كار عميق - PDF
Document Details
Uploaded by Deleted User
Tags
Related
- DVT & PE (Dikis 2024) PDF
- Deep Work: Rules for Focused Success in a Distracted World PDF
- Deep Work by Cal Newport (PDF)
- Shortform Summary - Deep Work.pdf
- Stock Market Analysis and Prediction using LSTM (PDF)
- Classification of COVID-19, Pneumonia, and Lung Opacity Using Deep Learning Methodology in Chest X-Ray Images PDF
Summary
This document explores the concept of "deep work," arguing that it is a crucial skill for success. It discusses how individuals such as Carl Jung, who prioritized deep work, and how modern technology can decrease deep work. The text examines how businesses can adapt to encourage deep work in a digital age and potentially increase productivity.
Full Transcript
3 مقدمه در کانتون سنت گالن سوئیس ،نزدیک سواحل شمالی دریاچهی زوریخ ،روستایی به نام بولینگن وجود دارد.در سال ،2211کارل یونگ روانپزشک این مکان را برای ساخت خانه انتخاب کرد. او ابتدا یک خانهی سنگی دوطبقه ساخت که خودش به آن برج میگفت.در س...
3 مقدمه در کانتون سنت گالن سوئیس ،نزدیک سواحل شمالی دریاچهی زوریخ ،روستایی به نام بولینگن وجود دارد.در سال ،2211کارل یونگ روانپزشک این مکان را برای ساخت خانه انتخاب کرد. او ابتدا یک خانهی سنگی دوطبقه ساخت که خودش به آن برج میگفت.در سفرش به هندوستان متوجه شد که هندیها در خانههایشان اتاقی برای مراقبه دارند.پس از بازگشت از سفر ،تصمیم گرفت خانهاش را بزرگتر کند و یک دفتر خصوصی برای خودش بسازد.یونگ در مورد این اتاق میگفت« :در اتاق استراحتم ،خودم تنها هستم.کلیدش را همیشه به همراه دارم؛ کسی حق ندارد بدون اجازهی من به این اتاق وارد شود». میسون کوری روزنامهنگار در کتاب خود مناسک روزمره تالش کرده است که با استفاده از منابع مختلف ،عادتهای کاری یونگ را در برج بازسازی کند.یونگ ساعت هفت صبح بیدار میشد و پس از خوردن صبحانهی مفصل ،دو ساعت را بدون مزاحمت در دفتر خصوصیاش صرف نوشتن میکرد.او اغلب بعد از ظهرهایش را صرف مراقبه یا قدم زدن در اطراف روستا میکرد.برج برق نداشت و بنابراین وقتی روز کمکم جایش را به شب میداد ،نور چراغهای نفتی و گرمای بخاری جای خورشید را میگرفت.یونگ ساعت ده شب میخوابید.او میگفت« :از ابتدا احساس راحتی و آسایش زیادی در این برج میکردم». آدم دلش میخواهد بگوید برج بولینگن ویالی تعطیالت یونگ بوده است ،اما اگر این برج را در بطن مسیر حرفهای یونگ قرار دهیم ،واضح است که این عزلتگاه برای فرار از کار ساخته نشده 4 بود.در سال ،2211وقتی یونگ این ملک را خریداری کرد ،دیگر پولی نداشت تا صرف تعطیالت کند.یک سال بعد ،یعنی در سال ،2212او کتاب انواع روانشناختی را منتشر کرد ،کتابی مهم که در آن تفاوتهایی که مدتی بود بین یونگ و دوست و استادش فروید ایجاد شده بود ،قوام مییافت. مخالفت با فروید در دهه 2211حرکت شجاعانهای بود.یونگ برای پشتیبانی از کتابش باید مراقب میبود و رشتهای از مقاالت و کتابهای هوشمندانه را منتشر میکرد تا بتواند روانشناسی تحلیلی (نامی که بعداً بر مکتب فکری جدید خود نهاد) را بیشتر قوام بخشد. واضح است که سخنرانیها و فعالیت مشاورهای یونگ او را در زوریخ سرگرم نگه میداشت.اما سرگرم بودن او را راضی نمیکرد.او میخواست درک ما را از ناخودآگاه تغییر دهد و این هدف نیازمند تعمق و تفکر عمیق و دقیقی بود که او نمیتوانست در زندگی شهری پُرمشغلهی خود به آن دست یابد.بنابراین تصمیم رفتن او به بولینگن نه برای فرار از زندگی حرفهایش ،بلکه برایش پیشبرد آن بود. کارل یونگ به یکی از تأثیرگذارترین اندیشمندان قرن بیستم تبدیل شد.موفقیت او دالیل زیادی دارد.اما در این کتاب آنچه نظر من را به خود جلب کرده است ،مهارتی است که نقشی کلیدی در موفقیتهای او ایفا کرده است: کار عمیق :فعالیتهای حرفهای که در حالتی مملو از تمرکز و به دور از مزاحمت انجام شده و تواناییهای ذهنی شما را تا حد نهاییشان درگیر میکند.این تالشها ارزش جدید میآفرینند، مهارت شما را بهبود میبخشند و تقلید از آنها بسیار دشوار است. 5 اگر میخواهید تا قطره آخر تواناییهای ذهنی خود را به کار گیرید ،به کار عمیق نیاز دارید.چندین دهه کار تحقیقاتی در روانشناسی و عصبشناسی به ما نشان داده است که فشار ذهنی ناشی از کار عمیق برای بهبود تواناییها ضروری است.به عبارت دیگر ،کار عمیق دقیقاً همان نوع کوششی است که برای برجسته شدن در حوزهی دشواری مانند روانپزشکی آکادمیک در اوائل قرن بیستم مورد نیاز است. عبارت «کار عمیق» ابداع من است و کارل یونگ به آن اشارهای نکرده است ،اما کارهایش در این دوره نشان میدهد که به کنه این مفهوم پی برده بود.یونگ در جنگل برجی سنگی ساخت تا کار عمیق را در زندگی حرفهایش تقویت کند – ساختن این خانه مستلزم زمان ،انرژی و پول بود.این کار او را از برخی امور فوریتر دور کرد.همانطور که میسون کوری میگوید ،سفرهای منظم یونگ به بولینگن زمان کارهای کلینیکی او را کم میکرد.او میگوید« :گرچه یونگ بیمارانی داشت که کامالً به او متکی بودند ،اما او اصالً ابایی از تعطیل کردن کارش نداشت ».اولویت دادن به کار عمیق ،بار سنگینی بر دوش او گذاشته بود ،اما برای رسیدن به هدفش ،یعنی تغییر جهان ،ضروری بود. اگر زندگی شخصیتهای تأثیرگذار را چه در قدیم و چه در تاریخ معاصر مطالعه کنید ،خواهید دید که سرسپردگی به کار عمیق ،مضمون مشترک زندگی همهشان است.برای مثال ،نویسنده فرانسوی قرن شانزده ،میشل دومونتنی کسی بود که بسیار قبل از یونگ در برج جنوبی مشرف به دیوارهای سنگی کاخ فرانسویاش برای خود دفتر شخصی ساخت.مارک تواین بخش زیادی از 6 کتاب ماجراهای تام سایر را در طول تعطیالت تابستانی در کلبهای در مزرعه کوری در نیویورک نوشت.اتاق تواین آنقدر از خانهی اصلی دور بود که خانوادهاش برای صرف غذا با شیپور او را صدا میزدند. جلوتر بیاییم؛ نمایشنامهنویس و کارگردان معروف وودی آلن را در نظر بگیرید.او در دورهی چهلوچهار سالهی بین سالهای 2292تا ،1122تعداد چهلوچهار فیلم را نوشته و کارگردانی کرد، که از این میان ،بیستوسه فیلم نامزد دریافت جایزهی آکادمی شدند – این نشان میدهد که وودی آلن فوقالعاده پُرکار بوده است.در تمام این دوره وودی آلن هرگز رایانه نداشت و در عوض نوشتههایش را به دور از مزاحمت ابزارهای الکترونیکی ،با یک ماشین تایپ آلمانی اولمپیا SMG تایپ میکرد.پیتر هیگز فیزیکدان نظری نیز مانند وودی آلن رایانه را کنار گذاشته است و کارش را آنچنان در انزوا انجام میدهد که وقتی برنده جایزه نوبل شد ،روزنامهنگاران نمیتوانستند پیدایش کنند.جی کی رولینگ از رایانه استفاده میکند ،اما در زمان نگارش رمانهای هری پاتر کامالً از رسانههای اجتماعی غایب بود – هر چند این دوره مصادف با دورهی پیشرفت و محبوبیت فناوری در بین شخصیتهای اجتماعی بود.کارمندان رولینگ باالخره در پاییز سال ،1112زمانی که او داشت روی خأل موقت کار میکرد ،در تویتر حسابی به نام او باز کردند؛ در یک سال و نیم اول بعد از افتتاح حساب تنها یک تویت از او منتشر شد« :این حساب واقعی من است ،اما متأسفانه چیز زیادی از من نخواهید دید ،چون قلم و کاغذ فعأل اولویت اول من است». 7 البته کار عمیق به شخصیتهای تاریخی و فناوریهراس محدود نمیشود.مشهور است که مدیرعامل مایکروسافت ،بیل گیتس ،سالی دو بار «هفتههای تفکر» را پیاده میکرد؛ او این هفتهها را در تنهایی (اغلب در کلبهی ساحلیاش) صرف مطالعه و اندیشیدن به ایدههای بزرگ میکرد. در هفتهی تفکر سال 2221بود که بیل گیتس یادداشت خود را تحت عنوان «موج اینترنت» به رشته تحریر درآورد و این یادداشت توجه مایکروسافت را به یک شرکت تازهکار به نام Netscapeمعطوف کرد.نکتهی خندهدار اینکه نیل استیونسون ،شخصی که خورهی کامپیوتر بود و تصور ما از عصر اینترنت تا حد زیادی ساخته و پرداختهی اوست ،در اینترنت غیرقابل دسترسی است – در وبسایت او آدرس ایمیل درج نشده است و در یادداشتی توضیح داده است که چرا عمداً از رسانههای اجتماعی استفاده نمیکند.باری او دلیل این کارش را اینگونه توضیح داد« :اگر زندگیام را طوری سازماندهی کنم که بازههای زمانی طوالنی ،پیاپی و بیوقفه را در اختیار داشته باشم ،میتوانم رمان بنویسم.اگر زیاد در این بازهها وقفه ایجاد شود ،چه چیزی جای آن را می- گیرد؟ به جای رمانی که مدتی طوالنی به یادگار میماند....یک مشت ایمیل خواهد ماند که به افراد مختلف فرستادهام». شایع بودن کار عمیق در بین افراد مؤثر مسئله مهمی است ،زیرا این مسئله در تقابل مستقیم با رفتار بیشتر دانشورزان 2معاصر قرار میگیرد – گروهی که دارد به سرعت ارزش کار عمیق را فراموش میکند. 1 Knowledge worker 8 دلیل اینکه دانشورزان عالقه خود را به کار عمیق از دست میدهند ،واضح و مشخص است: ابزارهای شبکه.این مقوله شامل خدمات ارتباطی مانند ایمیل و پیامک ،شبکههای اجتماعی مانند توئیتر و فیسبوک و نیز سایتهای اطالعاتی-سرگرمی مانند BuzzFeedو Redditمیشود.ظهور این ابزارها در کنار دسترسی فراگیری که از طریق تلفنهای هوشمند و رایانههای متصل به شبکه به این ابزارها صورت میگیرد ،باعث شده توجه دانشورزان تکهتکه شود.در سال 1121تحقیق مککینزی نشان داد که یک دانشورز بطور متوسط بیش از 91درصد هفتهی کاریاش را صرف ارتباطات الکترونیکی و جستجوی اینترنت میکند؛ 21درصد از زمان دانشورزان تنها صرف خواندن و پاسخ دادن ایمیلها میشود. این حالت توجه تکهتکه با کار عمیق سازگار نیست.کار عمیق مستلزم دورههای طوالنی و بیوقفهی تفکر است.البته در عین حال ،دانشورزان مدرن اصالً بیکار نیستند و حتی میگویند که به اندازه قبل سرشان شلوغ است.چه چیزی میتواند این تناقض را توضیح دهد؟ یکی از توضیحات خوب برای این موضوع ،ایدهی متقابل کار عمیق است: کار سطحی :از نظر ذهنی سبک ،کارهای لجستیکی که اغلب در عین حواسپرتی انجام میشوند. این تالشها معموالً ارز ش جدیدی در دنیا ایجاد نمیکنند و تقلید از آنها آسان است. در عصر ابزارهای شبکه ،دانشورزان بطور فزایندهای جای کار عمیق را به کار سطحی میدهند – دریافت و ارسال مداوم ایمیل مانند روترهای شبکه با وقفههای زیاد.کارهای بزرگتری که مستلزم 9 تفکر عمیق هستند ،مانند ایجاد راهبرد کسب و کار یا نوشتن درخواست کمک بالعوض ،به تکههای عاری از تمرکز تقسیم میشوند که نتیجهشان فقدان کیفیت است.آنچه وضعیت کار عمیق را بدتر میکند این است که شواهد نشان میدهد کار سطحی انتخابی نیست که به راحتی بتوان از آن برگشت.اگر زمان کافی را در حالت سطحی صرف کنید ،به صورت پیوسته ظرفیت کار عمیق خود را کاهش خواهید داد.نیکوالس کار 1روزنامهنگار در مقالهای در سال 1112در روزنامه آتالنتیک میگوید« :کاری که اینترنت با من میکند ،این است که توانایی تمرکز و تأمل من را از بین میبرد و من تنها کسی نیستم که این اتفاق برایش میافتد ».کار بر اساس همین ایده کتاب سطحیها را نوشت که تا مرحله آخر دریافت جایزه پولیتزر پیش رفت.نیکوالس برای نگارش کتاب سطحیها مجبور شد خود را در یک کابین حبس کند. این ایده که ابزارهای شبکه کار ما را از عمیق به سطحی تغییر میدهند ،ایدهی جدیدی نیست. سطحیها اولین کتاب از بین کتابهایی بود که تأثیر اینترنت را بر مغز و عادتهای کاری ما بررسی میکنند.سایر کتابهای این گروه عبارتاند از بلکبریِ هملت نوشتهی ویلیام پاورز ،طغیان ایمیل نوشتهی جان فریمن و اعتیاد حواسپرتی نوشتهی آلکس سوجونگ-کین – که همگی کم و بیش موافقاند که ابزارهای شبکه ما را از کاری که مستلزم تمرکز بیوقفه است ،دور کرده و در عین حال توانایی تمرکز ما را نیز کاهش میدهند. 2 Nicholas Carr 10 نظر به این شواهد ،دیگر الزم نمیبینم برای اثبات این مسئله توضیحی بدهم.به نظرم با قطعیت میتوان گفت ابزارهای شبکه بر کار عمیق تأثیر منفی میگذارند.از تمام استداللهای بزرگ در رابطه با پیامدهای اجتماعی طوالنیمدت این مسئله نیز میگذریم ،چون این استداللها شکافهای گذرناپذیری باز میکنند.از یک سو بدبینان به فناوری مانند جارون النیر و جان فریمن میگویند بسیاری از این ابزارها ،حداقل در شکل فعلی خود ،به جامعه آسیب میرسانند؛ از سوی دیگر خوشبینان به فناوری مانند کالیو تامپسون میگویند این ابزارها بیشک جامعه را تغییر میدهند، اما این تغییر به نفع ماست.برای مثال ،گوگل ممکن است حافظه ما را کم کند ،اما ما دیگر نیازی به حافظه خوب نداریم ،چون در هر لحظه میتوانیم هر چیزی را در گوگل جستجو کنیم. در این بحث فلسفی ،من موضعی ندارم.من بیشتر به نظریهای عملگرایانه و فردی عالقه دارم: حرکت فرهنگ کاری ما به سمت سطحی شدن (چه از نظر فلسفی آن را خوب بدانیم و چه بد)، فرصت اقتصادی و شخصی عظیمی برای معدود افرادی ایجاد میکند که به پتانسیل مقاومت در برابر این روند و اولویت دادن به کار عمقی پی بردهاند – فرصتی که چند سال قبل مشاور جوانی از ویرجینیا به نام جیسون بن که از این وضع خسته شده بود ،از آن استفاده کرد. راههای بسیاری وجود دارد تا بفهمیم که ما برای اقتصادمان ارزشی نداریم.جیسون زمانی به این مسئله پی برد که در سمت مشاور مالی مشغول به کار بود؛ او پی برد که اکثر مسئولیتهایش را میتواند با چند خط کد در برنامهی اکسل به صورت خودکار در بیاورد. 11 شرکتی که بن در آن کار میکرد ،برای بانکها در معامالت پیچیده گزارش تهیه میکرد(.بن به شوخی در یکی از مصاحبهها به ما گفت« :شغل من دقیقاً مانند نامش جالب بود » ).فرآیند تهیه گزارش نیازمند چندین ساعت دستکاری دستی دادهها در تعدادی صفحه گستردهی اکسل بود. اوائل تهیهی هر گزارش برای بن حدود شش ساعت طول میکشید (کهنهکارها این کار را در نیم ساعت انجام میدادند ).این مسئله برای بن جالب نبود. بن میگفت« :آنطور که به من یاد داده بودند ،فرآیند تهیه گزارش خستهکننده و طاقتفرسا بود». او میدانست که اکسل قابلیتی بنام ماکرو دارد که به کاربر امکان میدهد کارهای روزمره را به صورت خودکار انجام دهد.بن مقاالتی در این مورد خواند و باالخره صفحهای در اکسل ایجاد کرد که چندین ماکرو در آن کار گذاشته بود؛ به این ترتیب فرآیند شش ساعتهی دستکاری دادهها تنها با یک کلیک انجام میشد.فرآیند گزارشنویسی که ابتدا یک روز تمام وقت او را میگرفت، حاال کمتر از یک ساعت زمان الزم داشت. بن فرد باهوشی است.او از یک دانشگاه معتبر (دانشگاه ویرجینیا) لیسانس اقتصاد گرفته است و مانند بسیاری از افراد دیگری که موقعیتی مانند او دارند ،خواب و خیالهایی برای مسیر شغلیاش در سر داشت.طولی نکشید که بن متوجه شد تا زمانی که مهارتهای حرفهایش در یک ماکروی اکسل خالصه شود ،به آرزوهایش دست نخواهد یافت.بنابراین تصمیم گرفت که باید ارزش خود را در دنیا افزایش دهد.پس از مدتی تحقیق ،بن به نتیجه رسید :به خانوادهاش گفت که میخواهد 12 استعفا داده و برنامهنویس کامپیوتر شود.البته این نقشههای بزرگ معموالً یک ایراد اساسی دار ند: جیسون بن نمیتوانست حتی یک خط هم کدنویسی کند. به عنوان متخصص کامپیوتر این نکتهی واضح را تأیید میکنم :برنامهنویسی کار سختی است. بیشتر توسعهدهندگان تازهکار چهار سال را در دانشگاه صرف یادگیری مقدمات کار میکنند – و حتی آن وقت هم رقابت بر سر مشاغل رده باال بسیار شدید است.جیسون بن آنقدر وقت نداشت. پس از موفقیت در اکسل ،او استعفا داده و برای گام بعدی به خانه بازگشت.پدر و مادرش خوشحال بودند که پسرشان نقشهای داشت ،اما از این ایده خوششان نمیآمد که ممکن است مدت زیادی در خانه بماند.بن باید یک مهارت سخت را با سرعت هرچه تمامتر یاد میگرفت. در این مرحله مشکلی برای بن پیش آمد که مانع ورود دانشورزان به مشاغل عالی میشود. یادگیری مهارت پیچیدهای مانند برنامهنویسی نیازمند تمرکز بیوقفه روی مفاهیم پیچیدهی ذهنی است – مانند همان تمرکزی که باعث شد کارل یونگ به جنگلهای دریاچهی زوریخ پناه ببرد.به بیان دیگر ،این کار نوعی کار عمیق بود.اما همانطور که گفتم ،بیشتر دانشورزان توانایی کار عمیق را از دست دادهاند.بن هم از این قاعده مستثنی نبود. بن در توضیح وضعیت خودش قبل از استعفا از شغل مشاور مالی میگوید« :همیشه ایمیلم را چک میکردم؛ نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم؛ مجبور بودم ».بن در کار عمیق مشکل داشت و این مشکل زمانی خود را نشان داد که سرپرست بخش پروژهای به او داد.از او خواستند که طرحی 13 برای کسب و کار بنویسد.بن این کار را بلد نبود ،پس تصمیم گرفت که پنج طرح کسب و کاری مختلف را مطالعه کند و سپس با مقایسه آنها و یافتن تفاوتشان ،اطالعات الزم را به دست آورد. فکر خوبی بود ،اما بن یک مشکل داشت« :نمیتوانستم تمرکز کنم ».او میگوید در این دوره بعضی روزها کل وقتش را صرف وبگردی میکرد.پروژهی طرح کسب و کار – فرصتی که او بتواند در همان ابتدای کار خودی نشان دهد – به حاشیه رانده شد. وقتی از کارش استعفا داد ،خوب میدانست که کار عمیق چقدر سخت است؛ بنابراین وقتی شروع به یادگیری کدنویسی کرد ،میدانست که همزمان باید ذهنش را به کار عمیق عادت دهد.روش او سخت اما مؤثر بود«.خودم را در اتاقی بدون کامپیوتر حبس کردم :فقط کتاب ،کاغذ یادداشت و ماژیک هایالیت ».او کتابهای برنامهنویسی را هایالیت میکرد ،ایدهها را وارد کاغذ یادداشت کرده و سپس آنها را با صدای بلند تمرین میکرد.این دورهی دوری از ابزارهای الکترونیکی در ابتدا سخت بود ،اما بن برای خودش گزینهی دیگری به جا نگذاشته بود.او باید این مطالب را یاد میگرفت و کاری کرده بود که هیچ چیز در اتاق حواسش را پرت نکند.به مرور توانایی تمرکزش بهتر شد ،تا جایی که روزی پنج ساعت یا بیشتر را بدون وقفه و مزاحمت در همان اتاق صرف یادگیری این مهارت دشوار میکرد.او میگفت «تا پایان کار ،حدود هجده کتاب درباره این موضوع خواندم». 14 بعد از دو ماه مطالعه در انزوا ،بن تصمیم گرفت در اردوگاه برنامهنویسی 2شرکت کند :یک دورهی فوقالعاده دشوار برنامهنویسی تحت وب که در آن صد ساعت در هر هفته آموزش میدادند(.وقتی بن داشت در مورد این دوره تحقیق میکرد ،با یک دانشجوی دکتری از دانشگاه پرینستون آشنا شد که میگفت «این دوره سختترین کاری است که در تمام زندگیام انجام دادهام)». بن به لطف آمادگی و توانایی جدیدش در زمینه کار عمیق ،در این دوره موفقیت الزم را کسب کرد.او میگوید« :برخی افراد بدون آمادگی میآیند ،نمی توانند تمرکز کنند.نمیتوانند سریع یاد بگیرند ».تنها نصف دانشجویانی که همراه بن ثبتنام کرده بودند ،در زمان مقرر دوره را تمام کردند.بن نه تنها دوره را با موفقیت گذراند ،بلکه شاگرد اول هم شد. کار عمیق نتیجه داد.بن طی مدت اندکی بهعنوان برنامهنویس در یک شرکت تازهتأسیس 11 میلیون دالری در فرانسیسکو مشغول به کار شد.بن در شغل قبلیاش که کمتر از نیم سال قبل از آن استعفا داده بود ،سالی 01هزار دالر میگرفت.در شغل جدید سالی 211هزار دالر میگرفت – و این میزان در بازار سیلیکون ولی 0میتواند بدون محدودیت افزایش پیدا کند. وقتی با بن صحبت کردم ،داشت در شغل جدید پلههای ترقی را طی میکرد.او در آپارتمانی روبروی دفتر کارش زندگی میکرد و به همین دلیل میتوانست صبح زود قبل از همه به سر کار بیاید و بدون مزاحمت کار کند.او میگوید« :در روزهای خوب میتوانم قبل از اولین جلسه ،چهار 3 Dev Bootcamp 4 Silicon Valley 15 ساعت بدون مزاحمت کار کنم.سه تا چهار ساعت هم بعد از ظهر کار میکنم.تمرکز واقعی :نه ایمیل ،نه { Hacker Newsسایتی که طرفداران فناوری به آن عالقه زیادی دارند} ،فقط برنامه- نویسی ».تغییر جیسون بن چیزی از معجزه کم ندارد؛ او زمانی 22درصد وقتش را صرف وبگردی میکرد. داستان جیسون بن یک موضوع اساسی را روشن میکند :کار عمیق فقط نوستالژی نویسندگان و فیلسوفان اوائل قرن بیستم نیست ،بلکه امروزه نیز ارزش زیادی دارد. این ارزشمندی دو دلیل دارد.دلیل اول یادگیری است.ما نوعی اقتصاد اطالعات داریم که سیستم- های پیچیدهی آن به سرعت در حال تغییرند.برای مثال ،برخی زبانهای برنامهنویسی که بن یاد گرفت ،ده سال قبل وجود نداشتند و شاید ده سال بعد هم وجود نداشته باشند.به همین منوال، کسی که در دهه 2221وارد حوزه بازاریابی میشد ،تصورش را هم نمیکرد که امروز باید تحلیل دیجیتال یاد بگیرد.بنابراین برای اینکه ارزش خودمان را برای اقتصاد حفظ کنیم ،باید بتوانیم چیزهای پیچیده را به سرعت یاد بگیریم.این مسئله نیازمند کار عمیق است.اگر این توانایی را در خود ایجاد نکنید ،به احتمال زیاد از پیشرفتهای فناوری عقب خواهید ماند. دلیل دوم ارزشمندی کار عمیق این است که انقالب شبکههای دیجیتالی مانند چاقوی دولبه است. اگر بتوانید چیز مفیدی بسازید ،مخاطبین قابل دسترسی (مثالً کارمندان یا مشتریان) نامحدود هستند – که این باعث میشود شما پاداش بسیار بزرگتری دریافت کنید.از سوی دیگر ،اگر چیزی معمولی بسازید ،دچار دردسر میشوید؛ مخاطبین شما به آسانی میتوانند با جستجو در 16 اینترنت ،چیز بهتری پیدا کنند.چه برنامهنویس باشد و چه نویسنده ،بازاریاب ،مشاور و یا کارآفرین، موقعیت شما دقیقا شبیه موقعیت کارل یونگ شده است که میخواست از فروید سبقت بگیرد و یا شبیه جیسون بن که میخواست جای خود را در یک شرکت تازه تأسیس درست و حسابی باز کند. برای موفقیت ،باید بهترین چیزی را که میتوانید ،ایجاد کنید – این مسئله نیازمند کار عمیق است. این ضرورت فزایندهی کار عمیق چیز جدیدی است.در یک اقتصاد صنعتی ،کار ماهرانه و طبقهی حرفهای وجود داشت که کار عمیق برایشان ضروری بود ،اما برای بیشتر کارگران هرگز الزم نمیشد که بتوانند بدون مزاحمت و حواسپرتی تمرکز کنند.آنها پول میگرفتند که اهرمی را بچرخانند – و طی چند دههای که این شغل مال آنها بود ،تغییر چندانی نمیکرد.اما با گذار به اقتصاد اطالعاتی ،بیشتر جمعیت به دانشورز تبدیل شده است و کار عمیق ارزشی کلیدی پیدا کرده است – گرچه هنوز اکثریت افراد به این واقعیت پی نبردهاند. به بیان دیگر ،کار عمیق نوعی مهارت قدیمی نیست که اهمیتش را از دست داده باشد.بلکه مهارتی حیاتی است که هر کس بخواهد در این اقتصاد اطالعاتی رقابتی (که در آن هر کس عقب بماند، نابود میشود) پیشرفت کند ،باید آن را کسب کند.پاداش واقعی به کسی نمیرسد که از فیسبوک استفاده میکند (کاری سطحی که همه میتوانند انجامش دهند) ،بلکه به کسی میرسد که سیستم- های توزیعی نوآورانهای را میسازد که این خدمات با استفاده از آنها ارائه میشود (کاری مشخص ًا عمیق که هرکسی توانایی انجامش را ندارد).کار عمیق آنقدر مهم است که به قول اریک بیکر «قدرت ماورایی قرن »12محسوب میشود. 17 تا اینجا با دو اندیشه آشنا شدیم – یکی در مورد نایاب شدن کار عمیق و دیگری در مورد ارزش روزافزون آن – که میتوان آنها را در یک ایده ترکیب کرد؛ ایدهای که اساس تمام مطالبی است که در این کتاب بیان خواهد شد: فرضیه کار عمیق :توانایی انجام کار عمیق در عین اینکه هر روز ارزش بیشتری پیدا میکند ،به طور روزافزون نایاب میشود.در نتیجه عدهی قلیلی که مهارت را دارند و آن را در قلب زندگی کاری خود جای میدهند ،پیشرفت خواهند کرد. این کتاب دو هدف دارد که در دو بخش دنبال میشوند.هدف اول که در بخش 2مطرح میشود، این است که شما را متقاعد کنم که فرضیه کار عمیق درست است.هدف دوم در بخش 1این است که به شما بیاموزم با آموزش مغز خود و با دگرگون کردن عادتهای کاری از این واقعیت استفادهی بهینهای کرده و کار عمیق را در مرکز زندگی حرفهای خود قرار دهید.اما پیش از اینکه به این اهداف بپردازم ،دوست دارم به اختصار برایتان توضیح دهم که چطور تا این حد به کار عمیق عالقه پیدا کردم. من ده سال گذشتهی عمرم را صرف تقویت توانایی تمرکز بر چیزهای دشوار کردهام.برای درک منشأ این عالقه ،الزم است بدانید که من متخصص نظری علوم کامپیوتر هستم و دورهی دکتری خود را در گروه معروف نظریه رایانش دانشگاه MITگذراندهام – محیطی حرفهای که در آن تمرکز ،یک مهارت شغلی ضروری تلقی میشود. 18 طی این سالها ،من در دفتر برندهی «جایزهی نخبگان» بنیاد مکآرتور و زیر نظر وی کار میکردم – استادی که قبل از سن قانونی در دانشگاه MITاستخدام شده بود.زیاد پیش میآمد که میدیدم این استاد گرانقدر با گروهی از اساتید مهمان که دورش حلقه میزدند ،مینشست و به نوشتههای روی وایتبورد خیره میشد.این حالت چند ساعت ادامه پیدا میکرد.میرفتم ناهار میخوردم؛ برمیگشتم – هنوز به همانجا خیره شده بودند.دسترسی به این استاد کار سختی است.او در توئیتر حساب کاربری ندارد و اگر کسی را نشناسد ،بعید است به ایمیلش پاسخ دهد.سال گذشته شانزده مقاله از او منتشر شد. در دورهی دانشجویی من ،این نوع تمرکز شدید فضا را پُر کرده بود.جای تعجب ندارد که من هم پس از مدتی به این نوع کار عمیق سرسپردگی پیدا کردم.برخالف میل دوستان و ناشرانی که برای انتشار کتابهایم با آنها کار کردهام ،من هرگز در فیسبوک ،توئیتر یا هیچ شبکه اجتماعی دیگری ،به جز یک وبالگ ،حضور نداشتهام.من وبگردی نمیکنم و بیشتر اخبارم را از روزنامه- های Whashington Postو NPRبه دست میآورم.دسترسی به من هم معموالً سخت است. در وبسایت من هم ایمیل شخصی درج نشده است و تا سال 1121تلفن هوشمند نداشتم (در این سال همسر باردارم برایم ضربالعجل تعیین کرد « -قبل از تولد پسرمان باید یک گوشی درست و حسابی بخری»). از سوی دیگر ،تعهد من به کار عمیق ،خوب جواب داده است.طی دورهی دهسالهی بعد از فارغ- التحصیلی از دانشگاه ،چهار کتاب منتشر کردم ،مدرک دکتری گرفتم ،چندین مقاله دانشگاهی 19 نوشتم و در دانشگاه جرجتاون بهعنوان استاد دائمی استخدام شدم.من تمام این کارها را انجام میدادم و به ندرت پیش میآمد که بعد از ساعت 1یا 9عصر کار کنم. این برنامهی فشرده به این دلیل ممکن شده است که من تالش قابل توجهی را صرف کاهش امور سطحی زندگی خود کرده و سعی کردهام از زمانی که به این ترتیب به دست میآورم ،به نحو احسن استفاده کنم.من روزهایم را حول هستهی کار عمیق تنظیم کرده و فعالیتهای سطحی را که به هیچ وجه نمیشود از آنها فرار کرد ،در حواشی برنامه روزانهام مانند رگبارهای کوچک جای دادهام.من به این مسئله پی بردهام که تمرکز بیوقفه و دقیق روزانه به مدت سه الی چهار ساعت در پنج روز هفته میتواند خروجی ارزشمندی ایجاد کند. تعهد من نسبت به کار عمیق در خارج از زندگی شغلی نیز مزایایی برایم داشته است.بیشتر روزها، وقتی از سر کار برمیگردم تا زمانی که صبح روز بعد به سر کار میروم ،دست به کامپیوتر نمیزنم (البته به استنثای وبالگنویسی که دوست دارم وقتی بچههایم خوابیدند ،این کار را انجام دهم). این توانایی گسست کامل از دنیای مجازی (در مقابل تسلیم شدن در برابر وسوسهی چک کردن ایمیل و یا سر زدن به شبکههای اجتماعی) به من امکان میدهد که تمام عصر را با همسر و دو پسرم باشم و تعداد قابل توجهی کتاب بخوانم.کلیتر بگویم ،نبود مزاحمت در زندگیام باعث شده این همهمهی انرژی ذهنی که به طور روزافزون در پس زمینهی زندگی مردم رسوخ کرده است، در زندگی من کمتر شود.من از کسالت ابایی ندارم و این مهارت فوقالعاده مفیدی است – خصوصاً وقتی در شبهای تابستان در رادیو بازیهای ملی فوتبال را دنبال کنید. 20 این کتاب تالشی است برای رسمیت بخشیدن و توضیح عالقهی من به کار عمیق و نیز توضیح جزئیات راهبردهایی که به من کمک کردهاند این عالقه را دنبال کنم.من این اندیشهها را به این دلیل به نگارش درآوردهام که به شما کمک کنم زندگی خود را پیرامون کار عمیق بازسازی کنید – اما این تمام ماجرا نیست.دلیل دیگر من این است که اندیشههایم را برای پیشبرد فعالیت خودم بیشتر توضیح داده و متبلور کنم.آشنایی من با فرضیه کار عمیق باعث پیشرفتم شده است ،اما معتقدم که هنوز تمام توانایی ارزشآفرینی خود را شکوفا نکردهام.وقتی در فصلهای آتی با ایدهها و قواعد گالویز شده و در نهایت بر آنها غلبه میکنید ،مطمئن باشید خودم هم همین مسیر را دنبال میکنم – با بیرحمی امور سطحی را کنار گذاشته و با سختی و مشقت کار عمیق را در خود نهادینه میکنم (در نتیجهگیری کتاب خواهید دید که موفق شدهام یا نه). وقتی کار یونگ میخواست انقالبی در زمینه روانپزشکی ایجاد کند ،پناهگاهی در جنگل ساخت. برج بولینگن یونگ جایی شد که او در آن میتوانست توانایی تفکر عمیق خود را حفظ کرده و سپس با این مهارت آثاری چنان بدیع بیافریند که منجر به تغییر دنیا شود.در صفحات پیش رو، تالش خواهم کرد شما را متقاعد کنم که به من ملحق شوید و هر یک برای خود برج بولینگنی بسازیم؛ تا این توانایی را در خود ایجاد کنیم که در این دنیای مملو از آشفتگی و حواسپرتی ،ارزش واقعی بیافرینیم؛ تا به حقیقتی پی ببریم که مهمترین و پُربارترین شخصیت های نسلهای گذشته به آن پی برده بودند :زندگی عمیق زندگی خوب است. 21 فصل یک کار عمیق ارزشمند است با نزدیک شدن به انتخابات ،1121ترافیک وبسایت نیویورک تایمز به شدت افزایش یافته بود، همانطور که در اغلب زمانهایی که اهمیت ملی دارند ،چنین اتفاقی میافتد.بخش قابل توجهی از این ترافیک – مطابق برخی گزارشها بیش از 01درصد – مربوط به بازدید از یک صفحهی خاص در آن وبسایت عظیم بود.این صفحه نه جزو اخبار فوری بود و نه جزو تفسیرهای نویسندگان معروف این روزنامه (که جایزه پولیتزر را برده بودند) بود؛ بلکه وبالگ یکی از طرفداران بیسبال به نام نیت سیلور بود که به تازگی به پیشبینی نتایج انتخابات پرداخته بود.کمتر از یک سال بعد شبکههای ESPNو ABC Newsسیلور را فریب داده و از تایمز ربودند (تایمز به او قول داده بود که بیش از ده نویسنده در اختیارش بگذارد ،تا او را نگه دارد)؛ این دو شبکه به او قول دادند که کار او را در همه حوزهها وارد کنند ،از ورزش گرفته تا هواشناسی و اخبار و حتی پوشش خبری مراسم جایزه آکادمی.گرچه حرف و حدیثهایی در مورد انسجام روششناختی مدلهای دست- ساز سیلور وجود دارد ،اما کمتر کسی انکار میکند که این پدیدهی سی-و-پنج-ساله در سال 1121برندهی اصلی اقتصاد ما بود. 22 یکی دیگر از برندگان دیوید هاینهمایر هانسون ،برنامهنویس کامپیوتر بود که چارچوب توسعهی وبسایت Ruby on Railsرا ایجاد کرد؛ این چارچوب در حال حاضر پایهی بسیاری از وبسایت- های معروف دنیاست ،منجمله تویتر و هولو.هانسون شریک شرکت تأثیرگذار بیسکمپ است (که تا سال 1120با نام 37Signalsشناخته میشد).هانسون هرگز در انظار عموم اعالم نکرده است که از بیسکمپ یا سایر منابع مالیاش چقدر درآمد دارد ،اما از آنجا که او بیشتر وقتش را در شیکاگو ،مالیبو و ماربالی اسپانیا صرف رانندگی با ماشینهای مسابقهای گرانقیمت میکند، میتوان فهمید درآمد هنگفتی دارد. برندهی سوم ما جان دوئر است ،یکی از شرکای شرکت سرمایهگذاری Kleiner Perkins Caufield & Byersدر سلیکون ولی.دوئر به تأمین مالی بسیاری از شرکتها کمک کرده و بنابراین به انقالب فناوری کمک زیادی کرده است.از جمله این شرکتها میتوان به تویتر ،گوگل، آمازون ،نتاسکیپ و شرکت میکروسیستمهای سان 1اشاره کرد.سود این سرمایهگذاریها رقمی نجومی است :ثروت دوئر در زمان نگارش این کتاب چیزی بالغ بر 2میلیارد دالر است. چرا سیلور ،هانسون و دوئر تا این حد خوب عمل کردهاند؟ دو نوع جواب برای این سؤال وجود دارد.نوع اول گسترهی خردی دارند و بر ویژگیهای شخصیتی و تاکتیکهایی تمرکز میکند که به موفقیت این سه نفر کمک کردهاند.نوع دوم کالنتر بوده و کمتر بر اشخاص و بیشتر بر نوع 5 Sun Microsysyems 23 کارشان تمرکز میکند.هر دو پاسخ اهمیت باالیی دارند ،اما پاسخهای کالن ارتباط بیشتری با بحث ما دارند ،چون بهتر نشان میدهند که اقتصاد ما در حال حاضر به چه چیزی بها میدهد. برای بررسی این دیدگاه کالن به سراغ دو نفر از اقتصاددانان دانشگاه MITمیرویم ،اریک براین- 9 یولفسون و اندرو مکآفی که در کتاب تأثیرگذارشان در سال 1122تحت عنوان مسابقه با ماشین میگویند از بین تمام نیروهای موجود ،ظهور فناوری دیجیتال بطور خاص بازار کار را به شیوههای غیرمنتظرهای دگرگون ساخته است.براینیولفسون و مکآفی در این کتاب میگویند« :ما در ابتدای یک تغییر ساختار عظیم ایستادهایم.فناوریهای ما به سرعت در حال پیشروی هستند ،اما مهارتها و سازمانهای ما از مسابقه عقب ماندهاند ».این عقب ماندن برای بسیاری از کارگران خبر بدی است.با بهبود ماشینهای هوشمند ،شکاف بین ماشین و تواناییهای انسانی کوچکتر شده و کارفرمایان بیشتر تمایل پیدا میکنند به جای «افراد جدید»« ،ماشینهای جدید» را استخدام کنند.و حتی اگر کاری فقط توسط انسان قابل انجام باشد ،باز هم بهبود فناوریهای ارتباطی باعث شده است که کار از راه دور بیش از پیش آسان شود و شرکتها ترجیح میدهند نقشهای کلیدی را به افراد مستعد در بیرون شرکت بسپارند – و در نتیجه فرصت استخدام استعدادهای محلی از بین میرود. البته واقعیت برای همه تا این حد تاریک نیست.همانطور که براینیولفسون و مکآفی تأکید میکنند ،این تغییر ساختار عظیم تمام شغلها را از بین نمیبرد ،بلکه آنها را تقسیم میکند.گرچه 6 Race against the Machine 24 افراد زیادی در این اقتصاد جدید شغلهای خود را از دست داده و مهارتشان به سادگی به صورت ماشینی یا برونسپاری برای شرکت قابل دستیابی خواهد بود ،اما دیگرانی هستند که نه تنها در این موقعیت دوام خواهند آورد ،بلکه خواهند درخشید – و ارزش (و لذا پاداش) بیشتری نسبت به قبل دریافت خواهند کرد.براینیولفسون و مکآفی تنها کسانی نیستند که این مسیر دونمایی را برای اقتصاد پیشبینی میکنند.برای مثال ،در سال 1122اقتصاددان دانشگاه جورج میسون آقای تایلر کاون کتابی تحت عنوان متوسط تمام شد 0منتشر کرد که در آن نیز این شکاف دیجیتالی به چشم میخورد.اما آنچه باعث میشود تحلیل براینیولفسون و مکآفی مفیدتر از بقیه باشد ،این است که آنها در ادامه سه دسته خاص را معرفی میکنند که در سمت پررونق این شکاف قرار گرفته و حجم سرسامآوری از مزایای عصر ماشینهای هوشمند را به جیب خواهند زد.جای تعجب ندارد که سیلور ،هانسون و دوئر در همین سمت قرار دارند.در ادامه هر یک از این سه گروه را بررسی خواهیم کرد تا دریابیم که چرا به ناگاه اینگونه اهمیت پیدا کردهاند. کارگران ماهر براینیولفسون و مکآفی گروه نیت سیلور را کارگران «ماهر» خطاب میکنند.پیشرفتهایی مانند علم رباتیک و فناوری تشخیص صدا باعث شده بسیاری از مشاغل نیازمند مهارت پایین ،به صورت ماشینی قابل انجام باشند ،اما همانطور که این اقتصاددانان تأکید میکنند« :فناوریهای دیگری مانند مصورسازی داده ،تحلیل ،ارتباطات پُرسرعت و نمونه سازی سریع باعث شده نیاز بیشتری به 7 Average is over 25 تفکر انتزاعی و دادهمحور ایجاد شود و ارزش این مشاغل باالتر برود.به بیان دیگر ،کسانی موفق خواهند بود که بتوانند مانند کاهنان با این ماشینهای پیچیده کار کرده و خروجیهای ارزشمندی از آنها به دست آورند.تایلر کاون این واقعیت را به اختصار اینگونه بیان میکند« :پرسش اصلی این خواهد بود :آیا توانایی استفاده از ماشینهای هوشمند را دارید یا نه؟» البته نیت سیلور با استعدادی که در تولید دیتابیسهای عظیم و سپس به کارگیری آنها در شبیه- سازیهای عجیب و غریب مونت کارلو ،نمونه بارز یک کارگر ماهر است.ماشینهای هوشمند مانعی بر سر راه موفقیت سیلور نیستند ،بلکه مقدمات موفقیت وی را فراهم میکنند. سوپراستارها و متخصص ها برنامهنویس برجسته دیوید هاینهمایر هانسون نمونهای از گروه دومی است که به نظر براینیولفسون و مکآفی در اقتصاد جدید موفق خواهند بود« :سوپراستارها و متخصص ها ».شبکههای پُرسرع ت داده و ابزارهای همکاری مانند ایمیل و نرمافزارهای مالقات مجازی مسئلهی منطقهگرایی را در بسیاری از بخشهای دانشورزی از بین برده است.برای مثال ،دیگر استخدام تمام وقت برنامه- نویس ،تخصیص فضای اداری و پرداخت مزایا معنایی ندارد ،وقتی شما میتواند یکی از بهترین برنامهنویسان جهان (مانند هانسون) را برای پروژهی خود اجاره کنید.در این حالت به احتمال زیاد نتیجه بهتر در ازای پول کمتر حاصل میشود و هانسون نیز میتواند ساالنه به مشتریان بیشتری خدمات ارائه داده و درآمد بیشتری داشته باشد. 26 این واقعیت که هانسون ممکن است از راه دور و از مکانی مانند ماربال در اسپانیا برای شما کار کند ،حال آنکه دفتر شما در شهری در آمریکا قرار دارد ،برای شرکت شما هیچ اهمیتی ندارد، زیرا پیشرفت فناوریهای ارتباط و همکاری باعث شده است این فرآیند کامالً یکپارچه باشد (.البته این واقعیت برای برنامهنویسی با مهارت کمتر که در شهر شما زندگی میکند و به یک درآمد ثابت نیاز دارد ،اهمیت زیادی دارد ).همین مسئله برای حوزههای زیاد دیگری نیز صدق میکند که فناوری در آنها امکان کار کردن از راه دور را فراهم کرده است – مشاوره ،بازاریابی ،نویسندگی، طراحی و غیره. وقتی بازار استعدادها به صورت جهانی قابل دسترسی باشد، آنان که در قلهی بازار هستند پیشرفت میکنند ،حال آنکه بقیه رنج میبرند. شروین روزِن اقتصاددان در مقاله ای مهم در سال 2222مفاهیم ریاضیاتی بازاری را توضیح داد که در آن «برنده همه چیز را میبرد ».یکی از بینشهای کلیدی او این بود که استعداد را صریحاً عاملی در نظر گرفت که «جایگزین کامل» ندارد – او این عامل را در فرمولهای خود با نماد q نشان میداد.روزن در توضیح این قضیه میگوید« :گوش دادن به چند خوانندهی متوسط در مجموع منجر به ایجاد یک اجرای شاهکار نخواهد شد ».به عبارت دیگر ،استعداد کاالیی نیست که بتوانید به صورت فلهای آن را خریداری کرده و ترکیب کنید تا به سطح مورد نیازتان برسید :بهترین بودن پاداش خود را دارد. 27 لذا اگر شما در بازاری باشید که در آن مصرف کننده به تمام هنرمندان دسترسی دارد و مقدار qهمه مشخص است ،آنگاه مصرف کننده بهترین را انتخاب خواهد کرد.حتی اگر فاصله بهترین با نفرات بعدی از نظر استعداد چندان هم زیاد نباشد ،باز هم سوپراستارها اکثریت بازار را در چنگ خود خواهند داشت. در دهه 2221زمانی که روزن این پدیده را بررسی میکرد ،روی نمونههایی مانند ستارگان سینما و موسیقیدانان تمرکز کرده بود ،زیرا در این دو حوزه بازار مشخصی وجود دارد ،مثالً فروشگاه های موسیقی و سینماهایی که در آن مخاطب به هنرمندان مختلف دسترسی دارد و میتواند پیش از تصمیمگیری در مورد خرید ،استعداد آنان را تخمین بزند.پیشرفت سریع فناوریهای ارتباط و همکاری بسیاری از بازارهای سابقاً محلی را نیز به طرز مشابهی جهانی کرده است.شرکت کوچکی که به دنبال یک برنامهنویس کامپیوتر و یا مشاور روابط عمومی میگردد ،اکنون به بازار بینالمللی استعدادها دسترسی دارد ،درست همانطور که در گذشته ظهور فروشگاههای آثار هنری به مردم امکان داد از موسیقیدانان محلی فراتر رفته و آلبومهای بهترین باندهای موسیقی دنیا را خریداری کنند.به بیان دیگر ،اثر سوپراستار امروزه کاربرد گستردهتری نسبت به پیشبینیهای روزن پیدا کرده است.تعداد روزافزونی از افراد در اقتصاد ما هماکنون با ستارههای بخش خود در حال رقابت هستند. 28 مالکان گروه آخری که در اقتصاد جدید پیشرفت خواهد کرد – گروهی که جان دوئر نماد آن است – از افرادی تشکیل شده است که سرمایهای دارند و میتوانند در فناوریهای جدیدی که تغییر ساختار عظیم را به پیش میبرند ،سرمایهگذاری کنند.مارکس به ما آموخت که دسترسی به سرمایه مزایای عظیمی دارد.اما باید توجه کرد که در برخی دورهها این مزیت بیشتر از سایر دورههاست. یک سرمایهگذار اهل ریسک در اقتصاد امروز میتواند تنها با استخدام و به کارگیری سیزده نفر، تأمین مالی شرکتی مانند اینستاگرام (که به قیمت یک میلیارد دالر به فروش رسید) را بر عهده بگیرد.در چه مقطعی از تاریخ این حجم اندک از کار توانسته است این ارزش هنگفت را تولید کند؟ با این حجم اندک از کار ورودی ،نسبت ثروتی که به مالکان ماشینهای هوشمند – در این مورد ،سرمایهگذار اهل ریسک -باز میگردد ،واقعاً بی سابقه است.جای تعجب نیست که سرمایه- گذاری که برای کتاب قبلیام با او مصاحبه کردم ،به من گفت« :همه شغل من را میخواهند». خب تا اینجا مطالب گفتهشده را با هم جمعبندی کنیم :اندیشه اقتصادی کنونی ،همانطور که بررسی کردیم ،میگوید رشد و تأثیر بیسابقهی فناوری سبب ایجاد تغییر ساختاری عظیم در اقتصاد ما شده است. 29 در این اقتصاد جدید سه گروه از مزیت باالیی برخوردار هستند: .2آنان که میتوانند خوب و خالقانه با ماشینهای هوشمند کار کنند .1آنان که در کار خود بهترین هستند .2آنان که به سرمایه دسترسی دارند. واضح است که این تغییر ساختار عظیم که اقتصاددانانی مانند براینیولفسون و مکآفی و کاون از آن سخن میگویند ،تنها روند اقتصادی مهم در حال حاضر نیست و سه گروه مذکور تنها گروههایی نیستند که موفق خواهند شد؛ آنچه برای استدالل مطرحشده در این کتاب مهم است ،این است که این روندها ،هرچند تنها روندهای موجود نیستند ،اما روندهای مهمی هستند و این گروهها ،هرچند تنها گروههای موفق نیستند ،اما پیشرفت خواهند کرد.لذا اگر بتوانید به هر یک از این گروهها بپیوندید ،موفق خواهید شد.اگر نتوانید هم شاید موفق شوید ،اما موقعیت آسیبپذیرتری خواهید داشت. پرسشی که اکنون پیش روی ماست ،پرسش واضحی است :چطور به جمع این برندگان ملحق شویم؟ شاید حالتان گرفته شود ،اما اول باید اعتراف کنم که هیچ راز و رمزی برای جمع کردن سریع سرمایه و تبدیل شدن به جان دوئر ندارم(.اگر هم چنین اسراری داشتم ،آنها را در کتاب افشا نمیکردم ).اما دو گروه برندهی دیگر ،قابل دسترسی هستند.در ادامه میخواهیم ببینیم که چطور میتوان به این دو گروه پیوست. 30 چطور در اقتصاد جدید برنده شویم من دو گروه موفق را شناسایی کرده و ادعا میکنم که دسترسی به آنها ممکن است: .2آنان که میتوانند خوب و خالقانه با ماشینهای هوشمند کار کنند .1آنان که ستارهها و متخصصان حوزهی خودشان هستند. دو توانایی محوری برای موفقیت در اقتصاد جدید .2توانایی یادگیری کارهای سخت در زمان کوتاه .1توانایی تولید در سطح عالی ،از نظر کیفیت و سرعت. خب از توانایی اول شروع میکنیم.برای شروع ،باید به یاد بیاوریم که تجربه کاربری فوق سادهی بسیاری از فناوریهای مصرفکننده مانند تویتر و آیفون ،ما را لوس کرده است.اما این مثالها جزو ابزارهای جدی نیستند :بیشتر ماشینهای هوشمندی که تغییر ساختار عظیم را به پیش میبرند، بسیار پیچیدهتر از این هستند. مثالً نیت سیلور را در نظر بگیرید ،همان شخصی که نمونه ی موفقیت در کار کردن با فناوریهای پیچیده بود.اگر روش او را عمیقتر بررسی کنیم ،پی خواهیم برد که انجام پیشبینی های دادهمحور برای انتخابات مانند این نیست که در کادر جستجو بنویسیم« :چه کسی رأی بیشتری خواهد آورد؟» او دیتابیس عظیمی از نتایج نظرسنجیهای مختلف (هزاران نظرسنجی از بیش از 111مرکز 31 نظرسنجی) دارد که آنها را وارد برنامهی Stataمی کند ،برنامه محبوب تحلیل آماری سیستمی که توسط شرکت StataCorpساخته شده است.یادگیری کار با این ابزارها آسان نیست.مث ً ال یکی از دستوراتی که برای کار با دیتابیسهای مدرن مانند دیتابیسهای سیلور بلد باشید ،این است: Create View cities AS SELECT name, population, attitude FROM capitals ;UNION SELECT name, population, attitude FROM non_capitals دیتابیسهایی مانند این به زبان SQLطراحی شدهاند.شما باید برای تعامل با اطالعات ذخیرهشده، دستوراتی مانند دستور باال را بنویسید.فراگیری روش کار با این دیتابیسها بسیار حساس و ظریف است.برای مثال ،دستور باال یک «نما» ایجاد میکند :یک جدول مجازی که دادهها را از چندین جدول موجود میگیرد و سپس مانند یک جدول استاندارد میتوان دستورات SQLرا روی آن پیاده کرد.اینکه چه زمانی و چگونه نماها را ایجاد کنیم ،سؤال سختی است و شما باید برای دستیابی به نتایج منطقی از دیتابیسهای دنیای واقعی به چندین سؤال از این دست پاسخ دهید. هدف از ارائه این جزئیات این بود که نشان دهیم ماشینهای هوشمند پیچیده هستند و کار با آنها دشوار است.بنابراین اگر میخواهید به گروه افرادی بپیوندید که به خوبی با این ماشینها کار میکنند ،ابتدا الزم است روی توانایی یادگیری امور دشوار کار کنید و از آنجا که این فناوریها به سرعت تغییر میکنند ،این 32 فرآیند یادگیری کارهای سخت هرگز تمام نمیشود :شما باید بتوانید این کار را به سرعت انجام دهید ،بارها و بارها. البته توانایی یادگیری سریع چیزهای دشوار فقط به درد کار کردن با ماشینهای هوشمند نمیخورد: در هر زمینهای که بخواهید تبدیل به سوپراستار و متخصص شوید ،به کمکتان میآید – حتی در حوزههایی که ارتباط چندانی با فناوری ندارند.برای مثال ،اگر بخواهید مربی درجه یک یوگا باشید، باید بر مجموعهی پیچیدهای از مهارتهای فیزیکی تسلط پیدا کنید.برای موفق شدن در حوزهی خاصی از پزشکی ،باید به سرعت بر آخرین تحقیقات مربوطه مسلط شوید.خالصه اینکه: اگر نتوانید یاد بگیرید ،موفق نخواهید شد. حال به توانایی دوم فهرست چند صفحه قبل میپردازیم :تولید در سطح عالی.اگر میخواهید ستاره و متخصص شوید ،یادگیری مهارتهای مربوطه ضروری است ،اما کافی نیست.شما باید بتوانید این پتانسیلهای نهفته را به نتایج ملموسی تبدیل کنید که مردم به آنها بها میدهند.برای مثال ،بسیاری از توسعهدهندگان برنامهنویسی را خوب بلدند ،اما دیوید هانسون از این توانایی برای تولید Ruby on Railsاستفاده کرد و این پروژه برای او شهرت عظیمی آفرید Ruby on Rails.باعث شد هانسون مهارتهای فعلیاش را تا حد انتها مورد استفاده قرار داده و نتایجی تولید کند که بدون شک ارزشمند و استوار بودند. 33 توانایی تولید برای افرادی که میخواهند کار با ماشینهای هوشمند را یاد بگیرند نیز اهمیت زیادی دارد.برای نیت سیلور کافی نبود که یاد بگیرد چطور دادههای عظیم را دستکاری کرده و رویشان تحلیل آماری انجام دهد؛ او باید نشان میداد که میتواند از این مهارت برای تولید اطالعاتی استفاده کند که مخاطبین زیادی به آن اهمیت میدهند.سیلور در دوران کار روی وبسایت Baseball Prospectusبا متخصصین زیادی در حوزه آمار کار کرد ،اما تنها سیلور بود که تالش کرد این مهارتها را در حوزهی جذاب و پُرزرق و برق پیشبینی انتخابات بکار گیرد.این مسئله ما را به نتیجهگیری دیگری در رابطه با ملحق شدن به برندگان اقتصاد جدید میرساند: اگر تولید نکنید ،موفق نخواهید شد، هر قدر هم که استعداد و مهارت داشته باشید. حال که دو مهارت بنیادی پیشرفت در دنیای فناوری-محور امروز را بررسی کردیم ،میتوانیم پرسش واضح بعدی را مطرح کنیم :چطور این تواناییهای محوری را در خود پرورش دهیم؟ در همینجا به فرضیه اصلی کتاب میرسیم: بستگی دارد.اگر به این این دو توانایی محوری به توانایی شما در انجام کار عمیق مهارت اساسی تسلط نداشته باشید ،در یادگیری چیزهای سخت و تولید در سطح عالی ،دچار مشکل خواهید شد. 34 عمیق امر واضح و سادهای نیست؛ برای پی بردن به این مسئله وابستگی این تواناییها به کار باید نگاه دقیقتری به علم یادگیری ،تمرکز و بهرهوری بیندازیم.در بخشهای آتی به این نگاه دقیقتر پرداخته و با این کار پیوند بین کار عمیق و موفقیت اقتصادی را از امری غیرمنتظره به امری قطعی و تردیدناپذیر تبدیل میکنیم. کار عمیق به شما کمک میکند به سرعت چیزهای سخت را یاد بگیرید «بگذارید به لطف پرتوهای همگرای توجه ،ذهنتان مانند یک عدسی شود؛ بگذارید روحتان تماماً به آن چیزی معطوف شود که در ذهنتان به عنوان ایدهای نهفته و گیرا منعقد شده است». این جمالت توصیههای آنتونین دالماس سرتیالنژ بود ،کشیش دومینیکی و استاد فلسفه اخالق که در نیمهی اول قرن بیستم کتاب کوچک اما تأثیرگذاری به نام زندگی ذهنی را به رشته تحریر درآورد.سرتیالنژ این کتاب را به عنوان راهنمایی برای «توسعه و تعمیق ذهن» برای کسانی نوشته است که قصد امرار معاش را در دنیای ایدهها دارند.در تمام طول کتاب زندگی ذهنی ،سرتیالنژ ضرورت تسلط بر مطالب پیچیده را طرح کرده خواننده را برای این چالش مهیا میسازد.به همین دلیل است که کتاب او مفید است و به ما کمک میکند یاد بگیریم که چطور به سرعت بر مهارت- های دشوار (ذهنی) تسلط پیدا کنیم. 35 برای درک توصیهی سرتیالنژ ،به نقل قول ابتدای این بخش باز میگردیم.در این جمالت که به شیوههای مختلف در زندگی ذهنی تکرار میشوند ،سرتیالنژ میگوید برای پیشرفت درکتان از حوزهتان باید با موضوعات مرتبط به صورت نظاممند برخورد کرده و به «پرتوهای همگرای توجه» امکان دهید که حقیقت نهفته در هر موضوع را کشف کند.به بیان دیگر ،او به ما میآموزد که: یادگیری نیازمند تمرکز فوقالعاده است. این ایده فراتر از زمان خود است.سرتیالنژ در بررسی زندگی ذهن در دهه ،2211به واقعیتی در مورد تسلط بر کارهای دشوار ذهنی پی برده بود که دانشگاه برای بیان رسمی آن به هفت دهه زمان نیاز داشت. کار رسمیسازی این مسئله به صورت جدی در دهه 2201شروع شد ،یعنی زمانی که شاخهای از روانشناسی که گاهی روانشناسی اجرا نیز خوانده میشود ،به صورت نظاممند به کاوش پیرامون این مسئله پرداخت که چه چیزی در حوزههای مختلف فرد مختصص را از سایرین جدا میکند.در اوائل دهه ،2221ک.اندرز اریکسون 2استاد دانشگاه دولتی فلوریدا این رشتههای پراکنده را در یک پاسخ منسجم گردآوری کرد که با ادبیات پژوهشی در حال رشد سازگار بود.او نام جالبی به آن داد :کار حسابشده. 8 K. Anders Ericsson 36 فرهنگ آمریکایی عاشق داستان زندگی نخبگان است (مت دیمون 2بازیگر فیلم ویل هانتینگ نابغه وقتی به آسانی مسائلی را حل میکند که بهترین ریاضیدانان دنیا از حل آنها عاجزند ،میگوید: «میدانی چقدر برایم آسان است؟!»).سیر پژوهشهایی که اریکسون آغازگر آنها بود و امروزه بسیار مقبول هستند ،این افسانهها را بیاساس میکند.تسلط یافتن بر یک کار ذهنی دشوار مستلزم چنین تالشی است – البته استثنائات اندکی وجود دارد که استعداد ذاتی دارند(.در این مورد نیز سرتیالنژ از زمان خود جلوتر بوده و در کتاب زندگی ذهنی میگوید «نخبگان تنها به این دلیل به عظمت دست یازیدهاند که تمام قدرت خود را روی نکتهای صرف کردهاند که تصمیم به کنکاش و تعمق کامل پیرامون آن گرفتهاند ».اریکسون نمیتوانست بهتر از سرتیالنژ این را بگوید). این مسئله این پرسش را پیش میکشد که کار حسابشده در عمل نیازمند چیست.مؤلفههای محوری این نوع کار معموالً این گونه بیان میشوند: ( )2توجه شما به شدت روی مهارت خاصی که قصد بهبودش را دارید و یا روی ایدهای که قصد تسلط بر آن را دارید ،متمرکز میشود؛ ( )1شما بازخورد میگیرید تا بتوانید رویکردتان را اصالح کنید تا توجهتان دقیقاً به جای ی معطوف باشد که بیشترین بهرهوری را دارد. 9 Matt Damon 37 مؤلفه اول اهمیت خاصی در بحث ما دارد ،چون تأکید میکند که کار حسابشده نمیتواند در کنار آشفتگی وجود داشته باشد ،بلکه نیازمند تمرکز بیوقفه است.همانطور که اریکسون تأکید میکند: «توجه پراکنده تقریباً نقطه مقابل توجه متمرکزی است که کار حسابشده نیازمند آن است». اریکسون و سایر محققین این حوزه به عنوان روانشناس عالقهای به این مسئله ندارند که چرا کار حسابشده جواب میدهد؛ بلکه فقط آن را به عنوان یک رفتار مؤثر معرفی میکنند.البته طی چند دههای که از انتشار اولین مقاالت مهم اریکسون پیرامون این موضوع میگذرد ،عصبشناسان به کاوش ساز و کارهای فیزیکی پرداختهاند که سبب بهبود توانایی افراد در کارهای دشوار میشود. همانطور که دنیل کویل روزنامهنگار در کتاب خود اصول استعداد در سال 1112میگوید ،این دانشمندان به صورت روزافزون به این باور میرسند که پاسخ این پرسش در میلین نهفته است – الیهای از بافت چربی که دور سلولهای عصبی رشد میکند و مانند عایق باعث میشود سلولها سریعتر و مرتبتر پیام عصبی را هدایت کنند.برای درک نقش میلین در بهبود این توانایی ،به یاد داشته باشید که مهارتها خواه ذهنی باشند و خواه جسمی ،در نهایت به مدارهای مغزی منتهی میشوند.این علم جدید به ما میگوید که هر چه یک توانایی بیشتر تقویت شود ،میلین بیشتری 38 پیرامون نورونهای مربوطه تشکیل میشود و به مدار مغزی موردنظر امکان میدهد که آسانتر و بهینهتر هدایت پیام را انجام دهند.پس نتیجه می گیریم: خوب بودن در یک زمینه یعنی داشتن میلین بیشتر در آن قسمت از مغز. وقتی شما تمرکز زیادی روی یک مهارت خاص میکنید ،مدار مربوطه را مجبور میکنید به تنها بارها و بارها پیام عصبی تولید کند.این استفاده مکرر از یک مدار خاص باعث میشود سلولهای پشتیبان الیههایی از میلین را حول نورونهای آن مدار تشکیل دهند – و مهارت مربوطه را تقویت کنند.لذا دلیل اهمیت تمرکز شدید روی کار در حال انجام و پرهیز از آشفتگی به این مسئله برمیگردد که این تنها راهی است که میتوان از مدار عصبی مورد نظر تا حدی به تنهایی کار کشید که تشکیل میلین صورت پذیرد.اگر بخواهید مهارت پیچیدهی تازهای (مثالً مدیریت دیتابیس )SQLرا در حالت تمرکز پایین (مثالً در حین چک کردن مرتب صفحهی فیسبوک) یاد بگیرید ،مدارهای زیادی را همزمان و به صورت تصادفی به کار میگیرید و لذا تقویت نورونهای مربوط به آن مهارت پیچیده به خوبی انجام نمیشود. اکنون یک قرن از آن زمانی میگذرد که آنتونین دالماس سرتیالنژ برای بار اول در مورد استفاده از ذهن مانند یک عدسی برای تمرکز حواس ،کتاب نوشت و طی این قرن ما از یک استعارهی زیبا 39 به توضیحی علمی و غیرشاعرانه رسیدهایم که مسئله را با توسل به فعالیت سلولهای پشتیبان توضیح میدهد.در نهایت این نتیجه را می توان گرفت: اگر میخواهید چیزهای سخت را به سرعت یاد بگیرید باید بدون حواسپرتی عمیقاً تمرکز کنید.به بیان دیگر یادگیری نوعی کار عمیق است. اگر به کار عمیق عادت داشته باشید ،یادگیری سیستمها و مهارتهای پیچیدهای که برای موفقیت در اقتصاد ما مورد نیاز است ،برایتان آسان خواهد بود.اما اگر توانایی کار عمیق نداشته باشید و آشفتگی سراسر زندگیتان را فرا گرفته باشد ،آنگاه نباید انتظار داشته باشید که یادگیری این مهارتها و سیستمها برایتان آسان باشد. کار عمیق به شما کمک میکند در سطح عالی تولید کنید آدام گرنت در سطح عالی تولید میکند.وقتی در سال 1122او را دیدم ،جوانترین استادی بود که در دانشکده بازرگانی وارتون در دانشگاه پنسیلوانیا کرسی گرفته بود.یک سال بعد وقتی نگارش این فصل را شروع کردم (و تازه داشتم به کرسی استادی خودم فکر میکردم) ،این ادعا تغییر کرد :او اکنون جوانترین استاد تمام وارتون است. دلیل اینکه گرنت تا این حد سریع پیشرفت کرد ،بسیار ساده بود :او تولید میکرد.در سال 1121 هفت مقاله منتشر کرد – تمام این مقاالت در ژورنالهای مهم چاپ شد.این سرعت برای حوزهی 40 او دیوانهکننده است (حوزهای که اساتید در آن به تنهایی یا در گروههای حرفهای کوچک کار میکنند و تیمهای بزرگ دانشجویان فوق دکتراها را برای کار تحقیقاتی در اختیار ندارند).در سال 1122این عدد به پنج تنزّل پیدا کرد.این عدد نیز هم چنان فوقالعاده است ،اما از معیارهای اخیر او پایینتر است.البته این کاهش مقاالت عذر موجهی داشت ،زیرا او طی همین سال کتابی به نام بده بستان 21را منتشر کرد که در آن برخی از تحقیقات او در مورد روابط در کسب و کار توضیح داده شده است.اگر بگوییم این کتاب موفق بوده است ،واقعاً آن را دستکم گرفتهایم.این کتاب راه خود را به جلد مجله نیویورک تایمز باز کرد و به یکی از پُرفروشترین کتابها تبدیل شد. وقتی گرنت در سال 1120استادتمام شد ،عالوه بر این کتاب پُرفروش ،بیش از شصت مقاله را با داوری همتا 22در نشریات مختلف چاپ کرده بود. مدتی پس از دیدن گرنت ،با در نظر داشتن مسیر دانشگاهی خودم ،نتوانستم جلوی خود را بگیرم و در مورد تولیدکنندگی از او سؤال نکنم.خوشبختانه او دوست داشت ایدههایش را در این رابطه به اشتراک بگذارد.معلوم شد گرنت زیاد به روش تولید در سطح عالی فکر میکند. هر چند تولیدکنندگی گرنت به عوامل زیادی بستگی دارد ،اما یک ایده وجود دارد که به نظر میرسد در روش او محوریت خاصی داشته باشد :جمع کردن کارهای ذهنی مهم اما دشوار به صورت بازههای طوالنی و بیوقفه.گرنت این فرآیند را در سطوح مختلفی انجام میدهد.او طی 10 Give and Take 11 Peer review 41 سال ،تدریس خود را در ترم پاییز انجام میدهد و در این دوره تمام تمرکزش روی تدریس خوب و در دسترس بودن برای دانشجویان است(.این روش جواب میدهد ،چون گرنت در حال حاضر باالترین رده را در میان اساتید وارتون دارد و چندین جایزه مختلف در زمینه تدریس برده است). او با جمع کردن تدریس خود در فصل پاییز ،میتواند در فصل بهار و تابستان تمرکزش را روی کار تحقیقاتی معطوف کند و این کار را با مزاحمت کمتری پیگیری کند. گرنت همچنین توجه خود را بر اساس در مقیاس کوچکتر نیز تقسیم میکند.او طی ترمی که به کار تحقیقاتی اختصاص داده است ،دورههایی دارد که درب اتاقش به روی دانشجویان و همکاران باز است و دورههایی نیز دارد که در آن تمام تمرکزش بدون مزاحمت روی یک کار تحقیقاتی است(.او معموالً نگارش مقاله علمی را به سه قسمت جداگانه تقسیم می کند :تحلیل داده ،نگارش پیشنویس کامل و ویرایش پیشنویس به متن قابل انتشار ).در این دورهها که ممکن است سه تا چهار روز طول بکشند ،او اغلب منشی خودکار ایمیل خود را روشن میکند تا اگر کسی ایمیلی فرستاد انتظار پاسخ نداشته باشد.او میگفت« :گاهی برخی همکارانم سردرگم میشوند.میگویند تو همین االن داخل دفترت هستی!» اما برای گرنت ایجاد انزوای کامل در راستای تکمیل کاری که در دست دارد ،امری ضروری است. حدس میزنم که آدام گرنت تعداد ساعات بیشتری را نسبت به یک استاد متوسط در مؤسسه تحقیقاتی برجسته (که معموالً اعضایش دچار اعتیاد کاری می شوند) سپری نمیکند ،اما با این وجود همچنان میتواند بیش از هر کس دیگری در این حوزه تولید کند.به نظر من رویکرد او نسبت به 42 تقسیمبندی زمانی به توضیح این تناقض کمک میکند.از آنجا که او کارش را در بازههای عمیق سازماندهی میکند ،میتوان گفت از این قانون تولیدکنندگی استفاده میکند و بیوقفه کار تولیدی با کیفیت = (زمان صرف شده) ( xعمق تمرکز) اگر به این فرمول باور داشته باشید ،عادت گرنت را درک خواهید کرد :او در هنگام کار عمق خود را بیشینه میکند و لذا نتایج حاصله در ازای هر واحد زمانی که صرف کار میکند نیز بیشینه میشود. این اولین بار نیست که من به این برداشت فرمولی از تولیدکنندگی برمیخورم.این فرمول را برای بار اول زمانی دیدم که در مورد کتاب دومم چطور یک دانشجوی نمره الف شویم تحقیق میکردم. طی این فرآیند تحقیق ،با بیش از پنجاه دانشجوی کارشناسی از برخی از بهترین دانشگاههای کشور مصاحبه کردم.چیزی که متوجه آن شدم این بود که بهترین دانشجویان اغلب کمتر از دانشجویان مطالعه میکردند که نمرات GPAپایینتری داشتند.یک توضیح برای این پدیده همین فرمول باال بود :دانشجویان برتر به نقش عمق در تولیدکنندگی پی برده و لذا از مسیر خارج شده و تمرکز خود را به ح?