اخلاق 11 و 12 PDF
Document Details
Uploaded by ThankfulCitrine8664
احمد بهشتی
Tags
Summary
This document, titled "خانواده در قرآن (اخالق 11 و 12)", discusses family in the Quran. It outlines the author's perspective on various aspects of family life, including marriage, parenting, and societal issues within an Islamic framework. The document delves into different interpretations and viewpoints in regards to family structures and roles.
Full Transcript
بسمه تعالی خانواده در قرآن (اخالق 11و )12 احمد بهشتی . 1نحوه انتشار كتاب. اين كتاب ،نخست به صورت سلسله مقاالتی در يكی ( )1از مجالت هفتگی انتشا...
بسمه تعالی خانواده در قرآن (اخالق 11و )12 احمد بهشتی . 1نحوه انتشار كتاب. اين كتاب ،نخست به صورت سلسله مقاالتی در يكی ( )1از مجالت هفتگی انتشار يافت ،سپس به صورت كتاب با چاپ نامرغوب و غير استاندارد در ده هزار نسخه چاپ و منتشر شد. هرچند كه چاپ كتاب ،غير مرغوب و غير استاندارد بود ،در مدت كوتاهی ناياب شد و اين، نشانگر اين است كه جامعه ما و خانواده هايی كه به بقا و استحكام خود می انديشند ،به اين قبيل بحث ها اهميت می دهند ،به خصوص كه محور اصلی همه مطالب كتاب ،آياتی است از قرآن كه به تشكيل و تثبيت و تكميل خانواده نظر دارد و البته به تبع بحث درباره محتواي آيات ،به سراغ روايات هم رفته و احياناً از شواهد غير قرآنی و غير حديثی -و نه بيگانه از آنها -نيز براي تنوع مطالب استفاده كرده ايم. .2محتواي كتاب درباره محتواي كتاب ،اظهار نظر مثبت (به صورت كتبی و شفاهی) بسيار و اظهار نظر منفی ناچيز، بلكه هيچ بوده است.به هنگام انتشار كتاب ،يكی از دوستان صاحب نظر ،نامه اي عالمانه و تشويق آميز نوشته بود كه كاش آن نامه را اكنون در دسترس داشتم و بعضی از قسمت هاي آن را در اين جا می آوردم و زيب و زيور اين مقدمه قرار می دادم. يكی از دوستان دانشمندي كه آن زمان ،از همكاران اين جانب بود و در كميسيون فرهنگ و آموزش عالی مجلس شوراي اسالمی با يكديگر همكاري نزديك تري داشتيم ،می گفت :با همسرم قرار گذاشته ايم كه هر شب ،پس از فراغت از كارهاي روز مره ،فصلی از اين كتاب را با هم مذاكره و مباحثه كنيم تا بهتر بتوانيم به وظايف زناشويی و وظايفی كه والدين در برابر فرزندان دارند ،عمل كنيم. در همان سال هاي پس از انتشار كتاب ،يكی از دانشگاه ها از اين جانب تقاضا كرد كه هفته اي يك جلسه ،مطالب آن را براي خواهران دانشجو تدريس كنم. در تابستان سال جاري نگارنده كالسی داشتم در شهر سامان براي جمعی از خواهران و برادران ،به صورت جداگانه ،كه سعی كردم طی چند جلسه مطالبی از آن را القا كنم و الحق كه پس از گذشتن چند سال از نگارش و طبع و نشر آن ،احساس كردم كه هنوز هم مطالب آن ،تازگی دارد و حيف است كه چنين كتابی در شرايطی كه ما به بحث ها و مطالب مربوط به نظام خانواده در اسالم ،بيشتر نياز داريم ،جايش در ميان كتب و مطبوعات خالی باشد. در اين كتاب ،اهم مطالب مربوط به تشكيل و تثبيت خانواده و مشكل بيوِگی در قالب تعريف خانواده و بيان معيارها و اقسام سنخيت هاي الزم و تضادهاي ضروري و ضرورت تشكيل خانواده و مسأله مهريه و ازدواج موقت و اختالفات خانوادگی و راه رفع آنها و نفقه و اقتصاد خانواده و آداب معاشرت و زن نمونه و نشوز و شقاق و شرافت خانوادگی و وظايف والدين در قبال فرزندان و خودسازي والدين و پدران و مادران خود ساخته و تعليم و تربيت گام به گام در مهد خانواده و مشكل مسايل جنسی كودكان و سعادت واقعی طفل و حاكميت و واليت در خانواده و ابعاد آن و اين كه گره زناشويی به دست كيست و حقوق والدين و بهداشت و تنظيم خانواده و محرميت و ممنوعيت و تعدد زوجات و وراثت و عواطف خانوادگی و ظهار و فرزند خواندگی و ايالء و فسخ ازدواج و طالق ،مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار گرفته است. 3.شرايط موجود جامعه. در حال حاضر ،ايسم هاي گوناگونی ( )2در سطح جامعه ما مطرحند كه افكار را به خود مشغول كرده و مخالف و موافق درباره آنها قلم فرسايی می كنند.يكی از آنها (فمينيزم) است كه با شعار اصالت بخشيدن به زن و رفع ظلم و ستم و تبعيض از جنس مؤنث ،وارد ميدان شده و حتی برخی می كوشند كه آيه (وَاضْرِبُوهُنَّ)( )3را به گونه اي تفسير كنند كه آن اختياري كه قرآن به مرد داده تا رفع نشوز زن كند ،از وي سلب و آن را به دادگاه محول كنند و همچنين مالك ديه را ارزش اقتصادي افراد قرار دهند ،تا بدان وسيله اختالف ديه زن و مرد را توجيه نمايند و براي عدم محروميت زن از ارث زمين ،اين گونه استدالل كنند كه اگر فقها فتواي به محروميت داده اند ،اين نظر قطعی دين نيست و از موارد مسلّم تبعيض است(4). مشكل اين است كه ميان تفاوت و تبعيض ،فرق گذاشته نمی شود.اصوالً در نظام اقتصادي اسالم، نه تنها ديه زن كه ارث زن هم نصف مرد است و از آن طرف ،بر مرد است كه به زن ،مهريه و نفقه بدهد و هزينه زندگی او را تأمين نمايد.آيا بايد نام اينها را تبعيض نهاد يا تفاوت و آيا اگر بخواهيم به نام مبارزه با تبعيض ،همه تفاوت ها را ريشه كن كنيم ،بهتر نيست كه مهر و نفقه را هم حذف كنيم و هزينه زندگی زن را در خانواده بر عهده خودش قرار دهيم و در تأمين هزينه زندگی اوالد، او را هم سهيم كنيم و تمام آرامش خاطري كه آيين مقدس اسالم در محيط خانواده براي او به ارمغان آورده ،از او بازستانيم. ما به جاي اين كه آيه (وَاضْرِبُوهُنَّ) را تحت تأثير كنوانسيون سی ماده اي رفع تبعيض از زنان و با الهام از (فمينيزم) به گونه اي تفسير كنيم كه مرد را از كرسی وعظ و هجر و ضرب در راه تأمين هدف مقدس تحكيم خانواده و رفع نشوز زن ،فرود آوريم ،بهتر است با توجه به روايات و تفاسير، حد و حدود ضرب را كه در برخی از روايات محدود به زدن با مسواك شده است ،آن هم در محدوده استمتاع و نه در امور ديگر ،مشخص كنيم و سيره فقهی فقهاي اسالم از آغاز تا امروز را خدشه دار نسازيم(5). كنوانسيون رفع هر نوع تبعيض از زنان در سوم سپتامبر 1979برابر با 27آذر 1358طی قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد ،تصويب و براي امضا و الحاق و تصويب كشورها مفتوح گرديد. از مجموع 52كشور اسالمی عضو سازمان ملل ،دولت افغانستان آن را امضا و 29دولت ،آن را تصويب كرده يا بدان ملحق شده اند.اين دولت ها بيشتر افريقايی هستند ،يعنی از 17كشور اسالمی گروه افريقا 14 ،كشور كنوانسيون را پذيرفته اند ،حال آن كه از 12كشور اسالمی آسيايی 5 ،كشور و از 21كشور عربی اسالمی 8كشور بدان پيوسته اند. خاستگاه فكري كنوانسيون ،علم گرايی و خردگرايی و سكوالريسم است.اومانيسم و انسان گرايی نيز در آن ،نقش حساسی دارند.البته هدف مهمی كه غرب با تصويب اين گونه كنوانسيون ها دنبال می كند ،چيزي جز اعمال سلطه و تحكيم پايه هاي سرمايه داري نيست. اربابان دهكده جهانی می كوشند كه از راه يكسان سازي فرهنگی و تبديل فرهنگ ها به معيار واحد جهانی ،مجذوبان و مرعوبان فرهنگ غربی را اغوا كنند و راه را براي بهره كشی و استثمار هر چه بيشتر فراهم سازند. با اين كه سال ها از تصويب كنوانسيون می گذرد ،هنوز ايران به قبول و امضاي آن ،تن نداده است و اين نيست مگر به بركت نظام انقالبی جمهوري اسالمی كه مبناي آن ،نه گفتن به همه ارزش هاي الحادي و استكباري و تسليم در برابر ارزش هاي الهی و انسانی است. درد غرب ،اين است كه در برابر خود ،فرهنگی قوي می بيند كه در برابر ارزش هاي آن به نقد و چون و چرا می پردازد و با معيارها و مالك هاي اصيل و الهی خود ،نه حاضر است ،چيزي را چشم بسته و بی چون و چرا بپذيرد و نه چيزي را بدون تحقيق و عرضه بر مالك ها و معيارهاي مقبول و معقول و محكم ،رد كند. بدون ترديد ،الحاق به كنوانسيون براي كشور ما ،درد آور است.معناي اين الحاق ،چيزي جز نسخ و تغيير اصول و قواعد دي نی و عقب نشينی از مواضع اسالمی و انقالبی نيست.برخی از دول اسالمی ،با شرط موافقت با شرع مقدس اسالم و برخی با شرط عدم مخالفت و برخی به طور مطلق و بدون قيد و شرط ،بدان پيوسته اند. روح كلی حاكم بر كنوانسيون ،تساوي زن و مرد از جميع جهات و رفع محدوديت هاي مبتنی بر جنسيت است.شعار تنظيم كنندگان كنوانسيون ،تساوي كامل زن و مرد و زدودن هر نوع تبعيض و تغيير نقش هاي به اصطالح كليشه اي زنان است.از آثار و لوازم اين تساوي مطلق ،حذف حجاب به عنوان عامل محدوديت زنان و برداشتن نقش مادري در دوره بارداري و شيردهی و تربيت و حضانت كودكان و نفی وظايف همسري زن در قبال شوهر است. در خانواده اي كه طبق اهداف و توصيه هاي كنوانسيون تشكيل می شود ،همه چيز با خانواده اي كه طبق اهداف قرآن ،تشكيل می شود ،مغايرت دارد.خانواده كنوانسيون ،استحكام و صميميت و تعاون ندارد و فرزندان در اين خانواده بی روح ،بر خوردار از نشاط و شادابی نيستند و عاطفه و شير مادر ،غذاي جسم و جان آنها نيست ،حال آن كه در خانواده قرآن ،استحكام و صميميت و تعاون حاكم است و اطفال ،با نشاط و شادابی زندگی می كنند و شير و عاطفه مادر ،جسم و جان آنها را تغذيه و اشباع می كند. در خانواده كنوانسيون ،زن بی پناه و سرگردان است و مرد از كرسی مردانگی فروغلتيده و جسم و جانش در منجالب متعفن (فمينيزم) بيمار است و اين بيمار فرسوده ،هرگز نمی تواند پناهگاه همسر و فرزندان باشد و به آنها اميد و اطمينان بخشد. در خانواده قرآن ،تساوي ارزشی زن و مرد به طور دقيق بر قرار است.بر طبق اين اصل ثابت قرآنی، زن می تواند در ميدان عبوديت و يگانه پرستی آن قدر پيشروي كند كه برترين مقام پيدا كند.در اين ميدان ،جنسيت نقشی ندارد.اين انسان و انسانيت است كه به توفيق الهی می تواند موانع را از پيش پاي خود بردارد و به اوج عظمت و سعادت برسد؛ آري:. مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أوْأُنثی وَهُوَ مُؤمِن فَلَنُحْيِيَنَّهُ حياةً طيِّبَةً وَلَنَجْزِ يَنَّهُمْ أَجرَهُمْ بِأحْسَنِ ماكانُوا يَعمَلُونَ ()6؛. هر مرد يا زنی كه عمل صالح كند و اهل ايمان باشد ،ما او را به طور حتم حيات پاكيزه می بخشيم و اجرشان را نيكوتر از آنچه عمل كرده اند ،می دهيم. اين تساوي ارزشی ،زمينه مناسب می خواهد.اگر زمينه آن ،نامناسب باشد ،قطعاً خدشه دار خواهد شد.خداوند حكيم ،زمينه ساز رشد و تكامل انسان -اعم از زن و مرد -است.نظام زندگی خانوادگی و اجتماعی بايد به گونه اي باشد كه زن و مرد ،بتوانند به بهترين نحو به وظايف زناشويی و پدري و مادري خود عمل كنند.در نظام خانوادگی قرآن ،قانون (الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ)()7 حاكم است.رمز قواميت مرد ،دو چيز است :يكی وجود تفاوت ميان بنی نوع بشر -كه يكی از مصاديق اين تفاوت ،تفاوت زن و مرد است -و ديگر انفاق است.اين دو نكته را به اين صورت، بيان كرده است:. (بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَبِما أنْفَقُوا)(8). در نظام خانوادگی قرآن ،مرد به عنوان سرپرست و رهبري معرفی شده كه به حكم اخالق اسالمی باي د از استبداد و اجحاف و تعدي خودداري كند و زن نيز در اين نظام ،به عنوان معاون او وظايف خود را انجام می دهد. در زندگی اين جهان ،هيچ گروه كوچك يا بزرگی نيست كه مستغنی از رئيس و مرؤوس باشد. حتی اگر دو نفر به مأموريتی بروند ،بايد يكی از آنها رئيس و ديگري مرؤوس باشد.در وجود مرد، شرايطی فراهم شده است كه عمالً رياست خانواده در دست او قرار می گيرد.او از لحاظ بنيه جسمی و رجحان فكر بر عاطفه ،به گونه اي است كه زن را مرؤوس خود می كند و زن به لحاظ اين كه بنيه جسمی اش كمتر از مرد و عاطفه اش بر فكرش برتري دارد ،به گونه اي است كه بايد رياست مرد را بپذيرد.اشتباه نشود ،معناي رجحان فكر بر عاطفه يا عكس آن ،نه اين است كه فكر مرد قوي تر از فكر زن و فكر زن ضعيف تر از فكر مرد است ،چرا كه هر چند ثابت شده است كه حجم مغز زن و تعداد سلول هاي آن ،كمتر از حجم مغز مرد و تعداد سلول هاي آن است ،ولی در پيشرفت ها و موفقيت هاي علمی و در تحصيالت ،عمالً ديده می شود كه فرقی نيست و اين تفاوت حجم و سلول هاي مغزي شايد به خاطر اين باشد كه به طور نسبی ،حجم و وزن بدن زن كمتر از مرد است و شايد رمز ديگري دارد كه ما نمی دانيم. همچنين ،معناي رياست مرد بر زن ،برتري ارزشی او بر اين نيست.به همين جهت است كه در آيه فوق ،علت سرپرستی را يكی تفاوت در خلقت و ديگري به خاطر تعهداتی معرفی كرد كه مرد در برابر زن و فرزندان دارد. خداوند متعال با قوانين حكيمانه و عادالنه اش ،زمينه مناسب و الزم براي رسيدن انسان ها -اعم از زن و مرد -به حيات طيب و پاداش نيكوتر از اعمال فراهم كرده و اين همان تساوي ارزشی است كه اراده و مشيت آفريدگار حكيم ،به آن تعلق يافته است. افرادي كه اندكی نرمش نشان می دهند و می خواهند در تمام كارهاي خود اسالم را هم يدك كنند، از (فمينيزم اسالمی) سخن می گويند و حتی برخی از راديوهاي بيگانه بعد از انتخابات رياست جمهوري اسالمی ايران با پخش اخبار و مصاحبه هايی به آن دامن زدند ،غافل از اين كه نه فمينيزم، اسالمی می شود و نه اسالم فمينيزم. در ايام قبل از پيروزي انقالب اسالمی ،گفتگو بر سر ماركسيسم اسالمی بود و حتی ساواك منحل شاه معدوم در برخی از بازجويی هايش ،از نگارنده می خواست كه درباره ماركسيسم اسالمی نظر بدهم و جوابم همين بود كه نه ماركسيسم ،اسالمی می شود و نه اسالم ،ماركسيستی. چگونه ممكن است كه دو مكتب متضاد -كه از نظر مبانی و اهداف و محتوا با يكديگر در تضادند -را به هم پيوند داد و از آنها مكتب واحدي ساخت كه هم خوشايند الحاد ماركسيستی باشد و هم مورد قبول توحيد اسالمی ،معجونی كه هم در كام ماترياليست ها گوارا باشد و هم در كام خداپرستان. چنين كاري يا به اين معناست كه پيروان آن دو ،گاهی به اين و گاهی به آن روي آورند و يا در برخی از موضوعات به احكام ماركسيستی عمل كنند و در برخی ديگر به احكام اسالمی. سوره مباركه كافرون كه در اواخر قرآن آمده و يكصد و نهمين سوره از 114سوره قرآن است، مطابق شأن نزول هايی كه مفسران در كتب تفسيري خود نقل كرده اند ،ناظر به معناي اول است، هر چند كه -اگر شأن نزول هاي منقول را مخصّّّص آيات نگيريم -شامل معناي دوم هم می شود و به هر حال ،از اين سوره معلوم می شود كه اسالم ،اهل سازش با هيچ يك از مكاتب الحادي و كفر و شرك نيست؛ نيازي هم به سازش ندارد ،چرا كه حق ،بر سر باطل می كوبد و پيروز می شود ،چنان كه قرآن مجيد می گويد:. بَلْ نَقْذِفُ بِالحَقِ ّ عَلَی الباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِق وَلَكُمُ الوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ ()9؛. بلكه با حق ،باطل را بمباران می كنيم و حق ،باطل را زايل و منكوب می سازد و ناگهان باطل ،راه زوال می پيمايد و واي به حال شما از آنچه وصف می كنيد. اكنون حقيقت محض و خالص قرآنی با فمينيزم كه باطل محض يا حداقل آميزه اي از حق و باطل است ،رو به روست و همان طوري كه همواره حق بر باطل محض يا باطل آميخته به حق پيروز بوده و آن را مندفع و زاهق ساخته ،اين بار نيز بر اين آميزه از حق و باطل فرو می آيد و مندفع و زاهقش می سازد ،تا باطل ،محو شود و حق آشكار و استوار گردد. در فمينيزم شعارهاي فريبنده بسيار است ،شعارهايی كه احياناً حق هم هستند و به طفيل آنها شعارهاي باطل ،جا می افتند و اذهان ناپخته يا آماده پذيرش باطل ،آنها را می پذيرند.در كنوانسيون رفع تبعيض از زن ،حدود هفتاد بار يا بيشتر شعار رفع تبعيض سرداده شده و زير لواي اين شعار مقدس ،خدا می داند كه چقدر به مبانی و اهداف باطل ميدان داده شده و در حقيقت ،منظور رفع تبعيض نيست ،بلكه منظور رفع تفاوت است ،كه اين هم نشدنی است ،چرا كه نظام آفرينش ،تابع هيچ كنوانسيونی نخواهد بود و با هيچ شعاري ديگرگون نمی شود.اين ماييم كه براي تأمين سعادت خود بايد هماهنگ با نظام آفرينش باشيم ،نه اين كه منتظر باشيم كه نظام آفرينش با ما هماهنگ گردد. قوانين اسالمی در تمام زمينه ها -چه در زمينه خانواده و چه در زمينه هاي ديگر -زمينه ساز هماهنگی ما با نظام آفرينش است ،تا از راه هماهنگ شدن با آن ،به حيات طيّب و پاداش احسن برسيم ،حال آن كه كنوانسيون رفع تبعيض كه در حقيقت منكر تفاوت هاست ،می كوشد كه حيات طيّب را خبيث كند و زن و مرد را به مهلكه افكند و آنها را از سعادت دو جهان محروم گرداند. نويسندگان كنوانسيون ،چهره منفور و كريه خود را در پشت نقاب واژه هاي رفع تبعيض ،تساوي، برابري ،تشابه و يكسانی زن و مرد ،پنهان كرده اند و با دروغ هاي شاخدار و تزويرهاي شيطانی خود می كوشند كه از زنان بريده از كانون گرم خانواده و بدون پناهگاه و سرپرست ،نيروي كار ارزان و كم توقع به دست آورند و از بردباري آنها براي به منزل مقصود رساندن بار فرو افتاده خود سوء استفاده كنند و چرخ هاي نظام منحط سرمايه داري را به حركت آورند و با هزينه كم ،سود بسيار ببرند. پر واضح است كه اگر مردان ،سر پرست خانواده و تأمين كننده معيشت عائله باشند ،تقاضاي كارفرما بيشتر و نيروي عرضه كار كمتر می شود ،يعنی تعادل عرضه و تقاضا به هم می ريزد و نظام سرمايه داري ناگزير می شود كه از سود خود بكاهد و بر حقوق و مزاياي كاركنان خود بيفزايد و همواره رهين منت و گرفتار دلهره و اضطراب باشد ،به خصوص كه به هر مردي بايد چندان دستمزد داد كه بتواند به تنهايی هزينه زندگی عائله را تأمين كند ،يعنی مرد با آرامش خاطر ،عهده دار كار بيرون خانه و زن با اعتماد و اطمينان به كار داخل خانه و تربيت اوالد بپردازد و ثمره مشترك وجود خود و شوهر را تا رسيدن به اعال درجه كمال ،مساعدت و هدايت كند. ولی اگر با همين كنوانسيون ها و شعارهاي تو خالی حقوق بشري و نغمه مساوات و تشابه و تماثل سردادن ،نيروي زنان را به بازار كار آورند ،متقاضی كار تقريباً يا تحقيقاً به دو برابر می رسد و بنابراين ،متقاضی كار است كه بايد تسليم خواسته هاي طماعانه كارفرما گردد و به هر قيمتی نيروي خود را در اختيار او قرار دهد.اين جاست كه هم سطح توقع مردان پايين می آيد و هم نظام خانواده به سستی می گرايد و هم مرد از كرسی سرپرستی خانواده سقوط می كند و هم اوالد ،از مهر و محبت و عاطفه و شير مادر ،آن گونه كه بايد و شايد ،برخوردار نمی شوند و طبعاً هزينه اي كه در اين مرحله ،كارفرما بايد به هر يك از زن و مرد بدهد ،نصف هزينه اي است كه در صورت قبل بايد به مرد بدهد. در صورت قبل ،زن با جسم و روح و اعصابی آرام در خدمت تعليم و تربيت اوالد و مرد با اطمينان خاطر در پ ی تأمين معاش است و اين دو نيرو بدون اين كه اسير استثمار نظام سرمايه داري باشند، می توانند به نحو بسيار مطلوبی به وظايف خود عمل كنند و سعادت خود و فرزندان را تأمين نمايند ،اما به مقتضاي آنچه كنوانسيون می خواهد ،زن و مرد هر دو استثمار می شوند و آن كه زيان می برد ،اينها و آن كه سود می برد ،نظام قهّار سرمايه داري است. آنچه ما می گوييم ،به معناي عاطل گذاشتن زنان نيست ،در بسياري از جبهه ها زن امروز بايد فعال باشد.در تعليم و تربيت دختران و پرستاري و امور بهداشتی و پزشكی ،وجود زنان براي رشد خودشان الزم است.ولی اي ن ،غير از اين است كه زن را به عنوان كارگر و كارمند و منشی ،اسير نظام سرمايه داري كنند و نيرويی كه بايد از دامنش انسان سالم ،معراج كند ،به كارهايی بپردازد كه دون شأن اوست ،چرا كه او را براي كارهايی برتر و باالتر و واالتر آفريده اند و نبايد او را تنزل داد و در بازار كار رقيب مردش كرد ،تا از او وظيفه و مسؤوليت اصلی اش سلب شود و مرد ،سالمت روح و جسم و جان ،براي تأمين معاش و سرپرستی خانواده را از دست بدهد كه اين ،ثمره اي جز مسخ زن و مرد و انحطاط انسانيت ،ندارد. مشكل امروز اين است كه زن و مرد را به جاي اين كه در نظام خانواده ،همكار و همفكر و متعاون قرار دهند ،رقيب يكديگر كرده اند.كجاوكی در نظام آفرينش ميان زن و مرد براي جذب شدن در بازار كار رقابت بوده است اينها را براي رقابت نيافريده اند ،بلكه براي سكون و آرامش يكديگر آفريده اند.هنگامی اينها می توانند وسيله سكون و آرامش يكديگر باشند كه يكی از آنها مسؤوليت بيرون خانه و ديگري مسؤوليت درون خانه را بر عهده گيرد.در روايتی از امام باقرچنين می خوانيم: تَقاضی علیّ وفاطمةُ إلی رسولِ اللّهِ فی الخدمةِ ،فَقَضی علَی فاطمةَ بِخدمةِ مادونَ الباب ،وقَضی علی علیّ بما خلفَهُ.قالَ :فقالتْ فاطمةُ :فال يعلَمُ ما داخَلَنِی منَ السرورِ إي اللّّّهُ بإكفائِی رسول اللّهِ تحمّلَ رِقابِ الرجالِ ()10؛ علی و فاطمه در مورد خدمات خانواده از پيامبر اكرم تقاضاي راهنمايی كردند.او بر فاطمه خدمت درون خانه و بر علی خدمت بيرون خانه را مقرر داشت.امام باقر فرمود: فاطمه چنين گفت :تنها خدا می داند كه بازداشتن من از وظايف مردان چقدر مرا خوشحال كرد. نتيجه همين رهنمود است كه امام صادق(ع) فرمود :كانَ أميرُالمؤْمنِينَ(ع) يَحْتَطِبُ ويستقِی ويكنُسُ، وكانتْ فاطمةُ تطحَنُ وتعجِنُ وتخبِزُ()11؛ اميرالمؤمنين(ع) هيزم كشی می كرد و آب می آورد و جارو می كرد و فاطمه آرد می كرد و خمير می كرد و نان می پخت. مالحظه می كنيم كه اين تقسيم كار به مذاق بزرگ ترين زوج متكامل عالم ،كه پس از زفاف و آغاز زندگی نوين ،از پيشواي بزرگ اسالم تقاضاي تقسيم كار می كنند ،بسيار گواراست.فاطمه ،از آن پس ،با آرامش خاطر در پناه تالش هاي اقتصادي و معيشتی همسر بزرگوار و مهربانی چون علی(ع) به خانه داري و تربيت اوالد پرداخت و به عنوان الگويی تام و كامل ،براي زن مسلمان تا ابد ،خط سير زندگی را ترسيم نمود و صد البته كه آن جا كه احساس وظيفه و مسؤوليت كرد ،در برابر حاكمان زمان به امر به معروف و نهی از منكر پرداخت و اشكاالت و انحرافات را بازگو كرد و در اين جا نيز به عنوان بازوي تواناي امامت و واليت ،وظايف و مسؤوليت هاي خود را انجام داد تا زنان خانه دار بدانند كه خانه داري مانع شركت در سرنوشت سياسی جامعه و تالش و مبارزه در راه برانداختن كژي ها و انحرافات نيست ،و چه بسا زن با تضمين اقتصادي و وجود پناهگاهی چون شوهر ،بهتر می تواند براي جامعه و فرزندانش مظهري از مظاهر مبارزه و امر به معروف و تقويت سنگر جهاد باشد. اسالم از اين گونه الگوها مخصوصاً در خاندان پيامبر اكرمْ و در ميان اهل بيت عصمت و طهارت، كم ندارد.در نهضت كربال خواهران و دختران و برخی از همسران امام حسين(ع) به خصوص زينب و رباب و سكينه -حضور جدي و نقش بسيار حساسی بر عهده داشتند و اصوالً بايد حافظان كيان تشيع را بعد از پيامبر ،نيمی از زنان و نيمی از مردان بشناسيم.در كنار علی(ع) زهرا و در كنار عمار و ابوذر و سلمان نيز همسران آنهايند و اين در حالی است كه پدر و مادر عمار در سال هاي اول بعثت به دست مشركان كشته شده اند.از آن پس نيز زنانی از اهل بيت و شيعيان ،عهده دار پاسداري از مذهب تشيع بودند و در اين راه از هيچ گونه فداكاري اغماض نكردند.مگر نه هنگامی كه سر عمروبن حمق را كه جرمش دفاع از حريم حق و حقيقت و پاسداري از تشيع بود ،براي معاويه آوردند ،همسرش آمنه دو سال بود كه در زندان آن حيله باز مكار اسير بود. داستان اين بانوي فداكار ،عبرت آموز و پر هيجان است.معاويه سر عمرو را به زندانبان مزدور خويش داد و گفت :سر را به زندان ببر و در دامن آمنه بينداز و دقت كن كه چه می گويد سخن او را به خاطر بسپار و براي من بازگوي. زندانبان سر را به زندان آورد و طبق فرمان معاويه ،در دامن آن بانوي مظهر فضيلت انداخت.او س اعتی سكوتی غم آلود كرد.آن گاه سكوت خود را شكست و دست بر سر بريده همسر نهاده، چنين گفت:. نَفَيتموُه عنِّی طويالً ،وأهديتمُوهُ إلیَّ قَتِيالً ،فأهالً وسهالً بمن كنتُ لهُ غيرَ قاليةٍ ،وأنا له اليومَ غيرُ ناسيةٍ()12؛. مدتی طوالنی او را از من دور كرديد ،سپس سر او را براي من هديه آورديد ،خوش آمد كسی كه كينه اي از او در دل ندارم و او را فراموش نمی كنم. سر عمرو اولين سري است كه بريده و از شهري به شهري برده شد ،تا غرور ظالمان بيشتر و قلب اهل حق جريحه دارتر گردد.همسرش نيز اولين زنی است كه به جرم دفاع از حق و حقيقت، زندانی می شود. پس از حادثه كربال ،ام لقمان دختر عقيل بن ابی طالب (از زنان دلير و شجاعی بود كه اعتنايی به حكومت اموي مدينه نكرد و به همراه گروهی از زنان به ياد مظلوميت و قيام مقدس حسين(ع) شعر خواند و اشك ريخت و افكار مردم مدينه را روشن كرد و احساسات آنها را عليه حكومت بيداد گر و جبار بنی اميه بر انگيخت)(13). نفيسه دختر حسن بن زيد ،نوه گرامی امام حسن مجتبی(ع) حافظ و مفسر قرآن بود.او به همراه شوهرش اسحاق به مصر رفت.در دوران حيات پر بركت او (احمد بن طولون به حكومت مصر رسيد و بناي ستم گذاشت.مردم شكايت او را پيش نفيسه كردند.نفيسه نامه اي نوشت و بر سر راهش ايستاد.همين كه احمد بن طولون از راه رسيد ،او را صدا زد و نامه را به دستش داد.وي پياده شد و نامه را گرفت.نوشته بود :حكومت می كنيد و از قدرت خود استفاده سوء برده ،مردم را اسير و حقوق ايشان را پايمال می كنيد ،با اين كه می دانيد كه تير آه هاي سحري مظلومان گرسنه و برهنه خطا نمی كند.محال است كه مظلوم بميرد و ظالم بماند.هر چه می خواهيد بكنيد.ما صبر می كنيم و از ستمگري هاي شما پيش خداوند شكوه می بريم.به زودي ستمكاران از سرنوشت بد خويش آگاه می شوند. احمد پس از مطالعه اين نامه ،دست از ستم كشيد و عدالت پيشه كرد)().14 از اين نمونه ها بسيار است و ما به عنوان مشت نمونه خروار به برخی از آنها اشاره كرديم. در نظام خانوادگی اسالم ،جهاد زن ،حسن تبعّل و شوهرداري نيكوست.امام كاظم(ع) فرموده است: (جهادُ المَرْأةِ حسنُ التبعلِ)(.)15زنی كه با حسن تبعّل ،سنگر خانواده را تقويت كند و مركز و محوري باشد كه شوهر و اوالد از هر سو بدو روي آورند و خود در به در بدين سو و آن سو براي تأمين معاش نچرخد ،نه تنها خود كامياب و سعادتمند است كه با حسن تبعّل ،همسر و فرزندان را هم كامياب می كند.اسماء بنت يزيد به نمايندگی از زنان به محضر پيامبر اكرمْ شرفياب می شود و سؤال می كند :آيا زنانی كه به كار و تالش در محيط خانواده می پردازند ،با مردانی كه در راه خدا جهاد می كنند و در بيرون خانه ،به تشييع جنازه ها و عيادت بيماران و جمعه و جماعت می پردازند، در اجر و ثواب ،شريكند يا نه پيامبر اكرمْ برايش توضيح می دهد :اگر زنان وظايف همسري را به خوبی انجام دهند و در راه جلب خشنودي و موافقت شوهران بكوشند ،با همه اينها برابري می كند(16). از اين گونه مطالبی كه از پيشوايان معصوم دين ،به يادگار مانده ،استنباط می شود كه زن نيز بايد همانند مرد ،اهل جهاد و مبارزه و تالش باشد و از اين حيث ميان آنها ،مشابهت و مماثلت است و با يكديگر تفاوتی ندارند.تفاوت در نحوه و كيفيت جهاد است.سالح جهاد مرد ،شمشير و نيزه و تفنگ است و سالح جهاد زن ،عواطف همسري و مادري و به كارگيري صحيح آنهاست.سرمايه مرد ،نيروي كار و توليد مواد غذايی و صنعتی و خوراك فكري و روحی است و سرمايه زن ،خيرات و بركات عاطفی است.او ماشين محرك نيروي كار است ،نه نيروي كار.اگر او در محيط خانواده، آرامش بخش روح و روان همسر و فرزندان نباشد ،نيروي كار و تالش اقتصادي به ركود و خمودي كشيده می شود و اين ،همان فاجعه اي است كه در زير سايه شوم (كنوانسيون) ها و شعارهاي دروغين رفع تبعيض كه هدفی جز افزايش نيروي متقاضی كار و استثمار و دادن پول كمتر در برابر كار بيشتر ندارد ،به بار می آيد. سرگذشت كنوانسيون در كشور ما طی هيجده سالی كه از عمر كنوانسيون رفع تبعيض می گذرد ،فعل وانفعاالت بسياري در كشور ما در خصوص آن ،وجود داشته است.شوراي فرهنگی اجتماعی زنان ،طی نامه اي به شوراي محترم نگهبان در باره مضرات كنوانسيون بحث كرده و سرانجام می نويسد:. شوراي فرهنگی اجتماعی زنان ،عدم الحاق و ادامه وضع موجود را كه از سال 58آغاز شده است، به نفع مصالح سياسی نظام می داند و حضور فعال بين المللی در زمينه هاي فرهنگی – سياسی اسالم در مسأله زنان را مفيد تر از الحاق به معاهده حقوقی و ورود در ميدان حقوقی با شرايط موجود و بدون امكان دفاع مناسب می داند.(17). همچنين طی نامه اي ديگر به شوراي عالی انقالب فرهنگی درباره فوايد و مضار الحاق به كنوانسيون می نويسد:. فوايد الحاق ،ايجاد موجی زودگذر و تبليغاتی براي رفع فشارهاي بين المللی در مورد تبعيض عليه زن در ايران می باشد. مضار الحاق: . 1اعتراض مكرر دول طرف معاهده ،نسبت به حق شرط يا عدم اجراي مفاد كنوانسيون در ايران. . 2عدم امكان استفاده از حق شرط به نحوي كه مغاير ماده 24و 28كنوانسيون نباشد ،زيرا تحقق كامل همه موادي كه روح كلی حاكم بر آن ،تساوي از جميع جهات است را می خواهد. . 3مرحله بعد از الحاق ،توجيه شرط ها و پاسخگويی به اعتراضات دول ،در صورت امكان توجيه حق شرط ها كه از محاالت است(.بعضاً با مسلمات فقه و آيات قرآن در تعارض است). . 4تدوين گزارش ملی دوره اي كه بالفاصله در سال اول ،ملزم هستيم گزارشی مبنی بر:. الف) تغيير قوانين اصولی و كلی نظام. ب) تغيير ضوابط و آيين نامه هاي اجرايی مربوطه. ج) تغيير عملی در وضعيت زنان در كل مراكز. . 5تطبيق اين گزارش با گزارش هاي آژانس هاي تخصصی سازمان ملل در ايران و منطقه و ترجيح آن گزارش ها بر گزارش ملی ايران. . 6بررسی دفاعيات گزارشگر اعزامی و پاسخ هاي او در موارد متعارض با كنوانسيون و زير سؤال بردن موضع اصولی ايران كه مغايرت مبنايی دارد. . 7وجود قطعنامه هاي مكرر ،مبنی بر اعتراض دول عضو به حق شرط ها با ناديده گرفتن تعهدات بين المللی و عدم اجراي كنوانسيون كه باعث پس گرفتن حق شرط ها و اعالم عقب نشينی وضعف دولت خواهد بود. در نهايت براي حفظ اقتدار ملی و حيثيت نظام ،عدم الحاق و غير متعهد بودن ،از الحاق و ايجاد تعهداتی بدون امكان اجرا وضعف در ارائه گزارشات بعدي ،بهتر است و از استفاده اين تعهدات به عنوان اهرم فشار عليه دولت ،پيشگيري می كند.(18). همچنين شوراي مزبور در نامه ديگري به رئيس شوراي فرهنگی -اجتماعی زنان شوراي عالی انقالب فرهنگی ،می نويسد... :در اكثر احكام و مقررات شرع اسالم كه ريشه در وحی دارد ،براي مرد و زن ،حقوق يكسان وضع گرديده ،ولكن تفاوت جنسيت مرد و زن و مسؤوليت هايی كه به عهده هر يك می باشد و ويژگی هاي طبيعی آنان ،اقتضا می نمايد كه احكام و مقررات خاصی براي هر كدام وضع شود كه از ديدگاه و اعتقاد ما ،اين اختالف در احكام ،عين عدالت و صواب و اعطاي حق هر كدام از مرد و زن می باشد ،ولی متأسفانه از ديدگاه اكثريت مراجع مدعی تمدن و روشنفكران دنياي مادي كنونی ،اين اختالف ،تبعيض ناعادالنه تلقی شده و در صدد مبارزه با آن می باشند...(19). جمعی از فضال و طالب حوزه علميه قم در نامه اي خطاب به علماي اعالم و مدرسان معظم حوزه چنين نوشته اند... :بررسی دقيق اين كنوانسيون به وضوح روشن می سازد كه آثار شوم الحاق به آن به حدي است كه به مراتب از به رسميت شناختن رژيم صهيونيستی و سازش با قدرت هاي جهانی خطرناك تر و مقدمه تحوالت عميق اجتماعی و فرهنگی و تبديل نظام اخالقی و مذهبی كشورهاي اسالمی به بافتی متناسب با تحقق نظم نوين جهانی است. آثار منفی الحاق به اين كنوانسيون به طور كلی عبارتند از:. . 1زمينه بسط قدرت هاي استكباري.... . 2تعطيل شدن بسياري از احكام حقوقی ،جزايی ،مدنی ،سياسی و اجتماعی اسالم.... . 3پيامدهاي مستقيم و غير مستقيم اخالقی و اجتماعی.... . 4لزوم بازنگري و تصرف در آموزه هاي اصيل دينی ،زير سؤال بردن باورهاي ريشه دار مذهبی و ارائه تفسيري جديد از دين.... . 5ترويج نظريه جدايی دين از سياست.... . 6ايجاد تغيير در بافت حكومت اسالمی از طريق ارائه الگوهاي سياسی مناسب باحقوق زن و حقوق بشر.(20). ادله طرفداران الحاق اينان هم براي توجيه مدّعاي خود به بيان دو علت عمده پرداخته اند:. . 1اعالم موضع جمهوري اسالمی در طرفداري از حقوق زن ،موجب كسب عزت و آبروي بين المللی و بازكردن فضاي فعاليت هاي سياسی و اقتصادي و معرفی اسالم به عنوان دينی كه متناسب با نيازهاست می شود. . 2دفع فشارها و اتهامات و بهانه جويی هاي جامعه بين المللی و قدرت هاي جهانی عليه ايران با قبول كليات كنوانسيون و اعالم تحفظ نسبت به بندهاي آن.(21). ولی ديديم كه در استدالالت مخالفان الحاق ،به تمام خطرات وعواقب ،توجه شده ،به خصوص كه مفاد كنوانسيون به گونه اي نيست كه با اعالم تحفظ در مقابل برخی از بندهاي آن ،اصالح پذير باشد.قطعاً اين عقب نشينی ،عقب نشينی هاي ديگري ايجاب می كند كه اگر تحقق نيابد ،موجب فشارهاي بعدي خواهد بود. بررسی و تحليل به هر حال ،دولت جمهوري اسالمی ايران يكی از اين شش موضع را می تواند در برابر كنوانسيون اتخاذ كند:. . 1الحاق بدون قيد و شرط ،به گونه اي كه دولت ،متعهد شود كه تمام مواد آن را به اجرا گذارد. مضرات اتخاذ اين موضع در نامه هاي فضالي حوزه علميه و شوراي فرهنگی اجتماعی زنان مطرح شده است و نيازي به توضيح مجدد و تكرار نيست. . 2الحاق مشروط به عدم مغايرت با شريعت مقدس اسالم ،به گونه اي كه هر جا با قوانين داخلی و مقررات شرعی م غاير باشد ،دولت تعهدي نسبت به اجراي آن نداشته باشد ،چنان كه ليبی و مالديو اين گونه عمل كرده اند.دولت جمهوري اسالمی نيز در مورد كنوانسيون حقوق كودك ،طبق مصوبه اسفند ماه 1373همين طور عمل كرده است. اتخاذ چنين موضعی چند اشكال دارد:. الف) دولت هاي غربی به چنين شرطی اعتراض خواهند كرد. ب) اين برخورد انفعالی ،موجب می شود كه آن دسته از كشورهاي اسالمی كه به خاطر پايبندي به اسالم يا ترس از واكنش مردم به آن نپيوسته اند ،به آن ملحق شوند و به عالوه مهر تأييدي است بر الحاق آن دسته از كشورهاي اسالمی كه تاكنون الحاق خود را اعالم كرده اند. ج) طبق ماده 28كنوانسيون ،تحفظاتی كه با روح كنوانسيون سازگار نباشد ،پذيرفته نخواهد شد و كميته ناظر بر اجراي كنوانسيون ،لغو شرط را درخواست خواهد كرد. . 3مسكوت گذاشتن موضوع به اميد ايجاد تغييرات مطلوب در متن كنوانسيون و فراهم آمدن شرايط مناسب براي اصالحات الزم. البته چنين اميدي كامالً بی مورد است.آنها مادامی كه قدرتمند باشند ،از مواضع خود عقب نشينی نخواهند كرد و بنابراين ما هم نبايد چشم اميد به آنها بدوزيم. . 4مسكوت گذاشتن موضوع به اميد تغيير در مواضع اسالمی دولت جمهوري اسالمی ايران و عقب نشينی جامعه انقالبی از آرمان هاي به حق انقالبی و اسالمی خويش.در حقيقت كسانی كه در چنين اميدي به سر می برند ،انتظار رفورماسيون در اسالم و آراستن آن از مقتضيات عصري و پيراستن آن از محتواهاي اصيل دارند و مباد كه چنين روز و روزگاري فرا برسد كه معناي آن( ،انقالب به اعقاب)( )22و واپس گرايی است. . 5الحاق بدون قيد و شرط و بازنگري در متون دينی و قوانين كشوري براي هماهنگی با آن. طيفی كه چنين خواسته اي دارد ،پيشنهاد می كند كه همين االن بايد براي تطبيق اسالم با فمينيزم و مواد كنوانسيون دست به كار شد و بيش از اين نبايد وقت گذرانی كرد. اين طيف ،جرأت و گستاخی را به حدّ اعال رسانيده و در حقيقت ،خواهان حذف اسالم است ،منتها نه اسالمی كه او می خواهد ،بلكه اسالمی كه با خواسته هاي او وفق نمی دهد و تمنياتش را بر آورده نمی كند. . 6بنابراين ،بهترين موضع ،داشتن قاطعيت و (نه) گفتن بدون هيچ قيد و شرط است. تنها در سايه قاطعيت است كه می توانيم در مواضع اسالمی خود ،محكم و مستحكم باشيم و صد البته كه خدا و همه خانواده هاي مسلمان و متدين و به ويژه زنان انقالبی و مسلمان ،يار و مددكار و پشتيبان خواهند بود و كسی كه خدا را دارد ،چه غم دارد! و كسی كه هم خدا را دارد و هم توده انبوهی از زنان و مردان خدا جوي را ،بايد با اميد و اطمينان و اعتماد و توكل به خدا ،بر مواضع خود پافشاري كند و از آيه قرآنی زير الهام گيرد كه می فرمايد :والتَهِنُوا وَالتَحزَنُوا وَأَنْتُمُ األعْلَوْنَ إن كُنتُم مؤْمِنينَ ()23؛ سست نشويد و غمگين نباشيد كه اگر مؤمن باشيد ،برتري و پيروزي از آن شماست. اينك كتاب خانواده در قرآن كه الگوي خانواده اسالمی را براي خانواده هاي مسلمان ارائه می دهد، در پيش روي شماست ،به اميد اين كه همه خانواده هاي مسلمان در تطبيق راه و رسم خويش بر اسال م عزيز همواره كوشا و پويا باشند و خداوند و اولياي طيّبين يار و مددكار آنها باشند.از پيشنهادها و انتقادهاي عزيزانی كه بر نگارنده منت گذارند ،استقبال و پيشاپيش تشكر می شود. شهريور ماه 1376احمد بهشتی پيش گفتار يكی از موضوعات بسيار مهمی كه در قرآن مجيد ،مطرح است ،خانواده است.خانواده ،خشت بناي اجتماع است و اگر خانواده ها سالم و متعالی و استوار باشند ،می توان به داشتن جامعه اي سالم و متعالی و استوار ،اميدوار بود؛ همچنان كه اگر خشت يا آجرِ سالم و محكم داشته باشيم ،می توانيم اميدوار باشيم كه ساختمانی محكم و مستحكم بر سرپاي آوريم. خانواده ،در ساختمان جامعه ،همچون (اتم) در ساختمان اجسام طبيعی است ،در ساختمان (اتم) دو جزء اصلی به نام (الكترون) و (پروتون) وجود دارند و اين دو جزء ،در جذب و انجذاب يكديگر قرار دارند ،با اين تفاوت كه (پروتون) هسته مركزي است و (الكترون) ،ضمن تكاپوي شبانه روزي، همواره بر گردِ مركز خود می چرخد و از حوزه جاذبه محور مركزي خود خارج نمی شود و فاصله نمی گيرد و اگر به نيروي شكننده اتم كه نيروي قهري و غيرطبيعی است ،اين دو جزء مكمل ،از حوزه جذب و انجذاب يكديگر خارج شوند ،نيروي مهار شده عظيمی رها می شود كه می تواند ويرانی هايی نيز به بار آورد!. زن و مرد ،دو جزء مكمل يكديگر و سازنده (اتم خانواده) هستند.مرد (الكترون وار) بر محور وجود زن -كه در حكم پروتون است -می چرخد و نبايد از حوزه جذب و انجذاب همسر خويش خارج شود ،و زن نيز بايد جاذبه وجودي خود را در كِششِ شوهر تقويت كند تا اين (اتم) متالشی نشود كه اگر متالشی شود و پيوند خانواده -به وسيله طالق! -از هم بگسلد ،نيرويی رها می شود كه می تواند (عرش عظيم) الهی را به لرزه درآورد!. در اين كتاب ،نگارنده با الهام از قرآن مجيد و استفاده از رهنمودهاي پيشوايان دينی ،خانواده را با چنين ديدي مورد مطالعه قرار داده و آن عظمت و قداستی كه شايسته و درخور آن است ،كشف كرده و اميدوار است كه از اين رهگذر ،گامی در راه استحكام خانواده ها برداشته باشد. از خوانندگان اين كتاب ،انتظار می رود كه ضمن مطالعه ،به هر گونه سؤال يا ابهام يا اشكالی برخورد كردند آنها را يادداشت نمايند و براي نگارنده ،ارسال دارند ،تا نگارنده بتواند ضمن دادن راهنمايی هاي الزم ،كتاب را به صورتی جامع تر و كامل تر ،تقديم پويندگان راه حق و فضيلت احمد بهشتی ارديبهشت ماه 1361 نمايد. خانواده چيست؟ از بدو پيدايش انسان بر روي كره زمين ،همواره زنان و مردان ،با تشكيل كانونی به نام خانواده، عمري را در كنار يكديگر گذرانيده و فرزندانی در دامان پرمهر خويش پرورانده و از اين جهان رخت بر بسته اند. طبيعی ترين شكل خانواده ،همين است كه هيچ عاملی جز مرگ نتواند پيوند زناشويی را بگسلد و ميان زن و شوهر جدايی بيفكند. كوشش مصلحان جامعه -مخصوصاً پيامبران خدا -اين بوده است كه نظام خانواده ،يك نظام مستحكم و پايداري باشد و هيچ عاملی نتواند اين كانون سعادت را متالشی گرداند. دنياي امروز كه دنيايی مضطرب و پريشان است ،علی رغم پيشرفت هاي حيرت انگيز علم و صنعت، در مسأله خانواده با مشكالت بزرگی روبه رو است. براي اين كه بتوانيم مشكالت زندگی خانوادگی را از جامعه خود ريشه كن كنيم و گامی در راه تداوم بخشيدن به كوشش مصلحان و رهبران اجتماعی برداريم ،ابتدا بايد بدانيم كه خانواده چيست و اين واحد كوچك اجتماع از ديدگاه قرآن مجيد چگونه است. خانواده را از ديدگاه هاي مختلف می توان تعريف كرد.كه پاره اي از آنها سطحی و پاره اي ديگر عمقی است. پر واضح است كه هر چه ديدگاه ما عميق تر باشد ،به شناختی كامل تر و قابل اعتماد تر رسيده ايم و هر چه شناخت ما از خانواده كامل تر و عميق تر باشد ،بهتر می توانيم به اين نهاد مقدس ،رونق بخشيم و تزلزل و ناپايداري را از محيط آن دور سازيم. در يك نگاه ظاهري متوجه می شويم كه عناصر اصلی تشكيل دهنده خانواده ،يك زن و يك مرد است كه مطابق آداب و رسوم اجتماعی خويش با يكديگر پيوند زناشويی بسته اند و بعد فرزند يا فرزندانی بر جمع آنها افزوده شده است. خانواده را با همين نگاه ظاهري می شود تعريف كرد ،ولی اين اندازه كافی نيست ،عمده اين است كه ببينيم چرا زن و مرد ،به دنبال تشكيل زندگی مشترك می روند و آيا اين يك نياز فطري و طبيعی است يا -به قول ماركسيست ها كه همه چيز را روبناي اقتصاد می دانند -يك نياز غير طبيعی و طبقاتی است. در اين جا نمی خواهيم درباره نظريه ماركسيسم بحثی داشته باشيم ( )1شايد كسانی باشند -و هستند -كه زناشويی آنها انگيزه اقتصادي دارد.پدري دختر خود را به خاطر سبك كردن هزينه زندگی به خانه شوهر می فرستد ،يا براي استفاده از مزاياي اقتصادي ،دختر خود را به مرد ثروتمندي می دهد ،همچنان كه بعضی از مردان ،دختري را به خاطر ثروت او يا ثروت پدرش به همسري انتخاب می كنند. بعضی از ازدواج ها نيز به خاطر قدرت و موقعيت است ،خانواده هاي قدرتمند و داراي موقعيت، در ازدواج هاي خود به اين مسأله زياد توجه می كنند؛ آنها می كوشند كه از اين راه ،بر موقعيت و قدرت خود بيفزايند و نگذارند كه از طبقه محروم ،كسی به اين خوان انحصاري دسترسی پيدا كند. زيبايی هم يكی از انگيزه هاست.بسيارند كسانی كه زيبايی اندام را اصل و محور می شناسند و به هيچ يك از ارزش هاي انسانی توجه نمی كنند. در مجموع ،براي كسانی كه به خاطر مال يا جمال يا قدرت ،تشكيل خانواده می دهند ،خانواده، كانون بهره گيري مرد يا زن از ثروت يا قدرت يا زيبايی ديگري است و چون فلسفه تشكيل خانواده را همين امور می دانند ،دوام و استحكام خانواده نيز در نظر آنها به همين امور بستگی دارد و هيچ مانعی نيست كه با از بين رفتن آنها ،زندگی خانوادگی نيز همچون سايه اي به دنبال آنها محو و زايل گردد. البته ،اسالم مخالف اين نيست كه زن و شوهر از مال و مقام و قدرت و جمال يكديگر بهره مند شوند ،اما به طور حتم ،مخالف اين است كه :اساس تشكيل خانواده ،اين امور مادي و غير قابل دوام باشد. می توان علت تشكيل خانواده را رفع نياز جنسی دانست.مسلماً نياز جنسی زن و مرد به يكديگر، عاملی است كه آنها را به يكديگر جذب می كند و به تحمل يك سلسله مسؤوليت ها و محدوديت ها وا می دارد ،اما پر واضح است كه اين نياز نيز نمی تواند علت تامه تشكيل خانواده باشد. نياز جنسی هميشه شديد نيست؛ در آغاز جوانی شديد است ،امّا به تدريج كه سن باال می رود ،اين نياز هم رو به ضعف می گذارد ،با اين حال می بينيم كه در سنين باال ،زندگیِ خانوادگی از استحكام بيشتري برخوردار است و حتی در سنين بسيار باال كه تقريباً اين نياز از بين رفته است ،زن و شوهر آن چنان به وحدت می رسند كه به طور كلی در يكديگر محو می شوند و همچنان به هم عشق می ورزند. اگر علت تامه تشكيل خانواده نياز جنسی باشد ،بايد زندگی خانوادگی تابع آن بوده ،همچون خود آن نياز در معرض تغيير باشد. وانگهی ،اگر عامل گرايش زن و مرد به يكديگر رفع نياز جنسی باشد ،هيچ ضرورتی ندارد كه زن و مرد با يكديگر پيمان زناشويی ببندند ،آنها می توانند زندگی انفرادي و آزاد داشته باشند و فقط براي رفع اين نياز طبيعی با يكديگر تماس حاصل كنند. خانواده بر يك اصل و پايه مهم تري استوار است؛ اصلی كه نه تنها رفع نياز جنسی تابع آن است، بلكه كليه عوارضی كه در اين كانون وجود دارد ،تابع آن است. اين اصل بايد شناخته شود تا زن و مرد ،به هنگام بستن پيمان زناشويی گرفتار انحراف نشوند و تنها تكيه آنها بر همان اصل باشد و ساير چيزها را فرع قرار دهند. ممكن است داشتن فرزند را اصل قرار دهيم ،انسان ميل دارد كه ادامه وجود خودش را در فرزند بنگرد ،علماي روان شناس ،ميل به مادر شدن را طبيعی زنان می دانند و انگيزه مادري را از انگيزه هاي بسيار قوي می شناسند؛ البته درباره انگيزه پدري اختالف كرده اند. به هر حال ،وجود فرزندان ،از ثمرات شيرين ازدواج است.مردان و زنانی كه توانسته اند فرزندانی سالم و صالح تحويل جامعه دهند ،احساس سرفرازي می كنند. بنابراين ،شايد به جا باشد اگر گفته شود كه :تشكيل خانواده ،به خاطر توالد و تناسل است ،ليكن با همه اهميتی كه براي اين جنبه قائليم ،نمی توانيم اين را نيز اصل و پايه يگانه و منحصر به فرد قرار دهيم. بسيارند خانواده هايی كه صاحب فرزند نشده اند ،يا فرزندي براي آنها نمانده است ،مع الوصف، عشق و عالقه زنان و ش وهران اين خانواده ها به يكديگر ،به همان اندازه قوي است كه ساير زنان و شوهران؛ در عين حال ،جاي انكار هم نيست كه بعضی از خانواده ها به خاطر فرزند دار نشدن، متالشی شده اند. در يكی از روايات آمده است كه پيامبر گرامی اسالمْ به پيروان خود فرمود :تَزَوَّجُوا...أما علمتُمْ أنّی أباهی بِكُمُ االُمَمَ حَتّی بِالسِقْطِ؛) (2ازدواج كنيد ،زيرا من حتی به جنين هاي سقط شده شما بر امت هاي ديگر در روز قيامت مباهات می كنم. مسلماً در اين سفارش حكيمانه ،به يكی از ثمرات گران بهاي زناشويی اشاره شده است ،ولی دليل بر اين نيست كه فقط فلسفه زناشويی همين است و بس! همچنان كه در روايت ديگري آمده است كه :مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ؛) (3هر كس ازدواج كند ،نصف دين خود را حفظ كرده است. اين هم كامالً حكيمانه است ،زيرا ازدواج ،جوانان را از لغزش و انحراف و بی عفتی حفظ می كند و آنها را در مقابل نيمی از چيزهايی كه دين را به خطر می اندازد ،بيمه می نمايد. ولی ديديم كه اين هم علة العلل ازدواج و پيمان زناشويی نيست؛ در عين حال ،عامل رفعِ نيازِ جنسی و فرزنددار شدن ،از عامل قدرت ،مال ،مقام و زيبايی ،اهميت بيشتري دارد و حتی ازدواج هايی كه به خاطر اين امور ،صورت می گيرد ،بيشتر و بهتر قابل دوام است تا ازدواج هايی كه به خاطر مال و مقام و قدرت و زيبايی. تشكيل خانواده ،فايده ديگري نيز دارد كه ممكن است گفته شود :علت اين كه زنان و مردان به تشكيل خانواده می پردازند ،همان است. انسان يك موجود اجتماعی است و نياز به تعاون و معاضدت دارد.در محيط خانواده ،برنامه تعاون و معاضدت ،به طور بسيار مطلوبی اجرا می شود.اگر يكی بيمار شود ،ديگري از او پرستاري می كند واگر يكی دچار فتور و ضعف گردد ،ديگري زير بازوي او را می گيرد و اگر يكی از نظر مالی نا توان شود ،ديگري به او كمك می كند و حتی گاهی عواطف خانوادگی آنچنان قدرت پيدا می كند كه اعضاي خانواده ،در قبال يكديگر احساس مالكيت شخصی نمی كنند. در بسياري از خانواده ها ،مخصوصاً در محيط اسالمی خودمان ،اين برنامه ها به طور كامل جريان دارد.پدران و مادران و فرزندان ،نسبت به يكديگر فداكاري می كنند و همگی مانند يك روحند در چند بدن! اين خانواده ها مظهر وحدتند نه كثرت.در حقيقت ،پدر و مادر همچون هسته مركزي اتم هستند و فرزندان مانند الكترون ها برگرد آنها می چرخند و يكديگر را حفظ می كنند. معلوم می شود كه در مسأله تشكيل خانواده ،يك راز ديگري نهفته است كه اگر شناخته شود و مورد توجه قرار گيرد ،انسان به واسطه آن به همه چيز می رسد :هم نياز جنسی اش رفع می شود، هم به فرزند می رسد ،هم از نعمت بسيار پرارزش تعاون و تعاضد بهره مند می شود و هم به فوايد ديگر می رسد. اين كه در اين جا می پرسيم:خانواده چيست نه براي اين است كه چيستی خانواده را از لحاظ وضع نابسامانی كه در دنياي كنونی دارد ،به دست آوريم ،بلكه براي اين منظور است كه ماهيت آن را آن چنان كه بايد باشد ،بشناسيم. به عبارت ديگر :می خواهيم بدانيم خانواده از ديدگاه اسالم يعنی چه روابط فيزيكی دو جنس مخالف و توليد مثل و امور ديگري كه اشاره شد ،كدام يك راز اصلی و شرط كافی تشكيل خانواده است. كليد گشايش اين معما در قرآن است.از نظر اين كتاب آسمانی ،انسان ها طوري آفريده شده اند كه جفت خواهی به سرشت و آفرينش آنها بر می گردد.تشكيل خانواده ،معلول اين است كه هر كدام از دو عنصر زن و مرد ،تا يكديگر را نجويند و نخواهند و با يكديگر نياميزند و به تعاون و معاضدت يكديگر تن ندهند ،ناقصند.اين دو عنصر ،مكمل يكديگرند.تنها رابطه فيزيكی دوتن نيست كه آنها را تكميل می كند و تنها توليد فرزند نيست كه آنها را دلخوش می گرداند و تنها امور مادي ظاهري نيستند كه آنها را به يكديگر جذب می كنند.نكته اي باريك تر از مو در اين جا نهفته است ،هم نياز روحی است و هم نياز جسمی.طراح آفرينش ،طرح خلقت موجودات جاندار را اين گونه ريخته است. از ديدگاه قرآن ،اصوالً خلقت انسان ها جفت جفت است.هيچ مردي و هيچ زنی نيست كه براي او جفتی خلق نشده باشد.اينها به حسب فطرت خود ،در پی يافتن جفت خود كوشش و تالش می كنند و هر كدام با تاكتيك مخصوص خود ،اين وظيفه فطري را انجام می دهند.مرد با تاكتيك مردانه خود و زن با تاكتيك زنانه خود و سران جام همديگر را می جويند و كامل می كنند.منطق قرآن در اين باره چنين است:. . 1وَخَلَقْناكُمْ أزْواجاً؛) (4ما شما را جفت جفت آفريديم. . 2وَمِنْ اياتِهِ أنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ أزْواجاً لِتَسْكُنُوا إلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً؛) (5يكی از آيات قدرت خداوند اين است كه براي شما از جنس خودتان همسر آفريده تا وسيله سكون و آرامش شما باشد و در ميان شما دوستی و رحمت قرار داده است. . 3وَاللّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أزْواجاً؛) (6خداوند شما را از خاك و سپس از نطفه آفريد و شما را جفت جفت گردانيد. . 4فِاطِرُ السَّمواتِ وَاألرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أزْواجاً وَمِنَ األنْعامِ أزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ ء؛) (7خداوند ،آفريدگار آسمان ها و زمين است و براي شما از جنس خودتان جفت هايی قرار داده و براي چارپايان نيز از جنس خودشان جفت هايی آفريده است.اين جفت قرار دادن، وسيله تكثير نسل هاي شماست و هيچ چيز مانند خدا نيست. قرآن با اين گونه تعبيرات ،در حقيقت به فلسفه اساسی تشكيل خانواده اشاره كرده است.اگر جفت گرايی در سرشت انسان عجين نشده بود و همسران ،وسيله سكون و آرامش يكديگر نبودند و دوستی و رحمت در ميان آنها قرار داده نمی شد ،چه نيازي داشتند كه با بستن پيمان زناشويی، تنهايی و استقالل فردي خود را در جمع كوچك خانواده مضمحل كنند و همه لوازم و نتايج آن را تحمل نمايند!. درست است كه جفت گرايی -به تصريح قرآن -در ميان حيوانات نيز هست ،اما فرقی كه قرآن ميان جفت گرايی انسان و حيوان می گذارد اين است كه در مورد حيوانات ،صحبت از اين كه جفت ها وسيله سكون و آرامش يكديگرند و در ميان آنها مودّت و رحمت قرار داده شده است، نيست ،ولی اين مطلب درباره انسان ها با صراحت هرچه بيشتر بيان شده و مورد تأكيد قرار گرفته است. در وجود انسان زمينه اي از مودت و رحمت وجود دارد كه تجلی گاه آن فقط محيط خانواده است؛ البته زمينه هاي ديگري از مودت و رحمت نيز هست كه تجلی گاه آن جامعه است.اين زمينه ها بايد به طور كامل بروز و ظهور كنند. وقتی عشق و دلبستگی زن و شوهر نسبت به يكديگر به مرحله اي می رسد كه به طور كلی در غم و شادي يكديگر شريكند و حتی غم و شادي يكی عيناً غم و شادي ديگري است و هيچ كدام بدون حضور ديگري زندگی گرم و پرنشاط و شيرينی ندارد ،به خاطر همان مودت و رحمتی است كه قرآن روي آن تكيه می كند. انسان ،سكون و آرامش می خواهد ،در كل نظام هستی اين سكون و آرامش را خدا به انسان می دهد.قرآن در اين باره می فرمايد :هُوَ الَّذي أنْزَلَ السَّكينَةَ فِی قُلوبِ المُؤْمِنينَ؛) (8اوست كه سكون و آرامش را در دل هاي مؤمنان نازل كرده است. هنگامی انسان به اين سكون و آرامش نايل می شود كه به آن قدرت اليزالی كه نظام بخش هستی است ايمان داشته باشد.در اين صورت ،انسان در برابر حوادث و مصايب و فراز و نشيب ها نمی لرزد و محكم و استوار می ايستد. اما همسران نيز وسيله سكون و آرامش يكديگرند و اين ،حتی به ايمان آنها هم بستگی ندارد ،اگر چه ايمان ،همچنان كه درجاهاي ديگر نقش مؤثري دارد.در اين جا نيز نقش دارد. می توان گفت :همان طوري كه انسان به آب و غذا نياز دارد و هنگامی كه رفع گرسنگی و تشنگی كرد ،سكون و آرامش می يابد ،زنان و مردان نيز به يكديگر نياز دارند و هنگامی كه يكديگر را يافتند ،آرامش پيدا می كنند. بدين ترتيب ،رفع نياز جنسی يا عوامل ديگر ،در تشكيل خانواده؛ اصل نيستند.اصل ،اين است كه محيط پر از صفاي خانواده ،تجلی گاه مودت و رحمت زن و مرد نسبت به يكديگر و وسيله سكون و آرامش آنها باشد ،و به همين جهت است كه اگر زن و مرد در انتخاب همسر ،به اين اصل اساسی و مهم توجه نداشته باشند و حقيقتاً در صدد يافتن وسيله سكون و آرامش برنيايند و خانواده اي تشكيل ندهند كه تجلی گاه مودت و رحمت باشد ،ناكام می مانند و روي خوشبختی و آرامش را نمی بينند. عشق هايی كز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود.آميزش جنسی و فرزنددار شدن و زيبايی هاي ظاهري ،به خودي خود امري جسمانی و بدنی هستند و در اين ميان ،نبايد آميزش روح ها و نيازي كه روان زن و مرد به يكديگر دارند ،از نظر محو گردد. در محيط خانواده ،اگر فقط روابط جسمی و واكنش هاي فيزيكی مطرح باشد و بس ،روح ها سرگردان می مانند و در تمام عمر در حسرتِ ناكامی می سوزند و می سازند و بی ترديد ،هرگاه روح ها ناكام و حسرت زده باشند ،جسم ها نيز پريشان و ناتوانند. اما آن جا كه روح هاي تشنه زن و مرد از سرچشمه زالل يكديگر سيراب می شوند و به قول مولوي :هر دو بحري آشنا آموخته هر دو جان بی دوختن بردوخته. كاميابی و سعادت براي هر دو تأمين است و نيازهاي جسمی و فيزيكی نيز به طور كامل برآورده می شوند. در خانواده هايی كه فقط روابط جنسی مطرح نيست ،بلكه روح ها نيز به طور كامل همديگر را يافته اند ،می توان تشابه فكري و سليقه اي و اخالقی را ميان همسران ،به روشنی مشاهده كرد.آنها به مرحله اي می رسند كه خود را جداي از يكديگر نمی بينند و حتی به جرأت می توان گفت: عالقه هر يك از آنها به خود ،عين عالقه به ديگري و عالقه به ديگري ،عين عالقه به خويش است. همچو لعلی كو شود كل لع ل ناب پر شود او از صفات آفتاب.وصف آن سنگی نماند اندر او پر شود از وصف خود او پشت ورو.بعد از آن گر دوست دارد خويش را دوستی خور بود آن اي فتا. وركه خود را دوست دارد لعل ناب خواه تا او دوست دارد آفتاب.اندر اين دو دوستی خود فرق نيست هر دو جانب جز ضياي شرق نيست.اين جاست كه انسان با الهام از قرآن مجيد پی می برد كه خانواده فقط محيط آميزش نطفه ها و سلول هاي نطفه اي اسپرم و اوول و توليد فرزند و تالقی بدن ها و اصطكاك فيزيكی آنها و آميزش جنسی نيست ،بلكه محيط آميزش روح ها و جذب و انجذاب باطنی زن و مرد و پر شدن خأل روحی هر يك به ديگري و به وحدت رسيدن و فناي آنها در يكديگر است. اين ،همان چيزي است كه هماهنگ با خلقت و آفرينش زن و مرد است و بايد باشد و اگر نيست، عيب و گناه انسان هاست كه با دور ماندن از اقتضاي آفرينش و الهام نگرفتن از وحی الهی ،گرفتار آن شده اند و به جاي رسيدن به وحدت ،اسير كثرتند و البته آنهايی كه از نور وحی الهی روشنی گرفته و به حيات خانوادگی خود فروغ بخشيده اند ،اين چنينند. گفت :معشوقی به عاشق ز امتحان.در صبوحی كاي فالن ابن الفالن.مرمرا تو دوست تر داري عجب.يا كه خود را! راست گويا ذالكرب.گفت :من در تو چنان فانی شدم.كه پرم از تو ز ساران تا قدم.بر من از هستی من جز نام نيست.در وجودم جز تو اي خوش كام نيست.زان سبب فانی شدم من اين چنين.همچو سركه در تو بحر انگبين. معيارها ،در تشكيل خانواده وقتی از معيارها سخن می گوييم ،در درجه اول بايد توجه داشته باشيم كه اعضاي اوليه خانواده، يك زن و يك مرد می باشند و هر دو عضو تشكيل دهنده هستند و بنابراين ،هر دو بايد در انتخاب يكديگر كمال دقت را به كار برند و مخصوصاً از معيارها غفلت نورزند. زن و مرد بايد توجه داشته باشند كه چه می خواهند و چرا می خواهند پيمانی را امضا كنند كه براي آنها ايجاد تكليف و مسؤوليت می كند و بسياري از آزادي هاي آنها را از بين می برد!. آنها بايد به اين حقيقت آگاه باشند كه زندگی زناشويی براي هر يك از زوجين ايجاد حق می كند و خواه ناخواه بايد در برابر حقوق متقابل يكديگر تسليم شوند و بپذيرند كه در برابر هر حقی، وظيفه اي و در برابر هر وظيفه اي ،حقی ايجاد می شود و ارزش انسان به وظيفه شناسی و اداي تكاليف است. بنابراين ،نه فقط مرد بايد مواظب باشد كه با امضاي پيمان زناشويی به چه زنی حق می دهد و در برابر چه زنی موظ