مقایسه روش های آموزشی پیوند اعضا
Document Details
Uploaded by PreciousEuclid2082
Tags
Summary
این سند مقایسه ایی بین روش های آموزشی متداول و یادگیری همتا در آموزش هماهنگ کنندگان پیوند اعضا ارائه می دهد.
Full Transcript
\" مقایسه روش آموزشی متداول و یادگیری از همتا در مدل ترکیبی مشارکت-رقابت در آموزش هماهنگکنندگان پیوند اعضا\" **خلاصه :** هماهنگ کنندگان اهدا، در موفقیت فرایند اهدای عضو نقشی کلیدی دارند. در این مطالعه اثرگذاری روش آموزش از همتا به صورت مشارکتی رقابتی با روش آموزش مرسوم مقایسه شد تا مشخص گردد کدام...
\" مقایسه روش آموزشی متداول و یادگیری از همتا در مدل ترکیبی مشارکت-رقابت در آموزش هماهنگکنندگان پیوند اعضا\" **خلاصه :** هماهنگ کنندگان اهدا، در موفقیت فرایند اهدای عضو نقشی کلیدی دارند. در این مطالعه اثرگذاری روش آموزش از همتا به صورت مشارکتی رقابتی با روش آموزش مرسوم مقایسه شد تا مشخص گردد کدام روش سبب تربیت نیروی تخصصی با پایداری بیشتر می گردد. در گروه آموزش مرسوم ۴۵ نفر از ثبت نام شده ها معیار ورود به مطالعه را داشتند (دانشجوی ترم 6 یا 8 پزشکی ) و آموزش تحت یک دوره کلاس تئوری و عملی انجام شد. روش مشارکتی با حضور 78 انجام شد. بعد از دوره تئوری، افراد به گروه های 8 نفره تقسیم شدند و به هر گروه یک موضوع داده شد تا با مشارکت، محتوای آموزشی تهیه کنند. سپس محتوا به گروه بعدی داده شد تا ان را ارتقا دهد. در روش آموزش مرسوم نمره 4.12 از 5 و در گروه مشارکتی نمره 4.52 از 5 توسط شرکت کننده ها به دوره داده شد که تفاوت معنی داری نداشت. از 45 داوطلب اولیه، 27 نفر (%60) نمره حد نصاب 70% را در آزمون تئوری کسب کردند. از 78 داوطلب که در جلسه معارفه اولیه شرکت کردند، 48 نفر (61.5%) وارد مرحله آموزش مشارکتی شدند. در گروه آموزش متداول، 27 فراگیر آزمون تئوری را قبول شدند و 14 نفر ( 31% از کل 45 نفر) وارد دوره آموزش عملی در بالین شدند. در گروه آموزش متداول، 4 نفر وارد حرفه کوردیناتوری شدند. (8.9 % کل). که دو نفر ادامه همکاری دادند. (4.5% کل). در گروه مشارکتی، 16 نفر (20.5%) به عنوان کوردیناتور پذیرفته شدند که همگی ادامه همکاری دادند. (20.5 %) P=0.03. میانگین طول دوره آموزشی در روش مرسوم ، 8±25 و در دوره مشارکتی 13±45 روز و میانگین همکاری به ترتیب 8±3 و 14±9 ماه بود. در آموزش کوردیناتورها روش مشارکتی رقابتی سبب تربیت تعداد بیشتری کوردیناتور، در زمان طولانی تر اما با پایداری بیشتری شد. - **مقدمه** پیوند اعضا برای بیماران در مراحل پایانی بیماری که دیگر روشهای درمانی پاسخگو نیستند، نقشی حیاتی و نجاتبخش دارد. این امر بدون وجود اعضای اهدایی قابل انجام نیست و معمولاً اعضای پیوندی از اهداکنندگان مرگ مغزی پس از تشخیص قطعی و دریافت رضایت خانواده، برداشت میشود. در برخی موارد نیز از اهداکنندگان زنده یا متوفیان با توقف ضربان قلب، عضو برداشت میشود. اهدای عضو از افراد مرگ مغزی، اقدامی عمیقاً انسانی و معنوی است که دربرگیرنده ابعاد مختلف پزشکی، اجتماعی، مذهبی، قانونی و حتی اقتصادی است. (1) کمبود اهداکنندگان مرگ مغزی و به دنبال آن، کمبود اعضای قابل پیوند، معضلی جهانی است که به شدت تعداد بیمارانی را که میتوانند از پیوند بهرهمند شوند، محدود میکند. روزانه بسیاری از بیماران نیازمند به اعضای حیاتی در لیست انتظار به دلیل همین کمبود جان خود را از دست میدهند که این موضوع اهمیت بینهایت اهدای عضو را برجسته میکند. در مقابل، با پیشرفتهای پیوسته در حوزههای بهداشت و درمان و افزایش طول عمر، تقاضا برای اعضای پیوندی به شکل چشمگیری افزایش یافته است. (2) مطالعات نشان دادهاند که این کمبود لزوماً ناشی از کمبود اهداکنندگان بالقوه نیست، بلکه ناشی از عدم تبدیل به موقع این پتانسیلها به اهداکنندگان واقعی است. این موضوع به کادر پزشکی و غیرپزشکی آموزشدیده و متعهد نیاز دارد که بتوانند این فرآیند را به درستی مدیریت کنند. در خط مقدم این فرآیند، هماهنگکنندههای آموزشدیده و باتجربهای قرار دارند که با مهارتهای خود میتوانند از یک بیمار با پتانسیل ضعیف اهدای عضو، اهداکنندهای با تعداد قابل توجهی اعضای قابل پیوند ایجاد کنند (3). بهطور کلی، فناوری پیوند اعضا و اهدای عضو یک فرآیند تیمی بسیار پیچیده و حیاتی است که نه تنها بر سیستمهای درمانی بلکه بر بخش بزرگی از جامعه تأثیر میگذارد. این مسیر با ایثار و بخشش یک خانواده آغاز میشود و در نهایت به نجات جان چندین بیمار منجر میگردد، و این چرخه نهتنها زندگی بیماران دریافتکننده را بهبود میبخشد بلکه به خانوادههای آنها نیز امید و زندگی دوباره میبخشد. اهمیت این فرایند تیمی به دلیل هماهنگی و همکاری بخشهای مختلف درمانی، قانونی، و اجتماعی بسیار برجسته است، و نقش آن در ایجاد فرهنگ اهدای عضو، تقویت همبستگی اجتماعی و کاهش فشار بر بیماران منتظر پیوند انکارناپذیر است. (4) به اهدا رساندن موفق یک اهدا کننده مرگ مغزی و اجرای یک برنامه پیوند موفق برعهده هماهنگ کننده آموزش دیده اهدا و پیوند است. شاه کلید و تسهیل کننده مسیر اهدا و هماهنگی با مراکز ارتباطی همچنین رابط بین پرسنل پزشکی، متخصصین مربوطه، پیراپزشکی، پرستاران، خانواده اهدا کننده، پزشکی قانونی و سایر افراد درگیر درین راه یک هماهنگ کننده اهدای عضو دقیق و کارآزموده است. ارائه برنامه های آموزشی مناسب، به روز و کارآمد به هماهنگ کننده ها از اقدامات اصلی و ضروری فرایند اهدای اعضا است. آموزش های صحیح و پر بازده میتواند نوعی سرمایه گذاری ارزشمند برای حفظ و نجات جان بیماران نیازمند باشد. مدیریت موفقیت آمیز یک بیمار اهدا کننده عضو به میزان قابل توجهی متکی به رویکرد تیمی چند رشته ای برای مراقبت از آنها قبل در حین و بعد از برداشت اعضا است. از اعضای ضروری و با اهمیت این تیم های چند رشته ای اهدا و پیوند، هماهنگ کننده های عضو هستند و نقش آنها در تمام مراحل، مراقبت و نظارت بر اقدامات در حال اجرا در جهت برداشت و پیوند عضو است. اساساً در تمام مراکز قوی فراهم آوری و پیوند، هماهنگ کننده ها نقشهای متعددی دارند. صرف نظر از اینکه هماهنگ کننده پیوند در کدام جنبه (اهدای عضو یا پیوند) فعالیت می کند، نقشی برعهده دارد که اجزای اصلی آن پشتیبانی، نظارت، مدیریت بالینی، آموزش و همکاری با سایر اعضای تیم است برای دستیابی به نتیجه مطلوب بسیار حیاتی است. (5) یک هماهنگ کننده اهدا عضو پس از شناسایی موارد مشکوک به مرگ مغزی کارش آغاز میشود و با تحویل اعضای برداشت شده به هماهنگ کننده پیوند عضو به پایان میرسد. هرچند آموزش مداوم و به روز رسانی مستمر دانش و مهارت به همراه انتقال دانش و تجربه به همکاران هیچ زمان برای یک هماهنگ کننده پایان نمیپذیرد. با بررسی آمارهای حاصل از مطالعات مختلف و مقایسه شاخصهای کشورهای موفق در حوزه اهدای عضو مرگ مغزی که برنامههای آموزشی مستمر و بهروز دارند، این نتیجه بهدست آمده است که هماهنگکنندگان پیوند که بهصورت حرفهای و مداوم در جنبههای مختلف پزشکی، قانونی، اخلاقی، مشاوره، و ارتباطات آموزش میبینند، توانایی عملکرد بهتری دارند. چنین آموزشهایی میتواند به افزایش جامعه آماری اهداکنندگان کمک کرده و در نتیجه، نجات جان بیماران بیشتری را ممکن سازد. در واقع، آموزش مداوم و بهروز، بهعنوان اصلیترین عامل در ارتقای تعداد اعضای اهدایی شناخته شده و بهطور مستقیم باعث کاهش تعداد بیماران در لیستهای انتظار میشود. این موضوع نشان میدهد که سرمایهگذاری بر آموزش هماهنگکنندگان پیوند، نهتنها به بهبود نتایج فردی بلکه به بهبود سیستمهای بهداشت عمومی در مقیاس کلان کمک شایانی میکند. (8) هر یک از هماهنگ کنندگان اهدای عضو در مسیر حرفه ای خود با چالش ارایه خبر بد مواجه می شوند و در طول 20 سال فعالیت واحد فراهم آوری اعضای پیوندی مشخص گردیده است نیمه عمر همکاری این عزیزان حدود 2 سال می باشد و با ورود به دوره کارورزی نوع همکاری آنها به آموزش و ارایه مشاوره در مجموعه تغییر می کند. هدف از این مطالعه، مقایسه اثربخشی روش یادگیری همتا در مدل ترکیبی مشارکت-رقابت با روشهای آموزشی سنتی است. این مطالعه به بررسی اثرات این دو رویکرد بر یادگیری و عملکرد هماهنگکنندگان پیوند اعضا خواهد پرداخت. **روش انجام کار:** در این مطالعه مشاهده ای - همگروهی دو متد آموزش شامل 1. آموزش مرسوم، 2.آموزش مشارکتی از نظر تعداد کوردیناتور جذب شده به کل داوطلبین و مدت زمان لازم برای کسب شایستگی های کوردیناتوری مقایسه شدند. در این مقاله منظور از اهدای عضو از موارد مرگ مغزی، اهدای ارگان های حیاتی از قبیل کبد، کلیه ها، قلب و ریه پس از اثبات قانونی مرگ مغزی می باشد. همچنین منظور از کوردیناتور نیز فردی است که دانشجو یا دانش آموخته پزشکی یا پرستاری بوده و با آموزش حرفه ای و کسب توانمندی های لازم قادر به پیشبرد فرایند اهدای عضو می باشد. شایستگی های کوردیناتور: در آموزش کوردیناتوری، کسب تجربه در کنار آموزش تئوری بسیار حائز اهمیت می باشد. توانایی مدیریت شخصی برای ارایه خبر بد فوت فرد مرگ مغزی شده، توانایی همدلی، مدیریت صحنه متقاعدسازی رخداد مرگ، مدیریت درمانی فرد مرگ مغزی شده در بیمارستان محل بستری، مدیریت ارتباطی با پرسنل بخش و \... گوشه ای از توانمندی هایی است که یک کوردیناتور باید کسب نماید و در طول دوره آموزشی سعی می شود این مهارت ها ارایه گردد. **معیارهای انتخاب داوطلبین** با انتشار فراخوان جذب هماهنگ کننده اهدای اعضا در سطح دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، به ثبت نام داوطلبین که دانشجوی پزشکی سال 3 و 4 بودند و امکان حضور در کلاس های تئوری و عملی را دارا بودند، اقدام شد. روش نمونه گیری غیر تصادفی و از روش در دسترس استفاده شد. تمام داوطلبین به لحاظ سنوات تحصیلی و رشته تحصیلی مشابه بودند. 1. **آموزش مرسوم:** آموزش مرسوم که در مهرماه سال 1401 انجام گرفت شامل مراحل آموزش تئوری، آزمون کتبی و آموزش عملی بود. افرادی که داوطلب آموزش دوره کوردیناتوری اهدای عضو بودند در دوره ثبت نام شدند، سپس در یک کلاس آموزشی فشرده یک روزه، سر فصلهای مهم آموزشی بسیار کلی و خلاصه در قالب فیلم انگیزشی و مطالب تئوری به آنها ارایه شد. به تمام داوطلبین جزوات آموزشی برای مطالعه داده شد. سپس دو هفته برای کسب آمادگی برای آزمون کتبی به داوطلبین فرصت داده شد. آزمون کتبی برگزار شد و افرادی که نمره حد نصاب 70 درصد را کسب کردند وارد دوره آموزش عملی شدند. برای دوره آموزش عملی در زمان هایی که دهنده مرگ مغزی به بخش مراقبت های ویژه واحد فراهم آوری اعضای پیوندی بیمارستان دکتر مسیح دانشوری منتقل می شد، از داوطلبین دعوت به حضور در واحد می شد تا آموزش عملی را دریافت نمایند. پس از به دست آوردن امتیاز حد نصاب توسط داوطلب، آموزش های تئوری و عملی سطح بالاتر به صورت همزمان پیش می رفت و بر اساس موفقیت در هر مرحله بر اساس تایید مسئول گروه، آموزش های بیشتری برای هر فرد در نظر گرفته شد. در ادامه فرایند آموزش، افرادی که تمایل به حضور در گروه کوردیناتوری را داشتند، آموزش را ادامه می دادند و در نهایت به عنوان کوردیناتور انتخاب شدند. 2. **آموزش مشارکتی** این متد آموزشی در آذرماه سال 1401 انجام گرفت. مراحل آموزشی در روش مشارکتی بدین ترتیب بود: الف) تکمیل پرسشنامه آنلاین برای بررسی میزان آگاهی، نگرش و نحوه عملکرد داوطلب در خصوص اهدای عضو از فرد مرگ مغزی ب) برگزاری دو جلسه آموزشی (16 ساعت) در مورد فرایند اهدای عضو در دو روز متوالی و دعوت از داوطلبین برای ایفای نقش در یکی از آموزش های ارایه شده به صورت **Role Playing** 5. پاسخگویی مجدد به سوالات پیرامون فرایند اهدای عضو و مرگ مغزی در پرس لاین و شناسایی افراد برون گرا و درون گرا 6. شرکت در چالش ترسیم نقش کوردیناتور در صحنه اهدای عضو به منظور تبیین ابعاد یادگیری 7. گروه بندی افراد دواطلب به صورت غیر تصادفی در 8 گروه هفت نفره بر اساس نتایج شخصیت شناسی پرسلاین. هر گروه دارای دو سرگروه ارشد بود و در بستر فضای مجازی گروه ها تشکیل شد. 8. ارایه سر فصل های آموزش به مسئول گروه ها و ادامه آموزش های تئوری به صورت حضوری و مجازی (برگزاری کلاس های آنلاین) در گروه زیر نظر سرگروههای مربوطه 9. تولید محتواهای آموزشی با عناوین مختلف به مدت 48 ساعت توسط هر گروه (هر گروه متمرکز بر روی یک موضوع ) و ارایه به صورت پاورپوینت 10. تحویل محتوای آموزشی هر گروه به گروه بعدی برای تکمیل و ارتقای محتوا 11. برگزاری آزمون تئوری و انتخاب افراد برای آموزش عملی با کسب حد نصاب امتیاز 12. آموزش های عملی به صورت حضوری و فیلم در بستر مجازی برگزاری آزمون های عملی به صورت آسکی در چندین نوبت (با شبیه سازی شرایط بیمارستان و وجود کیس مرگ مغزی در بخش مراقبت های ویژه واحد فراهم آوری ، آزمون عملی به صورت آسکی و مرحله به مرحله و در2 روز متوالی از فراگیران به عمل آمد. 13. شروع آموزش حضوری در بخش های ویژه بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بعد از کسب امتیاز حد نصاب در آزمون های عملی 14. به منظور قرار گرفتن فراگیر در شرایط واقعی و کنترل شرایط، با معرفی کیس مشکوک به مرگ مغزی هر کوردیناتور به همراه کوردیناتور ارشد حداقل 5 مورد را ویزیت کرده تا شایستگی حضور به عنوان یک کوردیناتور بر بالین فرد مرگ مغزی به تایید کوردیناتور ارشد برسد. **تجزیه و تحلیل داده ها:** جمع آوری داده ها و تحلیلها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 26 انجام گردید و از روشهای آماری توصیفی و استنباطی استفاده شد. متغیرهای کیفی به صورت درصد و متغیرهای کمی به صورت میانگین و انحراف معیار ارایه شدند. میانگین و انحراف معیار نمرات شرکتکنندگان و ارزیابی دوره در هر دو گروه آموزشی (مرسوم و مشارکتی) محاسبه گردید. برای مقایسه عملکرد دو گروه، از آزمونهای t مستقل برای متغیرهای کمی و آزمون کای-دو (Chi-square) برای متغیرهای کیفی استفاده شد. همچنین، برای بررسی میزان موفقیت شرکتکنندگان در هر روش آموزشی، نسبت افراد کسبکننده حدنصاب نمره در آزمون تئوری و درصد افرادی که به عنوان هماهنگکننده (کوردیناتور) نهایی شدند، مقایسه شد. سطح معنیداری آزمونها برابر با 0.05 در نظر گرفته شد. **نتایج:** در خصوص ارزیابی کیفیت آموزشی دوره که توسط فراگیران به دوره داده شد، در روش آموزش مرسوم نمره 4.12 از 5 به دوره داده شد. این امتیاز در گروه مشارکتی نمره 4.52 از 5 بود. تفاوت معنی داری بین دو گروه به دست نیامد. (P value=0.08) از 45 داوطلب گروه آموزش متداول، 27 نفر (%60) نمره حد نصاب 70% را در آزمون تئوری کسب کردند. از 78 داوطلب که در جلسه معارفه اولیه شرکت کردند، 48 نفر (61.5%) نمره حد نصاب 70% را در آزمون تئوری کسب کردند و وارد مرحله آموزش مشارکتی در گروههای 8 گانه شدند که با گروه مرسوم تفاوتی نداشت. در گروه آموزش متداول، از 27 فراگیر که آزمون تئوری را قبول شدند، 14 نفر ( 31% از کل 45 نفر) وارد دوره آموزش عملی در بالین شدند. در گروه مشارکتی، 22 داوطلب از 48 نفری که آزمون تئوری را قبول شدند به مرحله آموزش عملی در بالین بیمار راه یافتند. 28.2% از کل داوطلبین این گروه که کمتر از گروه آموزش مرسوم بود : 31% در گروه متداول و 28.2% در گرروه مشارکتی. در آزمون آسکی همه داوطلبین در هر دو گروه موفق به اخذ نمره قبولی شدند. در گروه آموزش متداول، 4 نفر به عنوان کوردیناتور در گروه کوردیناتوری دانشگاه وارد شدند. (8.9 % کل). که دو نفر ادامه همکاری دادند. (4.5% کل). در گروه مشارکتی، 16 نفر (20.5%) به عنوان کوردیناتور وارد گروه اهدای عضو دانشگاه شدند که همگی ادامه همکاری دادند. (20.5 درصد از کل ثبت نام شدگان ). P=0.03 میانگین طول دوره آموزشی که وابسته به مشارکت و پیگیری فرد داشت در روش مرسوم یا همان متداول ، 8±25 روز برای ورود به دوره عملی بود که در دوره مشارکتی این مدت زمان آموزش 13±45 روز بود. این مدت در روش مشارکتی به طور معنی داری طولانی تر بود. جدول شماره1 جدول شماره 1) ویّژگی های شرکت کنندگان در دو روش آموزش و نتایج به دست آمده +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | | روش مرسوم آموزش | روش مشارکتی | P-value | | | | رقابتی | | | | 45 | | | | | | 78 | | +=================+=================+=================+=================+ | جنسیت: زن (%) | 56% | 53.8% | 0.76 | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | سن (سال) | 23±1.8 | 23±1.6 | 0.9 | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | میانگین طول | 25±8 | 45±13 | 0.03 | | دوره آموزشی | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | افراد موفق در | 4.5% | 20.5% | 0.04 | | اتمام دوره | | | | | آموزشی (%) | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | تعداد علاقه مند | \- | 3 | | | به تولید محتوای | | | | | علمی | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | همکاری شغلی پس | 2 نفر از 4 نفر | 16 نفر از 16 | 0.03 | | از اتمام دوره | | نفر | | | آموزشی (%) | | | | | | | | | | از بین افرادی | | | | | که به عنوان | | | | | هماهنگ کننده | | | | | وارد گروه شغلی | | | | | شدند. | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | موفقیت در آزمون | 100% | 100% | \- | | عملی (%) | | | | | | | | | | از بین افرادی | | | | | که وارد دوره | | | | | آموزش عملی | | | | | شدند. | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | حضور منظم در | خیر | بله | \- | | جلسات آموزشی | | | | | (50% افراد) | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | ایجاد تفکر | خیر | بله | \- | | انتقادی (50% | | | | | افراد) | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | شرکت در دوره | 16% | 12.9% | 0.9 | | های مشابه (%) | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | داشتن کارت | 56% | 42.2% | 0.6 | | اهدای عضو | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ | میانگین مدت | 8±3 ماه | 14±9 ماه | 0.05 | | زمان همکاری با | | | | | مجموعه | | | | +-----------------+-----------------+-----------------+-----------------+ در این آموزش ها همانگونه که نمودار 1 و 2 نشان می دهند در خصوص انگیزه شرکت در کارگاه داوطلبین مورد بررسی قرار گرفتند. در هر دو گروه کمک به همنوع، انجام کار تیمی، کسب در آمد و افزایش دانش و مهارت اولویت اول بوده است. همچنین مشخص شده است که در اولویت دوم گروه آموزش متداول 11 درصد بیماران کمک به هم نوع داشته اند. 15 نفر ارتقای ذنش بالینی و در اولویت سوم هم ارتقای دانش بالینی برای فراگیران در درجه بالایی از اهمیت قرار داشت. در گروه آموزش مشارکتی نیز کمک به هم نوع در اولویت اول 41 نفر از شرکت کنندگان قرار داشت و 6 نفر هم مسئله مالی برایشان در اولویت قرار داشت. ![](media/image2.png) ![](media/image4.png) بحث: در این مطالعه مشخص گردید روش آموزش تلفیقی مشارکتی گروهی با سرپرستی افراد ارشد، روش مناسبی برای آموزش مهارت هایی است که علاوه بر دانش آکادمیک نیاز به مهارت عملی و کسب تجربه و فنون مشخصی هستند. در این مطالعه مشخص گردید در روش مشارکتی افراد انگیزه های لازم برای انجام فرایند های پیچیده را کسب و در فضای رقابتی سعی در تکمیل دوره آموزشی خود می کنند. دوره آموزشی مشارکتی سبب تربیت نیروهایی شد که طول مدت زمان همکاری بیشتری در مجموعه داشتند و تعداد افراد بیشتری به مجموعه ملحق شدند. در این روش که گروه های آموزشی به موازات یکدیگر سعی در تولید محتوای آموزشی برای یاد دهی و یادگیری داشتند، کوردیناتور ارشد، فرهنگ سازمانی، اهداف، انگیزه ها و تجربیات خود را به داوطلبین منتقل می نمود. هر گروه برنامه های آموزشی خود را طبق صلاحدید کوردیناتور ارشد گروه پیگیری می نمود و کلاس های آنلاین یا حضوری متعددی داشت. تعداد خروجی (کوردیناتور تربیت شده) موفق گروهها سبب ایجاد زمینه ای رقابتی بین گروهها شده بود و محتوای ساخته شده توسط هر گروه کم کم تکمیل شد. لذا محتواهای به دست آمده از چرخش نهایی بین گروهها از دستاوردهای این دوره آموزشی بود. موفقیت در امر اهدای عضو نیازمند همکاری کوردیناتورهای با تجربه و با انگیزه است. در این خصوص اسپانیا تنها نمونه ثبت شده از پیشرفت مستمر در اهدای عضو طی بیش از ده سال متوالی در سطح جهان میباشد. این موفقیت به دلیل یک برنامه شناسایی فعال و پویا برای اهدا کننده است که توسط افراد آموزش دیده انجام میگیرد. هماهنگ کننده های آموزش دیده، شناسایی سیستماتیک موارد مرگ مغزی در بیمارستان ها، به همراه ترکیبی از فضای اجتماعی مثبت، مدیریت کافی رسانه های جمعی و کمکهای اقتصادی کافی برای بیمارستان ها از عوامل دیگر موفقیت مدل اسپانیایی قلمداد میشود. (6) همچنین در حال حاضر برنامه آموزشی اروپا در اهدای عضو به میزان قابل توجهی باعث افزایش نرخ اهدای عضو در سطح اروپا شده است. ارائه دستورالعمل ها و توصیه هایی به مراکز مربوطه در کشورهای اروپایی پیرامون نقش، مسئولیتها، مهارتها و آموزشهای هماهنگ کننده های اهدا از اقدامات مستمر این سیستم است. در طول سال ها سیستم (TPM) به عنوان یک برنامه آموزشی ساختار یافته برای هماهنگ کنندگان اهدا و پیوند همینطور مدیریت تدارکات و فراهم آوری اعضا توسعه یافت و رشد پیدا کرده و تبدیل به یکی از بزرگترین و بین المللی ترین برنامه های آموزشی طراحی شده است.(7) در مطالعه ما، رویکرد تیمی تاثیرگذاری آموزشی بیشتری داشت، در همین راستا نتایج مطالعهای که روی یادگیری مبتنی بر تیم در رشتههای پزشکی انجام شده، نشان میدهد که این روش باعث افزایش تعاملات گروهی، یادگیری عمیقتر و بهبود مهارتهای کلیدی مانند ارتباطات و کار تیمی میشود. در روش مشارکتی، یادگیری بهصورت گروهی انجام میگیرد و افراد در کنار هم مسائل پیچیده را حل میکنند. (10) در مطالعه اي كه توسط A ,Luo و همكاران در سال 2017 انجام شد ، به بررسي توانمندي هاي هماهنگ كنندگان اهداي عضو پرداختند. سيستم ارزیابي شایستگي براي هماهنگ كنندگان اهداي اعضا را كه آن ها تدوین كردند شامل 6 بُعد و 21 شاخصه شایستگي بود. ميانگين امتياز شایستگي 42 هماهنگ كننده اهداي اعضا 79٫43 ± 8٫51 بود. پنج هماهنگ كننده در سطح شایسته (٪11٫9) 18 نفر در سطح متوسط (٪42٫9)12 نفر در سطح خوب (٪25٫6) و 7 نفر در سطح عالي (٪16٫7) قرار داشتند. (8). این مطالعه اهمیت توانمند بودن هماهنگ کننده ها را نشان میدهد لذا در ایران نیز دوره های آموزشی متعددی با نگاهی بومی شده و منطبق بر خصوصیات اجتماعی و علمی کشورمان، طبق مدل موفق اسپانیایی، بصورت مداوم ارائه میگردد. اهمیت تطابق آموزشها با مذهب، سطوح اجتماعی، شرایط درمانی و دارویی، بیماریهای شایع، مشکلات پیش رو، تجربیات قبلی دست اندرکاران، نیازها و ضروریات، عوامل منتهی به مرگ مغزی و شرایط کلی کشور مسئله ایی بسیار با اهمیت است. رعایت این مهم و بومی سازی دانش، بسیار به ارتقا آگاهی و سودمند بودن آموزش ها کمک میکند. رویکرد مشارکتی نه تنها بر دانش و مهارتها تأثیر مثبتی دارد، بلکه انگیزه تحصیلی را نیز افزایش میدهد. دانشآموزانی که در محیطهای یادگیری مشارکتی فعالیت میکنند، به دلیل احساس مسئولیت گروهی و تعامل با سایر همتایان، انگیزه بیشتری برای پیشرفت نشان میدهند. (11) در مطالعه حاضر، روش مشارکتی باعث شد که دانشجویان بهصورت فعال در فرآیند یادگیری مشارکت کنند و به دلیل نیاز به توضیح و ارتقای محتوای سایر گروهها، به یادگیری عمیقتری دست یابند. در طی فرایند یادگیری از همتا در روش مشارکتی هویت حرفه ای به گونه ای متناسب تر شکل گرفت و انطباق روانی افراد با نوع کار بیشتر شد لذا بعد از اتمام دوه آموزشی ، تعداد بیشتری از افراد به عنوان شغل این حرفه را پذیرا شدند. در این خصوص در مطالعه ای که W ,Shu و همكارانش انجام دادند به بررسي رابطه بين هویت حرفه اي و انطباق رواني هماهنگ كنندگان اهداي اعضا پرداختند. مجموعاً 48 هماهنگ كننده اهداي اعضا در استان ژجيانگ براي این مطالعه به روش نمونه گيري تصادفي آسان انتخاب شدند. براي جمع آوري داده ها، از مقياس انطباق رواني و پرسشنامه هویت حرفهاي استفاده شد. نتایج نشان داد كه امتياز متوسط كلي هویت حرفه اي هماهنگ كنندگان اهداي اعضا 8.57± 34.92بود. با مقدار ميانه امتياز هویت حرفه اي برابر با 34,50 مقایسه شد، هویت حرفه اي هماهنگ كننده ها در این بررسي در سطح متوسط قرار داشت. امتياز متوسط كلي انطباق رواني 11.91 ± 64.44 بود. بين هویت حرفه اي هماهنگ كننده و امتياز كلي انطباق رواني رابطه معني دار و مثبتي وجود داشت. 0.01 \> r= 0.641 , p (9). در مطالعه حاضر مشخص گردید انتقال تجربیات در کنار دانش تئوری و همکاری برای تولید محتوا به آموزش هماهنگ کنندگان پیوند کمک می نماید. در واقع شکل گیری هویت حرفه ای و انطباق با شرایط برای فراگیران سهل تر می باشد. با وجود طولانی شدن دوره آموزش، ایجاد انگیزه بیشتری برای ادامه همکاری خواهند داشت. با توجه به اینکه هماهنگی اهدای عضو مدیریتی پیچیده، زمان بر، با چالش های احساسی و روحی بسیاری همراه است، نیمه عمر حضور افراد در این نقش کوتاه است و فرسوده کننده می باشد. لذا آموزش مستمر افراد در بقای عملکرد مجموعه بسیار ضروری است. از سویی اگر هماهنگ کننده اهدای عضو، کار خود را به خوبی انجام ندهد، با تشخیص اشتباه صدمه سنگینی به مجموعه وارد می شود. همچنین در صورتیکه نتواند در انتقال خبر بد محیط بیمارستان و شرایط بحرانی خانواده را مدیدریت نماید، فرایند شکست می خورد و با خانواده ای مواجه هستیم که هم عزیزی را از دست داده اند و هم به لحاظ روحی با مداخله کوردیناتور در شرایط بدتری وارد شده اند. در این نقش (کوردیناتور) انتقال تجربه بسیار مهم است و با تشکیل جلسات role playing عمدتا به بررسی نقاط قوت و ضعف هر کوردیناتور در شرایط شبیه سازی شده می پردازیم. لذا آموزش از همتایان عمدتا صورت می گرفته است که در این مقاله به بررسی نتایج این آموزش ها پرداختیم. طول مدت زمان آموزش در روش مشارکتی طولانی تر است که این سبب انطباق پذیری بیشتر افراد شد. لذا بعد از ورود به دوره عملی با چالش های بیشتری مواجه شده بودند و با ورود به حیطه شغلی، امادگی بیشتری داشتند لذا همگی به عنوان رده شغلی وارد این همکاری شدند. وجود برنامه آموزشی تدوین شده توسط اساتید پیوند اعضا در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و تجربه 20 ساله فراهم آوری اعضا ، همچنین وجود بیمارستان هایی که مراکز تروما و ارایه خدمت به بیماران دچار سوانح مغزی هستند شرایط آموزش تئوری و عملی متعدی را مهیا می کند که از نقاط قوت مطالعه است. این مطالعه محدودیت هایی نیز دارد که می توان به این موارد اشاره کرد، انگیزههای فردی یا محیطی نقش مؤثری در نتایج کسبشده دارد که در مقاله کمتر به آن پرداخته شده است. بررسی دقیقتر این فاکتور به درک بهتری از تأثیر عوامل محیطی بر موفقیت دورهها کمک می کند. همچنین گروههای تحت آموزش دانشجویان پزشکی مشتاق به آموزش بالینی و عملی هستند و سایر گروهها مورد بررسی قرار نگرفته اند. نتایج طولانی مطالعه و براورد موفقیت هر یک از هماهنگ کننده ها در انجام کار نیز در مطالعات بعدی می تواند قدرت مقایسه بهتری ایجاد نماید. **تضاد منافع** در انجام طرح، ارایه نتایج و تفسیر نتایج تعارض منافعی وجود ندارد. **حمایت مالی** این طرح تحت حمایت مالی معنوی پژوهشکده سل و بیماری های ریوی با کد \.....قرار گرفته است. **ملاحظات اخلاقی** در این مطالعه تمامی مراحل تحقیق مطابق با اصول و ضوابط اخالقی پژوهش و پس از تایید در گروه آموزشی داخلی انجام شده است. محرمانگی دادهها حفظ شده است و در کمیته اخلاق مورد تایید قرار گرفته است. کد: IR.SBMU.NRITLD.REC.1401.124 **مشارکت نویسندگان** (تکمیل و ارسال فایل اکسل **چکیده صوتی** ( طبق راهنمای موجود در سایت، چکیده صوتی را ارسال فرمایید 1. Mostafavi K, Ghorbani F, Mokhber Dezfuli M, Hazrati M, Alibeigi E, Mohamadizade N. Ethical considerations in non-heart beating donation: a narrative review article. Tehran University of Medical Sciences Journal. 2022 Nov 10;80(8):605-10. 2. Bastani B. The present and future of transplant organ shortage: some potential remedies. Journal of nephrology. 2020 Apr;33(2):277-88. 3. e Silva VS, Hornby L, Almost J, Lotherington K, Appleby A, Silva AR, Rochon A, Dhanani S. Burnout and compassion fatigue among organ and tissue donation coordinators: a scoping review. BMJ open. 2020 Dec 1;10(12):e040783. 4. Peralta P, Istrate M, Ballesté C, Manyalich M, Valero R, EUDONORGAN Consortium. "Train the Trainers" Program to Improve Knowledge, Attitudes and Perceptions About Organ Donation in the European Union and Neighbouring Countries: Pre-and Post-Data Analysis of the EUDONORGAN Project. Transplant International. 2023 Jan 27;36:10878. 5. Norris L. Transplant administration. John Wiley & Sons; 2014 Feb 3. 6. Matesanz R. Factors that influence the development of an organ donation program. InTransplantation proceedings 2004 Apr 1 (Vol. 36, No. 3, pp. 739-741). Elsevier. 7. Istrate MG, Harrison TR, Valero R, Morgan SE, Páez G, Zhou Q, Rébék-Nagy G, Manyalich M. Benefits of Transplant Procurement Management (TPM) specialized training on professional competence development and career evolutions of health care workers in organ donation and transplantation. Exp Clin Transplant. 2015 Apr 1;13(1):148-55. 8. Luo A, Xie W, Luo J, Deng X. Preliminary analysis of competency assessment of organ donation coordinators in hunan province, China. InTransplantation proceedings 2017 Jul 1 (Vol. 49, No. 6, pp. 1221-1225). Elsevier. 9. Shu W, Xing BY, Ruan WX, Gao LY, Miao QF. Exploring the relationship between professional identity and psychological resilience of organ donation coordinators in Zhejiang Province (China). Frontiers in public health. 2021 Jul 6;9:659871. 10. Burgess A, van Diggele C, Roberts C, Mellis C. Team-based learning: design, facilitation and participation. BMC Medical education. 2020 Dec;20:1-7. 11. Loes CN. The Effect of Collaborative Learning on Academic Motivation. Teaching & Learning Inquiry. 2022;10. **Abstract:** **Comparison of Conventional Educational Methods and Peer Learning in a Hybrid Participation-Competition Model for Training Organ Donor Coordinators** Donor coordinators play a key role in the success of the organ donation process. This study compared the effectiveness of a peer-led participatory competitive training method with traditional training methods to determine which approach develops more sustainable specialists. In the traditional training group, 45 of the registered participants met the entry criteria (6th or 8th term medical students), and training was conducted through a theoretical and practical course. The participatory method involved 78 participants. After the theoretical course, individuals were divided into groups of eight, each assigned a topic to collaboratively prepare educational content. This content was then passed to the next group to enhance it. In the traditional training method, participants rated the course with a score of 4.12 out of 5, while the participatory group received a score of 4.52 out of 5, which did not show a significant difference. From the initial 45 volunteers, 27 individuals (60%) achieved the threshold score of 70% in the theoretical exam. Out of the 78 candidates who attended the introductory session, 48 (61.5%) proceeded to the participatory training phase. In the traditional training group, 27 learners passed the theoretical exam, and 14 (31% of the total 45) entered the practical training phase in the clinic. In the traditional training group, 4 individuals entered the coordination profession (8.9% of the total), two of whom continued to collaborate (4.5% of the total). In the participatory group, 16 individuals (20.5%) were accepted as coordinators, all of whom continued to collaborate (20.5%) P=0.03. The average duration of training in the traditional method was 25±8 days, while in the participatory method it was 45±13 days, with average collaboration durations of 8±3 months and 14±9 months, respectively. Participatory competitive method resulted in a greater number of coordinators being trained, over a longer duration, but with greater sustainability. Keywords: peer education, organ donation coordinator, training, learning ![](media/image6.jpg)