مبانی هنرهای تجسمی PDF

Summary

این سند مباحثی در مورد مبانی آموزش هنر، انواع هوش و نقش هنر در برنامه درسی دوره ابتدایی را پوشش می دهد. آنچه در این سند بیان شده است، آموزش هنر را به عنوان فرایندی برای رشد خلاقیت و هوش در کودکان معرفی می کند .

Full Transcript

‫مبانی اموزش هنر‬ ‫هنر‪ ،‬از الفاظی است که در طول زمان با معانی گوناگون همراه بوده است‪.‬در لغت نامه ی دهخدا به معنای علم‪ ،‬معرفت‪ ،‬دانش‪ ،‬فضل و فضیلت‪،‬‬ ‫فرزانگی‪ ،‬کمال کیاست و باالخره به معنای فراست و زیرکی نیز آمده است‬ ‫ه...

‫مبانی اموزش هنر‬ ‫هنر‪ ،‬از الفاظی است که در طول زمان با معانی گوناگون همراه بوده است‪.‬در لغت نامه ی دهخدا به معنای علم‪ ،‬معرفت‪ ،‬دانش‪ ،‬فضل و فضیلت‪،‬‬ ‫فرزانگی‪ ،‬کمال کیاست و باالخره به معنای فراست و زیرکی نیز آمده است‬ ‫هنر‪ ،‬در اندیشه ی دینی‪ ،‬درک یک حقیقت آرمانی است که در هنرمند‪ ،‬دغدغه ی شدن را ایجاد می کند‪.‬هنرمند فاصله بین بودن و‬ ‫را درک می کند و برای طی این فاصله به تالشی عمیق می پردازد تا چگونه شدن را متجلی سازد‬ ‫جایگاه و نقش هنر در برنامه ی درسی دوره ابتدایی *‬ ‫هنر یک از مواد درسی دوره ی ابتدایی است که در جدول درسی پایه های اول و دوم ابتدایی‪ ،‬هفته ای دو ساعت و در پایه های سوم‪ ،‬چهارم‬ ‫و پنجم یک هفته یک ساعت و یک هفته دو ساعت به آن اختصاص داده شده است‬ ‫پژوهشگران معتقدند که هر فرد برای زندگی در جامعه یا به اصطالح شهروند خوب بودن‪ ،‬باید باهوش باشد؛ زیرا هوش با توانایی حل مسائل‬ ‫‪.‬و کارآیی درمحیط طبیعی و واقعی‪ ،‬ارتباط فراوان دارد‬ ‫در کتاب «چیستی‪ ،‬چرایی و چگونگی آموزش عمومی هنر» آمده است که هوش‪ ،‬قابلیت حل مسئله یا تولید وخلق یک محصول یا ساخت‬ ‫چیزی است که در یک فرهنگ‪ ،‬ارزشمند شناخته شود‪.‬گاردنر‪1982،‬‬ ‫در کتاب «هوش های چندگانه در کالس درس» به نقل از گاردنر گفته شده که هوش دارای انواعی است که مرکز هر یک از آن ها در قشر‬ ‫خاکستری مغز شناخته شده است‪.‬انواع هوش که تاکنون شناخته شده اند‪ ،‬عبارتند از‪:‬‬ ‫هوش کالمی (زبانی)‪ :‬توانایی کاربرد درست واژه ها و عبارت ها به صورت گفتاری و نوشتاری است‪.‬این هوش در شاعران‪ ،‬نویسندگان‪ ،‬وکال و‬ ‫روزنامه نگاران‪ ،‬برجسته تر است‬ ‫هوش منطقی – ریاضی‪ :‬توانایی استفاده ی درست از اعداد و ارقام و بیان استدالل منطقی و درست در طبقه بندی‪ ،‬استنباط‪ ،‬تعمیم‪ ،‬محاسبه‪،‬‬ ‫آزمون و فرضیه است‪.‬این هوش در علمای منطق‪ ،‬دانشمندان علوم تجربی و ریاضی دانان‪ ،‬برجسته تر است‬ ‫هوش فضایی‪ -‬مکانی‪ :‬توانایی تفکر در قالب شکل ها و الگوهاست و مستلزم شناسایی رنگ‪ ،‬خط‪ ،‬شکل فضا و رابطه ای است که میان این‬ ‫عوامل وجود دارد‪.‬به عالوه‪ ،‬توانایی تجسم و بازنمایی این عوامل است‪.‬این هوش در نقاشان‪ ،‬معماران‪ ،‬خلبانان‪ ،‬دریانوردان و جراحان برجسته‬ ‫تر است‬ ‫هوش حرکتی – جسمانی‪ :‬توانایی بهره گیری از کل یا بخش هایی از بدن برای بیان افکار و احساسات است و مهارت های فیزیکی خاص از‬ ‫قبیل تعادل‪ ،‬هماهنگی‪ ،‬چاالکی‪ ،‬قدرت‪ ،‬انعطاف پذیری‪ ،‬سرعت و هم چنین قابلیت های لمسی را شامل می شود این هوش در ورزشکاران‪،‬‬ ‫هنرپیشگان و جراحان برجسته تر است‬ ‫هوش موسیقایی‪ :‬ظرفیت تفکر در حیطه ی موسیقی نظیر حساسیت نسبت به صداها و ضرب آهنگ های محیط زندگی‪ ،‬درک الگوهای‬ ‫موسیقایی‪ ،‬تشخیص اصوات و ساختن موسیقی است‪.‬این نوع هوش در موسیقی دانان و نوازندگان بیشتر دیده می شود‬ ‫هوش درون فردی‪ :‬شناخت دقیق فرد از خویشتن‪ ،‬عالیق‪ ،‬تمایالت‪ ،‬ضعف ها و قوت ها‪ ،‬حاالت درونی‪ ،‬قدرت خویشتن داری‪ ،‬انضباط فردی و‬ ‫عزت نفس خود است‬ ‫هوش میان فردی (اجتماعی)‪ :‬توانایی درک احساسات و حاالت روحی دیگران که مستلزم حاالت چهره‪ ،‬صداها‪،‬ایما و اشارات است و به‬ ‫برقراری ارتباط با دیگران کمک می کند‪.‬این نوع هوش در معلمان‪ ،‬درمانگران‪ ،‬فروشندگان و سیاستمداران برجسته تر است‬ ‫هوش طبیعت گرا‪ :‬مهارت در شناخت و طبقه بندی گونه های مختلف – گیاهان و جانوران و محیط فردی یا سایر پدیده ها مثل تشکیل ابرها و‬ ‫کوه ها و توانایی تشخیص دادن موجودات زنده از غیر زنده است‪.‬این هوش در زیست شناسان برجسته تر است‪.‬‬ ‫هوش وجودگرا‪ :‬توجه انسان به مسائل زندگی غایی‪ ،‬کیستی انسان‪ ،‬معنای زندگی‪ ،‬معنای مرگ‪ ،‬سرنوشت نهایی انسان و جهان مادی و معنوی‬ ‫است‪.‬این مباحث را بیشتر افراد مذهبی یا فالسفه بررسی می کنند‬ ‫بخشی از هوش‪ ،‬جنبه ی زیستی و وراثتی دارد؛ بخشی از آن اکتسابی است و به تجربیات والدین و مربیان‪ ،‬زمان و مکان تولد‪ ،‬پرورش فردی‬ ‫و اوضاع محیط وابسته است‪.‬همه ی افراد از همه ی مقوله های هوشی بهره مندند‪.‬اگر فرد از آموزش‪ ،‬تشویق و استغنای محیطی کافی‬ ‫برخوردار باشد‪ ،‬قادر خواهد بود هر یک از مقوله های هوشی خود را تا سطح باالیی از عملکرد‪ ،‬توسعه دهد‪.‬مقوله های هوشی از طریق شرکت‬ ‫در فعالیت های فرهنگی ارزشمند‪ ،‬به تحرک واداشته می شوند و توسعه می یابند‪.‬انواع هوش به تنهایی یا در ترکیب با هوش های دیگر می‬ ‫توانند در حوزه های هنر‪ ،‬به کار گرفته شوند و از آن ها برای تولید یا فهم آثار هنری استفاده شود‪.‬‬ ‫درس هنر دوره ی ابتدایی با «ارتباط با طبیعت» شروع می شود و سپس به رشته های نقاشی‪ ،‬کاردستی‪ ،‬تربیت شنوایی‪ ،‬قصه و نماش می‬ ‫‪.‬پردازد‪.‬دانش آموزان در کنار این رشته ها با میراث فرهنگی نیز آشنا می شوند‬ ‫مطالعات مختلف نشان می دهد که فعالیت های هنری‪ ،‬مهارت کالمی کودکان را وسعت می بخشند‪ ،‬قدرت بیان غیر کالمی آن ها را پرورش‬ ‫‪.‬می دهند‪ ،‬بر صبر و تحمل و سعه ی صدر آن ها می افزایند و آنان را به نظم و انضباط و تمیزی پای بند می کنند‬ ‫فعالیت های هنری‪ ،‬قلب و ذهن را پرورش می دهند‪ ،‬قدرت یادگیری‪ ،‬شناخت و تجارب مفید خود را در کنار هم قرار دهند‪ ،‬سازمان دهی‬ ‫کنند و به فهم و درک کامل تری نائل آیند‪.‬فعالیت های هنری زمینه ی مناسبی برای تجربه ی موفق در فرایند کار هستند‪.‬از این رو‪ ،‬فرد با‬ ‫آگاهی از توانایی های خود‪ ،‬به اعتماد به نفس بیشتری دست می یابد و این نیز می تواند زمینه ی تالش بیشتر و موفقیت در امور دیگر را‬ ‫فراهم آورد‪.‬این ها کارکردها و نقش های اولیه ی فعالیت های هنری هستند که در صورت بها دادن به درس هنر و اجرای برنامه در ساعت‬ ‫‪.‬مختص به آن اتفاق می افتند‬ ‫بنابراین‪ ،‬می توان گفت که هنر ظرفیت های فراوانی را برای رشد مهارت های فرایندی دانش آموزان در اختیار معلم قرار می دهد‪.‬معلم با‬ ‫‪.‬طراحی آموزشی مناسب برای ساعت درس هنر‪ ،‬می تواند از قابلیت های مختلف این درس بهره گیرد‬ ‫شاید بتوان گفت که هنر به عنوان یک فرا برنامه ی درسی‪ ،‬توان آن را دارد که محور ساماندهی آموزش در دوره ی ابتدایی باشد؛ زیرا همه ی‬ ‫معلمان این دوره برای درس های مختلف از هنرهایی مثل نقاشی‪ ،‬کاردستی‪ ،‬شعر و سرود‪ ،‬قصه‪ ،‬نمایش و ‪...‬استفاده می کنند‪.‬البته این ها‬ ‫کارکردها و نقش های ثانویه ی هنر است که در سایه ی بها دادن به برنامه ی درسی هنر و فعال کردن این برنامه در ساعت مربوط به آن‪ ،‬اتفاق‬ ‫‪.‬خواهد افتاد‬ ‫در دوره ابتدایی‪ ،‬فقط یک معلم آموزش همه ی درس ها را برعهده دارد‪.‬پس الزم است که او توانایی آموزش دادن همه ی درس ها را داشته‬ ‫باشد و آموزش مفاهیم و مهارت های درس های مختلف را در طول سال تحصیلی به گونه ای سامان دهد که دانش آموزان نگرش ها و تجربه‬ ‫‪.‬های مورد نیاز برای زندگی را به دست آورند‬ ‫آشنایی با برنامه ی درسی هنر دوره ی ابتدایی *‬ ‫رویکرد برنامه ی درسی هنر‬ ‫رویکرد برنامه ی درسی هنر «تربیت هنری» است‪.‬انجام دادن فعالیت های هنری در فضایی که کودکان‪ ،‬آزادانه تخیل و اندیشه کنند‪،‬‬ ‫حواسشان تقویت شود‪ ،‬ظرفیت های نهفته ی هوش و تفکرشان پرورش یابد‪ ،‬عواطف و احساساتشان توسعه یابد و استعداد و خالقیت‬ ‫‪.‬هایشان شکوفا شود‪ ،‬به «تربیت هنری» منجر می شود‬ ‫جروم هاپس من‪ ،‬تربیت هنری را ناظر بر حواس مختلف‪ ،‬رشد تجارب حسی و لمسی‪ ،‬حساسیت و برخورد عمیق با جلوه های بصری هنری و‬ ‫نقادی هنرمندانه می داند‪.‬در واقع از نظر وی تربیت هنری شامل آموزش حواس‪ ،‬رشد تجارب بصری‪ ،‬آفرینش و فهم اشکال نمادین بصری و‬ ‫نیز رشد آگاهانه ی تصورات بصری در نقاشی‪ ،‬مجسمه سازی‪ ،‬هنرهای تزیینی وآموزش در زمینه های کاربرد و اعمال قضاوت نقادانه ی تجارب‬ ‫‪.‬بصری است‬ ‫تربیت هنری» باید طوری برنامه ریزی و اجرا شود که با گذشت زمان‪ ،‬دانش آموزان مستقل شوند و وابستگی آن ها به معلمان و نهادهای «‬ ‫آموزشی کاهش یابد‪.‬دانش آموزان باید بتوانند خود‪ ،‬فرایند فعالیت هنری را طی کرده و محصول هنری مورد نظر را تولید کنند‪.‬توجه به‬ ‫تفاوت های فردی دانش آموزان و سطح رشد هر یک از آنان‪ ،‬یکی از ویژگی های تربیت هنری است که شیوه ی برخورد با دانش آموزان را‬ ‫‪.‬تبیین می کند‬ ‫آن چه در مباحث مربوط به تربیت هنری نیز مطرح می شود‪،‬ایجاد شرایط الزم برای رشد خالقیت و تخیل کودکان و آشنا کردن آن ها با‬ ‫شیوه های بیانی و ابراز هنرمندانه‪ ،‬طراحی و اجرای هنری‪ ،‬کسب آگاهی از هنر و تاریخ و قدردانی از هنرمندان و آثار هنری و ارزشمند‬ ‫‪.‬شمردن آن هاست‬ ‫دانش آموزان باید یاد بگیرند که چگونه ببینند‪ ،‬بشنوند‪ ،‬ارتباط برقرار سازند و به سوی تولید محصول هنری حرکت کنند‪.‬آن ها می آموزند‬ ‫که چگونه محیط می تواند به احساس و عمل آن ها شکل دهد و چگونه با فعالیتی منظم و هدفمند می توانند قابلیت های وجودی خود را برای‬ ‫‪.‬بیان هنری رشد دهند‬ ‫تربیت هنری را به پنج موضوع کلی می توان تفکیک کرد که عبارت اند از‬ ‫زیبا شناسی ‪ -2‬ارتباط با طبیعت ‪ -3‬آشنایی با تاریخ هنر ‪ -4‬تولید محصول هنری ‪ -5‬نقد هنری‬ ‫این مباحث‪ ،‬مهم ترین عناصر آموزش هنر از دوره ی ابتدایی تا دانشگاه هستند و بنابر سطح آموزش و متناسب با سنین آموزشی‪ ،‬باید مطرح‬ ‫‪.‬شوند‬ ‫زیباشناسی‪ :‬از آن جا که هنر مبتنی بر شناخت زیبایی و آفرینش زیبایی است‪ ،‬خالقیت‪ ،‬ابداع و آفرینش یک اثر زیبای هنری‪ ،‬جز با شناخت‬ ‫مفهوم جمال و زیباشناسی میسر نمی شود‪.‬به تعبیری‪ ،‬مفهوم تربیت هنری که به هنر خالق مربوط می شود می تواند به فرایند رشد تیزبینی‬ ‫سرعت ببخشد و حساسیت فرد را نسبت به زیبایی افزایش دهد‪.‬زیبایی ها‪ ،‬چه آن ها که در نمایشگاه طبیعت اند و چه آن ها که محصول‬ ‫فکر و ذوق انسان اند‪ ،‬از دیدگاه اسالم محبوب و مطلوب اند و همه‪ ،‬مستند به خدا هستند‪.‬پس از اولین قدم‪ ،‬آشنا کردن کودکان با زیبایی‬ ‫‪.‬های محسوس موجود در طبیعت باعث تقویت حس زیباشناسی و زیبادوستی در آن ها می شود و آن ها را از زشتی ها دور می کند‬ ‫ارتباط با طبیعت‪ :‬طبیعت با همه ی اجزاء و در همه ی نشانه هایش زیباست‪ ،‬طبیعت برای همه زیباست‪.‬کودک‪ ،‬جوان و پیر‪ ،‬روستایی و‬ ‫‪.‬شهری‪ ،‬عالم و هنرمند و ‪...‬همه و همه‪ ،‬طبیعت را دوست دارند و آن را در نهایت کمال‪ ،‬می شناسند‬ ‫آمیختگی با طبیعت و تاثیر پذیری از آن‪ ،‬در زندگی و آثار انسان هویداست‪.‬ساخته های بشری از آغاز تاکنون از طبیعت الهام گرفته اند‪.‬‬ ‫انسان با دقت در محیط پیرامون خود‪ ،‬به نکات و ظرایفی دست یافته و توانسته است به اختراعات و ابداعات تازه ای دست یابد‪.‬پس توجه به‬ ‫‪.‬طبیعت و دقت در مشاهده ی آن و دیدن آن چه در اطراف ماست‪ ،‬بر یادگیری و تجربه های ما تاثیر بسیار مهمی دارد‬ ‫شناخت پدیده های طبیعی و پرورش حساسیت حواس‪ ،‬زمینه ی مناسبی را برای فعالیت هنر ایجاد می کند و ایجاد حساسیت و شناخت در‬ ‫‪.‬ذهن کودکان‪ ،‬زمینه های رشد و خالقیت را فراهم می آورد؛ و باعث لطافت بیشتر روحیه ی آنان می شود‬ ‫آشنایی با تاریخ هنر‪ :‬در جریان تربیت هنری‪ ،‬کودکان با فرهنگ و هنر ایرانی آشنا می شوند‪.‬آن ها آثار هنری و تاریخی و نیز آداب و رسوم و‬ ‫سنت های پسندیده ی کشور خود را در قالب آشنایی با میراث فرهنگی و هنری ایران می شناسند‪.‬میراث فرهنگی که گنجینه ای از دانش‬ ‫ها‪ ،‬مهارت ها‪ ،‬فنون‪ ،‬عواطف‪ ،‬زیبایی ها و هنرهاست‪ ،‬می تواند ما را آموزش دهد‪ ،‬الهام بخش اندیشه و کار هنری ما و آیندگان مان باشد و نیز‪،‬‬ ‫به ما در رسیدن به ایده ها و آثار جدید علمی و هنری کمک کند‬ ‫تولید محصول هنری‪ :‬کودکان تخیالت (دنیای خیال) خود را با استفاده از ابزار و مواد گوناگون به صورت اثر هنری ارائه می کنند‪.‬آن ها در‬ ‫فرایند فعالیت هنری‪ ،‬راه های مناسب تری را کشف می کنند و عالوه بر عرضه محصولی تازه‪ ،‬به بیان هنری نیز دست می یابند‪ ،‬بدین ترتیب‪،‬‬ ‫بین ابزار‪ ،‬اشیا‪ ،‬تفکرات‪ ،‬احساسات و تخیالت خود ارتباطی تازه برقرار می سازند و به پدیده ها و اشیای پیرامون خود‪ ،‬نگاهی متفاوت پیدا می‬ ‫کنند‪.‬این گونه است که کودک با انواع صورت ها خیالی دیداری‪ ،‬شنیداری و ‪...‬خیال پردازی می کند و با ابتکار خود‪ ،‬به ابداع و خلق آثار تازه‬ ‫ای دست می زند؛ بنابراین‪ ،‬به منظور ایجاد فرصت برای بروز خالقیت در کودکان‪ ،‬باید آن ها را در یافتن راه مناسب بیان هنری آزاد گذاشت و‬ ‫‪.‬از دادن الگوها‪ ،‬نقش ها‪ ،‬رنگ ها و حرکتهای از پیش تعیین شده‪ ،‬اجتناب کرد‬ ‫نقد هنری‪ :‬در پایان هر فعالیت هنری الزم است کودکان را تشویق کنیم که در باره ی فعالیت و اثر هنری خود توضیح دهند و دانش آموزان‬ ‫دیگر نیز آن چه را می بینند‪ ،‬بیان کنند‪ ،‬به این ترتیب‪ ،‬مقدمات آشنایی با نقد و تجزیه و تحلیل هنری فراهم می شود‪.‬توصیف موضوع و‬ ‫داستان کار عملی و نیز شیوه ی اجرای آن توسط دانش آموز‪ ،‬مهم ترین بخش از وارد شدن به حوزه ی نقد هنری است‪.‬البته مسئله ی مهم‬ ‫این است که بیش از هر چیز‪ ،‬نکته های مثبت و پسندیده ی فعالیت ها و آثار هنری دانش آموزان مورد تشویق قرار گیرد‬ ‫اصول برنامه ی درسی هنر‬ ‫برخورداری درس هنر از جایگاهی مستقل و تعریف شده‬ ‫جامعیت محتوایی‬ ‫انعطاف پذیری‬ ‫کودک محوری‬ ‫پرورش خالقیت‬ ‫تلفیق رشته های هنری‬ ‫یادگیری مشارکتی‬ ‫پویایی و استمرار‬ ‫برخورداری درس هنر از جایگاهی مستقل و تعریف شده‬ ‫درس هنر‪ ،‬در ردیف هفتم جدول مواد درسی دوره ی ابتدایی قرار گرفته است‪.‬به این اعتبار‪ ،‬در پایه های اول و دوم‪ ،‬هفته ای دو ساعت و در‬ ‫پایه های سوم‪ ،‬چهارم و پنجم‪ ،‬در یک هفته دو ساعت و در یک هفته‪،‬یک ساعت به درس هنر اختصاص دارد‪.‬در این دو ساعت‪ ،‬برنامه ی‬ ‫‪.‬درسی هنر در کالس ها اجرا می شود‬ ‫معلم به تناسب شرایط کالس و مدرسه ی خود‪ ،‬برنامه این دو ساعت را تنظیم می کند اما از آن جا که فعالیت هنری باعص شادی ونشاط بچه‬ ‫ها می شود و آن ها را برای یادگیری درس های دیگر آماده می کند‪ ،‬توصیه می شود که این درس‪ ،‬در دو روز مجزا و در ساعت دوم قرار گیرد‪،‬‬ ‫‪.‬به جز برای فعالیت هایی که طوالنی است و به دو ساعت پشت سر هم نیاز دارد‬ ‫جامعیت محتوایی‬ ‫درس هنر از تنوع رشته های هنری برخوردار است‪.‬در این درس‪ ،‬رشته های نقاشی‪ ،‬کاردستی‪ ،‬تربیت شنوایی‪ ،‬قصه ونمایش درکنار هم قرار‬ ‫‪.‬گرفته اند‪.‬این رشته ها عالوه بر داشتن عناصر مشترکی چون زیبایی‪ ،‬هر یک مبانی‪ ،‬زبان و کارکردهای ویژه ی خود را دارند‬ ‫انعطاف پذیری‬ ‫محتوای درس هنر‪ ،‬در رشته های مختلف طراحی شده است‪.‬نگاهی به گذشته ی تاریخی ایران اسالمی‪ ،‬وسعت جغرافیایی و تنوع قومی و‬ ‫فرهنگی آن نشان می دهد که هنرهای بومی متعدد و متنوعی در مناطق مختلف وجود دارد‪.‬معلم ها‪ ،‬دانش آموزان‪ ،‬کالس های درس و‬ ‫‪.‬مدرسه ها نیز در همه جا یکسان نیستند‬ ‫در درس هنر‪ ،‬بخش هایی به عنوان فعالیت های یادگیری تنظیم شده است‪.‬اجرای مو به موی همه ی فعالیت ها در هیچ جا اجباری نیست‪.‬‬ ‫معلم‪ ،‬امکانات‪ ،‬وسایل‪ ،‬ابزار و مواد در دسترس‪ ،‬خواسته ها و توانایی های دانش آموزان و فضای کالس و مدرسه را می شناسد‪.‬پس با نگاهی‬ ‫دقیق به تعدد و تنوع رشته ها‪ ،‬فعالیت های یادگیری‪ ،‬کارکردها و نقش اولیه ی فعالیت های هنری‪،‬با در نظر داشتن رویکرد برنامه‪ ،‬حفظ اصول‬ ‫و برای رسیدن به اهداف آن‪ ،‬طراحی آموزشی هر جلسه ی درس خود را انجام می دهد‪.‬دانش آموزان در انتخاب موضوع فعالیت‪ ،‬وسایل‪ ،‬ابزار‬ ‫و مواد‪،‬چگونگی طی فرایند فعالیت هنری‪ ،‬محل نشستن‪ ،‬انتخاب شریک و ‪...‬نسبتاً آزاد هستند و در قبال این ازادی‪،‬مسئول انجام دادن به‬ ‫‪.‬موقع فعالیت هایش است‬ ‫کودک محوری‬ ‫دانش آموزان به طور فطری فعال و جست و جو گرند‪.‬برنامه درسی هنر بر «فعالیت دانش آموزان» تمرکز دارد‪.‬معلم شرایطی را فراهم می‬ ‫آورد تا دانش آموزان توانایی های حسی – حرکتی و قدرت تخیل و تفکر خود را طی فرایند فعالیت و ارائه ی یک محصول هنری بیان کنند و‬ ‫ارتقا بخشند‪.‬معلم با دقت در گفت و گوهای خود با دانش آموزان و مشاهده ی رفتار آنان در کالس‪،‬از عالیق‪ ،‬تمایالت و تجربه هایشان آگاه‬ ‫می شود و در می یابد که هر یک از آنان‪ ،‬چگونه مفاهیم را یاد می گیرند و مهارت ها را کسب می کنند‪ ،‬در نتیجه‪،‬او خواهد توانست برای هر‬ ‫جلسه ی درس هنر برنامه ای روشن و واضح‪ ،‬متناسب با دانش آموزان خود طراحی و اجرا کند؛ به طوری که آنان قادر به انجام دادن آن باشند‬ ‫‪.‬و احساس آزادی و حق انتخاب خود را در آن تجربه کنند‬ ‫پرورش خالقیت‬ ‫هر انسانی به طور نسبی قادر به انجام دادن کاری خالق است‪.‬خالقیت را «تولید یک ایده یا محصولی نو» تعریف کرده اند‪.‬چیزی که تاکنون‬ ‫از نظر فرد پنهان بوده‪ ،‬ولی با اشراف بر قوانین هستی‪ ،‬آن را کشف کرده است‪.‬عناصر خالقیت نیز دو گونه اند؛ برخی از آن ها ژنتیکی و برخی‬ ‫اکتسابی یا محیطی و اجتماعی اند‪.‬به طور کلی فضایی که کودکان در آن خالقیت خود را بروز می دهند و میزان خالقیتی که از خود نشان می‬ ‫دهند‪ ،‬به آموزش‪ ،‬تجربه و سطح پرورش فکری و جسمی آن ها بستگی دارد‪.‬همه ی کودکان از انواع هوش برخوردارند‪.‬هوش همراه با آموزش‬ ‫مناسب و کسب تجربه‪،‬مهارت های الزم برای خالق بودن را در اختیار آنان قرار می دهد‪.‬بزرگ ترین کمک معلم در پرورش خالقیت دانش‬ ‫آموزان‪ ،‬کمک به آن ها برای یافتن عوامل موثر‬ ‫مبانی هنرهای تجسمی‬ ‫خلق آثار هنرهای تجسمی و درک درست آن ها نیاز به یک شناخت اولیه از اصول و مبانی هنرهای تجسمی دارد‪.‬مبانی را می توان به الفبا و‬ ‫قواعد درک زبان و ابدع در هنرهای تجسمی و بصری تعبیر کرد‪ ،‬مانند سواد نوشتاری که نیاز به آموزش و شناخت حروف و قواعد ارتباطی‬ ‫دارد؛ تصویر نیز دارای الفبا و نیروهایست مستلزم شناخت و آموزش‪.‬آشنا شدن با مبانی هنرهای تجسمی در درک کردن جهان بصری مؤثر‬ ‫‪.‬است‬ ‫به طور کلی می توان گفت همه هنرهایی که به صورت بصری ارائه یا دیده می شوند و با تصویر سر و کار دارند‪ ،‬اصول و مبانی مشترکی دارند‬ ‫که «مبانی هنرهای تجسمی» یا «مبانی هنرهای بصری» نامیده می شوند؛ بنابراین در مبانی هنرهای تجسمی الفبای تجسم یا تصویر کردن و‬ ‫‪.‬همچنین درک آثار هنرهای تجسمی را تجربه خواهیم کرد‬ ‫‪.‬تصویر به دو بخش اصلی عناصر بصری و روابط بین آنها تقسیم می شود‬ ‫الفبا‪ :‬نقطه‪ ،‬خط‪ ،‬سطح‪ ،‬حجم‪ ،‬بافت‪ ،‬نور‪ ،‬رنگ‬ ‫نیروها‪ :‬تعادل‪ ،‬توازن‪ ،‬تقارن‪ ،‬تضاد‪ ،‬تناسب‪ ،‬ریتم‪ ،‬حرکت‬ ‫عناصر بصری (نقطه‪ ،‬خط‪ ،‬سطح‪ ،‬حجم‪ ،‬بافت) قابل اندازه گیری و محاسبه هستند؛ اما پدیده نور و رنگ چون مرتبا دستخوش تغییر و تحول‬ ‫‪.‬است اندازه گیری آن به سهولت غیر ممکن و گاه بعید است‬ ‫نقطه‬ ‫نقطه در هنر تجسمی‬ ‫در هنر تجسمی وقتی از نقطه نام برده می شود‪ ،‬منظور چیزی است که دارای تیرگی یا روشنی‪ ،‬اندازه و گاهی جرم است و در عین حال‬ ‫ملموس و قابل دیدن است‪.‬از این نظر در ظاهر تشابهی میان این مفهوم از نقطه با آن چه که در ریاضیات به نقطه گفته می شود‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬ ‫در ریاضیات موضوعی ذهنی است که در فضا یا بر صفحه تصور می شود‪ ،‬بدون این که قابل دیدن و لمس شدن باشد‪.‬نقطه در زبان هنر‬ ‫تجسمی چیزی است کامالً ملموس و بصری که بخشی از اثر تجسمی را تشکیل می دهد و دارای شکل و اندازه نسبی است‪.‬به عنوان مثال‬ ‫وقتی از فاصله ی دور به یک تک درخت در دشت نگاه می کنیم‪.‬به صورت یک نقطه تجسمی دیده می شود؛ اما وقتی به آن نزدیک می شویم‬ ‫یک حجم بزرگ می بینیم که از نقاط متعدد (برگ ها) و خطوط (شاخه ها) شکل گرفته است؛ بنابراین محدوده ی فضا یا سطح که همان کادر‬ ‫است نقش تعیین کننده ای در تشخیص دادن نقطه ی تجسمی و معنا پیدا کردن آن دارد‪.‬در صورتی که اندازه لکه یا عنصر بصری نسبت به‬ ‫کادر به قدری کوچک باشد که به طور معمول نتوانیم جزئیات آن ها را به صورت سطح یا حجم تشخیص بدهیم‪ ،‬می توانیم به آن نقطه‬ ‫‪.‬تجسمی یا بصری بگوییم‬ ‫موقعیت های مختلف نقطه‬ ‫بسته به این که نقطه ی بصری در کجای کادر قرار گرفته باشد‪ ،‬موقعیت های متفاوتی را به وجود می آورد‪.‬یک نقطه روابط محدود ساده ای با‬ ‫اطراف خود دارد و به همان نسبت توجه مخاطب را به خود جلب می کند؛ اما چنان چه نقاط بصری متعددی در یک کادر وجود داشته باشند‪،‬‬ ‫بر اساس روابطی که از نظر شکل‪ ،‬اندازه‪ ،‬تیرگی‪ ،‬روشنی‪ ،‬رنگ‪ ،‬بافت‪ ،‬دوری و نزدیکی با یکدیگر دارند تأثیرات بصری متفاوتی به وجود‬ ‫خواهند آورد‪.‬گاهی ممکن است نقطه به عنوان کوچک ترین بخش تصویر تلقی شود‪.‬در این صورت در اثر تراکم نقطه های تیره تیرگی حاصل‬ ‫‪.‬می شود و در اثر پراکندگی آن ها روشنی دیده می شود‬ ‫ایجاد آثار هنرهای تجسمی و درست درک کردن آن ها نیاز به یک شناخت اولیه از اصول و مبانی هنرهای تجسمی دارد‪.‬همین دلیل این‬ ‫مبانی را می توان به الفبا و قواعد درک زبان و ابدع در هنرهای تجسمی و بصری تعبیر کرد‪.‬آشنا شدن با مبانی هنرهای تجسمی می تواند تا‬ ‫حد زیادی در درک کردن جهان بصری مؤثر باشد‬ ‫آنچه در روزگار ما در قالب هنرهای تجسمی جای می گیرد عبارت است از‪ :‬عکاسی‪ ،‬گرافیک‪ ،‬نقاشی‪ ،‬طراحی و مجسمه سازی‪.‬به طور کلی‬ ‫می توان گفت همه هنرهایی که به صورت بصری ارائه یا دیده می شوند و با تصویر سر و کار دارند‪ ،‬اصول و مبانی مشترکی دارند که «مبانی‬ ‫هنرهای تجسمی» یا «مبانی هنرهای بصری» نامیده می شوند؛ بنابراین در مبانی هنرهای تجسمی الفبای تجسم یا تصویر کردن و همچنین‬ ‫درک آثار هنرهای تجسمی را تجربه خواهیم کرد‬ ‫عناصرو کیفیت نیروهای بصری ‪:‬‬ ‫عناصر و کیفیت نیروهای بصری در هنرهای تجسمی به دو بخش کلی تقسیم می شوند‬ ‫بخشی که با آنها به طور فیزیکی و ملموس سر و کار داریم مانند نقطه‪ ،‬خط‪ ،‬سطح‪ ،‬رنگ‪ ،‬شکل‪ ،‬بافت‪ ،‬اندازه و تیرگی – روشنی‬ ‫کیفیات خاص بصری که بیشتر حاصل تجربه و ممارست هنرمند در به کار بردن عناصر بصری می باشند مانند تعادل‪ ،‬تناسب‪ ،‬هماهنگی و‬ ‫کنتراست که به نیروهای بصری یک اثر تجسمی استحکام می بخشند‬ ‫دیدن‬ ‫در یک معنای کلی عمل دیدن واکنش طبیعی و خود به خود است که عضو بینایی در مقابل انعکاس نور از خود نشان می دهد و انسان به طور‬ ‫طبیعی رنگ‪ ،‬شکل‪ ،‬جهت‪ ،‬بافت‪ ،‬بعد و حرکت چیزها را به وسیله پیام های بصری دریافت می کند؛ اما در هنر و نزد هنرمندان دیدن می تواند‬ ‫فراتر از یک عکس العمل طبیعی تعبیر شود‪.‬در نگاه هنرمند جهان به صورت عمیق تر ادارک و تعبیر می شود‪.‬او عالوه بر دیدن اشیاء به‬ ‫روابط و تناسبات آن ها با یکدیگر به دقت توجه می کند‪.‬همین توجه و نگاه موشکافانه به جهان و پدیده ها به نحوی در آثار او جلوه گر می‬ ‫‪.‬شود که گویی هیچ کس دیگر قبالً آن ها را آن گونه ندیده است‬ ‫کادر در هنرهای بصری‬ ‫کادر یا قاب تصویر محدودهی فضا یا سطحی است که اثر تجسمی و تصویری در آن ساخته می شود‪.‬به طور کلی منظور از کادر در هنرهایی‬ ‫که با سطح سر و کار دارند و بر سطح به وجود می آیند همان محدوده ای است که هنرمند برای ارائه و اجرای اثر خود بر می گزیند‬ ‫کادر می تواند اندازه ها و شکل های گوناگون داشته باشد مثل مربع‪ ،‬مستطیل‪ ،‬لوزی‪ ،‬ذوزنقه‪ ،‬دایره‪ ،‬بیضی چند ضلعی یا حتی تلفیقی از این‬ ‫اشکال به صورت منظم و غیرمنظم باشد‬ ‫هنرمند با انتخاب بخشی از فضا و جدا ساختن آن از سایر بخش ها و فضای پیرامون توسط کادری مشخص دو کار انجام می دهد‪ :‬اول اینکه‬ ‫ارتباط کادر را با محدوده ی داخلی اثر برقرار می کند و انرژی بصری را که از درون به بیرون گرایش دارد‪ ،‬محصور می سازد‪.‬دوم اینکه انرژی‬ ‫‪.‬های بصری بیرون از کادر را که می خواهند به درون آن نفوذ کنند به کنترل درخواهد آورد‬ ‫عناصر بصری (نقطه‪ ،‬خط‪ ،‬سطح و حجم) نقطه‬ ‫در هنر تجسمی وقتی از نقطه نام برده می شود‪ ،‬منظور چیزی است که دارای تیرگی یا روشنی‪ ،‬اندازه و گاهی جرم است و در عین حال‬ ‫ملموس و قابل دیدن است‪.‬از این نظر در ظاهر تشابهی میان این مفهوم از نقطه با آن چه که در ریاضیات به نقطه گفته می شود‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬ ‫در ریاضیات موضوعی ذهنی است که در فضا یا بر صفحه تصور می شود‪ ،‬بدون اینکه قابل دیدن و لمس شدن باشد‪.‬نقطه در زبان هنر‬ ‫تجسمی چیزی است کامالً ملموس و بصری که بخشی از اثر تجسمی را تشکیل می دهد و دارای شکل و اندازه نسبی است‪.‬به عنوان مثال‬ ‫وقتی از فاصله ی دور به یک تک درخت در دشت نگاه می کنیم‪.‬به صورت یک نقطه تجسمی دیده می شود؛ اما وقتی به آن نزدیک می شویم‬ ‫یک حجم بزرگ می بینیم که از نقاط متعدد (برگ ها) و خطوط (شاخه ها) شکل گرفته است؛ بنابراین محدوده ی فضا یا سطح که همان کادر‬ ‫است نقش تعیین کننده ای در تشخیص دادن نقطه ی تجسمی و معنا پیدا کردن آن دارد‪.‬در صورتی که اندازه لکه یا عنصر بصری نسبت به‬ ‫کادر به قدری کوچک باشد که به طور معمول نتوانیم جزئیات آن ها را به صورت سطح یا حجم تشخیص بدهیم‪ ،‬می توانیم به آن نقطه‬ ‫‪.‬تجسمی یا بصری بگوییم‬ ‫موقعیت های مختلف نقطه‬ ‫بسته به این که نقطه ی بصری در کجای کادر قرار گرفته باشد‪ ،‬موقعیت های متفاوتی را به وجود می آورد‪.‬یک نقطه روابط محدود ساده ای با‬ ‫اطراف خود دارد و به همان نسبت توجه مخاطب را به خود جلب می کند؛ اما چنانچه نقاط بصری متعددی در یک کادر وجود داشته باشند‪ ،‬بر‬ ‫اساس روابطی که از نظر شکل‪ ،‬اندازه‪ ،‬تیرگی‪ ،‬روشنی‪ ،‬رنگ‪ ،‬بافت‪ ،‬دوری و نزدیکی با یکدیگر دارند تأثیرات بصری متفاوتی به وجود خواهند‬ ‫آورد‬ ‫گاهی ممکن است نقطه به عنوان کوچک ترین بخش تصویر تلقی شود‪.‬در این صورت در اثر تراکم نقطه های تیره تیرگی حاصل می شود و در‬ ‫اثر پراکندگی آنها روشنی دیده می شود‬ ‫نقطه از دیدگاه ریاضی‪ ،‬عنصری است که هیچ گونه بعدی ندارد؛ ابتدا و انتهای خط قرار دارد و از تقاطع دو خط بوجود می آید‪.‬بدین لحاظ‬ ‫ذهنی است و غیرقابل رؤیت؛ اما از دیدگاه هنرهای تجسمی‪ ،‬نقطه ساده ترین واحد تقلیل ناپذیر ارتباطات بصری و مبدا پیدایش فرم‬ ‫استنقطه نسبی است؛ شکل و اندازه آن‪ ،‬در موقعیت های مختلف تغییر می کند‪.‬ممکن است به هر شکل هندسی ظاهر بشود و یا اصال شکل‬ ‫هندسی نداشته باشد‬ ‫بنابراین محدوده ی فضا یا سطح که همان کادر است نقش تعیین کننده ای در تشخیص دادن نقطه تجسمی و معنا پیدا کردن آن دارد (نسبت‬ ‫آن به کادر حائز اهمیت است)‪.‬در صورتی که اندازه لکه یا عنصر بصری نسبت به کادر به قدری کوچک باشد که به طور معمول نتوانیم جزئیات‬ ‫آن ها را به صورت سطح یا حجم تشخیص بدهیم‪ ،‬می توانیم به آن نقطه تجسمی یا بصری بگوییم‬ ‫‪.‬نقطه میتواند مثبت و یا منفی باشد‪.‬از طریق نقاط مثبت یا منفی یا تضاد تاریکی و روشنی جلوه های بصری زیبا ایجاد میشود‬ ‫نقطه مثبت= کادری سفید که نقطه سیاه ر‬ ‫‪.‬نقطه منفی= کادری سیاه رنگ که نقطه سفید در آن وجود دارد‬ ‫یک نقطه کوچک در خود انرژی ذخیره شده بسیاری دارد که چشم را به طرف خود جلب می کند و به عنوان آغاز یک تجربه بصری‪ ،‬در راه‬ ‫شناخت مبانی ارتباطات بصری به کار گرفته می شود؛ از این لحاظ برای نشان دادن عنصر تاکید مورد استفاده قرار می گیرد‪.‬مفاهیمی چون‬ ‫‪.‬تجمع و تفرق را نیز می توان توسط نقطه به مخاطب منتقل کرد‬ ‫بسته به این که نقطه بصری در کجای کادر قرار گرفته باشد‪ ،‬موقعیت های متفاوتی را به وجود می آورد‪.‬با توجه به محل قرار گیری‪ ،‬مفاهیم‬ ‫مختلفی را القا می کند‪.‬یک نقطه روابط محدود ساده ای با اطراف خود دارد و به همان نسبت توجه مخاطب را به خود جلب می کند؛ اما‬ ‫چنانچه نقاط بصری متعددی در یک کادر وجود داشته باشند‪ ،‬بر اساس روابطی که از نظر شکل‪ ،‬اندازه‪ ،‬تیرگی‪ ،‬روشنی‪ ،‬رنگ‪ ،‬بافت‪ ،‬دوری و‬ ‫نزدیکی با یکدیگر دارند تأثیرات بصری متفاوتی به وجود خواهند آورد‪.‬گاهی ممکن است نقطه به عنوان کوچک ترین بخش تصویر تلقی‬ ‫شود‪.‬در این صورت در اثر تراکم نقطه های تیره‪ ،‬تیرگی حاصل می شود و در اثر پراکندگی آنها روشنی دیده می شود‪.‬با تکرار و تغییر اندازه‬ ‫‪.‬نقطه در ترکیب های مختلف به مفاهیمی از تراکم‪ ،‬انبساط‪ ،‬ریتم و حرکت دست پیدا می کنیم‬ ‫نقطه در مرکز کادر= نقطه تعادل ‪1-‬‬ ‫نقطه در نیمه باال کادر وسط= سبکی ‪2-‬‬ ‫نقطه در وسط نیمه پایین = سنگینی ‪3-‬‬ ‫نقطه در گوشه های باال کادر= عدم تعادل ‪4-‬‬ ‫نقطه در گوشه های پایین = انزوا‪ ،‬گوشه نشینی و تنهایی ‪5-‬‬ ‫نقطه در تفکر غرب‪ ،‬موجودی موهم است‪.‬مضامین آن حذف شده و به صورت نیرویی به آن توجه می شود اما در تفکر شرق نقطه وحدت و‬ ‫‪.‬هماهنگی ایجاد می کند‪ ،‬مرکزیت همیشه با نقطه است همان طور که در دایره حرکت بر اساس نقطه است‪.‬شمسه همان نقطه نورانی است‬ ‫صدای نقطه‪ :‬صدای آن از نظر مفهومی سکوت است‪.‬نقطه را می توان پایان همه چیز دانست که در این صورت بار مفهومی منفی خواهد‬ ‫‪.‬داشت ولی از طرفی همین نقطه پایانی می تواند آغازگر رابطه یا جمله یا مفهومی تازه باشد که در این صورت دارای معنای مثبت است‬ ‫اگر چه نقطه از نظر نمادین ساکت و بی صداست ولی از نظر بصری وقتی نقطه ای در یک کادر قرار می گیرد بخاطر جاذبه بصری زیاد سرو‬ ‫صدای بسیاری دارد؛ و برای خاموش کردن صدای آن تنها می توان عناصر بصری دیگر در کنارش قرار داد‪.‬از نظر عرفانی نقطه نشانگر زمان‬ ‫‪.‬بی آغاز و بی پایان و ازلی و همچنین خداوند است‬ ‫‪:‬خط‬ ‫در زندگی روزمره و در طبیعت‪ ،‬خط حضور چشمگیری دارد‪.‬در این زمینه می توان مثال های متفاوتی ذکر کرد‪.‬نقوش خطی روی لباس ها‪،‬‬ ‫‪.‬ردیف صندلی ها در سالن امتحانات‪ ،‬خطوط آجرهای چیده شده‪ ،‬سیم ها و تیرهای برق‪ ،‬تنه درختان در کنار خیابان ها‪ ،‬شیارهای شخم و‬ ‫تنوع مثال ها و نمونه ها به خودی خود نشان می دهد که منظور از خط تجسمی معنایی نسبی از خط است و آن نشان دادن یک حرکت ممتد‬ ‫‪.‬و پیوسته بر سطح یا در فضاست؛ بنابراین خط می تواند دو بعدی یا سه بعدی باشد‬ ‫جهت خط‬ ‫‪:‬خطوط تجسمی بر اساس جهت حرکت مداوم در یک مسیر کلی به چهار دسته ی اصلی تقسیم می شوند که عبارتند از‬ ‫الف خطوط عمودی که در طبیعت به شکل تنه درختان‪ ،‬تیرهای برق و ساختمان های مرتفع دیده می شوند‪.‬مفهوم این خطوط می تواند‬ ‫‪.‬ایستادگی‪ ،‬مقاومت و استحکام باشد‬ ‫ب خطوط افقی که در طبیعت به صورت سطح زمین‪ ،‬خط افق‪ ،‬پهنه دریا یا یک انسان خوابیده دیده می شود‪.‬مفهوم این نوع خط می تواند‬ ‫‪.‬آرامش‪ ،‬سکون یا اعتدال باشد‬ ‫ج خطوط مایل که در طبیعت به شکل کناره های کوه‪ ،‬خط رعد در آسمان و سراشیبی دیده می شوند؛ و در یک اثر تجسمی برای نشان دادن‬ ‫‪.‬تحرک‪ ،‬پویایی‪ ،‬خشونت و عدم سکون و ثبات به کار می روند‬ ‫د خطوط منحنی که معموالً در طبیعت به شکل تپه ماهور‪ ،‬انتشار امواج‪ ،‬پست و بلندی زمین و حرکت بعضی از جانوران دیده می شوند و در‬ ‫‪.‬یک اثر تجسمی ممکن است برای نمایش دحرکت سیال و مداوم‪ ،‬مالیمت و مالطفت به کار گرفته شود‬ ‫حالت خط‬ ‫‪:‬خطوط می توانند در مسیر حرکت خود دارای شرایط زیر باشند‬ ‫‪.‬ضخیم یا نازک‪ ،‬قوی یا ضعیف‪ ،‬تیره یا روشن شوند ‪1 -‬‬ ‫‪.‬به صورت خطوط باریک یا ضخیم یکنواخت باشند – ‪2‬‬ ‫‪.‬می توانند در جهت مسیر اصلی خود به صورت بریده بریده و یا متعدد باشند – ‪3‬‬ ‫‪.‬می توانند در جهت مسیر اصلی خود به شکل زیگزاگ‪ ،‬شکسته و یا موجی در می آیند – ‪4‬‬ ‫‪.‬می توانند به صورت منظم و یا نامنظم در مسیر اصلی حرکت خود تغییر جهت دهند – ‪5‬‬ ‫کاربرد خط‬ ‫خط عنصر اصلی طراحی است‪.‬ترسیم خطوط پیرامونی یک شکل می تواند تصویر اشیا را به نمایش بگذارد‪.‬تراکم و انبساط هاشورها حجم و‬ ‫سایه روشن را نشان می دهد‪.‬با ضخیم و نازک کردن خط در طراحی‪ ،‬قسمت های سایه دار مشخص می شوند و حالت خطوط جنسیت و بافت‬ ‫‪.‬اشیا را از لحاظ نرمی‪ ،‬سختی و استحکام مشخص می کند‬ ‫در آثار نقاشان طبیعت گرا که شکل های اشیا به دقت ترسیم می شوند‪ ،‬وجود خط به عنوان پایه ی اصلی طرح قابل مشاهده است در نقاشی‬ ‫ایرانی خط همواره جایگاهی پراهمیت دارد‪.‬خط همچنین در رشته های دیگر هنر تجسمی نقش متناسب خود را در شکل دهی به اثر بازی می‬ ‫کند‪.‬در هنر گرافیک استفاده از خط کاربردهای متنوعی را در طراحی نشانه‪ ،‬در طراحی و ساخت اعالن‪ ،‬تصویرسازی و صفحه آرایی دارد‪.‬‬ ‫همچنان که در طراحی لباس‪ ،‬نقشه کشی‪ ،‬طراحی صنعتی‪ ،‬مجسمه سازی و عکاسی نیز خط همواره پایه اصلی اجرا و ترکیب بصری اثر را به‬ ‫عهده دارد‪.‬خط در دیدگاه ریاضی از به هم پیوستن نقطه ها به وجود می آید‪.‬دارای طول و فاقد عرض است‪.‬نقطه‪ ،‬بر اثر نیرویی که از یک‬ ‫‪.‬جهت به او وارد آمده‪ ،‬حالت ایستایی خود را از دست داده و به صورت یک عنصر فعال به نام خط در آمده است‬ ‫قاطع ترین عنصر بصری است که برای همگان آشناست‪ ،‬صریح‪ ،‬روشن و بدون ابهام است‪.‬از عناصر قدرتمند در ترکیب بندی عکس‪ ،‬خطوط‬ ‫هستند که با ممارست عکاس‪ ،‬تاثیر پویایی بر حس عکس و یا هدایت چشم مخاطب به عکس می گذارند‪.‬خط نشان دهنده جهت و موقعیت‬ ‫است و نیز مرز سطح را تشکیل می دهد و آنرا محدود می کند‪.‬جهت و راستا را می نمایاند‪ ،‬چه بر روی صفحه و چه در فضا؛ خط در خود‬ ‫انرژی و نیروی زیادی ذخیره دارد و در موقعیت های متفاوت عکس العمل های گوناگونی از خود نشان می دهد‪.‬خطوط مختلف تاثیرات‬ ‫‪.‬متفاوتی بر عکس می گذارند‪.‬اینکه چطور از خطوط بهره ببریم اتفاقی نیست‪ ،‬بلکه به زمان و تمرین احتیاج دارد‬ ‫همانگونه که در مبحث نقطه اشاره شد‪ ،‬عنصر خط نیز نسبت به زمان و مکان متغیر است‪(.‬قانون نسبیت) به عنوان مثال‪ ،‬اگر به یک ردیف‬ ‫درخت از فاصله دور نگاه کنیم‪ ،‬به صورت خطوطی منظم دیده میشوند‪.‬در حالی که هر اندازه به این درختها نزدیک شویم‪ ،‬خطوط نیز در‬ ‫‪.‬واقعیت درخت‪ ،‬حل شده و در نهایت تنه درخت ها را می بینیم که خط نبوده و هر یک دارای حجمی استوانه ای هستند‬ ‫خط بیان کننده عواطف و احساسات‪ ،‬اندیشه و آرمان ذهنی‪ ،‬فضاسازی و پرسیکتیو است‪.‬گاهی فعال و پرانرژی‪ ،‬گاهی ساکن و ایستا و بی‬ ‫تحرک است؛ گاهی منفی است مانند فضای خالی بین دو سطح؛ گاهی مجازی است و به چشم دیده نمی شود بلکه احساس می شود مانند‬ ‫‪.‬فاصله بین دو نقطه‬ ‫به جز نقطه که اولین عنصر بصری است‪ ،‬خودش معنای فضا را ایجاد می کند و از عنصری بوجود نمی آید‪ ،‬بقیه عناصر بصری اولیه از همدیگر‬ ‫‪.‬بوجود می آیند؛ از تکرار نقاط خط بوجود می آید‪ ،‬از تکرار خطوط سطح و از تکرار حداقل سه سطح القای حجم می شود‬ ‫ایجاد ریتم و حرکت درخطوط به اشکال گوناگونی صورت می پذیرد‪.‬تغییر اندازه ها و طول خطوط‪ ،‬تغییر فاصله ها و نهایتا تغییر ضخامت‬ ‫خطوط می توانند عواملی باشند تا ریتم‪ ،‬بهتر ایجاد شود؛ خط ها از لحاظ بیان حاالت روانی‪ ،‬دارای ویژگی هایی هستند که در آفرینش های‬ ‫هنری مورد استفاده هنرمندان قرار می گیرند؛ مثال خط ضخیم‪ ،‬خشونت و سختی‪ ،‬خط راست و عمودی‪ ،‬ایستایی و مقاومت و خط زیگزاک و‬ ‫شکسته‪ ،‬هیجان را القا می کنند‪.‬خطی که بر خط افقی عمود شده باشد بیان کننده تعادل بین دو عنصر متضاد است‪ ،‬یکی خط افق که نشانگر‬ ‫آرامش‪ ،‬گستردگی و دیگری خط عمودی که بیان کننده‪ ،‬ایستایی و مظهر فشار قوه جاذبه زمین است؛ که ترکیب این دو خط با هم از لحاظ‬ ‫‪.‬بصری استحکام ویژه ای را القا می کند که نشانی است نمادین از تجربه تعادل و ایستادن انسان بر سطح زمین‬ ‫‪:‬خطوط تجسمی بر اساس جهت حرکت مداوم در یک مسیر کلی به چند گروه اصلی تقسیم می شوند که عبارتند از‬ ‫الف خطوط عمودی‪ :‬مفهوم این خطوط می تواند ایستادگی‪ ،‬مقاومت‪ ،‬استحکام‪ ،‬نیرومند و مبین توازن و تعادل باشد‪.‬خطوط عمود این قابلیت‬ ‫‪.‬را دارند تا حاالت و احساسات مختلفی را درعکس پدید آورند‪.‬از حس قدرت گرفته تا حس رشد و شکوفایی‬ ‫این خطوط حس عظمت‪ ،‬جالل و تسلط را بر می انگیزند‪.‬استفاده بجا از این خطوط همچنین می تواند حس پایداری‪ ،‬آرامش‪ ،‬دوام و استحکام‬ ‫را القا کند که در این صورت‪ ،‬مثل خطوط افقی عمل می کنند‪.‬همان طور که خطوط افقی با کادر افقی تشدید می شوند‪ ،‬خطوط عمود هم با‬ ‫استفاده از کادر عمودی برجسته تر خواهند شد‪.‬این باعث می شود بر ارتفاع شیء عمودی تاکید شود و بلند تر به نظر برسد‪.‬البته‪ ،‬در‬ ‫!مواردی با توجه به مفهوم اثر میتوانید این قانون را بشکنید‬ ‫خطوط عمود را تا جایی که امکان دارد‪ ،‬باید هم تراز و در توازی لبه های کادر عکاسی شود‪.‬اگر سوژه خیلی بلند است به صورتی که در کادر‬ ‫مخروطی میشود مرکز آن باید مسقیم باشد‪.‬رعایت توازی خطوط نیز به میزان شدن عکس کمک می کند‪.‬خطوط عمودی که با طرح و الگوی‬ ‫‪.‬خاص تکرار می شوند‪ ،‬مخصوصا اگر در تضاد با اشکال و خطوطی باشند که در جهات دیگر قرار دارند؛ تاثیر زیادی بر مخاطب میگذارد‬ ‫ب خطوط افقی‪ :‬این خطوط حس آرامش‪ ،‬ثبات‪ ،‬پایداری‪ ،‬عدم تغییر‪ ،‬عدم تعلق به زمان و آسودگی را القا می کنند؛ گویا عکس یا بخشی از‬ ‫آن‪ ،‬در یک لحظه زمانی فریز شده و ساکن است؛ مثل دشت ها‪ ،‬اشیاء افتاده‪ ،‬افراد خوابیده و … این خطوط می توانند با عناصر پویا تر عکس‬ ‫‪.‬ایجاد تضاد کنند‬ ‫قرار دادن خط افق در باالی کادر حس مسافت را برجسته می کند و بر جزئیات پیش زمینه تاکید می کند‪ ،‬در حالی که قرار دادن خط افق در‬ ‫پایین‪ ،‬انزوا و تنهایی المان های خط افق را تشدید می کند‪.‬قرار دادن خط افق در وسط کادر هر چند که حکم شکستن یک قانون مقدس را‬ ‫دارد‪ ،‬اما برای گرفتن انعکاس ها مناسب است‪.‬عکاسان طبیعت از خطوط افقی برای ایجاد نوعی مسافت و وسعت دادن به منظره مورد‬ ‫نظرشان بهره می برند‪.‬افق های ناشکسته باعث می شوند عکس ساکن و راکد به نظر برسد و بهتر است آنها را با استفاده از اشکال دیگر‬ ‫‪.‬بشکنید و به آن جذابیت ببخشید‬ ‫الیه های خطوط افقی‪ ،‬ترکیب بندی را قوت می بخشند و می توانند در عکس ریتم و الگو بوجود آورند و به خودی خود مرکز و موضوع توجه‬ ‫!عکس واقع شوند‪.‬از تراز بودن خطوط افقی و قانون یک سوم عکس غافل نشوید‪ ،‬مگر برای القای مفهومی خاص‬ ‫ج خطوط مایل‪ :‬حالت تزلزل و فروپاشی خط عمود را بیان می کند‪.‬در یک اثر تجسمی برای نشان دادن تحرک‪ ،‬پویایی‪ ،‬خشونت‪ ،‬عدم‬ ‫ایستایی‪ ،‬ناپایدار‪ ،‬عدم سکون و ثبات به کار می روند‪.‬این خطوط به یک ترکیب ایستا و ساکن تحرک و انرژی می دهند‪.‬ریتم خطوط قطری‬ ‫(مورب) عموماً چشم مخاطب را به سمت عکس می کشانند‪.‬این خطوط با قطع خطوط دیگر نقاط توجه در عکس بوجود می آورند و اغلب با‬ ‫‪.‬اشاره بر پرسپکتیو به عکس عمق می دهند‬ ‫نباید با یک خط ناشیانه عکستان را دو نیم کنید بلکه ال به الی اشکال به دنبال انحنا ها و الگوها باشید‪.‬همچنین خط قطری نباید دقیقا از‬ ‫‪.‬گوشه ای به گوشه ی دیگر برسد‪ ،‬بلکه بهتر است خارج از مرکز و به اطراف گوشه ها برسد‬ ‫‪.‬قانون خط قطری میگوید‪ :‬المان های مهم تصویر باید در امتداد خطی قطری قرار بگیرند‬ ‫بخاطر داشته باشید که خطوط مورب متعدد در جهات مختلف و در تقاطع با یکدیگر حس حرکت را به عکس شما می دهد اما اگر خیلی زیاد‬ ‫شوند گیج کننده و پر هرج و مرج خواهد شد؛ و نهایتا همچون خطوط افقی و عمودی‪ ،‬خطوط موربی که با الگوی خاصی در عکس تکرار شوند‪،‬‬ ‫‪.‬می توانند فی نفسه موضوع اصلی عکس شما واقع شوند‬ ‫د خطوط منحنی‪ :‬خطوط منحنی‪ ،‬خطوط جذابی هستند و می توانند هدایتگر خوبی باشند‪.‬این خطوط مثل خطوط قطری حس تحرک را‬ ‫”‪ “s‬بوجود می آورند اما خالف خطوط قطری که حس انرژی به تصویر می دهند‪ ،‬این خطوط حس آرامش را منتقل می کنند‪.‬این خطوط الزاما‬ ‫‪.‬شکل نیستند بلکه هر خط پیچ و تاب دار‪ ،‬یک خط منحنی ست‬ ‫این خطوط همچنین فرم را برجسته می کنند و به اشیای بی جان زندگی می بخشند‪.‬بخاطر بسپارید که همه خطوط در طبیعت متقارن‬ ‫‪.‬نیستند‪.‬بنابرین اهمیت دارد که کدام قسمت ها را برای فوکوس انتخاب کنید و از کدام قسمت ها صرف نظر کنید‬ ‫‪.‬در یک اثر تجسمی ممکن است برای نمایش حرکت سیال و مداوم‪ ،‬نرمی‪ ،‬لغزندگی‪ ،‬آرامش‪ ،‬مالیمت و مالطفت به کار گرفته شود‬ ‫ه خطوط زاویه دار یا زیگزاک به علت وجود دو نیروی همسان که در یک نقطه همدیگر را تقویت می کنند‪ ،‬بیان کننده قدرت و تحرک بوده و‬ ‫‪.‬از لحاظ بصری‪ ،‬نیروی کشش و جاذبه را القا می کند‬ ‫‪:‬خطوط می توانند در مسیر حرکت خود دارای شرایط زیر باشند‬ ‫‪.‬ضخیم یا نازک‪ ،‬قوی یا ضعیف‪ ،‬تیره یا روشن شوند‬ ‫‪.‬به صورت خطوط باریک یا ضخیم یکنواخت باشند‬ ‫‪.‬می توانند در جهت مسیر اصلی خود به صورت بریده بریده و یا متعدد باشند‬ ‫‪.‬می توانند در جهت مسیر اصلی خود به شکل زیگزاگ‪ ،‬شکسته و یا موجی در می آیند‬ ‫‪.‬می توانند به صورت منظم و یا نامنظم در مسیر اصلی حرکت خود تغییر جهت دهند‬ ‫‪:‬سطح یا شکل‬ ‫سطح سومین عنصر بصری است که دارای دو بعد طول و عرض و بدون ارتفاع است که به وسیله خط محدود شده است؛ فضایی دو بعدی که از‬ ‫‪.‬حرکت خط بر صفحه پدید می آید‪.‬این عنصر فاقد عمق به صورت مثبت و منفی دیده می شود‬ ‫‪.‬سه نقطه در فاصله ای مرتبط با هم فضایی را مشخص می کنند که به صورت سطح نامرئی قابل درک است‬ ‫سطح ها چه هندسی و چه غیر هندسی‪ ،‬دارای شکل ها و کیفیت های متفاوتی هستند که در زندگی روزمره‪ ،‬با انواع مختلف آنها در تماس و‬ ‫‪.‬رابطه مستقیم هستیم‪ ،‬هر یک از آنها از لحاظ بصری‪ ،‬بر ما تاثیرات گوناگونی دارند‬ ‫‪:‬در طبیعت و در پیرامون ما سطوح به اشکال متنوع وجود دارند؛ که می توان سطح ها را به شکل های گوناگون تقسیم بندی کرد‬ ‫الف سطح های صاف‬ ‫ب سطح های پست و بلند و دارای انحنا‬ ‫ج سطح های پیچیده‬ ‫د سطح های شفاف «ترانسپران‬ ‫سطح ها به دو دسته هندسی و غیر هندسی تقسیم می شوند‪.‬بخشی جدا شده از فضای پیرامون به واسطه خطوط مرزی یا تفاوت در رنگ‪،‬‬ ‫‪.‬سیاه و روشن‪ ،‬بافت و غیره بیشتر بر سطح داللت دارد تا حجم‬ ‫در میان شکل های هندسی (مسطح) سه شکل مثلث‪ ،‬مربع و دایره شکل های بنیادی هستند‪.‬سایر شکل های هندسی به نحوی مشتق از‬ ‫همان سه شکل یا ترکیبی از آن ها می باشند‪.‬هرکدام از این سطوح که در وضعیت و شرایط مختلفی قرار می گیرند‪ ،‬بیان تصویری تازه ای را‬ ‫‪.‬به خود می گیرند‬ ‫تمام حاالت و خصوصیات نسبت داده شده به اشکال یا به علت شکل ذاتی آنها بوده و یا به علت واکنش دستگاه روانی انسانها و یا به دلیل‬ ‫تعابیر خاص فرهنگی و‪..‬‬ ‫دایره‪ :‬القای بی انتهایی‪ ،‬گرما و محفوظ بودن را دارد‪.‬دایره نمادی از آرامش و تداوم و شکل کاملی است که حرکت جاودانه و مداومی را نشان‬ ‫می دهد؛ زیرا کلیه نقاط پیرامون دایره از یک ارزش برخوردارند و این امر‪ ،‬تعالی بین نیروی درونی و فضای بیرونی دایره ایجاد میکند و باعث‬ ‫حرکت چرخشی و دورانی دایره می شود و مفهوم بی پایانی را القا می کند‪ ،‬به خاطر شکل دورانی اش‪ ،‬نوعی تحرک را القا می کند‪.‬همچنین‬ ‫‪.‬دایره نماد نرمی‪ ،‬لطافت‪ ،‬سیالیت‪ ،‬تکرار‪ ،‬آرامش روحانی و آسمانی‪ ،‬پاکی و صمیمیت به شمار می آید‪.‬کشش درونی دارد و درونگراست‬ ‫مربع‪ :‬مربع بر خالف دایره نماد صالبت‪ ،‬استحکام و سکون است‪.‬به این دلیل که از جهت یک ضلع روی زمین قرار می گیرد مستحکم و‬ ‫ایستاست‪ ،‬به مربع حالت بی حرکتی‪ ،‬صداقت و صراحت نسبت داده شده است‪.‬شکلی است متعادل‪ ،‬محکم و ایستا؛ این شکل مظهر قدرت‬ ‫زمین و مادی است‪.‬مربع دارای کشش داخلی و خارجی است‬ ‫مثلث‪ :‬مثلثی که قاعده اش پایین باشد‪ ،‬دارای استحکام و شکلی پایدار است؛ و برعکس‪ ،‬هرگاه بر یکی از رئوس خود بایستد‪ ،‬حالت ناپایدار و‬ ‫تزلزل به خود می گیرد‪.‬مثلث‪ ،‬فعالیت‪ ،‬جدال و انقباض را تداعی می کند‪ ،‬به دلیل وجود نقطه راس که انرژی و نیروی شکل را به بیرون منتقل‬ ‫»می کند‪ ،‬خطر و دلهره را موجب می شود؛ مانند «نشانه های هشداردهنده و خطر در راهنمایی رانندگی‬ ‫به واسطه زوایای تند‪ ،‬سطحی مهاجم و شکلی ستیزنده به نظر می رسد که همواره در حال تحول و پویایی است‪.‬بر اساس ترکیب هایی از‬ ‫مثلث می توان ترکیب های ساختاری بسیاری به وجود آورد‪.‬استفاده از مثلث و شبکه های مثلثی یک اصل ساختاری در طبیعت و در معماری‬ ‫‪.‬به شمار می رود‪.‬چنانچه بر یکی از رأس های خود قرار بگیرد حالتی کامالً ناپایدار و متزلزل دارد‪.‬کشش مثلث بیشتر بیرونی و برونگراست‬ ‫رابطه رنگ و فرم سه شکل اصلی‪ :‬مربع‪ ،‬دایره و مثلث با سه رنگ اصلی‪ :‬قرمز‪ ،‬آبی و زرد ارتباط دارند و ارتباط شکل و رنگ بدین صورت‬ ‫مطرح می شود که به وسیله این سه شکل با این سه رنگ اصلی‪ ،‬مفهوم و بیان تقویت می شود و ارزش یکدیگر را چه از نظر حسی و چه از‬ ‫‪:‬نظر ذهنی‪ ،‬گویاتر می کنند‪.‬به طور خالصه می توان گفت‬ ‫مربع‪ :‬سکون‪ ،‬آرامش‪ ،‬وزن و سنگینی با رنگ قرمز‬ ‫مثلث‪ :‬اندیشه‪ ،‬فکر‪ ،‬حرکت‪ ،‬فروزندگی با رنگ زرد‬ ‫‪.‬دایره‪ :‬روح و روان‪ ،‬مبین ذات‪ ،‬حرکت ابدی با رنگ آبی هماهنگ است‬ ‫‪.‬پس هنگامی که رنگ و فرم در اثر هنری با هم تالقی می کنند اثرشان در هم می آمیزد و افزون می شود‬ ‫بافت ‪-‬‬ ‫به طور کلی سطح و رویه هر شی و هر شکلی دارای ظاهر خاصی است که به آن بافت گفته می شود‪.‬درک کردن بافت هم از طریق لمس کردن‬ ‫و هم توسط احساس بصری میسر است‬ ‫در هنر تجسمی درک بافت های مختلف از نظر سختی‪ ،‬لطافت‪ ،‬زبری و صافی و هموار یا ناهمواربودن معموالً با دیدن و به صورت بصری اتفاق‬ ‫‪.‬می افتد‬ ‫انواع بافت‬ ‫الف بافت های تصویری‪ :‬این بافت ها معموالً به صورت شبیه سازی از اشکال و اشیای طبیعت به صورت واقع نما ساخته و پرداخته می شوند و‬ ‫با رؤیت آنها احساسی را که از طریق لمس چیزها تجربه کرده ایم مجدداً در ما بیداری می کند مثل بافت اشیا در تصاویری که در عکاسی از‬ ‫)اشیا ضبط می شود (مانند عکس یک گل یا تصویر ابرها یا تصویر میوه ها‬ ‫ب بافت های ترسیمی‪ :‬این بافت ها به روش های گوناگون تجربی و برای ایجاد تأثیرات بصری خالص به وجود می آیند‪.‬بافت های ترسیمی با‬ ‫استفاده از تراکم و تکرار خطوط در ترکیب های متنوع و یا با استفاده از لکه های تیره – روشن و رنگی و یا به کار گرفتن مواد و ابزارهای‬ ‫مختلف به وجود می آیند‪.‬لکه های تیره – روشن و رنگی و یا با به کار گرفتن مواد و ابزارهای مختلف به وجود می آیند‪.‬تأثیرات بصری این‬ ‫‪.‬بافت ها بسیار خیال انگیزتر از بافت های المسه ای و تصویری است‬ ‫روش های ایجاد بافت‬ ‫‪:‬با استفاده از روش های گوناگون می توان بافت های بصری مختلفی ایجاد کرد‪.‬برخی از این روش ها عبارتند از‬ ‫ترسیم و تکرار انواع شکل‪ ،‬خطوط‪ ،‬نقاط و یا نقش مایه های خاص – ‪1‬‬ ‫با استفاده از پاشیدن و مالیدن مواد رنگین و مرکب روی سطوح گوناگون و یا به کمک انواع قلم ها و کاردک ها و یا ابزارهای دیگر – ‪2‬‬ ‫با استفاده از بافت سطوح طبیعی مواد مختلف که به روی آنها مرکب و رنگ مالیده می شود و سپس برگرداندن آنها به روش چاپ و مهر – ‪3‬‬ ‫زدن به روی انواع کاغذ و مقوا‬ ‫‪.‬خراشیدن و تراشیدن و کنده گری سطوحی که مواد رنگین یا مرکب بر روی آنها مالیده شده است – ‪4‬‬ ‫چوب‪ ،‬فلزف شیشه‪ ،‬پارچه‪ ،‬سنگ و سایر مواد طبیعی و مصنوعی نیز بافت های طبیعی آماده ای را ایجاد می کنند و گاه به طور مستقیم – ‪5‬‬ ‫‪.‬در یک اثر به کار برده می شوند‬ ‫‪:‬تناسب‬ ‫تناسب مفهومی ریاضی است که در هنر تجسمی بر رابطه ی مناسب اجزاء با یکدیگر و با کل اثر داللت دارد‪.‬کاربرد تناسبات به دلیل ایجاد‬ ‫زیبایی بصری در هنرهای تجسمی از اهمیتی ویژه برخوردار است‪.‬تقریباً همه ی آثار هنری براساس نوعی تناسب به وجود آمده اند‪.‬یکی از‬ ‫‪.‬دالیل زیبایی یک اثر تجسمی وجود تناسب میان رنگ ها‪ ،‬خط ها‪ ،‬سایه – روشن و شکل های آن است‬ ‫می توان در یک تابلوی نقاشی روابط متناسبی میان خطوط سیال خیال انگیز‪ ،‬رنگ ها و وسعت سطوح برقرار کرد و یا در یک اثر حجمی‬ ‫‪.‬روابط مناسبی میان فرورفتگی ها و برجستگی ها‪ ،‬فضای منفی و فضای مثبت‪ ،‬بافتها و سطوح مختلف ایجاد کرد‬ ‫در اجزاء و در کلیت بسیاری از پدیده های طبیعت و موجودات زنده نیز تناسب و روابط متناسب وجود دارد‪.‬موزون ترین و پیچیده ترین نمونه‬ ‫‪.‬ی آن پیکره انسان می باشد که از تناسبی بسیار دقیق در اجزاء و در کل برخوردار است‬ ‫‪:‬تناسب طالیی‬ ‫در عین حال تناسب در اندازه ها از قوانین خاصی پیروی می کند که به آنها اصول وقواعد تقسیمات طالیی و یا تناسبات طالیی گفته می شود‪.‬‬ ‫براساس تناسبات طالیی یک پاره خط را می توان طوری به دو قسمت تقسیم کرد که نسبت قسمت کوچک تر به قسمت بزرگ تر مساوی با‬ ‫نسبت قسمت بزرگ تر با کل پاره خط باشد‪.‬این نوع تقسیم از نظر بصری و همین طور از نظر منطقی نسبت های زیبایی را میان اجزاء با‬ ‫‪.‬یکدیگر و با کل پدید می آورد که هم در معماری و هم در هنرهای بصری از آن استفاده ی بسیار شده است‬ ‫‪:‬ایجاد تعادل بصری‬ ‫بوجود آوردن تعادل در یک اثر تجسمی بستگی به چگونگی ایجاد هماهنگی میان عناصر و اجزاء آن اثر دارد‪.‬چشم های مخطبان به طور‬ ‫طبیعی در جستجوی تعادل بصری است‪.‬در واقع وجود تعادل در یک اثر تجسمی مبین تاثیر گذاری متناسب و هماهنگ همه عناصر در آن‬ ‫ترکیب می باشد‪.‬چنان چه انرژی بصری همه ی عناصر به گونه ای سامان داده شود که هیچ بخشی انرژی بصری دیگر بخش ها را از میان نبرد‬ ‫‪.‬و باعث اغتشاش بصری نشود ترکیبی موزون و متعادل بوجود می آید‬ ‫‪:‬انواع تعادل‬ ‫‪:‬به طور کلی دو نوع تعادل در آثار تجسمی وجود دارد‬ ‫‪:‬الف تعادل متقارن‬ ‫به کار گرفتن تعادل قرینه ساده ترین روش برای ایجاد تعادل بصری است زیرا همه چیز نسبت به محورهای افقی و عمودی که از وسط اثر‬ ‫عبور می کنند سنجیده می شوند‪.‬تعادل قرینه کامال طبیعی و سهل الوصول است و به راحتی قابل درک می باشد‪.‬بسیاری از آثار معماری‬ ‫‪.‬کالسیک جهان و معماری ایرانی بر این اساس بنا شده اند‬ ‫‪:‬ب تعادل غیر متقارن‬ ‫در این روش ایجاد تعادل بر اساس فاصله ی شکل ها و عناصر نسبت به محورهای افقی و عمودی وسط کادر تعیین نمی شود‪ ،‬بلکه انرژی‬ ‫بصری شکل ها بر اساس اندازه‪ ،‬جهت‪ ،‬تیرگی – روشنی‪ ،‬رنگ‪ ،‬بافت و شکل جای آنها را نسبت به یکدیگر و نسبت به کادر تصویر مشخص می‬ ‫کند‪.‬بر همین اساس انرژی بصری پر تحرک و پویایی در ترکیب هایی که از تعادل غیرمتقارن استفاده کرده اند احساس می شود‪.‬در تعادل‬ ‫غیر متقارن سطح بصری اثر به صورتی فعال و پیچیده با مخاطبان ارتباط برقرار می کند‪.‬در هنر جدید به واسطه ی جدید به واسطه ی‬ ‫‪.‬پیچیده تر شدن جوامع‪ ،‬شکل زندگی و نگاه مخاطبان آثار هنری‪ ،‬هنرمندان بیشتر از تعادل غیر متقارن بهره می گیرند‬ ‫‪:‬کنتراست‬ ‫یکی از اصول پایه و بسیار قابل اهمیت در خلق اثر هنری توجه به نقش کنتراست و استفاده از آن است‪.‬کنتراست به معنای تضاد‪ ،‬تباین و‬ ‫کشمکش متقابل میان عناصر و کیفیت بصری است‪.‬کنتراست ارتباط منطقی و در عین حال متضادی را میان اجزاء و عناصر مختلف یک‬ ‫ترکیب و یا یک اثر هنری بیان می کند‪.‬کنتراست به واسطه ی نقش بر جسته ای که در انتقال معانی و مفاهیم در زندگی‪ ،‬طبیعت و آثار هنری‬ ‫دارد‪ ،‬از اهمیت ویژه ای برخوردار است‪.‬انسان بطور طبیعی بسیاری از مفاهیم را از طریق مقایسه ی میان معانی و شکل های آنها درک می‬ ‫‪.‬کند‬ ‫بهره گرفتن از کنتراست در آثار هنری باعث برجسته تر شدن معنی‪ ،‬گویاتر کردن حالت‪ ،‬قوی تر نشان دادن احساس و در نتیجه انتقال‬ ‫مفاهیم و پیام ها به شکلی موثرتر و عمیق تر می شود‪.‬در حالی که عدم کنتراست باعث یکنواختی‪ ،‬مالل و ناپایداری در تأثیر گذاشتن خواهد‬ ‫‪.‬شد‬ ‫در هنر تجسمی تباین یا همان کنتراست بیانگر کیفیتی حسی ناشی از عملکرد متقابل دو یا چند خصوصیت متضاد عناصر بصری است‪.‬در‬ ‫‪.‬هنر ایران تباین رنگ ها و زاویه های مختلف دید عوامل اصلی برای ایجاد فضای خاص نقاشی ایرانی است‬ ‫‪:‬حرکت و ریتم‬ ‫حرکت به معنای تغییر و جابجایی در مکان و در زمان است؛ اما این معنا بیشتر به حرکت مکانیکی اتالق می شود‪.‬در حالی که حرکت معنایی‬ ‫عمومی تر نیز دارد که با سرشت حیات و زندگی در ارتباط است‪.‬با این توصیف همه ی موجودات از حرکت به معنای رشد و تغییر برخوردارند‪.‬‬ ‫همچنان که قوای ذهنی و فکری انسان نیز از حرکت برخوردار است؛ بنابراین حرکت به عنوان یکی از مظاهر حیات در هنر نیز کاربرد های‬ ‫‪.‬خود را دارد‬ ‫ریتم ضرب – آهنگ‬ ‫ریتم یا ضرب – آهنگ واژه ای است که معموال در موسیقی به کار می رود اما در هنرهای تجسمی نیز مرسوم است‪.‬در هنر تجسمی ریتم‬ ‫معنایی تصویری دارد و عبارت است از تغییر و حرکت عناصر بصری در فضای تجسمی؛ به عبارت دیگر تکرار منظم و متوالی یک عنصر‬ ‫تصویری ضرب – آهنگ بصری را بوجود می آورد‪.‬انتقال احساس حرکت نیز توسط ریتم بصری صورت می گیرد‪.‬در طبیعت و در زندگی ریتم‬ ‫نقش موثری دارد و بر همین اساس نیز در آثار هنری ریتم دیده می شود‪.‬توالی شب و روز و فصول از وجوه بارز ریتم در طبیعت به شمار می‬ ‫آید‪.‬همان طور که در وجود انسان ریتم حیات با نبض و صدای تپش قلب همراه است‪.‬در عین حال رابطه ی منظم و پوینده ی انسان با طبیعت‬ ‫و با اثر هنری نیز دارای نوعی ریتم است‬ ‫‪:‬انواع ریتم‬ ‫‪:‬به طور کلی چهار دسته ضرب – آهنگ بصری را می توان نام برد‬ ‫تکرار یکنواخت‪ :‬در این نوع ضرب – آهنگ یک تصویر به طور یکنواخت و به صورت متوالی تکرار می شود‪.‬ریتم تکرار یکنواخت باعث ‪1-‬‬ ‫‪.‬نوعی حرکت و عکس العمل خود به خودی شده و توجه مخاطب را به دنبال خود هدایت می کند‬ ‫تکرار متناوب‪ :‬در این ضرب – آهنگ یک عنصر بصری تکرا می شود اما تکرار آن با تغییرات متناوبی متن‪.‬ع خواهد شد و هر بار عکس ‪2-‬‬ ‫العمل مخاطب توجه او را با یک حرکت یا تصویر میانی تحت تاثیر قرار می دهد‪.‬به طوری که در مختطب همواره نوعی انتظار برای پیگیری‬ ‫‪.‬تکرار و ادامه ی ریتم بوجود خواهد آمد‬ ‫تکرار تکاملی‪ :‬در این نوع ضرب – آهنگ یک تصویر و یا یک عنصر بصری از یک مرتبه و حالت خاص شروع می شود و به تدریج با ‪3-‬‬ ‫تغییراتی به وضعیت و یا حالتی تازه تر می رسد‪.‬به طوری که نوعی رشد و تکامل را در طول مسیر تغییرات خود به دنبال خواهد داشت‪.‬در‬ ‫طبیعت نمونه های بسیاری از ریتم تکاملی وجود دارد‪.‬حرکت و تغییر شکل ماه از هالل باریک تا قرص کامل را می توان یک نمونه از اینن نوع‬ ‫‪.‬ضرب – آهنگ در طبیعت مثال زد‬ ‫تکرار موجی‪ :‬این نوع ضرب – آهنگ که عمدتا با استفاده از حرکت منحنی سطوح و خطوط ب?

Use Quizgecko on...
Browser
Browser