مبانی جامعهشناسی (جزوه) PDF
Document Details
Uploaded by StrongerClimax
Lorestan University
Tags
Summary
این جزوه، مبانی جامعهشناسی را با تمرکز بر ساختار اجتماعی و رفتار اجتماعی انسان پوشش میدهد. جزوه به بررسی مفاهیم کلیدی و دیدگاههای مختلف در جامعهشناسی میپردازد. این جزوه میتواند به عنوان منبعی ارزشمند برای دانشجویان رشتههای علوم اجتماعی و مرتبط باشد.
Full Transcript
جزوۀ درس مبانی جامعهشناسی ( 6جلسه) جامعهشناسی چیست؟ بهعنوان یک تازهوارد در این زمینه ،ممکن است در ابتدا جامعهشناسی را مطالعۀ رفتار اجتماعی انسان بدانید.با این حال، همانطور که پیش میروید ،درک دقیقتری از جامعهشناسی بهعنوان مطالعۀ علمی ساخ...
جزوۀ درس مبانی جامعهشناسی ( 6جلسه) جامعهشناسی چیست؟ بهعنوان یک تازهوارد در این زمینه ،ممکن است در ابتدا جامعهشناسی را مطالعۀ رفتار اجتماعی انسان بدانید.با این حال، همانطور که پیش میروید ،درک دقیقتری از جامعهشناسی بهعنوان مطالعۀ علمی ساختار اجتماعی به دست خواهید آورد. جامعهشناسی همچنین ،بررسی و مطالعۀ واقعیتهاى اجتماعى است.جامعهشناسی مطالعۀ زندگی اجتماعی انسان ،گروهها و جوامع انسانی است. جامعهشناسی فلسفه نیست ،بلکه علم است؛ یک علمِ تجربی است و مفهومپردازیهای آن نیز تنها با ارجاع به واقعیتهای تجربی اعتبار مییابند ،و نه با فلسفهبافیهایی که پا بر زمین ندارند.جامعهشناسی ،روانشناسی نیز نیست که به شناخت روان و ویژگیهای فردی انسان بپردازد.جامعهشناسی در بطن خود میانرشتهای است و با دیگر حوزههای علوم انسانی و اجتماعی از جمله فلسفه ،روانشناسی ،علم سیاست ،تاریخ ،مردمشناسی و ...نزدیکی دارد.آموختن تفکر و بینش جامعهشناختی یعنی نگریستن از دیدگاهی کلیتر و وسیعتر ،و پروراندن نحوة نگرش و قوة تخیل نسبت به انسان و جامعه است. جامعهشناسی مطالعۀ زندگی اجتماعی انسان ،گروهها و جوامع انسانی است.کار یک جامعهشناس بسیار جذاب و گیراست چون موضوع مطالعۀ او رفتارهای خود ما در مقام موجودات اجتماعی است.دامنۀ مطالعات جامعهشناسی بسیار گسترده است و از تحلیل برخوردهای زودگذر عابران در خیابان تا پژوهش دربارة فرآیندهای اجتماعی جهانی را دربرمیگیرد.اکثر ما جهان را بر اساس سیمای آشنای زندگیهای خودمان مینگریم.جامعهشناسی بیانگر نیاز به داشتن دیدگاه بسیار وسیعتری به این پرسش است که چرا ما اینگونهایم که اکنون هستیم ،و چرا بدینگونه عمل میکنیم.جامعهشناسی به ما میآموزد که آنچه طبیعی ،اجتنابناپذیر ،خوب یا حقیقی میشماریم شاید چنین نباشد ،و اوضاع کنونی زندگی ما بهشدت تحت تأثیر نیروهای تاریخی و اجتماعی قرار دارد.فهم شیوههای ظریف اما پیچیده و ژرف نحوة انعکاس زمینههای وسیعتر اجتماعی و تجربی در زندگیهای فردی ما ،سنگ بنای نگرش جامعهشناختی است. چه چیزی در مورد جامعهشناسی منحصربهفرد است؟ جامعهشناسی دیدگاه خاص خود را دارد.دیدگاه جامعهشناختی هرگز بر فرد تمرکز نمیکند.روانشناسان ممکن است فرد را مطالعه کنند ،اما جامعهشناسان نه.نگاه از دریچۀ جامعهشناسی همیشه در سطح اجتماعی یا گروهی باقی میماند.جامعهشناسان بر رفتار افراد تمرکز نمیکنند ،بلکه بر الگوهای رفتاری مشترک اعضای یک گروه یا جامعه تمرکز میکنند.فردی که در خیابان است ممکن است رفتار انسان را با عبارات فردی یا شخصی توضیح دهد -مرد جوانی برای اثبات سرسختی خود به یک دارودسته خالفکار میپیوندد.زن از شوهرش طالق میگیرد تا تواناییهای خود را توسعه دهد.یک نوجوان برای فرار از افسردگی دست به خودکشی میزند. جامعهشناسان میکوشند که همین رویدادها را بدون تکیه بر عوامل شخصی توضیح دهند.آنها هنگام بررسی بزهکاری ،طالق یا خودکشی بهدنبال تبیینهای اجتماعی هستند تا شخصی.جامعهشناسان ممکن است رخدادهای مذکور را به شیوههای زیر تبیین کنند: مردان جوان به باندهای خالفکار میپیوندند زیرا جامعهشان به آنها آموخته که «مردانه» باشند. زنان بیشتر بهدلیل گرایش اجتماعی در جهت برابری جنسی طالق میگیرند. نوجوانان بهدلیل انتظارات گروه همساالن از عملکرد ،داراییهای مادی و ظاهر فیزیکی خودکشی میکنند. جامعهشناسان از یک مرد جوان ،یک زن متأهل یا یک نوجوان صحبت نمیکنند.آنها بر روی دستههایی از مردم تمرکز میکنند -مردان جوان ،زنان متأهل و نوجوانان. علوم اجتماعی علم اجتماعی شامل تعدادی رشته است که عموم ًا از آنها بهعنوان علوم اجتماعی یاد میکنیم.این رشتهها متفاوتاند ،اما بهاندازة کافی برای همپوشانی اشتراک دارند.توصیف علوم اجتماعی عمده در این جدول ارائه شده است. مثال توصیف علوم اجتماعی رابطۀ بین اشتغال زنان و بُعد جامعهشناسی رفتار اجتماعی انسان را از چشمانداز گروهی –نه از چشمانداز فردی -بررسی جامعهشناسی خانواده میکند و بر الگوهای روابط اجتماعی ،در ابتدا در جوامع مدرن ،تمرکز دارد. ماهیت خانواده در جوامع انسانشناسیْ فرهنگ ،باورهای مرسوم و ویژگیهای مادی گروهها را بررسی میکند.این انسانشناسی پیشانویسا علم اجتماعی بیشترین ارتباط را با جامعهشناسی دارد.با این حال ،انسانشناسان بر مطالعۀ جوامع پیشانویسا (جوامعی که از نوشتن استفاده نمیکنند) تمرکز میکنند.جامعهشناسان بر جوامع مدرن و صنعتی تمرکز دارند. تأثیر ترتیب تولد بر رشد روانشناسی فرآیندهای ذهنی و عاطفی انسان را بررسی میکند.در حالیکه جامعهشناسان بر روانشناسی عاطفی روی گروهها تمرکز میکنند ،روانشناسانْ رشد و عملکرد افراد را مطالعه میکنند. سطح درآمد ساالنۀ اقتصادْ مطالعۀ تولید ،توزیع و مصرف کاالها و خدمات است. اقتصاد خانوادههای آمریکایی رابطۀ بین طبقۀ اجتماعی علوم سیاسی سازمان ،ادارهکردن ،تاریخ و نظریۀ حکومت را بررسی میکند.برای مثال، علوم سیاسی خانواده با رفتار رأیدهی دانشمندان علوم سیاسی به الگوهای رأیدهی و مشارکت در احزاب سیاسی توجه دارند. ماهیت زندگی خانوادگی تاریخ به بررسی رویدادهای گذشته در جوامع بشری میپردازد.تاریخدانان عموماً بر تاریخ در جامعۀ استعماری روزنامهها ،اسناد تاریخی و تاریخ شفاهی بهعنوان منابع اطالعاتی تکیه میکنند. چگونه رفتار گروهی و رفتار فردی متفاوت است؟ جامعهشناسان فرض میکنند که روابط اجتماعی با ویژگیهای خاص افراد درگیر تعیین نمیشود.امیل دورکیم ،جامعهشناس پیشگام قرن نوزدهم ،به توسعۀ چشمانداز جامعهشناختی کمک کرد.برای مثال ،او استدالل کرد که ما سعی نمیکنیم برنز را بر حسب مواد جداگانۀ آن (سرب ،مس و قلع) توضیح دهیم.در عوض ،ما برنز را یک فلز کامالً جدید میدانیم که از ترکیب چندین فلز دیگر ایجاد شده است.ما حتی نمیتوانیم ویژگیهای برنز را از روی ویژگیهای مواد تشکیلدهندة آن پیشبینی کنیم.برای مثال ،برنز سخت است ،در حالیکه سرب ،مس و قلع نرم و انعطافپذیر هستند.اختالط تکتک اجزاء یک کل جدید با ویژگیهای جدید میسازد.دورکیم استدالل کرد که روند مشابهی در مورد گروههایی از مردم رخ میدهد.در واقع ،رفتار افراد در یک محیط گروهی را نمیتوان از روی خصوصیات شخصی آنها پیشبینی کرد.وقتی افراد دور هم جمع میشوند ،چیز جدیدی خلق میشود. چرا مردم همنوایی میکنند؟ اندازه گروهها از یک خانواده تا کل جامعه متغیر است.صرف نظر از اندازه ،همۀ گروهها همنوایی را تشویق میکنند.اعضای یک گروه به شیوههای مشابهی فکر ،احساس و رفتار میکنند.برای مثال ،آمریکاییها، روسها و نیجریهایها عادات غذایی ،لباسپوشیدن ،اعتقادات مذهبی و نگرشهایی نسبت به زندگی خانوادگی دارند که ویژگیهای گروهیشان را بازتاب میدهند.همنوایی در یک گروه تا حدی به این دلیل رخ میدهد که به اعضا آموزش داده شده است که برای شیوههای گروهی ارزش قائل شوند.اعضا معموالً تمایل دارند حتی زمانیکه ترجیحات شخصی آنها با گروهها یکسان نیست ،همنوایی کنند.برای مثال ،برخی از نوجوانان ،فقط برای به دست آوردن پذیرش گروهی ،سیگار کشیدن را آغاز میکنند.رفتار در یک گروه را نمیتوان بهسادگی از روی دانش در مورد اعضای آن پیشبینی کرد. تخیل جامعهشناختی چشمانداز جامعهشناختی ما را قادر میسازد تخیل جامعه شناختی را توسعه دهیم.یعنی دانستن اینکه نیروهای اجتماعی چگونه بر زندگی ما تأثیر میگذارند ،میتواند مانع از زندانیشدن ما در آن نیروها شود.سی رایت میلز ،جامعهشناس آمریکایی ،این استفاده شخصی از جامعهشناسی را تخیل جامعهشناختی نامید که یعنی توانایی افراد برای دیدن رابطه بین رویدادهای زندگی شخصیشان و رویدادهای جامعهشان. تخیل جامعهشناختی به ما کمک میکند تا تأثیرات رویدادها ،مانند فشارهای اجتماعی را که در مورد آن بحث شد ،بر زندگی روزمرهمان درک کنیم.با این درک ،ما در موقعیت بهتری برای تصمیمگیری خود هستیم تا اینکه صرفاً همنوانی کنیم.این آگاهی اجتماعی به ما این امکان را میدهد که روزنامه را با درک کاملتری از رویدادها بخوانیم.تخیل جامعهشناختی تفسیرهای رایج از رفتار اجتماعی انسان را زیر سوال می برد و خرد اجتماعی متعارف (ایدههایی که مردم تصور میکنند درست هستند) را به چالش میکشد. خاستگاههای جامعهشناسی جامعهشناسی علم نسبتاً جدیدی است.در اروپای اواخر قرن-نوزدهم در دورة تحوالت اجتماعی بزرگ شروع شد.اثرات اجتماعی و اقتصادی انقالب صنعتی و انقالب فرانسه تمام جنبههای زندگی را متأثر کردند.مردم از مزارع به زندگی کارخانهای نقل مکان کردند و حس اجتماع را از دست میدادند.تغییرات ناگهانی ،برخی از روشنفکران را مسحور و اندیشناک کرده بودند.آگوست کنت و دیگران شروع به دستوپنجه نرمکردن با ایدههایی برای بازگرداندن حس اجتماع و بازگرداندن نظم کردند.این ایدهها منجر به برآمدن علم جامعهشناسی شد. جامعهشناسی حوزههای گوناگونی دارد؛ از جمله جامعهشناسی دین ،جامعهشناسی پزشکی ،جامعهشناسی خانواده ،جامعهشناسی سیاسی ،جامعهشناسی فرهنگی ،جامعهشناسی هنر ،جامعهشناسی علم ،جامعهشناسی ورزش و حوزههای متنوع دیگر که رو به افزایشاند. نظریههای جامعهشناختی را میتوان در دو سطح جامعهشناسی کالن (مطالعۀ ساختارها و نهادهای اجتماعی) و جامعهشناسی خرد (مطالعۀ رفتارها و کنشها و تعامالت اجتماعی) تقسیمبندی کرد.نظریهها و رویکردهای اجتماعی و جامعهشناختی مختلف مبتنی بر سنتها و جهانبینیهای فلسفی متفاوتاند. زمینة تاریخی و اجتماعی شکلگیری جامعهشناسی همۀ حوزه های فکری عمیق ًا تحت تأثیر زمینههای اجتماعیشان شکل گرفتهاند.رشتۀ جامعهشناسی از دلِ آگاهی به این نکته که جوامع تغییر میکنند سربرآورد.مهمترین زمینهها و عوامل اجتماعی سدة نوزدهم و بیستم که بر تحول جامعهشناسی بیشترین اهمیت را داشتند عبارتاند از: انقالب صنعتی و رشد سرمایهداری :انقالب صنعتی در قرون هجدهم و نوزدهم و رشد سرمایهداری جوامع غربی را دگرگون کرد. انقالبهای سیاسی :یک رشته طوالنی از انقالبهای سیاسی که بهدنبال انقالب فرانسه در 1789پدیدار شد و در سراسر سدة نوزدهم ادامه داشتند ،مسائل و تغییراتی را در جوامع غربی به وجود آورد و توجه به مسئلۀ نظم اجتماعی را بهعنوان یک از نگرانیهای عمدة متفکران آن زمان درآورد. پیدایش سوسیالیسم :دگرگونیهایی فکری و سیاسی که هدفشان تصحیح زیادهرویهای نظام صنعتی و سرمایهداری است تحت عنوان سوسیالیسم مطرح شد.در واقع میتوان گفت نظریۀ جامعهشناسی بهعنوان واکنشی در برابر نظریۀ مارکسیستی بهطور خاص و نظریۀ سوسیالیستی بهطور عام ،ساخته و پرداخته شد. شهرگرایی و گسترش شهرها و زندگی شهری :در نتیجۀ انقالب صنعتی ،مردم به محیطهای شهری سرازیر شدند.ماهیت زندگی شهری و مسائل آن توجه بسیاری از جامعهشناسان اولیه را به خود جلب کرد.ویژگی نخستین مکتب عمدة جامعهشناسی آمریکایی ،یعنی مکتب شیکاگو ،بیشتر نگرانی دربارة زندگی شهری بود. دگرگونی مذهبی :تغییرات اجتماعی ناشی از انقالبهای سیاسی ،انقالب صنعتی و شهرگرایی اثر عمیقی بر باورهای مذهبی گذاشته بود.بسیاری از جامعهشناسان اولیه در محیطی مذهبی پرورش یافته بودند.دورکیم یکی از آثار عمدهاش را دربارة دین نوشت.بخش بزرگی از آثار وبر نیز به ادیان جهان اختصاص دارند. رشد علم :جامعهشناسان (بهویژه کنت و دورکیم و وبر) از همان آغاز به علم میاندیشیدند و بسیاری از آنها میخواستند وجهی علمی به جامعهشناسی بدهند. نقش نیرویهای فکری )1 :عصر روشنگری در اروپا و بهویژه در فرانسه :روشنگری دوره تحول فکری و دگرگونی چشمگیر در اندیشۀ فلسفی بود.از برجستهترین اندیشمندان عصر روشنگری مونتسکیو و روسو بودند.تأثیر روشنگری در نظریۀ جامعهشناسی بیشتر غیرمستقیم و منفی بود تا مستقیم و مثبت.به گفتۀ ایروینگ زایتلین، «جامعهشناسی بهعنوان واکنشی در برابر روشنگری تحول یافت».اندیشمندان عصر روشنگری تحت تأثیر دو جریان فکری بودند که عبارت اند از فلسفه و علمِ سدة هفدهم.فلسفۀ سدة هفدهم تحت تأثیر آثار رنه دکارت ،تامس هابز و جان الک شکل گرفته بود.تأکید این افراد بر ایجاد نظامهای فکری بزرگ ،عام و بسیار انتزاعی بود.اندیشمندان بعدی میخواستند تحقیق تجربی را با خِرد تلفیق کنند )2.واکنشهای محافظهکارانه در برابر روشنگری :افراطیترین صورت مخالفت با افکار روشنگری ،فلسفۀ کاتولیکی ضدانقالبی فرانسه بود که با افکار لویی دوبونالد و ژوزف دومِیستر مشخص میشود.دوبونالد با هر چیزی که خواسته باشد نهادهایی سنتی همچون پدرساالری ،خانوادة تکهمسری ،سلطنت و کلیسای کاتولیک را تضعیف کند مخالف بود.آنها نوعی محافظهکاری داشتند. محافظهکاران از هرگونه اغتشاش بیزار بوده و در پی نگهداشت نظم موجود بودند.آنها بر نظم اجتماعی تأکید میکردند. پیشگامان مهم جامعهشناسی آگوست کنت آگوست کنت ( ،)1857-1798به عنوان پدر جامعهشناسی شناخته میشود.نگرانی اصلی کنت بهبود جامعه بود.کنت بر این باور بود که اگر جوامع بخواهند پیشرفت کنند ،رفتار اجتماعی باید بهصورت علمی مطالعه شود.از آنجاییکه علمی در مورد جامعه وجود نداشت ،کنت تالش کرد تا خودش یکی را ایجاد کند.او اصطالح جامعهشناسی را برای توصیف این علم وضع کرد.کنت جامعهشناسی را آخرین علم در زنجیره تکامل علوم تلقی میکرد.از نظر او ،جامعهشناسی مهمترین و پیچیدهترین علم در میان همه علوم بود. کنت می خواست از مشاهدة علمی در مطالعۀ رفتار اجتماعی استفاده کند.او این را اثباتگرایی نامید.منظور او این بود که جامعهشناسی باید علمی مبتنی بر دانشی باشد که بتوانیم نسبت به آن یقین یابیم یا مطمئن شویم.کنت همچنین بین ایستاییشناسی اجتماعی (مطالعۀ ثبات و نظم اجتماعی) و پویاییشناسی اجتماعی (مطالعۀ تغییرات اجتماعی) تمایز قائل شد.این تمایز بین ثبات اجتماعی و تغییر اجتماعی در مرکز جامعهشناسی مدرن باقی مانده است.کنت نظریات خود را در کتابی با عنوان فلسفۀ اثباتی منتشر کرد.اعتقاد او به اینکه جامعهشناسی میتوانست از رویههای علمی استفاده کند و پیشرفت اجتماعی را ارتقا دهد ،بهطور گسترده توسط سایر دانشوران اروپایی پذیرفته شد. هربرت اسپنسر هربرت اسپنسر ( )1903-1820برای توضیح ثبات اجتماعی ،جامعه را با بدن انسان مقایسه کرد.او توضیح داد که ،مثل یک بدن ،یک جامعه از اجزایی تشکیل شده است که با هم کار میکنند تا خوشبختی و بقای آن را ارتقا دهند.افراد دارای مغز، معده ،سیستم عصبی ،اندام هستند.جوامع دارای اقتصاد ،مذهب ،دولت ،خانواده هستند.همانطور که چشم و قلب در عملکرد بدن انسان نقش اساسی دارند ،نهادهای مذهبی و آموزشی نیز برای عملکرد یک جامعه حیاتیاند. اسپنسر همچنین نظریهای در باب تغییر اجتماعی با عنوان داروینیسم اجتماعی ارائه کرد که مبتنی بر نظریۀ تکامل چارلز داروین است.اسپنسر فکر میکرد که تغییر اجتماعی تکاملی منجر به پیشرفت میشود -به شرطیکه افراد دخالت نکنند.اگر انتخاب اجتماعی طبیعی به حال خود رها شود ،بقای شایستهترین جامعه را تضمین میکند.بر این اساس ،اسپنسر با اصالح اجتماعی مخالفت میکرد زیرا آن در فرایند انتخاب دخالت میکرد.او نوشت که فقرا سزاوار فقیر بودن و ثروتمندان سزاوار ثروتمند شدن هستند.جامعه از اینکه به افراد اجازه میدهد تا سطح طبقه اجتماعیشان را بدون کمک یا مانع بیرونی بیابند ،سود میبرد. مداخله عمومی و دولتی در وجود فقر -یا نتیجۀ هر فرآیند طبیعی دیگر -برای جامعه مضر است. کارل مارکس کارل مارکس ( ،)1883-1818نسبت به فقر و نابرابری که طبقۀ کارگر روزگار او از آن رنج میبرد ،بسیار نگران بود.زندگی او با این اصل هدایت میشد که دانشمندان اجتماعی باید سعی کنند جهان را تغییر دهند نه اینکه صرفاً آن را مطالعه کنند. دوست و همکار مارکس ،فردریش انگلس ،به نگارش ایدههای مارکس کمک کرد. مارکس چندین طبقه اجتماعی را در جامعۀ صنعتی قرننوزدهمی شناسایی کرد.در میان آنها کشاورزان ،خدمتکاران، کارگران کارخانهها ،صنعتگران ،صاحبان مشاغل کوچک ،و سرمایهداران پولدار بودند.او پیشبینی کرد که زمانی همۀ جوامع صنعتی تنها شامل دو طبقه اجتماعی میشوند :بورژوازی و پرولتاریا.بورژوازی آنهاییاند که ابزار تولید ثروت در جامعۀ صنعتی (مثالً کارخانه ها و تجهیزات) را در اختیار دارند.ابزار تولید ثروت را سرمایه مینامند.بنابراین ،صاحبان آنها را سرمایهدار نیز مینامند.پرولتاریا برای بورژوازی کار میکند و آنقدری مزد میگیرد که زنده بماند. برای مارکس ،کلید گشودن تاریخ ،تضاد طبقاتی بود -برخوردی بین بورژوازی ،که ابزار تولید ثروت را کنترل میکرد ،و پرولتاریا ،که برای آنها کار میکرد.همانطور که بردگان بردهداران را سرنگون کردند ،کارگران مزدبگیر نیز از سرمایهداران پیشی خواهند گرفت.از این تضاد ،جامعهای بیطبقه (کمونیستی) بیرون میآید -جامعهای که در آن پرولتاریای بیقدرت وجود نخواهد داشت. مارکس متقاعد شده بود که انقالب برنامهریزیشده می تواند تغییر از سرمایهداری به کمونیسم را سرعت بخشد.هدف سیاسی او تبیین طرز کار سرمایهداری بهمنظور تسریع سقوط آن از طریق انقالب بود.اگرچه ،او معتقد بود که در هر صورت سرمایهداری در نهایت خود-ویران خواهد شد. امیل دورکیم امیل دورکیم ( )1917–1858تالش کرد قوانین علمی جامعه را به شیوهای دقیق پایهگذاری کند و موضوع جامعهشناسی را تخصصی کند.جامعهشناسی نه فهم متعارف است ،نه فلسفه ،و نه روانشناسی.از نظر دورکیم ،علم جامعهشناسی واقعیت اجتماعی را بررسی میکند.واقعیتهای اجتماعی از نظر او« :شیوههای رفتار ،تفکر و احساس که نسبت به فرد بیرونیاند و از نیروی فشاری برخوردارند که فرد را به راههای دلخواهشان میکشانند».پس واقعیت اجتماعی امری بیرونی است که خودش را بر فرد تحمیل میکند. بهگفتۀ دورکیم ،جامعه به دلیل وفاق یا توافق گسترده میان اعضای یک جامعه وجود دارد.در دوران پیشاصنعتی ،جوامع مبتنی بر چیزی بودند که جامعهشناسان آن را همبستگی مکانیکی مینامند.در این جوامع ،وفاق گستردهای در مورد ارزشها و باورها، فشارهای اجتماعی شدید برای همنوایی ،و وابستگی به سنت و خانواده وجود داشت.در مقابل ،جوامع صنعتی مبتنی بر همبستگی ارگانیک هستند -وابستگی متقابل اجتماعی مبتنی بر شبکهای از نقشهای بسیار تخصصی.این نقشهای تخصصی اعضای یک جامعه را برای کاالها و خدمات به یکدیگر وابسته میکند.به عنوان مثال ،مردم به جای خودکفایی ،به بانکداران نیاز دارند و بانکداران به مشتریان نیاز دارند. او بر همبستگی و نظم و جامعۀ بهمثابۀ یک نظام تأکید دارد.دورکیم در فهم جامعه رویکردی اساساً جمعگرا دارد که دربرگیرندة شکلهای مختلف «همبستگی» است.همبستگی ،در جوامع مختلف ،درست مثل یک «چسب اجتماعی» عمل میکند.سه تحقیق اصلی او (دربارة تقسیمکار اجتماعی ،خودکشی ،و صور بنیانی حیات دینی) دربارة همبستگی اجتماعیاند. او ابتدا استفاده از تکنیکهای آماری در تحقیق نوآورانهاش دربارة خودکشی را معرفی کرد.در آن مطالعه ،دورکیم نشان داد که خودکشی بیشتر از افرادی که بهتنهایی عمل میکنند را در برمیگیرد و میزان خودکشی بر اساس ویژگیهای گروهی متفاوت است.دورکیم نشان داد که رفتار اجتماعی انسان باید به جای عوامل روانشناختی با عوامل اجتماعی تبیین شود. ماکس وبر ماکس وبر ( )1920-1864میگفت که انسانها بر اساس فهم خودشان از یک موقعیت عمل میکنند.بنابراین ،جامعهشناسان باید معانی شخصی ،ارزشها ،باورها ،و نگرشهای زیربنای رفتار اجتماعی انسان را کشف کنند.وبر معتقد بود که فهم مقاصد شخصی افراد در گروهها میتواند به بهترین وجه از طریق روش فرشتهن انجام شود -فهم رفتار اجتماعی دیگران توسط قرار دادن خودتان بهطور ذهنی در جایگاه آنها.قرار دادن خودتان در «کفش» دیگران به شما اجازه میدهد که موقتاً ارزشهایتان را کنار بگذارید و چیزها را از نقطهنظر متفاوتی ببینید. وبر همچنین عقالنیشدن را بهعنوان یک تأثیر کلیدی در تغییر از یک جامعۀ پیشاصنعتی به یک جامعۀ صنعتی تشخیص داد. عقالنیشدن ذهنیتی است که بر استفاده از دانش ،عقل ،و برنامهریزی تأکید دارد.این تغییری را نسبت به سنت ،عواطف ،و خرافات جامعۀ پیشاصنعتی نشان داد.برای مثال ،کشاورزی به جای اعتقاد به شانس ،سرنوشت ،یا جادو بر اساس علم استوار شد.با تأکید بر عقالنیت و عینیت ،وبر تکنیکهای تحقیقی را معرفی کرد که به جلوگیری از اثرگذاری نابجای سوگیریهای شخصی بر نتایج تحقیقات جامعهشناختی کمک کردند. چشماندازهای نظری عمده در جامعهشناسی جامعهشناسی دارای سه چشمانداز نظری فراگیر است :کارکردگرایی ،نظریۀ تضاد و تعاملگرایی نمادین.هر یک از این چشماندازها نگرش متفاوتی به رفتار اجتماعی انسان ارائه میکنند.استفادة انحصاری از هر یک از آنها مانع از دیدن جنبههای دیگر رفتار اجتماعی ما میشود.با این حال ،هر سه چشمانداز با هم به ما امکان میدهند بیشتر ابعاد مهم رفتار اجتماعی انسان را ببینیم. کارکردگرایی کارکردگرایی بر مشارکت و سهم (کارکرد) هر بخش از جامعه تأکید دارد.به عنوان مثال ،خانواده ،اقتصاد ،و مذهب «بخشهایی» از یک جامعهاند.خانواده با فراهم کردن تولید مثل و مراقبت از اعضای جدید خود به جامعه کمک میکند. اقتصاد از طریق تولید ،توزیع ،و مصرف کاالها و خدمات کمک میکند.دین با تأکید بر باورها و اعمال مربوط به امور مقدس کمک میکند. کارکردگرایی چگونه تغییر اجتماعی را توضیح میدهد؟ کارکردگرایان بخشهای یک جامعه را بهعنوان یک کل یکپارچه میبینند.تغییر در بخشی از جامعه منجر به تغییر در بخشهای دیگر میشود.برای مثال ،یک تغییر عمده در اقتصاد ممکن است خانواده را تغییر دهد -که دقیقاً چیزی است که در نتیجۀ انقالب صنعتی اتفاق افتاد.پیش از انقالب صنعتی، زمانیکه بیشتر مردم از طریق کشاورزی زندگیشان را میگذراندند ،یک نیروی کار بزرگ مزرعه مورد نیاز بود.خانواده ها با داشتن فرزندان بسیار این نیاز را برآورده کردند.با پیشرفت صنعتی شدن ،این نیاز ناپدید شد ،و خانوادههای کوچکتر به هنجار تبدیل شدند. کارکردگرایی فرض میکند که جوامع پس از وقوع برخی تحوالت تمایل دارند به حالت ثبات بازگردند.یک جامعه ممکن است در طول زمان تغییر کند ،اما کارکردگرایان بر این باورند که به حالت پایدار باز خواهد گشت.این کار را با تغییر به شیوهای انجام میدهد که جامعه شبیه آنچه قبال بوده است ،شود. آیا تمام کارکردها تأثیر مثبتی دارند؟ بیشتر جنبههای یک جامعه برای ارتقای بقا و رفاه یک جامعه وجود دارد.به این دلیل است که همۀ جوامع پیچیده دارای اقتصاد ،خانواده ،دولت ،و دین هستند.اگر این عناصر به خوشبختی و بقای جامعه کمک نمیکردند ،از بین میرفتند. به یاد بیاورید که یک کارکرد ،مشارکتی است که توسط بخشی از جامعه انجام میشود.به گفتۀ رابرت مرتون ،دو نوع کارکرد وجود دارد.کارکردهای آشکار از پیش تعیینشده و شناختهشدهاند.کارکردهای پنهان از پیش تعییننشده و ناشناختهاند.برای مثال ،یکی از کارکردهای آشکار مدرسه ،آموزش مهارتهای ریاضی است.یک کارکرد پنهان (و مثبت) مدارس رشد و توسعۀ دوستیهای نزدیک است. همه عناصر یک جامعه سهم مثبتی ندارند.عناصری که پیامدهای منفی دارند باعث کژکارکرد میشوند.برای مثال، کژکارکردهای بوروکراسیها شامل سختگیری ،عدم بهرهوری ،وغیرشخصیبودن است.هنگامیکه برای ثبتنام خودرو یا دریافت گواهینامۀ رانندگیتان به بخش وسایل نقلیه موتوری میروید ،فروشنده ممکن است با شما مثل یک «عدد» رفتار کند نه بهعنوان یک فرد.شما انعطافناپذیری و غیرشخصی بودن بوروکراتیک او را دوست ندارید. کارکردگرایی ارزشها را چگونه میبیند؟ در نهایت ،بر اساس کارکردگرایی ،اجماعی بر ارزشها وجود دارد.برای مثال ،بیشتر آمریکاییها در مورد مطلوبیت دموکراسی ،موفقیت ،و فرصتهای برابر توافق دارند.کارکردگرایان میگویند که این وفاقِ ارزشها درجۀ باالی همکاری موجود در هر جامعه را توضیح میدهد. چشمانداز تضاد چشمانداز تضاد بر تضاد ،رقابت ،تغییر ،و محدودیت در درون یک جامعه تأکید دارد.وقتی کارکردگرایی را بفهمید ،فهم چشمانداز تضاد آسانتر است ،زیرا مفروضات پشت این دو چشمانداز برعکس یکدیگر هستند. نقش تضاد و محدودیت چیست؟ کارکردگرایان یک توافق اساسی در مورد ارزشها در یک جامعه میبینند.این امر باعث میشود که آنها بر راههای همکاری افراد برای رسیدن به اهداف مشترک تأکید کنند.در مقابل ،چشمانداز تضاد بر اختالفات بین گروههای مختلف در یک جامعه یا بین جوامع تمرکز دارد.گروهها و جوامع در تالش برای حفظ و ارتقای ارزشها و منافع خاص خودشان با یکدیگر رقابت میکنند. پس حامیان چشمانداز تضاد ،زیستن اجتماعی را یک مسابقه میبینند.پرسش اصلی آنها این است که «کی چی به دست میآورد؟» آنهایی که بیشترین قدرت را دارند -توانایی کنترل رفتار دیگران -کسانیاند که بیشترین سهم را از هر چیزی که در یک جامعه ارزشمند تلقی میشود را به دست میآورند.کسانی که بیشترین قدرت را دارند ،بیشترین ثروت ،اعتبار و امتیازات را دارند.از آنجاییکه برخی از گروهها قدرت بیشتری نسبت به دیگران دارند ،قادر هستند که کمقدرتان را وادار، یا محدود ،کنند. چشمانداز تضاد چگونه تغییر اجتماعی را توضیح میدهد؟ گروههای متضاد بسیاری در یک جامعه وجود دارند.با تغییر موازنۀ قدرت در میان این گروهها ،تغییر رخ میدهد.به عنوان مثال ،جنبش زنان در تالش است تا توازن قدرت بین زن و مرد را تغییر دهد.با پیشرفت این جنبش ،شاهد تعداد بیشتری از زنان در مشاغلی هستیم که زمانی محدود به مردان بود.زنان بیشتری در تجارت ،سیاست ،پزشکی و قانون تصمیم میگیرند یا تأثیر میگذارند.از جهات دیگری نیز روابط جنسیتی در حال تغییر هستند.زنان بیشتری تصمیم میگیرند مجرد بمانند ،بعداً در زندگی ازدواج کنند ،فرزندان کمتری داشته باشند ،و وظایف خانوار را با شوهرانشان تقسیم کنند.بر طیق چشمانداز تضاد ،این تغییرات نتیجۀ افزایش قدرت در میان زنان است. کدام چشمانداز بهتر است؟ هیچ چشمانداز نظری «بهتری» وجود ندارد.هر چشمانداز حوزههای مشخصی از زندگی اجتماعی را برجسته میکند.مزایای یک چشمانداز ،معایب چشمانداز دیگر هستند.کارکردگرایی بیشتر وفاق ،ثبات و همکاری در درون یک جامعه را توضیح میدهد.چشمانداز تضاد بیشتر محدودیت ،تضاد و تغییر را توضیح میدهد. تعاملگرایی نمادین هم کارکردگرایی و هم نظریۀ تضاد با واحدهای اجتماعی بزرگ ،مانند اقتصاد ،و فرآیندهای اجتماعی گسترده ،مانند تضاد میان طبقات اجتماعی ،سروکار دارند.در پایان قرن نوزدهم ،برخی از جامعهشناسان شروع به تغییر رویکردشان در مطالعۀ جامعه کردند.آنها به جای تمرکز بر ساختارهای اجتماعی بزرگ ،شروع به بازشناسی اهمیت راههای تعامل مردم کردند.دو جامعهشناس ،چارلز هورتون کولی و جورج هربرت مید ،این بینش را بسط دادند که گروهها تنها به این دلیل وجود دارند که اعضای آنها بر رفتار یکدیگر تأثیر میگذارند.به طور خالصه ،این جامعهشناسان اولیه آمریکایی تعاملگرایی نمادین را ایجاد کردند ،چشماندازی که بر تعامل واقعی بین مردم تمرکز دارد. اهمیت نمادها در تعاملگرایی نمادین چیست؟ برای فهم تعاملگرایی اجتماعی ،الزم است که ابتدا در مورد نمادها صحبت کنیم.نماد چیزی است که برای بازنمایی چیز دیگری انتخاب میشود.ممکن است یک شی ،یک کلمه ،یک ژست، یک حالت چهره ،یک صدا باشد.نماد چیزی مشاهدهپذیر است که اغلب چیزی را بازنمایی میکند که مشاهدهپذیر نیست، چیزی که انتزاعی است.برای مثال ،پرچم ایران به عنوان نماد ایران استفاده میشود. معنای یک نماد با ویژگیهای فیزیکی خودش تعیین نمیشود.کسانی که نمادها را میآفرینند و استفاده میکنند ،معانی را به آنها اختصاص می دهند.اگر افراد در یک گروه معانی یکسانی را برای یک نماد مشخص به اشتراک نگذارند ،سردرگمی ایجاد میشود.برای مثال ،اگر برخی از مردم چراغ قرمز چراغ راهنمایی را به معنای رفتن و برخی دیگر آن را به معنای توقف تفسیر کنند ،منجر به هرجومرج میشود. اهمیت نمادهای مشترک در تعریف رسمی تعاملگرایی نمادین منعکس شده است.این چشمانداز نظری است که بر تعامل بین ال درکشده. مردم تمرکز میکند -تعامل مبتنی بر نمادهای متقاب ً مفروضات اساسی تعاملگرایی نمادین چیست؟ هربرت بلومر ،که اصطالح تعاملگرایی نمادین را وضع کرد ،سه فرض اصلی را برای این چشمانداز مطرح کرد: نخست ،بر اساس تعاملگرایی نمادین ،ما معنای یک نماد را از طریقی که ما واکنش دیگران به آن را میبینیم - میآموزیم.برای مثال ،نوازندگان آمریکایی در آمریکای التین سریع متوجه میشوند که وقتی حضار در پایان یک اجرا سوت میزنند ،ابراز نارضایتی میکنند.بهعبارتیدیگر ،سوت زدن آنها نماد نارضایتی است ،همانطور که هو کردن در ایاالت متحده چنین است. دوم ،هنگامی که معانی نمادها را یاد گرفتیم ،رفتار (تعامل) خودمان را بر مبنای آنها قرار میدهیم.اکنون که - نوازندگان آموختهاند که سوت زدن نمادی از پاسخ منفی است ،اگر جماعت شروع به سوت زدن کنند ،قطع ًا از اجرای موسیقی خودداری خواهند کرد(.آنها احتماالً در ایاالت متحده پاسخ مخالفی خواهند داشت ،جاییکه نماد سوت زدن معنای بسیار متفاوتی دارد). در نهایت ،ما معانی نمادها را به کار میبریم تا تصور کنیم که دیگران چگونه به رفتار ما پاسخ خواهند داد.از طریق - این قابلیت ،ما میتوانیم «مکالمههای درونی» با خودمان داشته باشیم.این مکالمات ما را قادر میسازد تا قبل از اینکه دست به عمل بزنیم ،تصور کنیم که دیگران چگونه به ما پاسخ خواهند داد.این حیاتی است زیرا ما بر اساس رفتاری که فکر میکنیم دیگران از ما انتظار دارند و ما از دیگران انتظار داریم ،تعامالتمان را با مردم هدایت میکنیم.در ضمن این دیگران هم مکالماتهای درونی دارند.بنابراین تعامل (عمل کردن بر یکدیگر) که در پی میآید تعامل نمادین است. مفروضات چشماندازهای نظری عمده کارکردگرایی چشمانداز تضاد تعاملگرایی نمادین .1جامعه یک کل نسبتاً یکپارچه است. .1یک جامعه در همهجا ناهماهنگی و تضاد .1تفسیرهای مردم از نمادها بر اساس معانی است که از .2جامعه به ثبات نسبی میل میکند. را تجربه میکند. دیگران میآموزند. .3بیشتر جنبههای یک جامعه به سعادت و .2یک جامعه پیوسته در معرض تغییر است. .2افراد تعامل خود را بر اساس تفاسیرهایشان از نمادها قرار بقای جامعه کمک میکنند. .3جامعه مستلزم محدودیت و اجبار برخی از میدهند. .4جامعه متکی بر وفاق اعضای خودش اعضا توسط دیگران است. .3نمادها به افراد اجازه میدهند مکالمات درونی داشته است. باشند.بنابراین ،آنها میتوانند تعاملشان را با رفتاری که فکر میکنند دیگران از آنها انتظار دارند و رفتاری که از دیگران انتظار دارند تنظیم کنند. فرهنگ و جامعه فرهنگ شامل معرفت ،زبان ،ارزشها ،رسوم و اشیاء فیزیکی است که از نسلی به نسل دیگر در میان اعضای یک گروه منتقل می شود.از جنبه مادی ،فرهنگ ایاالت متحده شامل اشیاء فیزیکی مانند آسمانخراشها ،رستورانهای فست فود ،تلفنهای همراه و اتوموبیلها میشود.از جنبه غیرمادی ،فرهنگ آمریکایی شامل باورها ،قواعد ،رسوم ،نظامهای خانوادگی و اقتصاد سرمایهدارانه است. فرهنگ به توضیح رفتار اجتماعی انسان کمک میکند.آنچه مردم انجام میدهند و نمیدهند ،آنچه را که دوست دارند و دوست ندارند ،آنچه را که باور دارند و باور ندارند ،و آنچه را که برایش ارزش قائلاند و به حساب نمیآورند ،همه بر اساس فرهنگاند.فرهنگ طرح و دستور کاری را فراهم میکند که افراد در جامعه از آن برای هدایت روابط خود با دیگران استفاده میکنند. فرهنگ و جامعه بهشدت درهمتنیدهاند.یکی بدون دیگری نمیتواند وجود داشته باشد ،اما آنها یکسان نیستند.جامعه مجموعهای از مردم است که در یک قلمروی مشخص زندگی میکنند و در یک فرهنگ مشترک مشارکت دارند.فرهنگ یعنی شیوة کلی زندگی جامعه. پس ،رفتار انسان مبتنی بر فرهنگ است.از آنجایی که مردم با دانستن فرهنگشان به دنیا نمیآیند ،رفتار فرهنگی انسان باید آموخته شود. فرهنگ و وراثت غرایز الگوهای رفتاریای هستند که بهطور ژنتیکی به ارث میرسند.حیوانات ،بهویژه حشرات ،برای بقا بهشدت به غرایز وابستهاند.در مقابل ،نوزادان انسان نمیتوانند تنها بر اساس غرایز بقا بیابند.برای حل مسائلی که انسانها با آنها مواجهاند ،غرایز کافی نیستند. چرا در تعیین رفتار انسان ،فرهنگ مهمتر از غریزه است؟ اگر انسانها تنها توسط غرایز کنترل میشدند ،همه آنها در مواجهه با آن غرایز یکسان رفتار میکردند.برای مثال ،اگر زنان برای مادریکردن یک غریزه میداشتند ،پس همه زنان بچه میخواهند و همه زنان فرزندان خود را دوست دارند و از آنها محافظت میکنند.در واقع ،برخی از زنان نمیخواهند بچه داشته باشند و برخی از زنانی که بچه میآورند از فرزندانشان سوءاستفاده میکنند یا آنها را رها میکنند. بدون غرایز برای تحمیل و تعیین نوع سرپناه برای ساختن ،نوع غذا برای خوردن ،زمان سال برای بچهدار شدن ،یا زمان جفتگیری ،انسانها مجبورند شیوههای تفکر ،احساس و رفتار خاص خودشان را بیافرینند و بیاموزند.حتی برای برآوردن نیازهای اساسی مانند نیازهای تولید مثل ،غذا و بقا ،انسانها به فرهنگی که خلق کردهاند متکیاند. وراثت چگونه بر رفتار تأثیر میگذارد؟ البته فرهنگ تنها عامل موثر بر رفتار انسان نیست.وراثت ژنتیکی نیز نقشی ایفا میکند.برای مثال ،ممکن است شنیده باشید که مردم در مورد اینکه چقدر شخصیت نتیجۀ وراثت و چقدر محصول محیط است ،بحث میکنند(.گاهیاوقات این را بحث «طبیعت در برابر تربیت» 1مینامند).با استفاده از مطالعات روی دوقلوهای همسان ،پژوهشگران دریافتهاند که حدود نیمی از ویژگیهای شخصیتی شما توسط آرایش ژنتیکی و حدود نیمی از آنها توسط عوامل محیطی تعیین میشوند. عالوه بر این ،انسانها دارای واکنشهای غیرارادیاند -واکنشهای ساده و بهطور بیولوژیکی بهارثرسیده و خودکار به محرکهای فیزیکی.برای مثال ،یک نوزاد انسان هنگام نیشگونگرفتن میگرید؛ مردمک چشم در نور شدید منقبض میشود. اما ،باید بدانید که ویژگیهای شخصیتی ،واکنشهای غیرارادی و کششها که بهطور ژنتیکی به ارث میرسند ،رفتار اجتماعی انسان را کنترل نمیکنند.فرهنگ بروز این مشخصههای زیستشناختی را جهت میدهد.برای مثال ،به پسران در برخی از فرهنگهای بومی آمریکا آموزش داده میشود که در پاسخ به درد گریه نکنند.این بسیار متفاوت از پسران در فرهنگ یهودی و ایتالیایی است که به آنها آموزش داده میشود که به ناراحتی جسمی توجه بیشتری داشته باشند و آن را آشکارتر بیان کنند. زیستشناسی اجتماعی زیستشناسی اجتماعی مطالعه اساس زیستشناختی رفتار انسان است.این ،نظریه انتخاب طبیعی داروین را با ژنتیک مدرن ترکیب میکند. زیستشناسان اجتماعی چگونه رفتار انسان را میبینند؟ بر اساس نظریۀ تکامل داروین ،موجودات زنده از طریق انتخاب طبیعی تکامل مییابند.گیاهان و حیواناتی که بهبهترینوجه برای یک محیط مناسباند زنده میمانند و تولید مثل میکنند ،در حالی که بقیه از بین میروند.زیستشناسان اجتماعی فرض میکنند که رفتارهایی که بهبهترینوجه به افراد کمک میکنند ،مبتنی بر اساس زیستشناختیاند و در کد ژنتیکی منتقل میشوند.رفتارهایی که در بقای گونههای انسانی سهیماند عبارتاند از محبت و مراقبت والدینی ،دوستی ،تولید مثل جنسی و آموزش کودکان. 1 nature versus nurture زیستشناسان اجتماعی بین انسان و حیوانات مرز خیلی مشخصی قائل نیستند.آنها ادعا میکنند که حیوانات نیز بر اساس دانش عمل میکنند -مانند زمانیکه بابونها از چوبهای بلند استفاده میکنند تا برای وعدة غذاییشان مورچهها را از النۀ مورچه بیرون بکشند.به ادعای زیستشناسان اجتماعی ،بسیاری از حیوانات نوعی از هوش را نشان میدهند که سابق ًا تصور میشد منحصر به انسان است ،مانند توانایی استفاده از زبان. برخی از انتقادات به زیستشناسی اجتماعی چیست؟ انتقاد عمده از زیستشناسی اجتماعی این است که اهمیتی که به ژنتیک داده میشود میتواند بهعنوان توجیهی برای برچسب زدن نژادهای خاص بهعنوان برتر یا پستتر مورد استفاده قرار گیرد.منتقدان زیستشناسی اجتماعی همچنین خاطرنشان میکنند که گوناگونی زیادی در جوامع در سرتاسر جهان وجود دارد و به همین دلیل نمیتوان رفتار انسان را بر اساس زمینههای کامالً زیستشناختی توضیح داد.آنها معتقدند که ظرفیت استفاده از زبان منحصر به انسان است و انسانها یک زندگی اجتماعی ایجاد کردهاند که فراتر از آن چیزی است که وراثت بهتنهایی میتواند انجام دهد.تعداد فزایندهای از جامعهشناسان بر این باورند که ژنها با فرهنگ به شیوهای پیچیده کار میکنند تا سرشت انسان و زندگی اجتماعی را شکل دهند و محدود کنند. نمادها ،زبان و فرهنگ اگر قرار است فرهنگ منتقل شود ،باید توسط هر نسل از نو آموخته شود.ایجاد و انتقال فرهنگ کامالً به استفاده از نمادها وابسته است.قویترین نمادها آنهاییاند که زبان را میسازند. نمادها چیستند؟ نمادها چیزهایی هستند که جای چیز دیگری قرار میگیرند یا بازنماییشان میکنند. نمادها از اشیاء فیزیکی گرفته تا صداها ،بوها و مزهها متفاوتاند.معنای نماد مبتنی بر مشخصههای فیزیکی نیست.برای مثال، چیز بهطور طبیعی خوشایندی در مورد صدای ایجادشده توسط دستها که با صدای بلند به هم زده میشوند ،وجود ندارد.در ایاالت متحده کفزدن و هلهله موجب دلگرمی یک سرگرمکننده ،یک سیاستمدار یا یک ورزشکار دبیرستانی میشود ،اما در آمریکای التین همین صدا بهمعنای عدم تأیید است.پرچم مؤتلفه [ایاالت موتلفۀ آمریکا در قرن نوزدهم] که نشاندهنده ظلم برای بسیاری از آمریکاییهای آفریقاییتبار و یک میراث فرهنگی افتخارآمیز برای بسیاری از سفیدپوستان جنوبی است، نمادی با معانی مختلف مالزم با آن است. زبان و فرهنگ چگونه به هم مرتبط هستند؟ زبانْ انسان را از محدودیتهای زمان و مکان میرهاند و به ما امکان ایجاد فرهنگ میدهد.انسانها با مجهزشدن به زبان میتوانند تجربهها ،ایدهها و دانش خود را به دیگران منتقل کنند.اگرچه ممکن است زمان ببرد و الزم به تکرار باشد ،اما میتوان به کودکان خطرات آتش و ارتفاع را بدون سوختن یا پایین افتادن از پلهها آموزش داد.این فرآیند یادگیری اجتماعی البته در مورد سایر الگوهای فرهنگی مانند غذاخوردن ،نشاندادن میهندوستی ،یا ماندن در کالس نیز صدق میکند. هنجارها و ارزشها هنجارها و ارزشها دو جزء اساسی فرهنگ هستند.چند نوع هنجار وجود دارد؛ شیوههای قومی ،رسوم اخالقی ،و قوانین. مجازات برای تشویق همنوایی با هنجارها استفاده میشوند.ارزشها ،گستردهترین ایدههای فرهنگی ،اساس هنجارها را شکل میدهند. هنجارها :قواعدی که بر اساس آنها زندگی میکنیم اگر بخواهید فرهنگتان را توصیف کنید ،بهدنبال چه چیزی خواهید گشت؟ چگونه میتوانید به طبقهبندی عناصر شیوة زندگی آمریکایی بپردازید؟ جامعهشناسان با مؤلفههای تعیینکنندة یک فرهنگ آغاز میکنند :هنجارهای آن ،ارزشها و باورهای آن، و استفادة آن از اشیاء مادی. هنجارها قواعدیاند که رفتار مناسب و نامناسب را تعریف میکنند.یک روستایی هندو در هند را میتوان یافت که بر اثر گرسنگی مرده است در حالیکه در کنار یک گلۀ گاو کامال سالم قرار دارد.بهمنظور تقویت پیوند بین کالنها ،یک دختر جوان باساروا در آفریقا ممکن است با مردی که ندیده است نامزد کند.امپراتوران روم بهطور معمول خویشاوندان خود را بهدلیل رسواکردن خانواده به جزایر کوچک دورافتاده تبعید میکردند.هر یک از این موارد هنجارهای فرهنگی -شیوههای رفتارکردن در وضعیتهای خاص -را منعکس میکند.هنجارها به توضیح اینکه چرا افراد در یک جامعه یا گروه در شرایط مشابه رفتار مشابهی دارند ،کمک میکند. ویلیام گراهام سامنر جامعهشناس اولیهای بود که در مورد هنجارها نوشت.او بیان داشت که هر چیزی وقتی میتواند مناسب تلقی شود که هنجارها آن را تأیید کنند.زیرا هنگامیکه هنجارها آموخته میشوند ،اعضای یک جامعه از آنها برای هدایت رفتار اجتماعیشان استفاده میکنند.هنجارها آنقدر با ما عجین شدهاند که بدون آگاهیمان رفتار را هدایت میکنند.در واقع، ممکن است تا زمانیکه یک هنجار شکسته (نقض) نشده باشد ،هوشیارانه از آن آگاه نباشیم.برای نمونه ،ممکن است به ایستادن در صف خرید بلیط کنسرت بهعنوان یک هنجار فکر نکنید تا وقتیکه کسی بکوشد جلوی شما بیفتد.پس این عمل بالفاصله نشان میدهد که رفتار مورد انتظار این است که نوبتتان در صف را رعایت کنید.رعایتنکردن صف ،این هنجار را نقض میکند.هنجارها از قواعد نسبت ًا جزئی ،مانند این مورد که ما پس از اجرای یک نمایش باید تشویق کنیم ،تا موارد بسیار مهم، مانند قوانین علیه سرقت ،متغیر هستند. سامنر سه نوع اساسی از هنجارها را شناسایی کرد :شیوههای قومی ،رسوم اخالقی و قوانین.این سه نوع هنجار با توجه به اهمیتی که در جامعه دارند ،متفاوتاند.بنابراین ،نقض آنها به درجات مختلف تحمل میشود. شیوههای قومی چیستند؟ شیوههای قومی قواعدیاند که شیوههای مرسوم تفکر ،احساس و رفتار را در بر میگیرند ،اما فاقد مایههای اخالقیاند.برای مثال ،خوابیدن روی تختخواب در مقابل خوابیدن روی زمین یک موضوع اخالقی نیست ،بلکه یک شیوة قومی است.از آنجاییکه شیوههای قومی بهعنوان اموری حیاتی برای رفاهِ گروه در نظر گرفته نمیشوند ،نکوهش کسانی که آنها را رعایت نمیکنند ،خیلی زیاد نیست.کسانی که بهطور پیوسته شیوههای قومی را نقض میکنند -مثالً با صحبتکردن با صدای بلند در مکانهای آرام ،پوشیدن شلوارک با کتوشلوار و کروات ،یا پوشیدن جوراب لنگهبهلنگه- ممکن است عجیب به نظر برسند.ما ممکن است از این افراد دوری کنیم ،اما آنها را شرور یا غیراخالقی نمیدانیم.برخی از شیوههای قومی از شیوههای قومی دیگر مهمتر هستند و واکنش اجتماعی به نقض آنها شدیدتر است.امروزه پیشنهاد نکردن صندلی به یک زن در اتوبوسی شلوغ توجه کمی را به خود جلب میکند.در مقابل ،رفتارهای زننده در یک مهمانی پس از نوشیدن مفرط ممکن است واکنش منفی شدیدی از سوی دیگران به همراه داشته باشد. رسوم اخالقی چیستند؟ اصطالح رسوم اخالقی مبتنی بر واژة اخالقی است.اخالق به رفتار مربوط به درست و نادرست میپردازد.رسوم اخالقی هنجارهایی هستند که اهمیت اخالقی زیادی دارند.آنها برای خوشبختی جامعه بسیار حیاتیاند. همنوایی با رسوم اخالقی تأیید اجتماعی شدیدی را بهدنبال دارد.نقض این نوع از هنجار ،مخالفت شدیدی را به همراه دارد. برای مثال ،آمریکاییها بر این باورند که مردان تندرست و خوشبُنیه باید برای امرار معاش کار کنند.مردان تندرستی که کار نمیکنند ،خوار شمرده میشوند.اگرچه پیروی از شیوههای قومی بهطور کلی یک انتخاب شخصی است ،اما همنوایی با رسوم اخالقی یک الزام اجتماعی است.با این حال ،برخی از رسوم اخالقی برای جامعه نسبت به رسوم اخالقی دیگر حیاتیتر هستند. نایستادن در حین پخش سرود ملّی بهاندازة نقض رسوم اخالقی آمریکایی مانند اهانت به مقدسات با صدای بلند در طی یک مراسم مذهبی جدی نیست. جدیترین رسوم اخالقی تابوها هستند.تابو یک هنجارِ بسیار قوی است که نقض آن مستلزم مجازات توسط گروه (یا ،از نظر برخی از مردم ،حتی توسط ماوراءطبیعه) است.در هند ،پیروان هندوئیسم یک تابو دارند که کشتار گاوها را منع میکند. تابوهای دیگر مربوط به رفتارهای جنسیاند.اگرچه در جوامع مختلف ،تعاریف زنای با محارم متفاوت است ،اما تابوی زنای با محارم (ممنوعیت تماس جنسی با بستگان نزدیک) بهطور کلی بهعنوان تنها تابویی در نظر گرفته میشود که در همۀ جوامع وجود دارد.تابوی «مادرزن» که در برخی از جوامع وجود دارد ،تماس اجتماعی بین شوهر و مادرزناش را ممنوع یا بهشدت محدود میکند. قوانین چیستند؟ نوع سوم هنجار ،قانون است.قوانین هنجارهایی هستند که بهطور رسمی توسط مقامات رسمی تعریف و اِعمال میشوند.شیوههای قومی و رسوم اخالقی بهآرامی ظهور میکنند و اغلب ناخودآگاه ایجاد میشوند ،در حالیکه قوانین آگاهانه ایجاد و اِعمال میشوند.رسوم اخالقی منبع مهمی برای قوانیناند.یک زمانی هنجار علیه قتل نوشته نشده بود.اما با پیشرفت تمدن ،هنجار علیه قتل بهطور رسمی توسط مقامات دولتی تعریف و اجرا شد.شیوههای قومی میتوانند به قانون یا قوانینی تبدیل شوند.برای مثال ،سیگار کشیدن برای اکثر آمریکاییها تا اواخر دهۀ 1970یک رفتار پذیرفتنی بود ،در حالیکه افزایش نگرانیهای بهداشتی بسیاری از آنها را متقاعد کرد که سیگار کشیدن باید در اماکن عمومی محدود یا ممنوع شود. امروزه ،بسیاری از ایالتها قوانینی علیه سیگار کشیدن در فرودگاهها ،ساختمانهای دولتی ،رستورانها و سایر مکانها برای عموم مردم دارند. همۀ رسوم اخالقی به قوانین تبدیل نمیشوند.برای مثال ،تقلب در امتحان مخالف قانون نیست (اگرچه ممکن است توسط معلم به حالت تعلیق درآیید یا تنبیه شوید).عالوه بر این ،همۀ قوانین از رسوم اخالقی گرفته نشدهاند.جریمه برای پارک اضافه و قوانین علیه ریختن زباله هرگز رسوم اخالقی نبودهاند.قوانین اغلب پس از تغییر رسوم اخالقی یک جامعه ،برای مدتها الزماالجرا باقی میمانند.در مینهسوتا پهنکردن لباسهای زیر زن و مرد روی یک بند رخت (در کنار هم) غیرقانونی است. نیویورک اجازة ورقبازی در قطارها را نمیدهد. اِعمال قواعد مردم بهطور خودکار با هنجارها همنوا نیستند.هنجارها باید آموخته و پذیرفته شوند.گروهها هنجارها را تا حدی از طریق استفاده از مجازاتها تعلیم میدهند.مجازاتها پاداشها و تنبیههایی هستند که برای تشویق همنوایی با هنجارها استفاده میشوند.آنها میتوانند رسمی یا غیررسمی باشند. مجازاتهای رسمی چیستاند؟ مجازاتهای رسمی مجازاتهای هستند که ممکن است تنها توسط اشخاصی که به طور رسمی گماشته شدهاند ،مانند قضات و معلمان اعمال شوند.مجازاتهای رسمی میتواند به شکل پاداش مثبت و همچنین منفی باشند.یک سرباز مدال افتخار کنگره را به عنوان یک تایید مثبت برای دالوری کسب میکند.معلمان به دانشآموزان برجسته با الف پاداش میدهند.البته مجازاتهای رسمی میتواند به شکل مجازات نیز باشند.مجازاتهای رسمی از لحاظ شدت طیف وسیعی دارند.از قرون وسطی تا اصالحات پروتستانی ،برای قرضدهندگان مطالبۀ بهرة پول گناهی نابخشودنی بود(.این عمل رباخواری خوانده میشد و در کتاب مقدس محکوم شده بود ).این جرم در سومین تخلف با تحقیر عمومی و تباهی اجتماعی و اقتصادی قابل مجازات بود.اخیراً ،چند دادگاه در سراسر ایاالت متحده احکامی را در مورد شرمساری عمومی صادر کردهاند. برای مثال ،برخی از دادگاهها ،متجاوزان جنسی به کودکان را ملزم کردهاند که در جلوی خانههای خود ،عالئمی را که جرمهایشان را توصیف میکنند ،به نمایش بگذارند مجازاتهای غیررسمی چیست؟ مجازاتهای غیررسمی مجازاتهای هستند که میتوانند توسط اکثر اعضای یک گروه اعمال شوند.آنها نیز میتوانند مثبت یا منفی باشند.مجازاتهای غیررسمی شامل تشکر از شخصی برای درآوردن ماشین از تودة برف (مثبت) یا خیره شدن به کسی که در طول فیلم با صدای بلند صحبت میکند (منفی) است.مجازاتهای بهصورت تصادفی یا بدون دلیل استفاده نمیشوند.مجازاتهای خاص با هنجارهای خاصی همراهاند.برای مثال ،یک دانشآموز دبیرستانی که مقررات رفتوآمد والدین خود را نقض میکند ،قرار نیست در کمد حبس شود. پس از رسیدن به سن معینی ،اکثر ما بدون تهدید تحریمها همنوا میشویم.ما ممکن است با هنجارها همنوا باشیم ،زیرا معتقدیم رفتاری که از ما انتظار میرود مناسب است ،زیرا میخواهیم از احساس گناه اجتناب کنیم ،یا به این دلیل که از عدم تایید اجتماعی میترسیم.به عبارت دیگر ،ما خودمان را از نظر ذهنی مجازات میکنیم. ارزشها :اساس هنجارها هنجارها و مجازاتها نسبتاً خاص هستند.مؤلفۀ اصلی بعدی فرهنگ -ارزشها -بسیار کلیتر است. ارزشها چیستند؟ ارزشها ایدههای گستردهای هستند در مورد آنچه که اکثر افراد در یک جامعه آن را مطلوب میدانند. ارزشها بهقدری کلی هستند که روشهای دقیق تفکر ،احساس و رفتار را دیکته نمیکنند.بنابراین ،جوامع مختلف یا گروههای مختلف در یک جامعه میتوانند هنجارهای کامالً متفاوتی بر اساس ارزش یکسان داشته باشند.برای مثال ،هنجارهایی را که برای بیان ارزش آزادی در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق استفاده میشود ،در نظر بگیرید.رهبران شوروی گفتند که مردم آنها آزاد هستند زیرا رهبران ادعا میکردند که اشتغال کامل ،مراقبتهای پزشکی و آموزش را ارائه میدهند. آمریکاییها بر اساس ارزش آزادی هنجارهای متفاوتی دارند.این هنجارها شامل حق آزادی بیان و تجمع ،حق مشارکت در کسبوکار خصوصی و حق داشتن یک دولت نماینده است.ارزشهای یکسان به هنجارهای یکسان منجر نمیشود. چرا ارزشها مهماند؟ ارزشها تأثیر شگرفی بر رفتار اجتماعی انسان دارند ،زیرا اساس هنجارها را تشکیل میدهند.جامعه ای که برای دموکراسی ارزش قائل است ،هنجارهایی دارد که آزادی شخصی را تضمین میکند.جامعهای که برای رفاه انسان ارزش قائل است ،هنجارهایی برای بدبختترین اعضای خود فراهم میکند.جامعهای که برای سختکوشی ارزش قائل است، هنجارهایی در برابر تنبلی خواهد داشت.ارزشها همچنین مهم هستند زیرا آنقدر کلی هستند که در اکثر جنبههای زندگی روزمره دخیلاند.برای مثال ،در آمریکا ،تأثیر ارزش آزادی فراتر از زندگی سیاسی است.ارزش آزادی بر نحوه انجام روابط خانوادگی ،نحوه برخورد با مردم در سیستم قانونی ،نحوه ادارة سازمانها و نحوه عبادت مردم تأثیر میگذارد. باورها و اشیای فیزیکی در کنار هنجارها و ارزشها ،باورها و اشیای فیزیکی فرهنگ را تشکیل میدهند.فرهنگ غیرمادی شامل باورها ،ایدهها و دانش است.فرهنگ مادی درباره چگونگی رابطۀ ما با اشیای فیزیکی است.ارزشها ،هنجارها ،دانش ،ایدهها (غیرمادی) و اشیاء فیزیکی (مادی) یک فرهنگ را تشکیل میدهند. چرا باورها مهم هستند؟ باورها ایدههایی درباره ماهیت واقعیت هستند.باورها میتوانند درست یا نادرست باشند.رومیان معتقد بودند که سزار آگوستوس یک خداست.مردم تاناال ،قبیلهای در ماداگاسکار ،معتقد بودند که ارواح پادشاهانشان به مار تبدیل میشوند.و بسیاری از آلمانیها بر این باور بودند که تصاویر هیتلر بر روی دیوارهایشان از فروریختن دیوارها در طول حمالت بمباران جلوگیری می کند.ما مطمئناً این باورها را نادرست میدانیم.در مقابل ،سایر باورها -مانند این باور که چشم انسان میتواند بیش از هفت میلیون رنگ را تشخیص دهد و این باور که هیچ حیات هوشمندی در مریخ وجود ندارد -با شواهد واقعی پشتیبانی میشود.ما اینها را درست میدانیم.باورها به این دلیل مهماند که افراد رفتارشان را بر اساس آنچه باور دارند بنا میکنند ،صرف نظر از اینکه چقدر باورها درست یا نادرستاند. فرهنگ مادی چیست؟ فرهنگ مادی شامل اشیای محسوس و ملموس در یک فرهنگ است -اتومبیلها ،توپهای بسکتبال ،صندلیها ،بزرگراهها ،هنر.این اشیای فیزیکی جدا از معانیای که مردم به آنها میدهند ،معنا یا کاربردی ندارند. ارتباط فرهنگ مادی با فرهنگ غیرمادی چگونه است؟ کاربردها و معانی اشیای فیزیکی در جوامع مختلف میتواند متفاوت باشد.اگرچه استفاده از جت 747برای سفر معمول است ،اما ممکن است یک 747که در یک منطقه جنگلی دورافتاده جهان سرنگون شده است ،به عنوان محل عبادت ،انباری یا خانه استفاده شود.در ایاالت متحده ،اتوبوسها ،قطارها و واگنهای تراموا از کارافتاده به رستوران تبدیل شدهاند. واضح است که معنای فرهنگی اشیای فیزیکی با مشخصههای فیزیکی اشیاء تعیین نمیشوند.معانی اشیای فیزیکی مبتنی بر باورها ،هنجارها و ارزشهایی است که افراد نسبت به آنها دارند.این امر وقتی مشهود است که معانی جدیدی از یک شیء فیزیکی مطرح میشوند.زمانی در مراسم کلیسا فقط از پیانو و ارگ استفاده میشد.گیتار ،طبل و ترومپت به اندازه کافی «مقدس» برای همراهی یک گروه کر نبودند.با این حال بسیاری از کلیساها امروزه از این ابزار «دنیوی» مکرراً در فعالیتهای عبادی خود استفاده میکنند.سازها تغییر نکردهاند ،اما معانی فرهنگی اختصاص داده شده به آنها تغییر کردهاند. فرهنگ آرمانی و واقعی گاهی شکافی بین دستورالعملهای فرهنگی و رفتار واقعی وجود دارد.این شکاف در مفاهیم فرهنگ آرمانی و واقعی وجود دارد.فرهنگ ایدهآل به دستورالعملهای فرهنگی اشاره دارد که عموماً توسط اعضای جامعه پذیرفته میشود.فرهنگ واقعی به الگوهای رفتار واقعی اشاره دارد که اغلب با این دستورالعملها در تضاد هستند. یکی از ارزشهای فرهنگ آرمانی آمریکا صداقت است.با این حال در فرهنگ واقعی ،همیشه به صداقت عمل نمیشود.برخی از مالیاتدهندگان ساالنه متن و روح قوانین مالیاتی موجود را نقض میکنند.برخی از تاجران درگیر اقدامات تجاری ناصادقانه هستند.برخی از دانشآموزان در امتحانات تقلب میکنند.اینها نمونههای مجزا نیستند.آنها الگوهای فرهنگی واقعی هستند که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند.الزم به یادآوری است که ما در اینجا به افرادی اشاره نمیکنیم که نقض هنجارهایشان شامل قتل ،تجاوز جنسی و سرقت است.این نوع رفتارهای ضداجتماعی حتی فرهنگ واقعی را نقض میکند. آیا این واقعیت که ما گاهی دستورالعملهای فرهنگی را نادیده میگیریم ،فرهنگ آرمانی را بیمعنا میکند؟ قطعا نه.در یک دنیای ناکامل ،فرهنگ آرمانی معیارهای باالیی را فراهم میکند.این آرمانها اهدافی هستند که اکثر مردم در بیشتر مواقع برای رسیدن به آنها تالش میکنند.فرهنگ آرمانی همچنین امکان تشخیص ردیابی رفتار انحرافی را فراهم می کند.افرادی که بیش از حد از الگوی آرمانی منحرف میشوند ،مجازات میشوند.این به حفظ فرهنگ آرمانی کمک میکند. تغییر فرهنگی همۀ فرهنگها تغییر را تجربه میکنند.هنجارها ،ارزشها و باورها نسبت ًا پایدار هستند ،اما در طول زمان تغییر میکنند.برای مثال ،بسیاری از پدربزرگها و مادربزرگهای شما هرگز به دانشگاه نرفتند.در دوران نوجوانی ،والدین شما هرگز به دوستانشان ایمیل نمیفرستادند.خیلیوقت پیش نبود که زنان طبقه متوسط با فرزندان خردسال از کار کردن در خارج از خانه بر حذر داشته میشدند.اینها جنبههایی از فرهنگ هستند که در واکنش به فرایندهای خاصی در حال تغییر هستند. چرا فرهنگ تغییر میکند؟ فرهنگ به سه دلیل تغییر میکند.یک علت کشف ،فرایند یافتن چیزی که از قبل وجود داشته است ،است.ایاالت متحده در حال حاضر در حال کشف تواناییهای ورزشی عموماً ناشناخته زنان است.این امر در حال تغییر ادراک زنان و روابط بین مردان و زنان است. فرهنگ همچنین از طریق اختراع ،ایجاد چیزی جدید ،تغییر میکند.علم منجر به اختراعاتی شده است که از قرن پانزدهم جهان را تغییر دادهاند ،از ایجاد موتور بخار گرفته تا تلفن همراه.چنین اختراعاتی شیوه زندگی ما را بسیار دگرگون کردهاند. سومین علت تغییر فرهنگی ،اشاعه ،یعنی وامگیری جنبههای فرهنگ از فرهنگهای دیگر ،است.یکی از جنبههای فرهنگ که سریعاً اشاعه مییابد ،غذا است.پیتزا و همبرگر را میتوان در منوهای غذا در سرتاسر جهان یافت.درختان کریسمس و پینیاتاها بخشی از جشنها در بسیاری از کشورها هستند.ایدهها نیز اشاعه مییابند.جامعه ژاپن در نتیجۀ اتخاذ دموکراسی و سرمایهداری پ?