فصل دوم - تعلم و تربيت اسلامي - PDF

Summary

هذا الفصل الثاني من كتاب التعلم والتربية الإسلامية، ويُناقش مفهوم الفعل الأخلاقي ومعياره من منظور إسلامي. يُقدم النص بعض النظريات حول معايير الفعل الأخلاقي، بما في ذلك نظرية المصلحة الذاتية مقابل المصلحة غير الذاتية، ونظرية الجمال والقبائح الذاتية، بالإضافة إلى نظرية إلهام الضمير. الفصل يحتوي على بعض التمارين والأسئلة المتعلقة بالتربية والأخلاق.

Full Transcript

‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی (‪)2‬‬ ‫فصل دوم‬ ‫فعل اخالقی (‪)1‬‬ ‫‪55‬‬ ‫تعلیم و تربی...

‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی (‪)2‬‬ ‫فصل دوم‬ ‫فعل اخالقی (‪)1‬‬ ‫‪55‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫یکی از مسائلی که [در فلسفه اخالق] مطرح است این است که معیار فعل اخالقی چیست‪ ،‬یعنی کارها‬ ‫را ما با چه معیاری میتوانیم ازنظر اخالقی بسنجیم‪ ،‬کاری را اخالقی بدانیم و کاری را عادی؟ به تعبیر‬ ‫دیگر فرق فعل اخالقی با فعل عادی چیست؟ شك ندارد که یك سلسله از ما انجام میدهیم کار عادی‬ ‫است و اینها را کسی فعل اخالقی نمیشمارد‪.‬مثلاینکه سر سفره مینشینیم و غذا میخوریم‪.‬در این‬ ‫صورت کسی نمیگوید ما کار اخالقی انجام میدهیم‪.‬ولی بعضی از کارها هست که فعل غیرطبیعی و‬ ‫ال کسی ایثار میکند‪ ،‬یعنی درحالیکه خود به چیزی نیاز دارد‪ ،‬وقتی‬ ‫اخالقی شمرده میشود‪.‬مث ا‬ ‫احساس میکند که شخص دیگری هم به آن نیاز دارد او را بر خود مقدم میدارد‪.‬در اینجا میگویند او‬ ‫یك عمل اخالقی انجام داده است‪.‬قبل از اینکه معیار عمل اخالقی را ذکر کنیم‪ ،‬دو لغت را ازنظر مفهوم‬ ‫باید توضیح دهیم‪.‬‬ ‫فرق تربیت و اخالق‬ ‫تربیت بااخالق تفاوتی دارد‪ ،‬بااینکه اخالق هم خود نوعی تربیت است و به معنی کسب نوعی‬ ‫خلق و حالت و عادت میباشد‪.‬فرق بین تربیت و اخالق پرورش و ساختن را میرساند و بس‪.‬‬ ‫ازنظر تربیت فرق نمیکند که تربیت چگونه و برای چه هدفی باشد‪.‬یعنی در مفهوم تربیت‪ ،‬قداست‬ ‫نخوابیده که بگوییم «تربیت» یعنی کسی را آنطور پرورش بدهند که یك خصایص مافوق حیوان پیدا‬ ‫کند‪ ،‬بلکه تربیت جانی هم تربیت است و این کلمه در مورد حیوانات نیز اطالق میشود‪.‬یك سگ را هم‬ ‫میتوان تربیت کرد‪ ،‬اعم از اینکه تربیت شود برای اینکه با صاحبش رفتار خوبی داشته باشد‪ ،‬یا برای گله‬ ‫که گرگ را بگیرد و یا برای اینکه خانه را پاسبانی کند‪.‬همه تربیت است‪.‬این لژیونهایی که اغلب‬ ‫کشورهای استعماری از افراد جانی تأسیس میکنند و اینها را کمی هم بهاصطالح جانیتر بار میآورند‬ ‫که باکی از هیچچیز نداشته باشند و هر فرمانی را بدون اینکه فکر کنند در چه زمینهای است اجرا کنند‪،‬‬ ‫کارشان تربیت است‪.‬‬ ‫اما در مفهوم «اخالق» قداستی نهاده شده است و لهذا کلمه «اخالق» را در مورد حیوان به کار نمیبرند‪.‬‬ ‫ال وقتی اسبی را تربیت میکنند‪ ،‬نمیگویند که به او اخالق تعلیم میدهند‪.‬اخالق اختصاص به انسان‬ ‫مث ا‬ ‫دارد و در مفهومش نوعی قداست خوابیده است‪.‬لهذا اگر بخواهیم با اصطالح صحبت کنیم باید بگوییم‬ ‫فن اخالق و فن تربیت یکی نیست و دوتاست‪.‬فن تربیت وقتی گفته میشود که منظور مطلق پرورش‬ ‫باشد به هر شکل‪ ،‬این دیگر تابع غرض ماست که طرف را چگونه و برای چه هدفی پرورش دهیم‪ ،‬اما علم‬ ‫اخالق یا فن اخالق امری تابع غرض ما نیست که بگوییم اخالق باالخره اخالق است‪ ،‬حال هر جور که ما‬ ‫‪56‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫بار بیاوریم‪.‬نه‪ ،‬در مفهوم اخالق نوعی قداست خوابیده است (که باید مالك و معیار قداست را به دست‬ ‫آوریم)‪.‬لذا میگوییم فعل اخالقی در مقابل فعل طبیعی قرار میگیرد‪.‬البته این نکته باید روشن باشد که‬ ‫اینکه میگوییم در مقابل فعل طبیعی این را دو جور میتوان تعبیر کرد‪.‬یکی اینکه بگوییم فعل اخالقی‬ ‫یعنی فعل ضد طبیعی و ما هر فعلی را که بر ضد اقتضای طبیعت باشد فعل اخالقی مینامیم‪.‬نه‪ ،‬مقصود‬ ‫این نیست که مالک فعل اخالقی این است که بر ضد طبیعت باشد و هر کاری را که بر ضد‬ ‫طبیعت باشد کار اخالقی بنامیم‪.‬یك آدم مرتاض به خود رنج میدهد و برخالف طبعش رفتار‬ ‫میکند‪ ،‬ولی ما نمیگوییم که چون او کاری بر ضد طبیعت خود انجام داده فعلش اخالقی است‪.‬این‬ ‫نمیتواند مقیاس باشد و هیچکس همچنین حرفی نمیزند‪.‬اینکه میگوییم غیرطبیعی مقصود ضد‬ ‫طبیعت نیست‪.‬افعال غیرطبیعی یعنی افعال مغایر با افعال طبیعی و نوع دیگری از فعلها غیر از کارهایی‬ ‫که مقتضای طبیعت بشری است و بشر بهحکم ساختمان طبیعیاش انجام میدهد‪.‬هر کاری که انسان‬ ‫آن را بهحکم ساختمان طبیعیاش انجام دهد فعل طبیعی است و فعل اخالقی فعل غیرطبیعی است‪.‬‬ ‫تست‪ :‬فرق تربیت و اخالق در چیست؟ (پرورشی ‪)1403‬‬ ‫الف) تربیت نوعی پرورش مقدس است ولی اخالق صـرف اا بـه رفتارهـای خـوب و لـو غیـر مقـدس گفتـه‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫ب) تربیت نوعی از اخالق است که به آن اخالق دینی هم اطالق میشود‪.‬‬ ‫ج) اخالق نوعی از تربیت است که با عنصر تقدس همراه شده است‪.‬‬ ‫د) اخالق برخالف تربیت که ضد عادت است شامل همه عادتهای انسان میشود‪.‬‬ ‫پاسخ گزینه «ج»‬ ‫تست‪ :‬معیار فعل اخالقی از منظر اسالم چیست؟ (پرورشی ‪)1403‬‬ ‫ب) الهام وجدان‬ ‫الف) دگر دوستی اکتسابی‬ ‫د) هیچکدام‬ ‫ج) پرورش حسن و قبح ذاتی‬ ‫پاسخ گزینه «د»‬ ‫‪57‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫نظریات در باب معیار فعل اخالقی‬ ‫الف‪.‬دگر دوستی‬ ‫حال معیار فعل اخالقی چیست؟ برخی گفتهاند که مالك و معیار فعل اخالقی این است که براساس غیر‬ ‫دوستی باشد نه براساس خوددوستی‪.‬زیرا انسان نمیتواند کار ارادیاش مثل حرف زدن یا قدم زدن‬ ‫انگیزه نداشته باشد‪.‬ولی یكوقت انگیزه انسان از کاری که انجام میدهد ایصال نفع به خود یا دفع ضرر‬ ‫از خود است که اینچنین کاری را کار اخالقی نمینامیم زیرا هر موجود زندهای بهحکم طبیعت اولیه‬ ‫خودش غریزت اا دنبال جلب منافع برای خود و دفع مضرات از خود است‪.‬ولی همینقدر که کار انسان از‬ ‫حوزه خودی و فردی خارج شد و جنبه غیر دوستی به خود گرفت و برای جلب منافع برای غیر یا دفع‬ ‫ضرر از غیر بود‪ ،‬میشود کار اخالقی‪.‬پس طبق این نظریه هر عملی که در حوزه خوددوستی است‪ ،‬فعل‬ ‫غیراخالقی و هر عملی که در حوزه دگر دوستی است فعل اخالقی نامیده میشود‪.‬‬ ‫این بیان‪ ،‬بیان تمامی نیست‪ ،‬زیرا ممکن است همان غیر خواهی و دگر خواهی هم در مواردی غریزی و‬ ‫طبیعی و بهحکم و فرمان طبیعت باشد و این نمیتواند عنوان اخالقی به خود بگیرد‪ ،‬مثل محبت مادر ـ‬ ‫اعم از انسان و غیر انسان ـ نسبت به فرزند خودش‪.‬هر حیوانی بهحکم غریزه‪ ،‬فرزند خود را دوست دارد‪.‬‬ ‫آیا ما میتوانیم محبتهای مادران نسبت به فرزندان را که تحت تأثیر طبیعت انجام میدهند کار اخالقی‬ ‫بنامیم؟ آیا این کار‪ ،‬اخالقی است یا طبیعی؟ مادر به لحاظ غریزه‪ ،‬بچهاش را درنهایت درجه دوست دارد‬ ‫و بهحکم این دوستی طبیعی به بچهاش اتصال نفع میکند و حتی ایثار میکند‪ ،‬یعنی از خودش کم‬ ‫میگذارد و به او میدهد و لذا محبت مادرانه اختصاص به انسان ندارد‪ ،‬در حیوانات هم هست‪.‬‬ ‫ایثار‬ ‫ممکن است این نظریه را به این تعبیر بگوییم که «معیار فعل اخالقی‪ ،‬ایثار است‪ ».‬ولی باید دید ایثار‬ ‫به چه انگیزهای صورت میگیرد‪.‬گاهی انسان ایثار میکند و غیر را بر خود مقدم میدارد به خاطر حب‬ ‫شهرت و خوشنامی‪ ،‬یا به خاطر تعصبات قومی و فامیلی و غیره‪.‬‬ ‫خیلی اوقات اتفاق میافتد که افرادی تحت تأثیر احساسات خاص میهنی یا غیر میهنی یا خودخواهی و‬ ‫یا برای اینکه نامشان در تاریخ بماند‪ ،‬حتی خود را فدا هم میکنند‪.‬تازه این افراد‪ ،‬خودخواهان بزرگی نیز‬ ‫هستند‪.‬پس صرف ایثار را نمیتوان معیار فعل اخالقی نامید زیرا ایثار با خودخواهی هم جور درمیآید‪.‬‬ ‫باز تعبیر اول که گفتیم «هر فعلی که انگیزهاش دگر خواهی باشد نه خودخواهی‪ ،‬فعل اخالقی است» از‬ ‫این تعبیر کاملتر بود ولی چنانکه گفتیم آن هم کافی نیست‪.‬‬ ‫‪58‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫ب‪.‬حسن و قبح ذاتی افعال‬ ‫قدما میگفتند‪ :‬کارهای اخالقی کارهایی است که حسن ذاتی دارد و در مقابل‪ ،‬کارهای ضد اخالقی‬ ‫کارهایی است که قبح ذاتی دارد و معتقد بودند که عقل انسان حسن ذاتی کارهای اخالقی و قبح ذاتی‬ ‫ال میگفتند عقل هرکسی میفهمد که راستی ذات اا خوب است‪،‬‬ ‫کارهای ضد اخالقی را درك میکند‪.‬مث ا‬ ‫ذات اا جلیل است و ذات اا زیباست و دروغ ذات اا بد است‪.‬عقیده داشتند که حاکم بر وجود انسان ممکن است‬ ‫ال‬ ‫ال یکی از انواع شهوت ـ باشد و ممکن است عقل باشد‪.‬افراد شهوتپرست ـ مث ا‬ ‫قوای حیوانی ـ مث ا‬ ‫شکمپرست ـ حاکم بر وجودشان شهوت است‪.‬برخی حاکم بر وجودشان خشم و غضب یا واهمه و‬ ‫کارهای شیطنتآمیز و مکرهاست و برخی حاکم بر وجودشان عقل است‪.‬آنها قائل بودند که عقل‪،‬‬ ‫حسن و قبح ذاتی امور را درك میکند و میگفتند کار اخالقی آن کاری است که بهحکم عقل صورت‬ ‫گرفته باشد و انسانهای اخالقی یعنی کسانی که عقل بر وجودشان حاکم است و شهوت و غضب و‬ ‫واهمه بر وجودشان حاکم نیست (بلکه اینها به منزله رعیت عقلاند‪ ،‬یعنی از او دستور میگیرند) و‬ ‫شهوات آنها روی حساب و اندازهگیری عقل کار میکنند‪ ،‬اگر عقل گفت در اینجا این شهوت باید اعمال‬ ‫شود اعمال میشود وگرنه اعمال نمیشود‪ ،‬و میگفتند مادام که انسان‪ ،‬حاکم بر وجودش قوه شهوت یا‬ ‫غضب و یا واهمه باشد فعلش غیراخالقی است و به تعبیر آنها حیوانی است‪.‬آنها تعبیر به اخالقی و‬ ‫طبیعی نمیکردند‪ ،‬به انسانی و حیوانی تعبیر میکردند‪.‬‬ ‫البته این حرفی نیست که صد درصد بتوان اثباتش کرد ـ اگرچه اخالق سقراطی بر همین مبنا است ـ‬ ‫مخصوص اا مسئله حسن و قبح ذاتی افعال‪.‬‬ ‫ج‪.‬الهام وجدان‬ ‫نظریه دیگر متعلق به کانت است‪.‬او معتقد است که فعل اخالقی آن فعلی است که مطلق باشد‪ ،‬یعنی‬ ‫انسان آن را انجام بدهد نه برای غرضی بلکه فقط به خاطر خود آن کار و بهحکم یك تکلیف که او معتقد‬ ‫است از وجدان سرچشمه میگیرد‪.‬وجدان انسان یك سلسله تکالیف بر عهده او میگذارد و هر کاری که‬ ‫انسان انجام دهد نه برای هدف و مقصودی بلکه فقط برای اینکه تکلیفی را انجام داده باشد‪ ،‬فعل اخالقی‬ ‫است‪.‬حالت انسان در اینجا درست حالت فردی در مقابل فرد دیگر است که فقط آماده انجام تکالیفی‬ ‫است که از ناحیه او گفته شود و کاری به این ندارد که او چه دستور میدهد‪ ،‬هر چه باشد انجام میدهد‪.‬‬ ‫او معتقد است که هر فعلی که از الهام وجدان سرچشمه گیرد فعل اخالقی است و هر فعلی که چیز‬ ‫دیگری در آن دخالت داشته باشد ـ شرط یا قید و خصوصیتی که آن را مشروط کند ـ آن را دیگر‬ ‫نمیتوان فعل اخالقی نامید‪.‬این هم یك فرضیه است‪.‬‬ ‫‪59‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫د‪.‬دگر دوستی اکتسابی‬ ‫نظر دیگری که نزدیك به نظر اول است میگوید معیار فعل اخالقی دگر دوستی است ولی با این فرض‬ ‫که دوستی اکتسابی باشد نه طبیعی‪.‬بنابراین ما دو نوع دگر دوستی داریم‪:‬‬ ‫‪ 1‬ـ دگر دوستی طبیعی‪ ،‬مثل محبت مادرانه و تعصبهای قومی و فامیلی‪.‬‬ ‫‪ 2‬ـ دگر دوستی اکتسابی‪ ،‬یعنی انسان بهحکم طبیعت چنین حالتی ندارد بلکه آن را کسب میکند‪.‬‬ ‫اگر کسی انساندوست شد آنطور که یك مادر فرزند خود را دوست دارد‪ ،‬این حالت‪ ،‬اکتسابی و یك‬ ‫کمال ثانوی در اوست‪.‬این هم یك نظریه‪.‬‬ ‫هـ ‪.‬رضای خدا‬ ‫در اینجا‪ ،‬نظریه دیگری هست و آن اینکه اساس اا اخالق را برگردانیم به اخالق مذهبی و بگوییم اینها‬ ‫همه فلسفی و علمی است‪ ،‬یعنی کسانی که این حرفها را زدهاند خواستهاند برای اخالق معیاری منهای‬ ‫ایمان مذهبی به دست دهند‪ ،‬فعل اخالقی آن فعلی است که هدف و انگیزهاش رضای حق باشد‪.‬‬ ‫البته در این مکتب هم مسئله «خود» نفی میشود‪ ،‬یعنی هدف‪ ،‬منفعت رساندن به خود و یا دفع ضرر از‬ ‫خود نمیباشد‪ ،‬ولی هدف نهایی ایصال نفع به غیر هم نیست بلکه رضای حق است و در ایصال نفع به‬ ‫غیر نیز ازآنجهت میکوشد که رضای حق را در آن میداند‪.‬‬ ‫«انما نطعمکم لوجه اﷲ‪ ،‬ال نرید منکم جزاء و ال شکورا»‬ ‫میتوان گفت در تمام این نظریهها یك مطلب مورد اتفاق همه است و آن اینکه اخالق باالخره خروج از‬ ‫حوزه خودی فردی است‪ ،‬یعنی هر کاری که بهمنظور ایصال نفعی به خود و یا دفع ضرری از خود باشد‬ ‫مسلم اخالقی نیست‪ ،‬بحث در مورد افعالی است که باوجوداینکه ایصال نفع به غیراست باز هم میگویند‪.‬‬ ‫اخالقی نیست‪.‬‬ ‫بررسی نظریه کانت‬ ‫حال بحث مختصری درباره نظریه کانت بکنیم‪.‬گفته شد کانت عقیده دارد که فعل اخالقی فعلی است‬ ‫که از هر قید و شرط و غرضی مجرد و منزه باشد و هیچ منظوری جز جنبه تکلیفی از انجام آن در کار‬ ‫نباشد و انسان آن را فقط بهحکم وظیفه انجام دهد‪.‬ولی سؤالی مطرح میشود و آن اینکه‪ :‬آیا اساس اا‬ ‫ممکن است انسان کاری را انجام دهد که از آن هیچ منظوری برای خود نداشته باشد؟ عدهای میگویند‬ ‫چنین چیزی ممکن نیست و محال است‪ ،‬محال است که بشر بهسوی کاری برود که از آن به او چیزی‬ ‫ال امکان ندارد که انسان به سویی برود که در آن سو کمالش نباشد‪ ،‬ولو کمال نسبی‪.‬حتی آن‬ ‫نرسد‪.‬اص ا‬ ‫‪60‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫آدمی که بر ضد کمالش رفتار میکند‪ ،‬باز کمال یك قوهاش در آن رفتار هست و اینکه آن را ضد کمال‬ ‫میگوییم‪ ،‬به این دلیل است که ضد کمال اوست از جنبه دیگری و الّا اینکه انسان به سویی برود که در‬ ‫آن هیچ کمالی برایش نباشد‪ ،‬محال است‪.‬پس این حرفهایی که میگویند فعل اخالقی آن است که در‬ ‫آن هیچ هدفی برای «خود» نباشد و هیچ نفعی برای «خود» نداشته باشد درست نیست‪.‬جواب باید داد‬ ‫که در اینجا مغالطهای هست و باید آن را رفع کرد‪.‬یكوقت میگوییم که هدف انسان از هر کاری نفعی‬ ‫است که به خودش میرسد‪ ،‬یعنی منظورش نفعی است که آن نفع برای خودش میباشد‪.‬اگر چنین‬ ‫بگوییم میتوان جواب داد که خیر‪ ،‬ممکن است انسان کاری را انجام دهد که نفعش به ممکن است‬ ‫جواب داده شود که من وقتی کاری را انجام میدهم یا از آن کار لذت میبرم یا نمیبرم و از اینکه آن کار‬ ‫انجام نشود یا رنج میبرم یا نمیبرم‪.‬اگر از انجام آن لذت نبرم و از انجام ندادن آن نیز رنج نبرم محال‬ ‫است به طرف آن بروم‪.‬اگر علی بن ابیطالب هم در نهایت خلوص ایصال نفع به غیر میکرد آیا در عمق‬ ‫وجدانش از این کار لذت میبرد یا نه؟ اگر لذت نمیبرد و از نکردنش هم رنج نمیبرد محال بود چنین‬ ‫کاری را انجام دهد‪.‬‬ ‫مغالطهاش همینجاست‪.‬لذت و رنج منحصر به این نیست که نفعی به انسان برسد یا ضرری از او دور‬ ‫شود‪.‬انسان موجودی است که از نفع رساندن به غیر هم لذت میبرد و میتواند به مقامی برسد که از نفع‬ ‫رساندن به غیر بیش از آن لذت ببرد که از نفع رساندن به خود و از دفع ضرر از دیگران بیش از آن لذت‬ ‫ببرد که از دفع ضرر از خود‪.‬پس این دو را از هم جدا کنیم‪.‬مادیون اغلب میگویند که انسان هر کاری‬ ‫که میکند‪ ،‬برای نفع رساندن به خود است‪.‬خیر‪ ،‬ممکن است انسان بهجایی برسد که برای نفع رساندن‬ ‫به دیگران کار کند‪ ،‬اما اگر بگوئید که انسان از هر کاری باالخره لذتی میبرد‪ ،‬میگوییم درست است ولی‬ ‫لذت بردن انسان از یك کار منحصر به این نیست که ناشی از نفع رساندن به خود باشد‪.‬این عین کمال‬ ‫انسان است که از نفع رساندن به غیر‪ ،‬خوش باشد و لذت ببرد‪ ،‬و آن چیزی هم که کانت میگوید که‬ ‫فعل انسان باید غیر مشروط باشد تا اخالقی باشد‪ ،‬اگر مقصودش از غیر مشروط بودن این است که نفعی‬ ‫به خودش نرسد میشود قبول داشت‪ ،‬اما اگر مقصودش این است که از نفع رساندن به غیر هم عاری‬ ‫باشد یعنی مشروط به نفع رساندن به غیر هم نباشد و انسان انجام تکلیف کند بدون آنکه از آن لذت‬ ‫ببرد‪ ،‬چنین چیزی محال است‪.‬‬ ‫پس درواقع این توضیحی بود در اطراف آن نظریهای که میگوید «معیار اخالق‪ ،‬ایصال نفع به غیر است»‬ ‫و دیگری منکر میشود که چنین عملی محال است و همچنین در اطراف نظریهای که میگوید «فعل‬ ‫انسان میتواند مطلق باشد» که ما میگوییم به یك معنا میتواند مطلق باشد و به یك معنا نمیتواند‪ ،‬به‬ ‫‪61‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫این معنا میتواند که از قید نفع خواهی برای خود آزاد باشد و به این معنا نمیتواند که از قید نفع خواهی‬ ‫برای دیگری آزاد باشد و انسان از آن لذت نبرد‪.‬‬ ‫همینجا ما آن مسئله وجدان انسانی را هم میتوانیم درك کنیم و معنایش را بفهمیم‪.‬بعضی قائل به‬ ‫وجدان فطری اخالقی برای انسان هستند و بعضی دیگر قائل به چنین وجدانی نیستند و میگویند انسان‬ ‫آفریدهشده برای اینکه نفع خود را بخواهد‪.‬‬ ‫وجدان اخالقی به معنای موردنظر کانت درست نیست‪ ،‬ولی به این معنا که ذکر شد هیچ محال نیست و‬ ‫بهترین دلیلش وقوع کارهای اخالقی است که منظور از آنها نفع رساندن به غیراست و افراد از کار خود‬ ‫لذت هم میبرند و از هدف خود شادند‪.‬‬ ‫فعل اخالقی (‪)2‬‬ ‫بحث درباره معیار فعل اخالقی بود در مقابل فعل طبیعی‪ ،‬همانطور که گفته شد این مطلب بهطور‬ ‫اجمال مورد اتفاق همه است که انسان پارهای افعال را انجام میدهد یا میتواند انجام دهد که از حد فعل‬ ‫طبیعی یا حیوانی که هر حیوانی بهحسب طبع و غریزه انجام میدهد باالتر است‪.‬این افعال را افعال‬ ‫انسانی یا اخالقی مینامند‪.‬منظور این است که این افعال در سطح انسان انجام میشود و در سطح‬ ‫حیوان صورت نمیگیرد و به تعبیر دیگر سطح این افعال از سطح یك حیوان باالتر است‪.‬امروز هم‬ ‫میبینیم خیلی شایع است که میگویند آن کار‪ ،‬انسانی است‪ ،‬یا این کار‪ ،‬غیرانسانی است و روی کلمه‬ ‫«انسانی» تکیه میکنند‪.‬میخواهند بگویند یك سلسله کارها است که فقط در سطح انسان صورت‬ ‫میگیرد‪.‬حال ببینیم فعل اخالقی که فقط در سطح انسان است و با افعال حیوانات و یا اعمال طبیعی‬ ‫انسان فرق دارد معیارش چیست؟‬ ‫در اینجا باید دو بحث را باهم ذکر کنیم‪.‬یکی اینکه معیار چیست و دیگر آنکه ضامن اجرای افعال انسانی‬ ‫چیست؟ فعل طبیعی که خیلی روشن است‪ ،‬معیارش این است که مقتضای غریزه مشترك انسان و‬ ‫حیوانات و ناشی از غریزه طبیعی انسان است و عامل اجرایش خود طبیعت است‪ ،‬اما معیار فعل اخالقی و‬ ‫اینکه ضامن اجرای آن چیست؟‬ ‫اگر چنین گفتیم‪ ،‬برخی گفتهاند فعل اخالقی فعلی است که ناشی از احساسات غیردوستانه باشد‪.‬اگر‬ ‫چنین گفتیم‪ ،‬فعل اخالقی‪ ،‬هم تعریفشده و هم تا حدی عامل اجرایش شناختهشده‪.‬تعریفش اینکه‬ ‫کاری که انسان برای خودش میکند (چون انسان وجود خودش را مسلم اا دوست دارد‪ ،‬کاری را انجام‬ ‫میدهد که نفعش به خودش برسد) کار اخالقی نیست‪ ،‬همینکه کار از دایره فردی خارج گردید و برای‬ ‫‪62‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫ایصال نفع به غیر انجام شد‪ ،‬اخالقی است‪.‬این تعریف را البته رد کردهاند‪.‬میگویند در این صورت باید‬ ‫یك سلسله افعال را که قطع اا طبیعی هستند اخالقی بنامیم‪ ،‬مثل کارهای مادرانه مادرها اعم از انسان و‬ ‫حیوان‪.‬اصو اال مادر احساس غیر دوستی دارد ولی آن «غیر» تنها بچهاش میباشد‪.‬او بهحکم بچهدوستی‬ ‫یك سلسله کارها را انجام میدهد و فداکاریها میکند‪.‬البته اینها یك سری عواطف عالی و با شکوه و‬ ‫عظیم است ولی نمیتوان آن را اخالقی نامید‪ ،‬زیرا یك نوع اجبار و الزام طبیعی و غریزی حکم به انجام‬ ‫آن میکند و مادر درحالیکه نسبت به فرزند خود اینگونه محبت میکند نسبت به کودکان دیگر چنین‬ ‫حسی ندارد‪.‬درواقع کار او را نمیتوان غیر دوستی نامید بلکه فرزند دوستی است و نمیتوان اخالقی‬ ‫نامید زیرا اخالق باید دایره وسیعتری داشته باشد‪.‬‬ ‫نوعدوستی‬ ‫بعضی دیگر در تعریف فعل اخالقی‪ ،‬غیر دوستی به معنی اعم کلمه را بهکاربردهاند‪.‬گفتهاند فعل خالقی‬ ‫آن فعلی است که ناشی از احساسات نوعدوستانه باشد‪ ،‬که امروز روی آن خیلی تکیه میشود‪.‬ولی بحث‬ ‫ال در انسان احساسات نوعدوستانه وجود دارد یا نه؟ در میان‬ ‫درباره عامل اجرایش پیش میآید‪.‬آیا اص ا‬ ‫قدما ارسطو انسان را بهحکم طبیعت اجتماعی او مدنی بالطبع میدانست و معتقد به دو نوع غریزه بود‪:‬‬ ‫فردی و نوعی‪ ،‬میگفت انسان بهحکم غرایز نوعی میخواهد خودش را با جامعه تطبیق دهد و همانطور‬ ‫که عالقه خاص نسبت به خودش دارد به سرنوشت جامعهاش نیز عالقهمند است‪.‬در میان حکمای جدید‬ ‫بیکن معروف است به نظریهای که تقریب اا همان نظریه ارسطو است و خواسته بگوید که در انسان چنین‬ ‫غرایزی یافت میشود‪.‬ولی این مطلب ازنظر علمی خوب تعریفنشده که چنین غرایزی در انسان وجود‬ ‫دارد‪ ،‬اما بههرحال یك نظر است‪.‬‬ ‫پس طبق این نظریه معیار اخالق این است که ناشی از احساسات نوعدوستانه باشد و ضامن اجرایش هم‬ ‫در انسان هست‪.‬ولی این ازنظر علمی ثابت نیست‪.‬‬ ‫داروینیسم‬ ‫داروینیسم که فلسفه آن براساس تنازع بقا نهاده شده است میگوید هر موجود زندهای خودخواه‬ ‫آفریدهشده و برای بقای خود کوشش میکند و به همین دلیل این کوشش منتهی به تنازع بقا و آن هم‬ ‫منتهی به انتخاب طبیعی و انتخاب اصلح میشود و این‪ ،‬اساس تکامل است‪.‬طبق این فلسفه جایی برای‬ ‫غرایز طبیعی و نوعی برای انسان باقی نمیماند‪.‬خیلیها روی همین اصل به داروین تاختهاند که این‬ ‫فلسفه یکی از ضررهایش این است که پایههای اخالق و تعاون را متزلزل میکند‪.‬مطابق فلسفه داروین‬ ‫‪63‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫حس تعاون بهعنوان یك حس اصیل وجود ندارد بلکه تعاون بهعنوان کاری که ناشی از تنازع است وجود‬ ‫ال وقتیکه انسان میخواهد موقع‬ ‫مییابد‪ ،‬یعنی آنچه اصالت دارد تنازع است و تعاون بهتبع آن میآید‪.‬مث ا‬ ‫خود را مستحکم کند (هر فردی خودش را با دیگران مخالف میبیند زیرا او فردی جدا از فرد دیگر‬ ‫است) بنا بر اصل تنازع بقا نیرویی با افراد دیگر تشکیل میدهد و در مقابل دیگران صفبندی میکند‪،‬‬ ‫ولی این اتحاد از تنازع بقا سرچشمه گرفته است و تعاون اینها نه به خاطر این است که نسبت به هم‬ ‫احساس دوستانه دارند بلکه در مقابل افراد دیگر است و میخواهند آنها را بخورند یا الاقل صفی در‬ ‫مقابل آنان تشکیل دهند‪.‬پس تعاون در بشر اصیل نیست و ناشی از تنازع بقا است‪.‬خود داروین خیلی‬ ‫کوشش کرد که پایهای برای اخالق بسازد و طرفداران فلسفه او نیز خیلی سعی کردند که این عیب را از‬ ‫فلسفه او بزدایند ولی نتوانستند دفاع کنند‪.‬‬ ‫وجدان اخالقی‬ ‫مکتب دیگر‪ ،‬مکتب تکلیف است‪.‬میگوید اساس اا اگر انسان کاری ناشی از احساسات انجام دهد ـ و لو‬ ‫احساسات نوعدوستانه ـ کار او به فعل طبیعی بازمیگردد‪.‬فعل طبیعی تعریفش این است که انسان‬ ‫کاری را از روی غریزه انجام دهد خواه غریزه فردی و خواه غریزه جمعی‪.‬فعل اخالقی آن است که از همه‬ ‫اینگونه اغراض منزه و ناشی از احساس تکلیف باشد‪ ،‬یعنی شخص هر چه وجدان و وظیفه و تکلیف‬ ‫اقتضاء میکند انجام دهد و هیچ غایت و هدفی از کار خود جز انجام تکلیف نداشته باشد‪.‬حال اگر‬ ‫بپرسیم تکلیف کجاست؟ میگوید در وجدان انسان‪.‬خدا انسان را با یك وجدان آفریده که آن غیر از‬ ‫احساسات نوعدوستانه است‪.‬وجدان یك احساس مقدسی است در درون انسان که به انسانفرمان‬ ‫میدهد و فعل اخالقی آن است که از وجدان سرچشمه بگیرد‪.‬‬ ‫وجدان در مکتب کانت تعریفشده‪.‬او برای وجدان انسان ارزش فوقالعادهای قائل است و معتقد است که‬ ‫انسان یك وجدان بسیار اصیل اخالقی دارد‪.‬او درباره اطاعت از وجدان همان حرف را میزند که اهل‬ ‫ایمان در مسئله اخالص نسبت به باریتعالی میزنند که بنده مخلص آن ست که امر خدا را اطاعت کند‬ ‫نه برای وصول به نعمتهای خدا و نه برای ترس از عقاب خدا‪ ،‬بلکه چون او امر کرده اطاعت کند ولو‬ ‫اینکه بداند اگر انجام دهد بهشتی در کار نیست و اگر انجام ندهد جهنمی در کار نیست‪.‬این هم نظری‬ ‫است‪.‬‬ ‫ما این وجدان را نفی نمیکنیم ولی میگوییم که این وجدان در این حد امر صد درصد تأییدشدهای‬ ‫ازنظر علمی نیست‪.‬البته در اسالم این امر تعریفشده که یك وجدان اخالقی در انسان هست‪ ،‬ولی نه‬ ‫‪64‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫بهعنوان یك اصل مسلم که نتوان در آن خدشه وارد کرد و نه با آن قوه و قدرتی که کانت میگوید که‬ ‫در روح و باطن هر کس چنین قوه و نیرویی با این صراحت وجود دارد‪.‬‬ ‫این نظریه‪ ،‬نظریه خوبی است و همینکه میبینیم در قرآن از نفس لوامه و مطالب دیگری از قبیل‬ ‫«فالهمها فجورها و تقواها» یادشده است نشان میدهد که ازنظر قرآن نسبت به کار بد و خوب اصالتی در‬ ‫انسان هست‪ ،‬یعنی وقتی انسان کار بدی انجام میدهد از درونش خودش را مالمت میکند و معلوم‬ ‫میشود که چیزی هست که فرمان بهخوبی و ترك بدی میدهد و به سبب انجام فعل بد‪ ،‬انسان را مورد‬ ‫مالمت قرار میدهد و در مقابل‪ ،‬وقتیکه انسان کار خوب انجام میدهد‪ ،‬راضی میشود و بهنوعی انسان را‬ ‫تحسین میکند‪.‬‬ ‫جدال خود و ناخود‬ ‫برای تأیید این مطلب‪ ،‬روانشناسان امروز میگویند‪ :‬انسان گاهی تصمیم میگیرد به انجام کاری که‬ ‫ال تصمیم میگیرد‬ ‫برخالف میل و طبیعت نفسانیاش میباشد ولی تشخیص میدهد که خوب است‪.‬مث ا‬ ‫که در غذا خوردن امساك کند یا در خوابیدن زیادهروی نکند و یا سحرخیز باشد‪.‬وقتی انسان تصمیم‬ ‫گرفت‪ ،‬میان دو عامل قرار میگیرد‪ :‬یك عامل که میگوید کم بخور یا سحرخیز باش و یك عامل دیگر‬ ‫که طبیعت اوست و میخواهد برخالف عمل کند‪.‬گاهی انسان از آن ارادهای که تصمیم را گرفته پیروی‬ ‫کند و گاهی برعکس‪.‬وقتیکه اراده اخالقیاش پیروز میشود احساس رضایت میکند و حتی احساس‬ ‫پیروزی میکند‪ ،‬درست مثل یك پهلوان پیروز‪ ،‬برعکس وقتی طبیعت او غالب میشود‪ ،‬از خودش بدش‬ ‫میآید و احساس شکست میکند‪ ،‬درحالیکه انسان از خودش شکستخورده نه از دیگری‪.‬مثلاینکه‬ ‫انسان فرزند داشته باشد و با فرزندش کشتی بگیرد و بگوید هرکدام پیروز شدیم فرق نمیکند‪.‬بدیهی‬ ‫است چه طبیعت من بر من غالب شود و چه من بر طبیعتم‪ ،‬در هر دو حال خودم پیروز شدهام‪.‬ولی چرا‬ ‫درعینحال انسان وقتی آن اراده اخالقیاش غالب میشود احساس میکند «خود» پیروز شده و گویی‬ ‫بر بیگانهای پیروزی یافته‪ ،‬اما وقتی طبیعتش غالب میشود احساس میکند که آن «خود»‬ ‫شکستخورده‪.‬معلوم میشود که آن «خود» انسان بیشتر «خود» است تا این «خود» که «ناخود» است‪.‬‬ ‫اینجا درواقع پیروزی خود بر ناخود است‪.‬یعنی آنچه به طبیعت انسان بستگی دارد‪ ،‬بااینکه «خود» است‬ ‫اصیل نیست‪.‬‬ ‫حال اساس اا این رضایت در وقت پیروزی و مالمت در وقت شکست چیست؟ معلوم میشود در عمق‬ ‫وجدان انسان چیزی هست که وقتی انسان بر طبیعت غالب میشود خوشحال میگردد و وقتی شکست‬ ‫‪65‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫میخورد انسان را مالمت میکند‪.‬پس قوه مالمتگری در درون انسان هست‪.‬بههرحال این هم یك‬ ‫نظریه و یك فرضیه است متعلق به کانت‪.‬‬ ‫نظریه عقل دوراندیش‬ ‫نظریه دیگری هست که نظریه غالب مادیون است و راسل هم از آن دفاع میکند و آن نظریه عقل فردی‬ ‫یا عقل دوراندیش است‪.‬ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه از آن تعبیر به غریزه هوشیاری میکند‪.‬امثال‬ ‫راسل میگویند وجدان اخالقی و محبت نوع و نوعدوستی و امثال این حرفها به درد نمیخورد‪ ،‬اخالق‬ ‫از این ناشی میشود که انسان فکر دوراندیش داشته باشد‪.‬وقتی انسان دوراندیش بود‪ ،‬حساب میکند‬ ‫ال من گاو همسایه را هرگز‬ ‫که مصلحت او در این است که رعایت نوع را بکند‪.‬راسل میگوید‪ :‬مث ا‬ ‫نمیدزدم زیرا میدانم که اگر من گاو او را بدزدم‪ ،‬آن همسایه یا دیگری گاو مرا میدزدد‪.‬یا مصلحت من‬ ‫در این است که دروغ نگویم چون اگر دروغ بگویم دیگران هم دروغ میگویند و آنقدر که من از دروغ‬ ‫گفتن منفعت میبرم چند برابر آن از دروغ شنیدن ضرر میبرم‪ ،‬پس دروغ نمیگویم و خالصه هیچ کار‬ ‫بدی نمیکنم چون میدانم اگر کار بدی مرتکب شوم عکسالعملش چند برابر به خودم برمیگردد پس‬ ‫باهم توافق میکنیم که به هم راست بگوییم‪ ،‬چراکه اگر من به شما دروغ بگویم و شما به من‪ ،‬هر دو‬ ‫متضرر میشویم‪.‬وقتیکه میخواهیم شرکتی براساس منافع خود تشکیل دهیم قهر اا کاری میکنیم که‬ ‫منافع همه تأمین شود‪.‬اشتراك منافع‪ ،‬اخالق را ایجاب میکند‪.‬پس اخالق ناشی از هوشیاری است‪.‬‬ ‫آقای مزینی میگفتند که اوایلی بود که ما در اداره استخدام شده بودیم‪.‬ماه رمضان بود‪.‬صبح که به اداره‬ ‫رفتیم یکی از همکارانم گفت‪ :‬من اخالق بدی دارم‪ ،‬وقتی روزه میگیرم خیلی عصبانی میشوم و حال‬ ‫خودم را نمیفهمم‪ ،‬ممکن است حرفی بزنم که شما ناراحت شوید‪.‬خالصه چون روزه هستم و حالم‬ ‫اینطور است ببخشید‪.‬من دیدم بد شرطی میکند‪.‬گفتم اتفاق اا اخالق من هم همینطور است و تازه من‬ ‫بدتر هستم‪ ،‬طوری عصبانی میشوم که بیاختیار بلند میشوم و میزنم به کله کسی‪.‬فکری کرد و گفت‪:‬‬ ‫پس هر دو مواظب باشیم و از این کارها نکنیم‪.‬‬ ‫حرف راسل هم این است که میگوید آدم فکر میکند و میبیند که اگر بخواهد با دیگری بداخالقی کند‬ ‫او هم بداخالقی میکند‪.‬در نتیجه بهتر آن میبیند که بداخالقی نکند‪.‬در این نظریه‪ ،‬اخالق از آن مفهوم‬ ‫قداست افتاده‪ ،‬آن قداستی که انسان فالن کار را انجام میدهد روی احساسات نوعدوستانه نه‬ ‫خودپرستانه‪ ،‬میگوید‪ :‬نه‪ ،‬خودپرستانه‪.‬این اولین عیب این نظریه است‪.‬ولی ممکن است بگویند حقیقت‬ ‫را باید گفت‪ ،‬انسان نباید روی خیال حرف بزند‪.‬‬ ‫‪66‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫نقد این نظریه‬ ‫ایراد اساسی این نظریه این است که پایه اخالق را از اساس متزلزل میکند‪ ،‬یعنی این اخالق در جایی‬ ‫حاکم است که قدرتها مساوی باشند‪.‬وقتی افراد بشر در جامعهای باشند که قدرتها متساوی باشند و‬ ‫من از طرف همانقدر بترسم که او از من میترسد و از ناحیه او همانقدر امنیت داشته باشم که او از‬ ‫ناحیه من امنیت دارد‪ ،‬مسلم این اخالق یعنی اخالق هوشیاری و اخالق حسابشده براساس منافع‬ ‫فردی میتواند حاکم باشد‪ ،‬اما آنجا که یكطرف قوی و طرف دیگر ضعیف است و قوی صد درصد‬ ‫مطمئن است که ضعیف نمیتواند کاری کند‪ ،‬هیچ نیرو و عاملی نمیتواند قوی را دعوت به اخالق کند‪.‬‬ ‫آقای نیکسون وقتی در مقابل برژنف قرار میگیرد که دو قدرت مساوی هستند‪ ،‬میشود یك فرد اخالقی‪.‬‬ ‫حساب میکند که چرا بمب به سر او پرتاب کنم وقتیکه او هم بمب به سر من پرتاب میکند‪.‬ولی‬ ‫وقتی مقابل ویت کنگ بدبخت قرار میگیرد که از او ضعیفتر است و مطمئن است که او نمیتواند‬ ‫بهاندازه وی قدرت داشته باشد‪ ،‬قهر اا هیچ قوهای وجود ندارد که وجدان آقای نیکسون را وادار کند که این‬ ‫کار را نکند‪ ،‬اگر روزی نکند آن روزی است که ویت کنگ به او زور نشان داده و اال تا زور در کار نباشد‬ ‫وجدان نیست‪.‬‬ ‫این است که راسل برخالف همه شعارهای صلحدوستی و انساندوستی که داشت فلسفهاش یك فلسفه‬ ‫ضد اخالقی است‪.‬در فلسفه او هیچ دلیلی وجود ندارد که قوی به ضعیف زور نگوید و تجاوز نکند‪ ،‬زیرا‬ ‫اساسش بر هوشیاری یعنی عقل فردی است و فقط در جایی تجاوز صورت نمیگیرد که قدرتها‬ ‫متساوی باشند‪ ،‬ولی جایی که قدرتها مساوی نباشند عقل فردی هرگز چنین حکم نمیکند‪.‬‬ ‫زیبایی عقلی‬ ‫نظریه دیگری هست که همان نظریه عقالنی است ولی به شکل دیگری نه بهصورت عقل فردی و آن این‬ ‫است که گفتهاند در جهان‪ ،‬زیبایی منحصر به زیبایی حسی نیست‪ ،‬زیبایی و جمال معنوی هم خود‬ ‫حقیقتی است و همینطور که جمالهای حسی ناشی از تناسب است‪ ،‬یعنی تناسب یك عامل اساسی در‬ ‫پیدایش زیبایی حسی است‪ ،‬تناسب در امور معنوی و روحی نیز عامل جمال و زیبایی روحی است و‬ ‫انسان بالفطره عاشق جمال و زیبایی است‪.‬میگویند کار اخالقی یعنی کار زیبا و زیبایی عقلی ناشی از‬ ‫تناسب است‪.‬‬ ‫اخالقیون میگویند ریشه همه اخالقها عدالت است و عدالت را به موزون بودن تفسیر میکنند و آنگاه‬ ‫اخالق فاضله را حد وسط قرار میدهند‪ ،‬یعنی اخالق موزون‪.‬همینطور که اگر انسانی از دو چشمش‬ ‫‪67‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫یکی درشت و یکی ریز باشد طبع اا بدگل است ولی اگر هر دو مثل هم باشند البته زیباتر است و‬ ‫بهطورکلی در زیبایی بدن انسان در هر عضو یك نسبت و فرمول مخصوص هست که اگرچه قابلتعریف‬ ‫نیست ولی قدر مسلم این است که این نسبت بهکاررفته است‪ ،‬در خصایص روحی و معنوی انسان هم‬ ‫ال انسان خوب است درشتخو باشد یا‬ ‫اگر این تناسب به کار برود یك نوع زیبایی به وجود میآید‪.‬مث ا‬ ‫نرمخو؟ یك حالت حد وسطی میان درشتی و نرمی هست که نه انسان آنچنان درشتخو باشد که‬ ‫دیگران رنج ببرند و نه آنچنان نرمخو که او را به تمسخر گیرند‪.‬به قول سعدی‪:‬‬ ‫چور گزن که جراح و مرهم نه است‬ ‫درشتی و نرمی به هم در به است‬ ‫وقتی کسی این حالت را پیدا میکند افراد دیگر او را دوست دارند‪.‬ما آدمهای خوب و اخالقی و عادل و‬ ‫مسلط بر شکم و غضب و شهوات خود را که هرکدام از این قوا و استعدادهای خویش را درجای خود به‬ ‫کار میبرند دوست داریم و شیفته آنها میشویم و به آنان ارادت پیدا میکنیم‪.‬به عقیده این دسته این‬ ‫ارادت پیدا کردن به آدمهای خوب یك نوع جمالپرستی است‪.‬در نظر اینها ریشه خلق خوب یا فعل‬ ‫اخالقی زیبایی است و پایه زیبایی تناسب است‪.‬این است که وقتی میخواهند اخالق خوب را به دست‬ ‫دهند میگویند وقتی قوا و غرایز در حد افراط یا تفریط نباشند اخالق عالی به وجود میآید‪.‬پس به قول‬ ‫اینها معیار‪ ،‬زیبایی است و پایه زیبایی تناسب میباشد و این مبتنی بر این اصل فلسفی و روانی است که‬ ‫زیبایی منحصر به زیبایی حسی نیست بلکه زیبایی معنوی هم هست و دلیلش این است که افراد بشر‬ ‫وقتی فرد دیگری را که به اخالق خوب (اخالق متناسب) آراسته است میبینند همان عکسالعمل در‬ ‫ال عاشق‬ ‫آنها پیدا میشود که در مقابل جمالها پدید میآید‪ ،‬یعنی شیفته و فریفته میشوند‪ ،‬اص ا‬ ‫میشوند‪ ،‬نوع خاصی از عشق‪.‬چرا مردم به اولیاء اﷲ عشق میورزند؟ دوستی بدون زیبایی امکان ندارد‪.‬‬ ‫حتم اا در او یك زیبایی هست‪.‬‬ ‫ویل دورانت در کتاب «لذات فلسفه» جملهای از افالطون نقل میکند که‪:‬‬ ‫هوشیاری‪ ،‬عمل هوشیارانه نیست بلکه زیبایی و تناسب میان عوامل خلقی فرد است‪.‬بهعبارتدیگر‬ ‫هوشیاری یعنی حسن ترکیب و لطف ترتیب رفتار انسانی‪.‬خیر مطلق در تیزهوشی یا توانایی غیراخالقی‬ ‫نیست بلکه عبارت است از تناسب اجزاء با کل‪ ،‬خواه در فرد و خواه در اجتماع‪.‬‬ ‫جمله بسیار خوبی است‪.‬‬ ‫این هم یك بیان در معیار فعل اخالقی و عامل اجرایش هم برمیگردد به حس جمال دوستی در انسان‪،‬‬ ‫با توجه به این نکته که حس زیبایی و جمال در انسان منحصر و محدود به جمال حسی و زیبایی‬ ‫جسمانی نیست‪.‬‬ ‫‪68‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫دین‪ ،‬تنها ضامن اجرای اخالق‬ ‫در اینجا به این مطلب میرسیم که آیا اخالق منهای دین میتواند وجود داشته باشد یا نه؟ اگر هم بتواند‬ ‫وجود داشته باشد‪ ،‬دین‪ ،‬مؤید و نیرو و پشتوانهای برای اخالق میشود‪.‬بعضیها حتی خود فرنگیها‬ ‫چنین نظر دادهاند که اخالق منهای دین پایهای ندارد‪.‬داستایوفسکی نویسنده روسی میگوید‪« :‬اگر خدا‬ ‫نباشد همهچیز مباح است‪ ».‬مقصودش این است که هیچچیز دیگری که بتواند واقع اا مانع انسان از انجام‬ ‫اعمال ضد اخالقی شود نیست‪.‬او نظریه کانت و دیگران را در این زمینه قبول ندارد و منظورش از «اگر‬ ‫خدا نباشد» «اگر دین نباشد» است‪.‬‬ ‫تجربه نشان داده که آنجا که دین از اخالق جداشده‪ ،‬اخالق خیلی عقبمانده است‪.‬هیچیك از مکاتب‬ ‫اخالقی غیردینی در کار خود موفقیت نیافتهاند‪.‬قدر مسلم این است که دین الاقل بهعنوان یك پشتوانه‬ ‫برای اخالق بشر ضروری است‪.‬این است که دادوفریادشان در این زمینه بلند است ـ با تعبیرات مختلف ـ‬ ‫که بشر هر اندازه که از لحاظ صنعت و تمدن پیش رفته‪ ،‬ازنظر اخالق عقبمانده است‪.‬چرا؟ زیرا مکاتب‬ ‫اخالقی وجود نداشته‪.‬مکاتب اخالقی که از قدیم بوده بیشتر مذهبی بوده و بس و به هر نسبت که دین و‬ ‫ال دیدهشده است که اخالق بشر پائین آمده‪.‬این است که برای ایمان‪ ،‬الاقل‬ ‫ایمان ضعیف گردیده عم ا‬ ‫بهعنوان پشتوانهای برای اخالق ـ اگر نگوییم تنها ضامن اجرای آن ـ باید ارزش فوقالعاده قائل باشیم‪.‬‬ ‫مسئله دیگر مسئله نسبیت اخالق است که آیا «اخالق» مطلق است یا نسبی؟ یعنی آیا ممکن است یك‬ ‫چیز برای بعضی افراد اخالق باشد و برای افراد دیگر اخالق نباشد و یا در یك زمان اخالق باشد و در‬ ‫زمان دیگر ضد اخالق باشد؟ اگر این سخن را بگوییم‪ ،‬تقریب اا امری مرادف با انکار اخالق میشود‪ ،‬یعنی‬ ‫اخالق امری متغیر و لغزان میگردد که در هیچ جا حکم ثابتی ندارد‪.‬عدهای معتقدند که اخالق‪ ،‬نسبی‬ ‫است و مخصوص اا تحوالت اقتصادی‪ ،‬اخالق را دائم اا عوض کرده و میکند‪ ،‬اخالق دوره شکار و دوره‬ ‫صیادی‪ ،‬غیر از اخالق دوره کشاورزی بوده است و اخالق دوره کشاورزی غیر از اخالق دوره ماشینی‬ ‫ال امور مربوط به زن و مرد‬ ‫است و به همین جهت به این مسئله متمسك میشوند که بسیاری از امور‪ ،‬مث ا‬ ‫و مسائل مربوط به عفت و حیا و غیره‪ ،‬اخالق دوره کشاورزی بوده و دوره صنعتی اخالق دیگری را‬ ‫ایجاب میکند و به این جمله منسوب به حضرت امیر نیز استناد میکنند که‪« :‬ال تودبوا اوالدکم‬ ‫باخالقکم ال نهم خلقوا لزمان غیر زمانکم»‬ ‫اگر معنای این جمله این باشد که بچههایتان را به اخالق خودتان تربیت نکنید چون آنها متعلق به‬ ‫زمانی غیر از زمان شما هستند و این حرف را با این کلیت قبول کنیم‪ ،‬دیگر سنگ روی سنگ بند‬ ‫نمیشود‪.‬‬ ‫‪69‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫مسئله دیگری که با نسبیت اخالق بستگی دارد تربیت است‪ ،‬زیرا اگر اخالق نسبی باشد نمیتوانیم اصول‬ ‫ثابت و یکنواخت برای تربیت پیشنهاد کنیم‪.‬‬ ‫فعل اخالقی (‪)3‬‬ ‫اگرچه بنا بود که بحث تفاوت فعل طبیعی با فعل اخالقی را رها کنیم و وارد بحث نسبیت اخالق بشویم‪،‬‬ ‫ولی از باب اینکه به مطالبی برخورد کردیم که دیدیم اگر در اینجا ذکر نکنیم باقی میماند‪ ،‬مجبوریم که‬ ‫باز به همین بحث بپردازیم‪.‬درمجموع‪ ،‬نظریاتی عرض شد که باید توضیح بیشتری بدهیم و نظریات‬ ‫دیگری را هم بیان کنیم‪.‬‬ ‫برای هر کس که در تربیت بحث میکند الزم است که در این مطلب تحقیق نماید تا ریشه و مبنای فعل‬ ‫اخالقی انسان را به دست آورد‪.‬نظریات مذکور‪ ،‬بعضی را دیدیم که معیار فعل اخالقی را ایصال نفع به‬ ‫غیر تلقی کردند‪ ،‬برخی فعل اخالقی را فعلی دانستند که از احساسات نوعدوستانه سرچشمه گرفته باشد‬ ‫و بعضی آن را فعلی دانستند که از احساسات طبیعی ناشی نشده باشد‪.‬درواقع این سه گروه‪ ،‬اخالق و‬ ‫فعل اخالقی را از مقوله محبت میدانند و گمان میکنم که در اخالق هندی بیش از هر چیزی روی این‬ ‫مطلب تکیه میشود‪.‬‬ ‫بعضی دیگر از این مکاتب تکیهشان بر روی زیبایی است‪ ،‬یعنی اخالق را از مقوله زیبایی میدانند که‬ ‫اینجا هم باز دو مکتب است و هر دو مکتب معتقدند که زیبایی منحصر به زیبایی حسی نیست‪.‬آن‬ ‫زیبایی که حواس انسان مجذوب آن میشود مثل زیباییهای بصری و یا زیباییهای سمعی و بلکه‬ ‫زیباییهای دیگر‪ ،‬آن چیزهایی که حواس انسان را بهسوی خود میکشاند‪ ،‬زیبایی حسی است‪.‬معتقدند‬ ‫که ما یك سری زیباییهای عقلی و معنوی هم داریم که آنها واقع اا از نوع زیبایی و جمال است ولی‬ ‫محسوس نیست و معقول است‪.‬در عین اینکه هر دو گروه در این اصل شریك هستند که زیبایی منحصر‬ ‫به محسوس نیست بلکه شامل معقول هم میشود‪ ،‬یك گروه تکیهشان روی فعل است‪ ،‬یعنی زیبایی را‬ ‫ال راستی‬ ‫یك صفتی که در کار و فعل هست میدانند و میگویند بعضی از کارها ذات اا زیبا هستند‪ ،‬مث ا‬ ‫خودش یك زیبایی و کشش خاصی دارد چه برای کسی که گوینده راست است و چه برای شنونده آن‪،‬‬ ‫صبر از همین نوع است‪ ،‬استقامت و علو نفس و شکر و سپاسگزاری و عدالت‪ ،‬اینها یك زیبایی و شکوه‬ ‫معنوی دارند که هر انسانی را بهسوی خود میکشند و هر انسانی که این صفات در او باشد دیگران‬ ‫بهسوی او کشیده میشوند‪.‬لهذا افرادی که متصف به این صفاتند‪ ،‬ما بهاصطالح مریدشان میشویم‪،‬‬ ‫عالقهمند به آنها میشویم‪ ،‬یك جاذبهای در آنها حس میکنیم که بهحکم آن جاذبه بهسوی آنها‬ ‫‪70‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫کشیده میشویم‪.‬طبع اا انسانی که دارای چنین فعلی است خود زیبا میشود‪.‬همانطور که انسان لباس‬ ‫زیبا میپوشد و زیبا میشود‪ ،‬فعل زیبا هم از او صادر میشود و زیبا میشود و التصاق فعل به انسان بیش‬ ‫از التصاق لباس است و بیش از التصاق زروزیوری است که انسان به خود چسبانده باشد‪.‬پس‪ ،‬ازنظر آنها‬ ‫فعل اخالقی یعنی فعل زیبا‪ ،‬فعلی که حس زیبایی معنوی انسان زیبایی آن را درك میکند و معیارش‬ ‫هم در خود انسان است و در کس دیگری نیست‪ ،‬معیارش ذوقی است‪.‬در انسان که این زیبایی را درك‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫روح زیبا‬ ‫گروه دیگر باز اخالق را از مقوله زیبایی میدانند ولی زیبایی را او اال و با لذات در خود روح انسان وارد‬ ‫میکنند و میگویند‪ :‬بهطورکلی هر جا که تناسب وجود داشته باشد زیبایی هم هست و وحدت هم پیدا‬ ‫میشود یعنی جزء با کل خود رابطه متناسب دارد‪.‬همینطور که اجزاء بدن انسان اگر در وضع خاصی‬ ‫قرار بگیرد ایجاد حسن ترکیب و لطف و زیبایی میکند بهطوریکه حس انسان مجذوب آن میشود و‬ ‫زیبایی در جسم جز تناسباندام چیز دیگری نیست‪ ،‬مجموع قوا و استعدادهای روحی که در انسان‬ ‫هست نیز اگر ریز و درشت نباشد یعنی هرکدام در یك حد و اندازه معینی که برای آن مقرر است باشد‪،‬‬ ‫تناسب و زیبایی پیدا میشود و خود روح زیبا و مطلوب میگردد برای خودش و برای کسی که آن روح‬ ‫را مشاهده میکند‪ ،‬و لهذا میگویند که هر قوه و استعدادی در انسان یك حد مشخص دارد‪ ،‬از آن بیشتر‬ ‫باشد افراط است‪ ،‬از آن کمتر باشد تفریط است‪ ،‬مثلاینکه چشم انسان یك اندازه معین دارد‪ ،‬از آن‬ ‫ال به انسان قوه خشم دادهشده‪.‬این قوه یك‬ ‫بزرگتر باشد زشت است‪ ،‬کوچكتر هم باشد نازیبا است‪.‬مث ا‬ ‫حد معینی دارد‪ ،‬از آن کمتر باشد نا زیبا و نامتناسب است‪ ،‬از آن بیشتر باشد نیز همینطور‪.‬منتها‬ ‫ال‬ ‫صحبت در این است که ما این معیار را از کجا به دست آوریم و حد وسط را چگونه تعیین کنیم؟ مث ا‬ ‫خشم انسان چقدر باشد حد متوسط است؟‬ ‫اینجا دو جور ممکن است جواب دهند‪.‬یکی اینکه زیبایی مطلق اا قابلتعریف نیست‪.‬مگر زیبایی حسی را‬ ‫که انسان احساس میکند با تعریف احساس میکند؟! کسی که جمالی را با زیباییاش درك میکند آیا‬ ‫ال برایش تعریف کردهاند که جمال زیبا آن است که چشم اینجور باشد‪ ،‬ابرو اینجور باشد و‪...‬؟ نه‪ ،‬این‬ ‫قب ا‬ ‫یك چیزی است که ذوق او باید آن را درك کند و قبل از آنکه بتواند آن را تعریف کند بهسوی آن‬ ‫کشیده شود‪.‬این امر برای او یك امر عقلی است‪.‬در زیبایی عقلی هم همینطور است‪.‬‬ ‫‪71‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫اصل غائیت مبنای تعیین حد وسط در اخالق‬ ‫و بهعالوه یك میزان و تعریف هم میشود برای آن به دست داد که حتی یك پله از زیبایی حسی باالتر‬ ‫باشد و آن این است که بنا بر اصل غائیت که یك اصل قطعی است‪ ،‬چون هر قوه و استعدادی برای هدف‬ ‫و غایتی ساختهشده و مجموع هم غایتی کلی دارد‪ ،‬ما اگر بخواهیم بفهمیم که یك قوه در حد وسط‬ ‫ال و برای چه آفریدهشده؟‬ ‫است یا در افراط و یا در تفریط‪ ،‬باید این جهت را کشف کنیم که این قوه اص ا‬ ‫آنچه برای آن آفریدهشده حد وسط است‪ ،‬بیشتر از آنچه برای آن آفریدهشده به کار افتد افراط است‪،‬‬ ‫ال همین قوه خشم که مثال زدیم‪ ،‬بدیهی است که لغو در انسان آفریده نشده‪.‬‬ ‫کمتر از آن تفریط است‪.‬مث ا‬ ‫اگر این قوه در انسان نبود انسان هرگز از خود دفاع نمیکرد و اگر دفاع نمیکرد‪ ،‬در مقابل طبیعت و‬ ‫حیوانات و در مقابل انسانها محکوم به فنا بود‪.‬الزم بوده برای انسان که این قوه به او داده شود‪.‬‬ ‫و حتی مدعی هستند که انسان که زیر آب میرود‪ ،‬با یکی از قوای شهوانی و میلهای مثبت به زیر آب‬ ‫میرود و با قوه غضب بیرون میآید‪.‬زیرآب میرود برای اشتهایی که دارد که از آب لذت ببرد‪.‬ولی مدتی‬ ‫که ماند‪ ،‬نفسش بند میآید‪.‬اینجا جایی است که دفاع الزم است و قوه خشم فرمان میدهد که بیا‬ ‫بیرون‪.‬اگر این قوه نبود آدم که زیر آب میرفت و موردتهاجم آب قرار میگرفت نمیتوانست از خود دفاع‬ ‫کند‪ ،‬یعنی انگیزهای در او نبود که از خودش دفاع کند‪.‬سایر دفاعها هم همینطور است‪.‬قوه خشم در‬ ‫حدی که انسان از خود دفاع کند‪ ،‬حد وسط آن است‪ ،‬کمتر از آن باشد که انسان بهصورت آدم ضعیف‬ ‫توسریخوری در آید‪ ،‬حد نقص و تفریط آن است و بیشتر از آن باشد که انسان بهصورت فرد مهاجمی‬ ‫در آید که میخواهد توی سر دیگران بزند‪ ،‬حد افراط آن است‪.‬این قوه نه برای این است که انسان توی‬ ‫سر دیگران بزند و نه برای این است که معطل بماند و از خود دفاع نکند‪.‬‬ ‫همچنین غریزه جنسی هدفی دارد که طبق تحقیقاتی که بهعملآمده تنها بقاء نسل نیست‪.‬در حیوانات‬ ‫اینطور است‪ ،‬ولی در انسان‪ ،‬زوجی که با یکدیگر زندگی میکنند‪ ،‬به تعبیر قرآن باید ودادی بین آنها‬ ‫باشد‪ ،‬مودت و رحمتی باشد‪ ،‬در حدی که بهاصطالح اساس یك خانواده به آن پایدار بماند و خانواده‬ ‫منشأ تولید نسل بشود و فرزندان در آن کانون بزرگ شوند‪.‬این یکی از غایات خلقت است‪.‬حال اگر‬ ‫غریزه جنسی برای این منظور به کار رود حد وسط آن است‪ ،‬زیادتر از آن به کار رود و مسئله تنوعطلبی‬ ‫و به تعبیر احادیث «ذواقیت» در کار باشد‪ ،‬حد افراطش است و کمتر از این حد متعارف نیز نقص آن‬ ‫است‪.‬همینطور است سایر قوای انسان‪.‬‬ ‫این نظریه میگوید اگر این ـ قوا که حد آنها را با معیار غائیت میتوان شناخت ـ هرکدام در آن حدی‬ ‫که باید‪ ،‬باشند‪ ،‬درمجموع روح انسان زیبا میشود و اگر غیرازاین باشد‪ ،‬انسان روحی زشت پیدا میکند‪.‬‬ ‫‪72‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫فرق این نظریه با آن نظریهای که زیبایی را صفت فعل میدانست ـ یعنی انسان زیبا میشود به اعتبار‬ ‫فعلش – این است که آن نظر میگفت که بهحکم سنخیتی که میان طالب و مطلوب هست‪ ،‬طالب زیبا‬ ‫هم زیباست‪ ،‬ولی این نظر میگوید که نه‪ ،‬خود روح زیباست‪ ،‬از روح زیبا فعلی صادر میشود که بهناچار‬ ‫زیباست‪ ،‬معلول آن علت است‪.‬پس به یك نظر‪ ،‬انسان از فعلش زیبایی را کسب میکند و به یك نظر‬ ‫دیگر‪ ،‬فعل از انسان زیبایی را کسب میکند‪.‬به هر صورت در این دو نظریه روی زیبایی تکیه شده و‬ ‫اخالق از مقوله زیبایی دانسته شده است‪ ،‬ازآنجهت فعل اخالقی خوب است که زیباست و انسان دارای‬ ‫غریزه زیبایی است‪ ،‬غریزه زیبایی هم محدود به زیبایی حسی نیست‪ ،‬شامل زیبایی عقلی نیز میشود‪.‬‬ ‫حاکمیت روح و عقل‬ ‫یك نظریه دیگر در اینجا هست و آن نظریه استقالل روح است در مقابل بدن‪.‬این نظریه مبتنی بر همان‬ ‫ثنویت روح و بدن است که انسان حقیقتی است مزدوج از دو جوهر‪ ،‬یکی به نام نفس و روح و دیگری‬ ‫بدن‪.‬گو اینکه این دو جوهر با یکدیگر نوعی اتحاد دارند ولی یك ثنویتی هم دارند‪.‬کمال روح در این‬ ‫است که تحت تأثیر بدن نباشد‪ ،‬یا کمتر تحت تأثیر آن باشد‪ ،‬زیرا روح به عقیده پیروان این نظریه‬ ‫کمالش را از باال کسب میکند و از باال فیض میگیرد نه از بدن که پائین است‪ ،‬و معتقدند که اگر حالت‬ ‫روح نسبت به قوای بدن به این شکل باشد که تعادل میان همه قوا برقرار باشد‪ ،‬استقالل روح در مقابل‬ ‫بدن محفوظ است و روح مانند حاکمی میشود که رعایایی داشته باشد و این رعایا را در مقابل یکدیگر‬ ‫قرار دهد‪ ،‬نه این بر آن پیروز باشد و نه آن بر این و آن وقت است که میتواند خودش مستقل و آزاد و‬ ‫حاکم باشد‪.‬ولی همینقدر که بعضی از رعایا نیرومند و قوی شدند خود او را تحت تأثیر قرار میدهند‪.‬‬ ‫اینها معتقدند که بهترین حالت کمال روح و نفس در این است که کمتر تحت تأثیر بدن باشد و هر چه‬ ‫نباشد بهتر و برای اینکه روح‪ ،‬استقالل خود را در مقابل بدن حفظ کند‪ ،‬باید میان همه قوا تعادل برقرار‬ ‫کرده باشد‪.‬در این صورت است که روح و عقل انسان بر این قوا حکومت میکند و اما اگر این تعادل نبود‬ ‫و انسان‪ ،‬شهوتران شد‪ ،‬جاه پرست و جاهطلب و یا شکم پاره و شکمپرست شد‪ ،‬دیگر حکم روح و عقل‬ ‫نفوذی ندارد بلکه روح تابع شهوات بدنی و اسیر آنها میشود‪.‬‬ ‫این نظریه نیز طرفدار تعادل و توازن قواست‪ ،‬ولی نه به خاطر اینکه زیبایی در این تعادل و توازن است‪،‬‬ ‫بلکه به خاطر اینکه استقالل روح و حکومت روح و عقل بر بدن فرع بر این تعادل و توازن است (و‬ ‫بهعبارتدیگر آزادی فرع بر تعادل و توازن است) و اخالق متعادل‪ ،‬یعنی اخالقی که ناشی از حکومت‬ ‫مطلق عقل بر بدن باشد‪.‬قدما جوهر روح انسان را فقط قوه عاقله میدانستند و بس و سایر قوا را مادی و‬ ‫‪73‬‬ ‫تعلیم و تربیت اسالمی ‪..............................................................................................................................‬‬ ‫بدنی میدانستند‪ ،‬حتی قوه خیال را یك قوه بدنی میدانستند و معتقد بودند که وقتی انسان میمیرد‬ ‫جوهر روحش که همان عقلش باشد باقی میماند و بقیه قوا تابع بدن هستند و با بدن‪ ،‬خراب میشوند‪.‬‬ ‫ولی مالصدرا معتقد است که چنین نیست‪.‬‬ ‫بنابراین نظریه‪ ،‬اخالق نه از مقوله محبت است و نه از مقوله زیبایی‪ ،‬بلکه درواقع از مقوله آزادی عقل و‬ ‫حکومت مستقل عقل است و روح اخالق برمیگردد به حاکمیت عقل بر بدن و به آزادی عقل در مقابل‬ ‫قوای بدنی‪.‬‬ ‫نظر دیگری که از کانت نقلشده این است که اخالق نه از مقوله محبت است‪ ،‬نه از مقوله زیبایی و نه‬ ‫مربوط به عقل‪ ،‬بلکه او معتقد به یك وجدان اصیل اخالقی است‪ ،‬به یك حسی و به یك قوه الهام بخشی‬ ‫ال بر انسانفرمان میراند‪.‬میگوید اساس اا حس اخالقی حس جداگانهای است‪،‬‬ ‫در انسان که آن قوه مستق ا‬ ‫نه به نوعدوستی مربوط است‪ ،‬نه به زیبایی و نه به عقل و فکر‪ ،‬بلکه خود وجدانی است که به انسان‬ ‫دادهشده‪.‬پس این حس خود مقوله مستقلی میشود غیر از اینها‪ ،‬از مقوله تکلیف میگردد‪ ،‬ولی یك‬ ‫تکلیف ضمیری‪ ،‬تکلیفی که از ضمیر انسان ناشی میشود نه از غیر ضمیر‪.‬‬ ‫نظریه دیگری که نقل شد نظریهای بود که اساس اا منکر همه این حرفهاست‪ ،‬نه به احساسات نوعدوستی‬ ‫در انسان قائل است که واقع اا بشود غایت فعل انسان منافع غیر باشد‪ ،‬نه به زیبایی معنوی و معقول معتقد‬ ‫است‪ ،‬نه به عقل مجرد از بدن و نه به وجدان اخالقی‪ ،‬بلکه به یك فردیت کامل معتقد است و میگوید‬ ‫انسان اساس اا منفعتجو آفریدهشده و جز برای منفعت شخصی کاری را انجام نمیدهد‪ ،‬به او هوشی‬ ‫دادهشده و آن هم کارش این است که انسان را در اینکه به منافعش از راه بهتر و مطمئنتری برسد‬ ‫رهبری کند و وقتیکه هوشیاری انسان زیاد شد منتهی به فعل اخالقی یعنی فعلی که در آن نفع اجتماع‬ ‫باشد ـ گو اینکه ریشه و انگیزه آن نفع فردی است ـ میشود‪ ،‬زیرا انسان بهحکم آنکه منفعتجو‬ ‫آفریدهشده دنبال منفعت خود است و همیشه کوشش میکند که از میان منافع‪ ،‬آن منفعتی را که بهتر‬ ‫است کسب کند و از میان دو ضرر‪ ،‬ضرر کمتر را متحمل شود و همواره در میان نفع و ضرر در نوسان‬ ‫است که بهتر نسبی را انتخاب کند‪.‬انسان به نیروی هوش در مییابد که زندگی اجتماعی‪ ،‬در خارج کادر‬ ‫اجتماع نمیتواند وجود داشته باشد و اگر بخواهد در اجتماع زندگی کند و منافعش تأمین شود بهترین‬ ‫راه این است که حقوق و حدود دیگران را محترم شمرد‪ ،‬یعنی کارهایش را آنچنان تنظیم کند که به‬ ‫نفع دیگران باشد و الاقل ضرر دیگران در آن نباشد‪ ،‬چون میداند که اگر این کار را بکند دیگران هم با او‬ ‫مقابله به مثل میکنند‪ ،‬یعنی دیگران هم طوری عمل میکنند که نفع او تأمین شود و ضرری به وی‬ ‫نرسد‪.‬بنابراین فعل اخالقی فعلی است که ناشی از یك هوش زیاد باشد که هوش انسان او را رهبری کند‬ ‫‪74‬‬ ‫‪............................................................................................................................................‬نوین استخدام‬ ‫به اینکه اگر میخواهی منفعت خود را در حد اعلی به دست آوری باید آن را در ضمن منفعت اجتماع به‬ ‫دست آوری‪ ،‬یعنی منافع خود را با منافع اجتماع هماهنگ کن‪ ،‬اگر برای اجتماع کار کنی منفعتت بهتر‬ ‫تأمین میشود‪.‬بنابراین نظریه‪ ،‬اخالق از مقوله هوش فردی میشود‪ ،‬هوشی که در راه منافع فرد کار‬ ‫میکند‪ ،‬یعنی هوش فردی تشخیص میدهد که منفعت فرد در منفعت اجتماع است‪.‬‬ ‫بسیاری اینطور فکر میکنند و از آن جمله است راسل در کتابی تحت عنوان «جهانی که من‬ ‫میشناسم‪».‬‬ ‫ایراد بزرگی که به این حرف گرفتهشده این است که همیشه انسان چنین صغرا و کبرایی تشکیل‬ ‫نمیدهد‪ ،‬در مواردی چنین عمل میکند که از دیگران ضعیفتر باشد یا نیرویش مساوی با نیروی‬ ‫دیگران باشد‪ ،‬اما اگر انسان در شرایطی قرار گیرد که نیرویش از نیروی دیگران بیشتر باشد و در نتیجه از‬ ‫عدم عکسالعمل مؤثر دیگران مطمئن باشد‪ ،‬چون مقیاس نفع رساندنش به دیگران این است که منفعت‬ ‫خودش بهتر تأمین شود‪ ،‬وقتی میبیند که اگر حق دیگران را برباید‪ ،‬دیگران را استثمار کند و به حدود‬ ‫دیگران تجاوز کند منافعش بهتر تأمین میشود‪ ،‬مسلم این راه را انتخاب میکند‪.‬بنابراین‪ ،‬این راه‬ ‫نمیتواند راه صحیح و مطمئنی باشد‪.‬یعنی ممکن است کسی چنین عقیده داشته باشد که اساس اا اخالق‬ ‫برای بشر غلط است‪ ،‬ولی اگر مثل راسل مدعی شد که پایهای هم برای اخالق به وجود آورده که‬ ‫براساس آن میخواهد مردم را تربیت کند بدون اینکه واقع اا اخالق اجتماعی پیدا کنند‪ ،‬این راه‪ ،‬راه‬ ‫صحیحی نیست‪.‬‬ ‫روش تربیت در مکاتب مختلف‬ ‫حال با توجه به مکاتب مذکور‪ ،‬اگر ما بخواهیم افراد و اجتماع را تربیت صحیح اخالقی بکنیم‪ ،‬بنا بر‬ ‫بعضی مکاتب‪ ،‬باید کوشش کنیم که احساسات نوعدوستانه تقویت شود‪.‬این مکاتب قهر اا میگویند چون‬ ‫ریشه اخالق احساسات نوعدوستانه است‪ ،‬باید این احساسات را تقویت کرد و موجبات بغض و دشمنی را‬ ‫از میان برد‪.‬آنکه معتقد است که اخالق از مقوله زیبایی است‪ ،‬میگوید باید حس زیبایی را در بشر‬ ‫تقویت کرد و ازجمله زیباییهای اخالقی تناسب روحی است‪.‬آن قولی که عقیده داشت که ریشه اخالق‬ ‫یك وجدان مستقل است معتقد است که باید خود وجدان را تربیت کرد‪ ،‬راهش هم این است که هر‬ ‫غریزهای وقتیکه کار آن را زیاد انجام دهیم رشد میکند‪ ،‬پس باید کارهای خیرخواهانه زیاد انجام داد تا‬ ‫آن وجدان تربیت شو