت اروپا و ايران در اواخر قرن نوزدهم و شكلگيرى الگوهاى شبهترقى غربگرا و تعالى اسالمى اهداف از دانشجويان انتظار مىرود: .1وضعيت اروپا در قرن نوزدهم ميالدى را توضيح دهند. .2وضعيت ايران در قرن نوزدهم را از نظر اقتصادى و سياسى تبيين کنند. .3منظور از الگوى تعالى و زمينههاى مطرح شدن آن را بيان دارند. .4منظور از الگوى شبهترقى غربگرا و زمينههاى مطرح شدن آن را توضيحدهند. مقدمه بىشك بررسى چگونگى زمينههاى شكلگيرى انقالب اسالمى نيازمند آن است که دو محيط نظام بينالملل و محيط داخل مورد واکاوى تاريخى قرار گيرد.به همين منظور مىبايد مسائل تاريخ معاصر ايران و جهان را تا شكل گيرى انقالب اسالمى بررسى نمود تا بتوان عوامل مؤثر بر رويداد انقالب اسالمى و مسائل مرتبط با آن را تحليل کرد و هرچه بيشتر زمينهها و بسترهاى تاريخى انقالب را بازشناسى نمود.در اين فصل مىکوشيم تا بهاختصار وضعيت ايران و اروپا در قرن نوزدهم را از نظر ساخت قدرت سياسى ،وضعيت اقتصادى و جريانهاى فكرى و فرهنگى بكاويم. اهميت بررسى تطبيقى ايران قرن نوزدهم و بيستم ازاينروست که مىتوان به ماهيت «پرسش از عقبماندگى ايران» پىبرد.در اين ميان ،برخى روشنفكران در برابر اين پرسش، درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص31 : پاسخهايى براى برونرفت از وضعيت موجود بهدست دادهاند.بىترديد قضاوتها و چگونگى پاسخ به اين پرسشها ،تحوالت تاريخى ايران را رقم زد و زمينههاى شكلگيرى انقالب اسالمى را فراهم نمود. به همين منظور ،ابتدا بهاجمال وضعيت اروپا را در قرن نوزدهم برمىرسيم و سپس به وضعيت ايران در اين قرن مىپردازيم. الف) نگاهى به وضعيت اروپا در قرن نوزدهم نخستين نكته درخور بررسى در قرن نوزدهم ،وضعيت ناشى از انقالب صنعتى و پيشرفتهاى تكنولوژى در اروپاست.اين پيشرفتها زمينهاى شد براى ايجاد منطقه نفوذ در کشورهاى ديگر و ادامه سياستهاى استعمارى. يك.پيشرفت فناورى و نياز اروپا به منطقه نفوذ و ادامه سياست استعمارى اروپاى قرن نوزدهم که تحتتأثير شرايط انقالب صنعتى قرار داشت ،به پيشرفتهاى فراوانى در زمينه فناورى رسيده بود.انقالب صنعتى ،دگرگونىهايى بزرگ در صنعت ،کشاورزى ،توليد و حملونقل بود که در نيمه قرن هجدهم از انگلستان آغاز شد و پيامدهايى اجتماعى -سياسى بهدنبال داشت؛ آنگونه که طى يك قرن و نيم ،بهتدريج چهره شهرهاى اروپايى و آمريكا را دگرگون کرد. در نيمه قرن هجدهم بهويژه در انگلستان کارخانههاى صنعتى ايجاد و برشمار آنها افزوده شد.اين کارخانه ها که بيشتر متكى به نيروى ماشين بود ،براى فروش توليدات خود نيازمند بازار و همچنين براى توليد ،نيازمند مواد خامى بود که مىبايست از ديگر کشورها و بهخصوص خاورميانه تأمين مىشد. بنابراين اروپاى قرن نوزدهم بهدنبال منطقه نفوذى براى خود بود. منابع نفتى خاورميانه ابتدا توجه قدرتهاى استعمارى نظير انگلستان و سپس آمريكا و آلمان را به خود جلب کرد؛ تاجايىکه در اوايل قرن بيستم ،نفت اين منطقه بين شرکتهاى انگليسى و آمريكايى تقسيم شد.در اين ميان موقعيت جغرافيايى ايران نيز بهگونهاى بود که به جوالنگاه قدرتهاى بزرگ بدل گرديد. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص32 : ساير کشورهاى خاورميانه در طى قرنهاى نوزدهم و بيستم زير سلطه استعمارگران اروپايى قرار گرفتند.استعمارگران مىکوشيدند اقتصاد و سياست کشورهاى خاورميانه را زير سلطه کامل خود درآورند و از سويى جغرافياى سياسى و مرزبندىهاى اين کشورها را براساس منافع خود تنظيم کنند. تقسيم اين سرزمينها نيز بهگونهاى صورت گرفت که انواع درگيرىهاى قومى ،مذهبى و سياسى را نيز درپى آورد20.انگلستان براى حضور مستمر در منطقه خاورميانه بهطورکلى دو هدف سياسى و اقتصادى را دنبال مىکرد.بىترديد قرن نوزدهم ميالدى دوران اوج اقتدار امپراتورىهاى استعمارى انگليس، فرانسه و روسيه بود؛ بدينبيانکه انگلستان شبه قاره هند شامل بنگالدش ،هند و پاکستان امروزى را در اشغال خود داشت و به افغانستان نيز دستاندازى مىکرد.فرانسه نيز به شمال آفريقا -از مصر تا مراکش و الجزاير -چشم طمع دوخته و کشورى چون الجزاير را اشغال کرده بود و از اينسو ،روسها نيز .)1 ( 2ساعى ،مسائل سياسى و اقتصادى جهان اسالم ،ص .73 ايران و آسياى مرکزى را نشانه رفته بودند و مى کوشيدند از طريق ايران و افغانستان به هند و آبهاى گرم خليج فارس دست يابند.البته اين استعمارگران بديهى است که با مقاومت مردمى نيز روبهرو شدند. اين کشورها در استعمار خود از روشهاى مختلفى بهره بردند که از آن جمله مىتوان به تالش براى تغيير در فرهنگ ،ارزشها و اعتقادات مردم در کشورهاى تحتسلطه اشاره نمود.فرقهسازى از ديگر اقدامات در اين زمينه است.بدينترتيب ،جهان در قرن نوزدهم شاهد سلطه اروپا بر کشورهاى جهان و ازسويى ناظر بر شكلگيرى برخى جريانهاى داخلى درکشورهاى تحتسلطه بود؛ جريانهايى که پيروى از غرب را براى رسيدن به سعادت توصيه مىکردند. دو.تحوالت سياسى و ضعف کشورهاى اسالمى در برابر غرب جهان در قرن نوزدهم با تحوالت سياسى در داخل کشورها و همچنين با دگرگونىهاى عميقى در نظام بينالملل روبهرو بود.برخى کشورها تحتتأثير انقالب فرانسه به جنبشهاى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص33 : خود در راستاى تغييرات سياسى ادامه مىدادند.در آن زمان ظهور جنبشهاى مشروطهخواهى به عنوان نماد تغيير در ساختار سياسى کشورهاى جهان ،مهمترين مسائل سياسى در جهان بهشمار مى رفت.از سوى ديگر ،براثر عوامل داخلى و خارجى در اواخر قرن نوزدهم ،امپراتورى عثمانى تضعيف شد و سرانجام د ر جنگ جهانى اول به زوال رفت؛ امرى که بر تحوالت سياسى در جهان اسالم تأثيرى بهغايت داشت. دولت عثمانى بزرگترين و پهناورترين دولت اسالمى پس از فروپاشى خالفت عباسى است.اين دولت در سده هاى سيزدهم و چهاردهم ميالدى در سرزمين آناتولى ظهور کرد و در قاره اروپا گسترشى چشمگير يافت.اين دولت در اوايل نيمه دوم سده پانزدهم با فتح قسطنطنيه ،تنها وارث امپراتورى روم شرقى (بيزانس) شد و در پايان سده پانزدهم به اوج اقتدار و شكوه خود رسيد. اين امپراتورى براثر عوامل مختلف داخلى و خارجى به ضعف گراييد و سرانجام در جنگهاى بيرونى تجزيه شد.بدينترتيب با فروپاشى امپراتور عثمانى ،جهان اسالم بيش از پيش در برابر غرب و اروپاييان تضعيف گرديد. ب) وضعيت ايران در قرن نوزدهم پس از آشنايى مختصر با وضعيت جهان در قرن نوزدهم ،بجاست اوضاع ايران از نظر ساختقدرت سياسى و اجتماعى و نيز وضعيت اقتصادى آن در قرن نوزدهم ،بهاختصار بررسى شود. يك.ساختار اجتماعى و قدرت سياسى در ايران از نظر تاريخى در دوران صفويه براى نخستينبار هويت ايرانى در قالب مذهب تشيع احيا گرديد و بدين سان دولتى مستقل و شيعى بر ايران حاکم شد.با فروپاشى نظام صفوى ،سلسلهاى از حكومتها که حاصل رقابت و منازعات قبيلهاى بودند ،مدتى کوتاه در ايران حكومت کردند ،تا اينكه در سالهاى پايانى سده هجدهم ،ايل قاجار توانست با سرکوب نسبى ديگر ايالت و قبايل ،حاکميت خاندان قاجار را مستقر سازد. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص34 : مهمترين ويژگى دولتهاى قاجاريه عبارت بود از سلطنت مطلقه و فردمحورى؛21بدينبيان که شاه بهعنوان ظلاهلل در همه امور مردم دخالت و اعمال قدرت مىنمود.بنابراين هيچ نوع قانونىکه قدرت شاه را محدود کند ،وجود نداشت ،بلكه قانون همان رأى شاه بود که هر لحظه امكان داشت تغيير يابد. بنابراين ساختار سياسى قاجاريه مبتنى بر «سلطنت مطلقه» بود. الگوى ديوانساالرى در اين نظام براساس سلسلهمراتبى بود که به شخص شاه منتهى مىگرديد. نخبگان حاکم از دو گروه اصلى تشكيل مىشدند :اشراف يا شاهزادگان و عمال دولت يا مستوفيان. اشراف به دو طريق به قدرت مىرسيدند :يكى از راه خريد يا بهرهبردارى از زمين و ديگرى از طريق خريدن حكومت شهرها و واليات.بدينترتيب ،اغلب حكام اياالت و واليات از اين افراد انتخاب مى شدند.شاهان قاجار در ازاى واگذار نمودن حكومت هر ايالت ،مبلغى را بهعنوان «پيشكش» دريافت مىنمودند که درحقيقت سرقفلى و اجارهبهاى آن منطقه بهشمار مىرفت. عدمتفكيك قوا و جمع شدن آنها در وجود پادشاه و نبود امنيت اجتماعى همگى سبب مىشد شخص شاه حتى درباره جزئىترين مسائل ،تصميمگيرى کند.ريشههاى ساختارى و تاريخى و رسميت نيافتن حقوق فردى و شهروندى از مهمترين عوامل شكل نگرفتن تشكيالت قوى و بانفوذ قضايى در ايران قرن نوزدهم است22.خالصه آنكه نظام از حيث ساختار قدرت ،نوعى حكومت ملوكالطوايفى (متمايل به تمرکز) بود و از لحاظ شيوههاى اعمال قدرت نيز حكومت استبدادى به حساب مىآمد.همچنين .)1 ( 2آبراهاميان ،ايران بني دو انقالب ،ص 60و .61 .)2 ( 2مستوىف ،شرح زندگاىن من اي اتريخ اجتماعى و ادارى قاجاريه ،ص 99و .100 وضعيت اجتماعى ايران در سده نوزدهم براساس شاخصهاى ديگر نيز وضعيت مطلوبى نداشت.براى نمونه مى توان به شمار اندك باسوادان در جامعه اشاره کرد.در زمينه امنيت اجتماعى نيز همه مردم 23 ايران مقابل قدرت عريان برابر بودند و زندگى و دارايى آنها تابع اراده شاه بود. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص35 : بيشتر مسئوالن ادارى کشور از سواد و دانش بهرهاى نداشتند.براى مثال ،حاج محمدعلى سياح محالتى معروف به حاج سياح بههنگام ورود به اصفهان با مشاهده رئيس گمرك آن شهر که به سواد نداشتن خود اعتراف مىکند ،آه از نهادش بلند مىشود و مىگويد: 24 اى خدا! عجب چيزهاست كه مىبينيم! رئيس گمركخانه شهرى مثل اصفهان مىگويد من سواد ندارم! دو.وضعيت اقتصادى ايران نهادهاى اقتصادى و مالى ايران در قرن نوزدهم نيز همانند ديگر نهادهاى اجتماعى ،سياسى ،ادارى و آموزشى ،وضعيت درخورى نداشتند.با توجه به دو شاخص ميزان درآمد ووضع معيشت ،بيشتر مردم ايران فقير بودند و براى گذران زندگى خود مشكالت بسيارىداشتند. از نظر اقتصادى ،جامعه ايران در دوره قاجار در وضعيت بدى بهسر مىبرد.فقر و تنگدستى مردم در اين دوره به حدى بود که گاه موجب شورشهايى مىشد که ناشى از کميابى نان بود؛ شورشهايى که به صورت ادوارى گاه براثر خشكسالى بروز مىکرد و گاه نيز براثر احتكار ساختگى غله.بهطورکلى رويكرد و گرايش کلى اقتصاد ايران در قرن نوزدهم درجهت گسترش تجارت ،تورم ،کاهش ارزش 25 داخلى و خارجى «واحد پول ملى» و ارتباط فزاينده با کشورهاى اروپايى بوده است. سياست هاى اقتصادى حكومت برپايه تسليم در برابر تحميالت خارجى ،روحيه سوءاستفاده از شرايط و امكانات و همچنين بر مبناى سودجويى آنى سران حكومت بود؛ سياستهايى که بىگمان آثار نامطلوب سياسى را تشديد مىنمود.خالصه اينكه اقتصاد ايران در قرن نوزدهم با توجه به شاخصههاى کشاورزى و صنعتى ،اقتصادى معيشتى بود. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص36 : .) 3 ( 2مهايون كاتوزاين ،اقتصاد سياسى ايران از مشروطيت ات اپاين سلسله هپلوى ،ص .58 .)1 ( 2سياح ،خاطرات حاج سياح ،ص .175 .) 2 ( 2مهايون كاتوزاين ،اقتصاد سياسى ايران از مشروطيت ات اپاين سلسله هپلوى ،ص .90 ج) گسترش روابط ايران و غرب و بررسى علل عقبماندگى26ايران از نظر سياست خارجى ،دولت قاجار در وضعيت اسفناکى بود؛ بدينبيان که قاجارها مجبور بودند همواره به ديگر کشورهاى قدرتمند آن زمان نظير روسيه و انگلستان امتياز دهند.اين امتيازدهى بىشك از سقوط قاجاريه جلوگيرى مىنمود و در حفظ و استقرار نظام مؤثر مىافتاد. به سخن ديگر ،در قرن نوزدهم شكستهاى نظامى پىدرپى ايران از روسيه و انگلستان دولت قاجار را واداشت تا به منظور حفظ ثبات خود امتيازهاى اقتصادى و تجارى زيادى را به اين کشورها اعطا کند و وضعيت کشور را به شكلى «نيمهاستعمارى» بدل سازد27.از سوى ديگر ،در اين دوران ارتباط ايران با ديگر کشورها گسترش يافت؛ آنگونهکه صدها تن از بازرگانان ،ديپلماتها ،سياحان ،دانشجويان، اشراف و درباريان براى نخستينبار به اروپا سفر کردند و از نزديك با فرهنگ و تمدن نوين اروپا آشنا شدند.افزون بر آنان ،هزاران ايرانى از مناطق مختلف کشور ازجمله آذربايجان ،گيالن ،فارس و بوشهر براى يافتنکار به مناطق و کشورهايى همچون روسيه ،قفقاز ،هندوستان و امپراتورى عثمانى مهاجرتکردند. از اين سو نيز با گسترش روابط سياسى و اقتصادى ايران با جهان خارج ،بازرگانان ،ديپلماتها و سياحان اروپايى وارد ايران شدند و بدينترتيب ارتباط نزديكى بين ايرانيان و خارجىها برقرار شد. بدينگونه ،مفاهيم تازهاى چون ترقى ،قانون ،احزاب و مطبوعات در ذهن روشنفكران راه يافت. موضوع مهمى که در اين دوران تأثيرات فكرى بسيارى بر ايرانيان نهاد و آنان را به فكر فرو برد، جنگ هاى ايران و روس و شكست ايران از روسيه بود؛ امرى که موجب شد پرسشى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص37 : عميق در ذهن ايرانيان شكل گيرد که چرا ما عقب ماندهايم و غرب ترقى کرد؟ بدينسان ،از اين دوران به بعد ديدگاه هاى مختلفى براى پاسخ به اين سؤال مطرح گرديد تا شايد ايران از اين وضعيت بيرون آيد. برخى در پاسخ به اين سؤال بهمنظور بيرونآمدن از وضعيت موجود ،فرهنگ و سنتهاى موجود را مهمترين عامل دانستند و بر حذف آن و اخذ فرهنگ ترقىخواهى براى رسيدن به پيشرفت ،تأکيد .)1 ( 2دو عبارت عقبماندگى و عقب نگاهداشته شدن از نظر معنا شباهتهاىي دارند.عقبماندگى بيشرت حتتأتثري عوامل داخلى است و عقب نگاهداشته شدن متأثر از عوامل بريوىن.در كتاب پيشرو براى هر دو مفهوم لفظ عقبماندگى بهكار رفته ،ازاينرو خواننده اب قراين موجود مىتواند تشخيص دهد كه در هر حبث منظور از عقبماندگى كدام معناست. .)2 ( 2بنگريد به :كاظمزاده ،روس و انگليس در ايران ،ص .15 -25 کردند.در اين ميان برخى ديگر ،حاکمان مسبتد را عامل اين عقبماندگى مىانگاشتند و پارهاى ديگر نيز فاصله گرفتن از آموزههاى دينى را. با توجه به پاسخهاى داده شده به اين پرسش ،از اين دوران به بعد دو جريان فكرى درايران معاصر شكل گرفت که يكى تمسك به آموزههاى دينى را براى پيشرفت مناسبمىديد و ديگرى با توجه به نگرش غربگراى خود ،فراموش کردن سنتهاى خودىوبهرهگيرى از مبانى معرفتشناسى و انسانشناسى غربى را براى رسيدن به ترقى مؤثرمىدانست. درحقيقت گروه اخير که به دنبال ترقى (رسيدن به وضعيت غرب) بود ،در دو دوره قاجاريه و پهلوى راهى متفاوت را طى نمود؛ چنانکه در دوره قاجاريه ،اين انديشه به نگرشى شبهترقى توأم با غرب زدگى منجر گرديد.اولين نوع انحراف در فرايند توسعه در ايران که استقالل و هويت ايرانى- اسالمى را خدشه دار نمود ،در اين نگرش شكل گرفت.در دوره پهلوى نيز همين نگرش شبهترقى غربزده با شعار باستانگرايى بروز کرد که به همان سرنوشت دوره قاجاريه دچار شد.و اين در حالى است که در ايران معاصر ،همواره مبانى معرفتشناسى و انسانشناسى غربى و نيز مبانى معرفتشناسى و انسان شناسى اسالمى ،دو مسير اصلى رسيدن به پيشرفت معرفى شدهاند.ازاينرو مىتوان اذعان داشت که نگرش کالن به موضوع پيشرفت در ايران ،يكى در تفكر و انديشه غربى ريشه داشت و ديگرى در ماهيت و سرشت کاملًا دينى و الهى؛ آنسان که اين دو جريان فكرى را مىتوان در قالب دو الگوى شبهترقى غربگرا و تعالىخواهى اسالمى ارزيابى کرد.تعالىخواهى اسالمى رسيدن به پيشرفت را متناسب با ديدگاههاى اعتقادى و فرهنگ اسالمى -ايرانى مىدانست. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص38 : دو الگوى فكرى و اعتقادى يادشده در عرصه تحوالت ايران ،دو مؤلفه «استقالل» و «هويت» را با چالش و حتى با بحران روبهرو ساختند.از اينرو در اين بخش مىکوشيم تا تحوالت ايران معاصر ،فرايند شكلگيرى انقالب اسالمى ،ماهيت و ريشههاى تاريخى آن و مسائل پس از آن را در قالب منازعه دو الگوى ترقى و تعالى مورد واکاوى قرار دهيم.حال در آغاز به توضيح اين دو الگو مىپردازيم و سپس شاخصههاى هريك را برمىرسيم. يك.الگوى شبهترقى غربگرا با مطرح شدن پرسش از علل عقب ماندگى ايران و تالش براى پيشرفت آن ،برخى روشنفكران غربگرا با مشاهده پيشرفت اروپاييان در حيرت و سرگشتگى فرو رفتند و درپى آن نظرياتى را بهدست دادند که نتيجه آن ،حرکت بهسوى زندگى غربى بود.بدينترتيب ،اينان ترقى غربى را براى ايرانيان ضرورى دانستند و اينگونه بود که در ايران گفتمان مدرنيتهبهويژه در بُعد سياسى و فرهنگى بهعنوان نسخه درمانبخش مطرح شد؛ تا بدانجاکه پارهاى از روشنفكران در جهت الگوى شبهترقى غربگرا حاضر شدند حتى مقدسات خود راناديده انگارند. اين نگره ،راه عالج را تنها مراجعه به علم غربى مىدانست؛ چنانکه معتقدان به آن نيز مىگفتند که 28بهخصوص دين ،در تعارض با مدرنيته بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگى شد.در اين ديدگاه ،سنّت و قرار داشت ،يا به بيانى در خدمت آن بود.اين تعارض در افكار روشنفكران دوران مشروطه به شكل سنتگريزى و دفاع از مدرنيته مشاهده پذير است.افرادى نظير آخوندزاده ،ميرزا آقاخان کرمانى، ملكمخان ،تقىزاده و طالباوف از اين دستهاند. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص39 : ناگفته نماند نفى دين از سوى اينان صرفاً از روى تقليد است و اساساً چون در غرب نسخه ترقى برپايه نفى دين (دين مسيحيت) است ،روشنفكران غربگرا نيز بر آن بنياد به نفى دين اسالم مىپردازند؛ درحالىکه مقايسه دين اسالم و مسيحيت تحريفشده ،مقايسهاى است بس ناصواب.جالل آلاحمد دراينباره مىنويسد: روشنفكر ،ترجمهاى از منورالفكرى دوره مشروطه مىباشد ...زمانى كه مردم براى ناميدن چنين آدمهاى فُكلى و مست فرنگ بهكار مىبردند.اگر غرب دوره خود (قرن )18را قرن روشنايى ناميد ،بهخاطر اين بود كه دنياى تاريك قرون وسطاى اروپا ،زير سلطه تحجر مسيحيان قرار داشت و آنها اين دوره را گذرانده بودند.از نظر غرب ،از خواص 29 روشنفكرى ،آزادانديشى و آزادفكرى است كه در مقابل سلطه مسيحيت كاتوليك توجيه شده بود. در هر حال آشنايى با علم و معرفت جديد سبب شد افقهاى تازهاى پيشروى روشنفكران غربگرا گشوده شود و بسيارى از باورها ،سنت و قالبهاى فكرى و اجتماعى گذشته زير سؤال رود. بدينترتيب ،تحوالت اروپا زمينههاى پيدايش اصالحطلبى را با هدف درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص40 : .)1 ( 2دو مفهوم سنت و مدرنيته مفاهيمى است كه در فضاى پس از قرون وسطا مطرح گرديد.مدرنيته و مدرن به جمموعهاى از گزارهها و ابورهاىي اطالق مىشود كه بر مبناى تفكر حاكمشده در ِ غرب بعد از رنسانس پديد آمد.از شاخصههاى اصلى مدرنيته مىتوان به دنياگراىي ،علم گراىي( علم جترىب) ،عقالنيت خودبنياد و فايدهگرا ىي اشاره منود.بر اين اساس ،هر آنچه اب مفاهيم مدرنيته سازگارى نداشته ابشد ،سنت خوانده مى شود.بنابراين در حبث از سنت و مدرنيته ،منظور از سنت مفهوم خاصى بود كه مدرنيته از آن ارائه منوده بود.درواقع سنت ابر معناىي منفى ندارد.گفتىن است در برخى عبارات ،سنت در مقابل نو نيز مطرح شده كه مفهومى متفاوت است. .)1 ( 2آلامحد ،غربزدگى ،ص .23 «تجددگرايى» ايران فراهم آورد.اساس اين جنبش ،هماهنگ ساختن جامعه سنتى ايران با پيشرفت دانش ،علوم و تكنيك جديد بشرى بود؛ جنبشى که مبناى آن ،تغيير در مبادى فلسفى و معرفتى و مطابقت آن با مبانى فلسفى مدرنيته بود. درحقيقت برخى بر اين باور شدند که مىبايد پيشرفت را در سير تاريخى غرب و حرکت ترقىجويانه آن طى نمود تا بدان دست يافت.بدينترتيب در اين دوران الگويى با عنوان ترقى و ترقىخواهى در ايران شكل گرفت که مبناى بسيارى از تغييرات اجتماعى گرديد.براساس اين ديدگاه ،چون ترقى مقولهاى است که در غرب روى داده ،براى رسيدن به آن مىبايد مبانى معرفتشناسى غرب را -که اساس آن سكوالريسم30است -پذيرفت و به نفى درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص41 : سنتهاى دينى پرداخت.اما ترقى که با گرايش به غرب آغاز مىشد ،غير از غربزدگى بهمعناى غربى شدن بود.در اين بينش ،استفاده از الگوهاى غربى ،براى متحول نمودن جامعه ايران و خارج شدن از عقب ماندگى نبود.الگوى ترقى در اواخر عصر قاجاريه در قالب مشروطه غربگرا مطرح شد که در چالش با مشروطه مشروعه قرار گرفت.اين گفتمان پس از حاکميت در عصر مشروطه و در نهايت با انحراف مشروطه بهسوى مشروطه غربى ،زمينه روىکار آمدن رضاخان را فراهم نمود.بدينترتيب در عصر رضاخان مفهوم نوسازى اجتماعى و باستانگرايى ،در قالب غربى شدن ايران در سايه نگرش شبهترقى غربى دنبال شد.در عصر پهلوى دوم نيز با توجه به حاکم شدن گفتمان توسعه غربگرا، اقداماتى در اين راستا صورت گرفت که براى جامعه ايران پيامدهايى نيز داشت که در فصل بعد به بررسى آن مىپردازيم.جريان فكرى شبهترقى غربگرا با وقوع انقالب اسالمى بهشدت تضعيف شد، اما در مقاطعى از دوران بعد از انقالب ،با قرائتهاى خاصى به چالش با الگوى پيشرفت و تعالى انقالب اسالمى پرداخت.در اين زمينه در فصلهاى بعد بيشتر سخن خواهيم گفت. ناگفته نماند که با توجه به نگاه ويژه گفتمان ترقىخواهى غربى به بيرون ،نوعى از وابستگى در درون اين گفتمان نيز مطرح است که تهديدى براى هويت و استقالل بهشمار مىرود.بنابراين در نوع نگاه روشنفكران به اين گفتمان ،زمينههاى وابستگى به غرب فراهم مىآيد.ازاينرو ،شايد بتوان گفت ترقىخواهى در اساس خود وابستگى را نيز دنبال مىنمود.بنابراين تالش دولتمردان انگلستان براى روىکار آوردن پهلوىها در ايران و اجراى برنامههاى موردنظر آنان را مىتوان در قالب وابستگى ايران .) 1 ( 3درابره مفهوم سكوالريسم توضيحات خمتلفى داده شده كه از جمموع آهنا مى توان درايفت كه سكوالريسم به معناى نفى امر قدسى از زندگى بشر است.اين مقوله كه حاصل رنسانس در ارواپ بود ،انسان را موجودى اينجهاىن مى داند و امر مقدس را كه از جانب خداوند آمده ابشد ،نفى مىكند.سكوالريسم در ساحتهاى خمتلف معرفتشناسى ،جامعهشناسى ،انسانشناسى و حىت در ساحت سياسى مطرح گرديد؛ چنانكه در ساحت انسانشناسى به اومانيسم( حموريت انسان و نفى حموريت خداوند) و در ساحت سياسى نيز به نفى حضور آموزههاى ديىن در سياست و حكومت قائل بود. به غرب و تأمين منافع آنها در اين قالب تفسير نمود.بر اين بنياد ،سياستهاى توسعهاى اين دوره را مىتوان شبهترقى معطوف به غربزدگى دانست. درآمدى تحليلى بر انقالب اسالمى ايران ،ص42 : بهطورکلى اگر شاخصههاى الگوى ترقى غربى را در دورههاى مختلف ترسيم کنيم ،مىتوان به استفاده از الگوها و قالبهاى فكرى غربى در عرصه اقتصادى ،سياسى ،فرهنگى و يا فكرى و معرفتشناختى اشاره نمود.به بيانى ديگر ،در اين الگو نوعى وابستگى فكرى به غرب وجود دارد که براساس آن مىبايد خود را از نظر مبانى فكرى و معرفتشناختى همانند غرب نمود تا راه ترقى را بپيماييم. دو.الگوى تعالى اسالمى درمقابل الگوى شبهت