جزوه فقه 4 مکاسب کتاب بیع مرحوم شیخ انصاری (PDF)
Document Details
Uploaded by Deleted User
جامعة المصطفى العالمية
1403
عزیزاهلل ضیایی
Tags
Summary
This document is a handout for the course 'Fiqh 4 Makasib' studying the book 'Bay' by Sheikh Ansari, taught at the Mustafavi University in Mashhad. It includes lecture notes about Islamic jurisprudence topics, and it covers issues and concepts in Islamic commerce (bay'a).
Full Transcript
مجتمع آموزش عالی مشهد مقدس مدرسه فقه واصول جزوه فقه 4مکاسب کتاب بیع مرحوم شیخ انصاری (ره) استاد حجه االسالم والمسلمین حاج سید مهدی معلمی مقرر...
مجتمع آموزش عالی مشهد مقدس مدرسه فقه واصول جزوه فقه 4مکاسب کتاب بیع مرحوم شیخ انصاری (ره) استاد حجه االسالم والمسلمین حاج سید مهدی معلمی مقرر عزیزاهلل ضیایی کدتحصیلی11515356 سطح 3 زمستان1403 1 بسمه تعالی اهمیت 1:ـ ادله اجتهادی +ادله فقاهتی «اصول عملیه +بنای عقال ء ۲ـ (عمده فقهاء) اندیشه ورزی فقهای بزرگ 3ـ مدخلی برای تمام ابواب معامالت تعریف بیع :مبادله مال به مال × مباحث معوض1:ـ عین ✓۲ـ منفعت×اجاره 3ـ حق عین یا معین یا کلی کلی یا فی الذمه است مثل خریدن یک ماژیک در بازار کلی فی المعین مثل :خریدن ماست از مغازه اشکال سه مورد در روایات معوض در بیع قرار گرفته که منفعت یا حق است و عین نیست1 :ـ بیع خدمة العبد المدبر ۲ـ بیع سکنی الر التی الیعلم صاحبها 3ـ بیع منمنغعة اراضی المفتوحة عنوة پاسخ اشکال :در همه موارد فوق مجازًا کلمه بیع به کار رفته است و از باب تسامح عرفی است مباحث عوض:آیا منفعت میتواند عوض در بیع شود؟ بله ( مخالفت کرده بهبهانی وگفته منفعت مال نیست) آیا حق میتواند عوض دربیع شود؟ عمل عبد قطعا میتواند عوض باشد زیرا مال بوده است 2 درعمل حر سه قول است مشکل ندارد.مشکل دارد زیرا مبادله مال به مال در حالیکه عمل حر قبل از اجیر شدن مال نیست.قول سوم :در مورد حر کسوب اشکال ندارد اما عمل حر غیر کسوب مشکل است ملک ـ حق ـ حکم .حق چیست وتفاوت حق با حکم1:ـ در حق دو طرف است :من له الحق و من علیه الحق اما در حکم لزوماً دو طرف نیست۲.ـ حق قابل اسقاط است اما حکم قابل اسقاط نیست تفاوت حق با ملک :ملک سلطنت قویه بر چیزی است اما حق سلطنت ضعیفتر بر شیء است اقسام حق1:ـ قابل نقل :الف :قابل تعویض مثل حق سکنی✓*.ب :غیر قابل تعویض مثل حق حضانت ×فرزند×۲.ـ غیر قابل نقل مثل حق خیار .شیخ انصاری :این میتواند عوض قرار بگیرد اما دوتای آخری نمیتواند عوض واقع شود* صاحب جواهر من یک نقض پیدا کردم و آن بیع دین به خود مدین بیع است اما تملیک نیست این استثنا شده پاسخ شیخ انصاری بعد از بیع آناما مالک میشود و بالفاصله حق اسقاط میشود.حق تحجیر :قابل نقل و قابل تعویض است اما بنابر روایت ما قابل بیع نیست حق تحجیر مال نیست. -1شیخ طوسی :انتقال عین من شخص بعوض مقدر اشکال 1ـ انتقال نتیجه و اثر بیع است.وماهیت بیع نیست .اشکال۲ـ کلمه مقدر ( مقدارش تعیین شده .باشد)شرط صحت بیع است نه شرط مفهوم بیع ۲ـ محقق حلى :االیجاب والقبول الدالین على االنتقال .اشکال:بیع از مقوله معنا (معانی اعتباری) نه از مقوله لفظ 3ـ محقق ثانی :نقل العین بالصیغة المخصوصة اشکال 1ـ نقل مرادف تملیک نیست برخی موارد نقل است اما تملیک نیست اشکال ۲ـ کلمه « بالصیغة المخصوصه» معاطات را از بیع خارج می کند که ما این را قبول نداریم و معاطات بیع .است 3 4ـ شیخ انصاری :انشاء (عالم اعتبارات )تملیک(انتقال ملکیت حقیقت فعل بیع )عین(معوض )بمال(مقابل عوض) اینجا خود شیخ چند اشکال مطرح میکند و پاسخ میدهد .اشکال 1ـ بنابراین تعریف میتوان بیع را با صیغه ملکت جاری کرد در حالی که برخی فقها قبول ندارند .پاسخ شیخ :ما صیغه ملکت را در انشاء بیع نافذ میدانیم و مشکلی ندارد اشکال ۲ـ این تعریف شامل بیع دین به مدین نمیشود زیر ا در آنجا ابراء است نه تملیک ذمه به خودش در .حالی که فقهاء آن را بیع میدانند .پاسخ آن :در بیع دین به مدین نیز تملیک تصور میشود اما یک لحظه پس از تملیک ذمه ساقط میشود اشکال 3ـ این تعریف شامل معاطات نیز میشود در حالی که برخی از فقها معاطات را بیع نمیدانند؟ .پاسخ :ما معاطات را بیع صحیح میدانیم فقها آن را بیع میدانند ولی بیع باطل یعنی فاقد شرایط صحت اشکال 4ـ این تعریف شامل شراء نیز میشود؟ .پاسخ :ماهیت شراء تملک است اما تملیک در ضمن آن انجام میشود لیکن مفهوم استقاللی آن تملک است سوال امتحانی :ویژگیهای تعریف شیخ انصاری از بیع را بنویسید :ماهیت بیع یک فعل در عالم اعتبارات .عقالیی است حقیقت این فعل اعتباری انتقال مالکیت است کیفیت انتقال مالکیت مقابله معوض و عوض است اشکال 5ـ در صلح نیز تملیک عین به مال است پس تعریف شیخ مانع اغیار نیست؟ پاسخ :حقیقت ذاتی صلح ،تسالم است و تملیک عوض یا حق یا منفعت در قرارداد صلح عرضی است ذاتی نیست لذا به جای عین میتوان منفعت(موضوع اجاره)حق(حق حضانت ـ حق شفعه )انتفاع( قابل انفکاک وقابل جدا شدن نیست مثل عاریه گرفتن کتاب)ویا حتی تقریر وتثبیت(مثل دونفر با همدیگر شریکند وشریک .اول بگوید سود وزیان از تو و اصل مال از من)امری قرار گیرد اشکال 6ـ در هبه معوضه نیز تملیک عین بمال است پس تعریف شیخ مانع اغیار نیست؟ 4 پاسخ :در هدیه معوض تملیک عین بمال علی وجه المقابله نیست لذا در هبه قبل از تملک واجد متهب میشود اما در بیع قبل از تملک بایع ،مشتری مالک مبیع نمی شود.در نتیجه در هبه اگر متهب عوض هبه را نداد قرارداد باطل نیست فقط واجب حق رجوع و فسخ معامله را دارد اما در بیع اگر مشتری قبلت را نگوید بیع باطل می شود. اشکال 6در هبه شاهد اینکه در هبه معوضه قبل از تملک واحد متهب مالک عین موهبه یشود و اگر متهب عوض را هبه نکند واحد حق رجوع و فسخ دارد اما هبه اول صحیح است اما در بیع قبل از گفتن قبلت( تملک عوض) مشتری مالک عین ( معوض) نمیشود. کاشف الغطا :در صلح و هبه نیز تملیک عین بمال است اما در موارد مشکوک اصل (شایع وغالب) این است که بیع باشد اشکال شیخ انصاری تملیک عین بمال فقط و فقط بیع است و صلح و هبه نیست اما اگر اجرا صیغه به الفاظ کنایی را بپذیریم در جایی که قرینهای باشد که احتمال هبه و صلح باشد در موارد مشکوک اصل لفظی بیع است. اشکال هفتم :در قرض نیز تملیک عین در مقابل مال است پس تعریف مانع اغیار نیست؟ پاسخ :در قرض حقیقت تملیک عین به وجه مقابله و معاوضه نیست بلکه تملیک مشروط به ضمان است در حقیقت تعریف قرض عبارت است از :تملیک عین بعوض من مثله(اجزائش ارزشش برابر .است)أوقیمة(اجزائش متفاوت است) .مؤید1ـ شرایط ربای معاملی (تجانس ومکیل بودن) در ربای قرضی نیست پس قرض معاوضه نیست مؤید۲ـ در معاوضات نباث غرر(جهل مخاطره آمیز) باشد اما قرض قرری (ریسک) اشکالی ندارد پس قرض .معاوضه نیست مؤید3ـ در معاوضات شرط صحت علم به عوضین است اما در قرض الزم نیست علم به عوض باشد یا عوض .معین باشد پس قرض معاوضه نیست 5 حقیقت بیع از دیدگاه لغویون1 :ـ معنای تملیک عین بمال به شرط قبول المشتری به دو دلیل :یک :تبادر :اگر مشتری قبول نکند مفهوم بیع به ذهن عرف متبادر نمی شود. .دو :صحت سلب :اگر مشتری قبول نکند صحیح است بگوییم هذا لیس به بیع -۲شیخ طوسی :بیع انتقال مالکیت در اثر ایجاب و قبول است -3بیع عقد لفظی مرکب از ایجاب و قبول است و دلیلش اجماع است )بلکه اسم مأخوذ از متعلق عقد است( 1ـ تملیک عین به مال به شرط قبول مشتری اشکال اول :این تعریف اثر و مصداق بیع است نه مفهوم اشکال دوم :انتقال در بیع :الف :انشایی قبول شرط تحقق بیع انشایی نیست.ب :خارجی قبول شرط تحقق بیع خارجی است.آنچه ما به دنبال تعریف آن هستیم بیع انشایی است نه خارجی پس شرط قبول را نباید در مفهوم بیاوریم ۲ـ انتقال مالکیت در نتیجه ایجاب و قبول اشکال :عرف چنین تعریفی را قبول ندارد مگر اینکه بیع را حاصل مصدر معنا کنیم نه مصدری یعنی مبیعت یک کاال انتقال مالکیت آن در نتیجه ایجاب و قبول است 3ـ عقد لفظی مرکب از بعت و اشتریت مقصود تعریف بیع انشایی در عالم اعتبارات است و عقد لفظی سبب برای آن انشاء است.البته مجازا میتوان به عقد لفظی نیز بیع گفت به عالقه سبب و مسبب لیکن حقیقتاً لفظ بیع .نیست و بیع از مقوله لفظ نیست بلکه از مقوله وجودات اعتباریه است آیا بیع وضع شده برای صحیح یا وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد؟ پاسخ1:ـ دید گاه اول شهیدین :وضع شده برای صحیح زیرا تبادر+صحت سلب و شاهد اینکه+اقرار به بیع حمل بر صحیح میشود 6 اشکال :اگر قائل به صحیح باشید در موارد مشکوک ر شرایط صحت بیع نمیتوانید به اطالق احل اهلل البیع تمسک کنید در حالی که شما مکرر این اطالقگیری را انجام میدهید جواب شیخ به این اشکال :مقصود از بیع در احل اهلل البیع ,مفهوم عرفی بیع است و تفاوت شرع و عرف در مفهوم بیع نیست در مصداق موثر بیع است پس میتوان به اطالق آن عمل کرد اشکال دوم لفظ بیع حقیقت عرفیه است نه شرعیه و قبل از اسالم نیز بیع بوده و در حقیقت عرفیه بیع اعم از صحیح و فاسد است؟ پاسخ :مالک صحت و فساد بیع تاثیر مصداق آن است نه مفهوم بیع ۲ـ دیدگاه دوم :بیع وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد معاطات1:ـ تصویر معاطات بگونهای که فقط اباحه تصرف است و تملیک در بین نیست ۲ـ تصویر معاطات به گونهای که از طرف تملیک و تملک است قصد معاطات:الف :اعطا طرفین بدون قصد است نه قصد تملیک و نه قصد اباحه تصرف و نه هیچ قصد دیگری ب :اعطای طرفین به قصد تملیک مطلق (مقابله ومعاوضه) اعم از بیع اشکال شده خلو فعل اختیاری در عالم اعتبارات از قصد محال است.به عبارت دیگر در عالم اعتبارات عقالیی ممکن نیست فعل اختیاری بدون قصد باشد اشکال آیا این اعطا طرفین به صورت معاوضه یا مقابله است یا خیر؟اگر به صورت معاوضه است این تملیک عونا بیع است. اشاره به اقوال حکم معاطات :الف :صرف اباحه تصرف.ب :همان آثار بیع لفظی را دارد.ج :عقد فاسد است نه تملیک نه اباحه تصرف افاده نمیکند محل نزاع معاطات (عقد بدون صیغه ـیا عقد عملی )با چه قصدی محل نزاع است؟ پاسخ :بعضی گفته اند:الف :با قصد اباحه تصرف.ب :با قصد تملیک متقابل.ج :بدون هیچ قصدی ×.د :با قصد ×تملیک اعم از بیع 7 شبهه :اگر معاطات با قصد تملیک باشد و افاده اباحه کند ما قصد لم یقع؟ پاسخ محقق ثانی (کرکی) :مقصود تملیک متزلزل بوده است نه تملیک الزم لذا اگر یکی از عوضین تلف شود عوض دیگر به ملک طرف مقابل در میآید اشکال شیخ انصاری :این مطلب مخالف سیاق عبارات فقها است و آنها نیز تصریح کردند که هیچ نوع ملکیتی حاصل نمیشود؟ پاسخ صاحب جواهر :محل نزاع معاطات با قصد اباحه است نه با قصد تملیک اشکال شیخ انصاری به صاحب جواهر :معاطاتی که با قصد اباحه تصرف باشد ،اصالً نمیتواند محل نزاع واقع شود محل نزاع :معاطات با قصد تملیک الزم محل نزاع در معاطات: -1با قصد اباحه تصرف مجرد از ملک :صاحب جواهر ابعد است -۲باقصد تملیک الف :تملیک متزلزل :محقق ثانی و کرکی* بعید است. ب :تملیک الزم :قول شیخ +ظواهر متون فقهی -3بدون قصد -4با قصد تملیک اعم از بیع مشکل :فتوای مشهور :اباحه :الف :مالکیه نیست زیرا مالک قصد اباحه ندارد بلکه قصد تملیک دارد. ب :شرعیه :نیست زیرا نصی از شرع نیامده شبهه دوم محقق کرکی آثاری بر معاطات توسط فقهاء بار میشود که بر اباحه بار نمیشود بلکه بر ملکیت متزلزله بار میشود مانند: 8 الف :با ذهاب احد العینین،دیگر ملک طرف مقابل میشود.ب :جواز وطی جاریه با معاطات.ج :ملکیت نماء با معاطات مرحوم شیخ انصاری :این ادعا پذیرفته نمیشود زیرا اعطاء طرفین ،تراضی فهمیده میشود همین مقدار کفایت در اباحه تصرف دارد+تصریح فقهاء به اباحه و عدم ملک. کاشف الغطاء :به محض تصرف آناً ما قبل از تصرف مالک شده و بعد میتواند این تصرفات را داشته باشد دقیقا مانند تصرف ذوالخیار حکم معاطات اقوال در اثر بیع معاطات: -1مالکیت الزمه مطلقا :قول شیخ مفیدو... -۲ملکیت الزمه به شرط لفظی که داللت بر تراضی یا معاوضه کند( آیا در بیع بالصیغه لفظ خاص شرط است یا نه؟) -3ملکیت جایزه (متزلزله) :محقق ثانی. -4اباحه جمیع تصرفات متوقف بر ملک قول مشهور -5اباحه تصرفات غیر متوقف بر ملک -6عدم اباحه تصرفات (بیع فاسد) ادله شیخ بر افاده ملکیت در بیع معاطات: -1سیره متشرعه :متشرعه مالی که از معاطات به دست آورند را مالک خود دانسته و در ارث وصیت و...آن را ملک خود میدانند. اشکال شیخ:معلوم نیست این سیره متشرعه متصل به زمان اصحاب ائمه علیهم السالم باشد و شاید ناشی از قلة المباالت فی الدین باشد. 9 -۲عموم احل اهلل (حلیت تکلیفی:جواز-حلیت وضعی :صحت البیع(جمیع تصرفات در مبیع حتی انتقال مالکیت) :استدالل :خداوند حالل کرده حلیت تکلیفی را اشکال :برخی از فقها مانند ابن زهره معاطات را بیع نمیدانند و مدعی اجماع شدند پاسخ :عرف معاطات را بیع میداند و خطابات شرعیه به عرف القاء شده و اجماع منقول ابن زهره بیع الزم است یعنی اجماع داریم که این بیع الزم نیست اما بیع نیست شیخ :اثر بیع ملکیت دلیل -1:سیره متشرعه -۲احل اهلل من البیع(عرفی) -3عموم آیه شریفه سوره نساء آیه :۲9لَا تَأْکُلُوا (کنایه از هرگونه تصرف) أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً(معاطات تجارت عرفی:جواز جمیع تصرفات)عَن تَرَاضٍ(تراضی) مِّنکُمْ نقد :جواز جمیع تصرفات منوط فقط به ملکیت من اول االمر نیست بلکه با اباحه تصرف و ملکیت ثانویه(ملکیت حاصل بعد التلف) به وجود میآید -4عموم النّاس مسلّطون (انتقال مالکیت با معاطات یکی از مصادیق سلطنت بر مال است )علی اموالهم اشکال :سلطنت بر اموال باید با اسباب شرعیه باشد در حالی که شک داریم شارع معاطات را قبول دارد یا نه؟ اقوال-1،:عدم جواز معاطات -۲جواز معاطات در هبه +اجاره بیع -3.جواز معاطات در هبه +اجاره و عدم جواز در بیع نظریه شیخ انصاری:اثر معاطات ملکیت است زیرا :-1احل اهلل البیع -۲اجماع مرکب -3استبعاد(نظریه مخالف اباحه تصرف) استبعاد نظریه مخالف یعنی اینکه این نظریه مخالف هشت قسم تالی فاسد دارد تالی فاسد اباحه تصرف عبارتند از: -1اگر معاطات به قصد تملیک افاده اباحه تصرف کند عقود تابع قصد نخواهد بود. 10 -۲اراده تصرف یا خود تصرف :از اسباب ملکیت شود یعنی بدون اجازه مالک اول ،قابض در معاطات بتواند مال را به شخص دیگری به صورت قطعی منتقل کند در حالی که مالک نبوده. -3برخی عناوین فقهی اختصاص به ملک دارد و اگر قائل به اباحه شوید باید از جیب مالک اول باشد نه قابض و این خیلی بعید است -4طبق نظر مشهور تصرف دو اثر دارد:الف :اثر اول مالی که در یدش است ملک او شود .ب :همین مال را به تملیک نفر سوم در بیاورد.مثال:مالک اول :معاطات:قابض:تصرف(می فروشد) :شخص ثالث -5چهارتا اشکال: الف:طرف سماوی:سبب ملکیت می شودبدون نیت هیچکدام ب :طرف من الجانبین مع التفریط :ضمان المسمی نه ضمان المثل ج:در صورت غصب عین :چه کسی مطالبه کند قابضی که مالکیت نیست ومالک هم که آقایان فتوا می دهند د:در صورت تلف قهری (بدون اراده )تلف شود تلف از ملک قابض باشد نه مالک -6نقل ملکیت :الف:نقل قهری مانند:ارث :خالف اصل.ب :نقل غیر قهری(اختیاری)هیچکدام قصد چنین نقلی نکرده اند -7الزمه عدم مالکیت قابض اینست که نماء از قابض نباشد واز مالک اول باشد اشکال آیا خود نمو ،تصرف مملک نیست ؟خیر زیرا احدی از قدماء وعلماء ونمو را تصرف ندانسته است -8قائلین به اباحه :تصرف سبب ملکیت است زیرا مالک اذن تصرف را داده :با تصرف اذن در تملیک نیز دارد: با تصرف هم ایجاب و هم قبول را خود مشتری می خواند اشکال اگر اینگونه تصرف محصل ایجاب و قبول است چرا خود قبض چنین اثری نداشته باشد زیرا مالک اول به مشتری ابتداءاً اذن قبض میدهد و این قبض میتواند مانند تصرف به منزله ایجاب و قبول باشد این موضوع بر 11 مدعای قائلین به اباحه اولویت دارد زیرا از هنگام قبض به مشتری خود را مالک عین میداند و بایع از هنگام .قبض قصد تملیک عین را دارد پاسخ تالی فاسد -1اینکه در معاطات عقد از قصد تبعیت نمیکند مشکل ندارد زیرا جواب حلی :اساساً از نظر قائلین به اباحه تصرف ،معاطات عقد صحیح شرعی نیست لذا تخصصاً خارج است جواب نقصی :موارد دیگری در فقه هست که عقد از قصد تبعیت نمیکند نقض-1در عقد فاسد فقها قاعده ما یضمن بصحیحة یضمن بفاسده را اجرا میکند اما پس از تلف یکی از عوضین،طرف مقابل حق ضمان المثل دارد در صورتیکه در عقد قصد آنها ضمن المسمی بوده است نقض -۲شرط فاسد مفسد عقد نیست در صورتی که قصد متعاقدین عقد +شرط بوده است ولی آنچه باقی مانده عقد تنها است نقض -3در بیع ضمیمه مایملک ( گوسفند) یاماال یملک (خنزیر) بیع در قسمت مایملک صحیح است در حالی که قصد آنها بیع هر دو بوده نه یکی از آنها نقض-4در بیع فضولی اگر غاصب عین را به خودش بفروشد و بعد مالک اجازه دهد بیع صحیح است در حالی که قصد غاصب بیع از جانب خودش بوده نه از جانب مالک نقض-5در عقد موقت اگر ذکر مدت فراموش شود تبدیل به عقد دائم میشود در حالی که قصد آنها عقد موقت بوده اما آنچه محقق شده عقد دائم است تالی فاسد دوم :این بود که آیا تصرف میتواند از اسباب مالکیت شود؟ پاسخ آن :اوالً :اباحه تصرف ناشی از تراضی است.ثانیا :موارد دیگر در فقه هست که تصرف سبب مالکیت می شود مثل تصرف زی الخیار و موهوب تالی فاسد سوم :این بود که آیا میشود خمس ،زکات ،استطاعت و...به غیر ملک تعلق گیرد؟ پاسخ :اوالً :مانعی ندارد که خمس به مالک تعلق بگیرد و قابض فقط اباحه تصرف داشته باشد ثانیاً :برخی فقها مانند سید یزدی در حاشیه مکاسب گفتهاند ممکن است خمس به غیر ملک نیز تعلق بگیرد زیرا متعلق خمس فایده است 12 تالی فاسد چهارم :این بود که چگونه تصرف یک طرف سبب ملک دیگری شود؟ پاسخ :از باب جمع بین ادله جواز تصرف و اصل عدم نقل چارهای جز این فتوا نیست تالی فاسد پنجم :این بود که در هنگام تلف چرا ضمان المسمی باید بدهد در حالی که قاعدتاً ضمان المثل را باید بدهد؟ پاسخ آن-1 :میتوان با تخصیص پاسخ داد به این بیان که عموم «علی الید ما أخذت حتی تؤدیه» دال بر ضمان المثل است خاص ثابت شده توسط اجماع دال بر ضمان المسمی است در نتیجه تخصیص میزنیم عموم را به این خاص میگوییم در مورد معاطات ضمان المسمی را باید بدهد ولی در سائر موارد ضمان المثل پاسخ -۲تخصصاً نیز تلف معاطات خارج است زیرا با تلف عین آنٱما قبل از تلف عین به ملک قابض در می آید لذا تلف در ملک است و اساساً ضمان در کار نیست تالی فاسد ششم وهفتم :این بود که در هنگام غصب چه کسی حق مطالبه دارد قابض یا ملک؟ پاسخ :الف :اگر عین باقی باشد هر دو نفر حق مطالبه دارند یکی از باب ملکیت و دیگری از باب حق اباحه تصرف ب :اگر عین تلف شود قابض حق مطالبه دارد زیرا آناما قبل از تلف او مالک شده است تالی فاسد هشتم :در رابطه با بحث نماء از آن مالک است یا قابض؟ نماء تابع اصل است. اثر معاطات الف :اباحه تصرف :اصل عدم نقل +شهرت قدماء +اجماع منقول ابن زهره=مخالفت با این ادله مشکل است ب :ملکیت :عموم احل اهلل البیع +تجارت من تراض +سیره مستمره متشرعه=مخالفت با این ادله اشکل و مشکل تر است اثر معاطات:الف :اباحه تصرف.ب :ملکیت-1:شیخ مفید :ملکیت الزمه اوفق بالقواعد:الف:اصالة الزوم یعنی استصحاب مالکیت قابض با شک ناشی از رجوع ملک اول اشکال :اثر بیع ملکیت مردد بین الزمه وجائزه هست ونمی توان استصحاب کلی قسم دوم جاری نمود ؟ 13 پاسخ :لزوم وجواز از صفات ملکیت نیست بلکه از احکام شرعی سبب ملکیت است ب :الناس مسلطون علی اموالهم.ج :قَوْلَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه :الَ یَحِلُّ مَالُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ إِالَّ بِطِیبَةٍ مِنْ نَفْسِهِ -۲صاحب حدائق :ملکیت الزم به شرط ابراز کلماتی دال بر تراضی -3محقق ثانی:ملکیت جائزه قول شیخ مفید اثر معاطات ملکیت الزمه: -1اصالت لزوم عمومات الف :الناس مسلطون علی اموالهم ب :الیَحِلُّ مَالُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ إِالَّ بِطِیبَةٍ مِنْ نَفْسِهِ ج :اال أن تکون تجارة عن تراض د :اوفوا بالعقود ذ :المؤمنون عند شروطهم اوفق به قواعد :الف:اصاله اللزوم ب:عمومات. ملکیت الزمه اال ما خرج بالدلیل دلیل خاص بر جواز رجوع در معاطات: -1اجماع -۲اجماع مرکب -3متعارف بین تجار واهل فسوق -4سیره متشرعه -5برخی روایات 14 اثر معاطات دیدگاه اول :لزوم ملکیت(اوفق القواعد ادله) :شیخ مفید دیدگاه دوم :ملکیت جائزه :اثر معاطات ملکیت است برای جواز رجوع ادله ای داریم -1:اجماع صریح -۲ اجماع مرکب-3بناء اهل سوق و تجار :در تمام بیع فعلی را مانند بیع قولی میدانند -4سیره متشرعه :الف :در محقرات ثابت میشود.ب :در اجناس خطیره (با ارزش) ثابت نمیشودانما یحلل الکالم و یحرم الکالم(شیخ انصاری میفرمایند که ممکن است از این قسمت روایت که «انما یحرم الکالم» استفاده بکنیم که محرِّم منحصر در کالم است و فقط کالم است که میتواند چنین نقشی داشته باشد و در نتیجه ایجاب بیع حتماً باید با کالم باشد و قبل از اینکه شخص مالک بشود ،حق ندارد و بعد که مالک شد ،به وسیلهی کالم ایجاب بیع میکند و با غیر کالم نمیشود) دو برداشت از فقها1:ـ عدم اباحه تصرف در بیع معاطات ۲ـ عدم لزوم معاطات. دیدگاه شیخ در رابطه با روایت انما یحلل الکالم و یحرم الکالم: احتمال اول :تنها سبب نقل :لفظ است منحصراً اشکال :لزوم تخصیص اکثر در بسیاری از موارد نقل است اما لفظی در کار نیست احتمال دوم :ممکن است مضمون واحد یا دو کالم متفاوت حالل یا حرام شود اشکال :در این صورت تعلیل با صدر روایت و مورد روایت مخالفت دارد احتمال سوم :یک مقصود واحد :الف :با کالم حالل ب :بدون کالم حرام.یعنی اگر در مورد روایت ،ایجاب قبل از شراء کاال صورت گیرد حرام است.اما اگر بعد از شراء ،ایجاب و قبول دوم صورت گیرد حالل است. اشکال :این احتمال ربطی به معاطات ندارد بلکه بحث بیع ما لیس عنده است نه معاطات احتمال چهارم :یحلل الکالم ،مربوط به مقاوله و گفتگو قبل از معامله است«.یحرم الکالم » مربوط به ایجاب و قبول قبل از معامله است. اشکال :عیناً اشکال قبل تکرار میشود. 15 تنبیه -1آیا در صحت معاطات سایر شرایط بیع مانند بلوغ عقل عدم سفاهت و غیره شرط است؟ پاسخ :باید دو مرحله طی شود: مرحله -1مبنای حکم معاطات5 :مبنا الف :شیخ مفید :معاطات بیع است شرعاً و عرفاً=همه شروط باید در معاطات باشد. ب :محقق ثانی :معاطات بیع است ولی مفید ملکیت متزلزله است=همه شروط بیع باید در معاطات باشد. ج :مشهور قدماء :باقصد تملک ،معاطات مفید اباحه تصرف است=عرفا بیع است اما شرعا بیع نیست .بین شروط عرفی و شرعی تفاوت است. د :صاحب جواهر :معاطات بدون قصد تملک ،مفید اباحه تصرف است=نه عرفا ونه شرعا بیع نیست لذا شروط لیع شرط نیست. ذ :شهید اول :معاطات یک معاوضه مستقل است=بیع نیست شرایط عمومی معاطات را باید داشته باشد اما شرایط اختصاصی بیع الزم نیست. مرحله:۲الف :ادله لفظیه :اصل (اجرای برائت در شرط)عدم شرطیت آن چیزی است که شرطیت آن ثابت نشده است. ب :ادله لبیه(مانند اجماع ،سیره و:)...اصل(عدم نقل بدلیل لزوم قدر متیقن گبری در اداه لبیه)شرط آن چیزی است که احتمال شرطیت می دهیم. معاطات قصد تملیک:الف:بیع متزلزله ب:اباحه تصرف چهار احتمال شیخ انصاری: -1مطلقاً سایر شروط بیع در معاطات جاری باشد زیرا معاطات عرفاً بیع است و شمول ادله اثبات کننده شروط بیع میشود(.نظر خود شیخ) -۲مطلقاً سایر شروط بیع در معاطات جاری نباشد زیرا ادله اثبات کننده شروط بیع انصراف دارد به بیع الزم نه متزلزل و اباحه تصرف. 16 -3اگر مفیده ملکیت باشد جاری میشودزیرا عرفاً بیع است اما اگر مفید اباحه باشد جاری نباشد زیرا عرفاً بیع نیست. -4تفصیل :الف :شروط متخذ از ادله لفظیه :سایر شروط در معاطات جاری است زیرا میتوان اطالق گیری کرد از ادله لفظیه و بیع عرفی را تحت پوشش قرار داد. ب :شروط متخذ غیر از ادله لفظیه (لبیه) :مثل اجماع سایر شروط در معاطات جاری نیست زیرا نمیتوان اطالق گیری از ادله لبیه کرد و باید به قدرمتیقن اکتفا نمود. تنبیه اول :معاطات.جریان سایر شروط در معاطات. -1دیدگاه شهید اول: الف :از ثمن معاطات نمیتوان مصارف شرعی مانند خمس زکات و غیره را پرداخت کرد. @ب :در مصارف مجهول بودن عوضین مشکلی ندارد. @ج :در معاطات نسیه مجهول بودن مدت مشکلی ندارد. چ :همبستر شدن با کنیزی که با معاطات خریده جایز نیست. @د :در معاطات نقدین ،تقابل در مجلس شرط نیست. نتیجه از نظر شهید با معاطات ملک منتقل نمیشود .البته ممکن است در مورد ب و ج و د احتمال بدهیم ایشان معاطات را عقد الزم نمیداند اما با توجه به مورد الف و چ قطعا ایشان معاطات را مفید ملک نمی داند. سؤال امتحانی :با توجه به شواهد موجود در کتب شهید اول خالصه در رابطه با معاطات دیدگاه شهید اول را بنویسید؟ -۲جربان ربا در معاطات.در ربا دو نظر وجود دارد :مبنای اول مختص بیع هست.مبنای دوم مربوط به مطلق معاوضه هست. در معاطات :الف :قصد تملیک دارد ب :قصد تملیک ندارد. نظریه قدما مفید اباحه ...بیع عرفی لذا ربا جریان دارد 17 مفید ملک در این صورت بیع شرعی و عرفی هست در نتیجه ربا جریان دارد بدون قصد تملیک :بنا بر مبنای اول :عدم جریان ربا.بنابر مبنای دوم جریان ربا. -3جریان خیارات در معاطات: الف :مقام قبل از لزوم معاطات:الف :قصد تملیک -1:مفید اباحه هست که حکم به خیار لغو است -۲.مفید ملک هست که دو احتمال دارد -1:احتمال جریان همه خیارات -۲.احتمال تفصیل.خیارات مختص بیع الزم مثل خیار مجلس جریان دارد.سایر خیارات مثل خیار عیب جریان ندارد.ب :بدون قصد تملیک :حکم به خیار لغو هست. ب:مقام بعد از لزوم بیع. تنبیه دوم: صور معامله غیر لفظی (عقد فعلی): -1اعطاء طرفین:موضوعا وحکما معاطات است. -۲اعطاء از یک طرف موضوعا معاطات نیست.اما حکم معاطات اعم از ملک یا اباحه را دارد زیرا بیع عرفی است و مشمول ادله صحت معاطات می شود. -3عدم اعطاء طرفین وفقط ایصال:موضوعا معاطات نیست.اما حکم معاطات اعم از ملک یا اباحه را دارد زیرا بیع عرفی است و مشمول ادله صحت معاطات می شود. -4گفتگو بدون اعطاء و ایصال :موضوعا معاطات نیست.اما حکم معاطات اعم از ملک یا اباحه را دارد زیرا بیع عرفی است و مشمول ادله صحت معاطات می شود. تنبیه سوم :تشخیص بایع از مشتری ثمره بحث :در احکام اختصاصی بایع و مشتری مانند:گاو یا گوسفند: -1در بحث خیار حیوان ثالثه ایام للمشتری گاو با گوسفند معامله کرده 18 -۲تلف قبل از قبض :رد التلف المبیع للبایع.نتیجه هردومورد باید مشتری و بایع در معاطات مشخص شود دربحث صور مساله: احد العوضین من النقدین(پول).کسی که پول می دهدمشتری است وکسی که کاال را تحویل می دهد بایع -1است. -۲هر دو کاال هستند که سه صورت دارد: الف :یکی از عوضین قیمت گزاری شده با نقدین:کسی که کاالی قیمت گذاری شده را تحویل می دهد مشتری ودیگری بایع است. ب :هردو قیمت گزاری شده با نقدین:چهار احتمال وجود دارد: -1هردو هم بایع ومشتری باشند-۲.آنکه ابتدا کاال را می دهد بایع ودیگری مشتری باشد:نظر نهایی شیخ انصاری-3.این بیع نیست ونوعی مصالحه است وبایع ومشتری هردو متصالحند-4.مبادله مستقل است وبایع ومشتری ندارد. ج:هیچکدام قیمت گذاری نشده است این هم مثل مورد ب است. تنبیه چهارم صور بیع معاطات از جهت قصد متعاطیین: -1مال در مقابل مال :اعطاء اول:به منزله ایجاب اخذ به منزله قبول. اعطاء دوم:شرط در بیع است و در اصل آن مدخلیت ندارد -۲تملیک در مقابل تملیک :تملیک اول به منزله ایجاب و تملیک دوم به منزله قبول احتماالت در ماهیت این نوع معاطات: الف:بیع معاطاتی:خالف ظاهر:زیرا در بیع مبادله مال به مال است نه فعل به فعل. 19 ب:هبه معاوضه :مشکل دارد زیرا تملیک اول بدون تملیک دوم اثر ندارد. ج:مصالحه√ د:عقد مستقل√ -3اباحه در مقابل مال(.اباحه معوضه) -4اباحه در مقابل اباحه. مورد 3و4مشکل دررابطه با تصرفات متوقف برملک پیش می آیدمانند وقف مباح له زیرا دلیل داریم ال وقف اال فی ملک. شیخ انصاری سه راه حل مطرح می کند :اول:قصد اباحه +توکیل(ضمیمه استقاللی) در فروش مباح له است(ضمیمه ضمنی). تملیک-1:ضمنی:در ضمن فعل یا کالم با قصد تملیک وجود دارد -۲اقتضائی :در جمع بندی ادله چاره ای جز تملیک وجود ندارد مثل عبدی که در ملک دیگران است اول باید در ملک خودش در بیاورد بعد آزاد کند -3تقدیری راهحل دوم :هم همان تملیک اقتضائی است مثل :پدر آقای ب عبد آقای الف است آقای ب پدر خود را از آقای الف می خرد.قانون کلی شرعی :شخص مالک عمودین نمی شود.در نتیجه آناما قبل از عتق پدر تملک شده و پدر آزاد میشود قهرا. قصد متعاطیین:اباحه تصرف مشکل :در تصرفهای متوقف بر ملک؟ چهار راه حل پیشنهادی: -1ملکیت ضمنیه :اباحه+توکیل در فروش قبل از تصرف× 20 -۲ملکیت اقتضائیه حقیقیه :مانند خریدن عبدی که پدر خریدار است آناً ما الک حقیقی میشود و بالفاصله آزاد میشود×. -3ملکیت تقدیریه :از باب جمع بین ادله قائل به ملکیت یشویم× یک دلیل :الناس مسلطون+ال وقف اال فی ملک=قبل از وقف آناً ما مالک شده است :بین این دو تا دلیل تعارض است: الف :بدوی :ال وقف اال فی ملک حکومت دارد بر الناس مسلطون علی اموالهم ب:مستقر :از باب جمع بین ادله شاید قائل به ملکیت تقدیریه شویم -3استمرار ملکیت حقیقیه مثل بیع واهب بین موهوب له را=رجوع از هبه و استمرار مالکیت اصلیه واهب. اینها هیچکدام مربوط به بحث ما نیست احدی اقتضایی ندارد غیر از علماء×. جمع بندی:به حسب ادله بطالن تملیک.اما اباحه صحیح است یعنی تصرف مباح له جایز است:الف:صلح ..ب:عقد مستقل -4اباحه= اباحه مورد3و -4اباحه=مال و اباحه =اباحه:سه احتمال است -1عدم صحت اباحه به دلیل عدم صدق عنوان معاوضه -۲صلح صحیح -3معاوضه مستقل=آیا الزم است یاجایز؟ -1لزوم طرفین اقوی√ -۲لزوم از طرف تملیک مال وجواز از طرف اباحه اوسط √ -3جواز از طرفین× تنبیه پنجم :جریان معاطات در غیر بیع -1اجاره :صحت اجاره معاطاتی دالئل شیخ انصاری-1:فعل میتواند سبب تملیک شود -۲فقها بین معاطات در بیع و سایر عقود تفصیل ندادند 21 دلیل محقق ثانی :ظاهر کلمات فقها جواز عمل و استحقاق اجرت در اجاره معاطاتی است :در نتیجه معلوم می شود که قائل به صحت اجاره معاطاتی هستند. قیاس استثنایی :اگر قائل به صحت نبودند عمل جایز نبود و مستحق اجرت نمیشود ولکن قائل جواز عمل و استحقاق اجرت هستند پس مقدم فاسد است یعنی قائل به صحت اجاره هستند. اشکاالت شیخ انصاری-1:در صورت فساد عقد اجاره ,عمل اجیر حرام نیست -۲.در صورت فساد عقد اجاره مستحق اجرت المسمی نیست اما مستحق اجرت المثل هست زیرا اصل عدم قصد تبرع است.پس قیاس استثنایی صحیح نیست. -۲هبه :صحت هبه معاطاتی دالئل شیخ انصاری-1 :فعل میتواند سبب تملیک شود -۲فقها قائل به تفصیل بین بیع و هبه نشدند دلیل محقق ثانی :اگر فقها قائل به صحت نبودند :باید فتوا میدادند به عدم جواز اتالف عین موهوبه و لکن التالی الفاسد والمقدم مثله یعنی فتوا به جواز اتالف عین موهوبه دادهاند اشکال جواز اتالف عین موهوبه به دلیل صحت هبه معاطاتی نیست شاید به دلیل افاده اباحه باشد. -3رهن :عدم صحت رهن معاطاتی -4وقف :عدم صحت وقف معاطاتی بحث در تنبیه پنجم بود عرض کردیم که آیا معاطات در غیر از بی جاری میشود یا نه مرحوم محقق ثانی (محقق کرکی) میگفتند :جاری میشود ما ادلهای برای این جریان معاطات در غیر بیع مطرح کردند که این ادله از نظر شیخ تام نبوده در عین حال که شیخ کالم محقق ثانی را قبول ندارد میفرماید اظهر این است که معاطات در بیع جریان دارد در هبه و اجاره و امثالهم هم جریان دارد. دلیلشان این است که :اجاره چه برای اعیان باشد مثل خانهای که انسان اجاره میکند چه اجاره اشخاص باشد در همه اینها همانطور که لفظ میتواند سبب تملیک باشد و ما در ادله بیع ثابت کردیم فعل هم میتواند سبب تملیک باشد عرف اینها را عقد عرفی میداند و مشمول اوفو بالعقود است و سایر ادله ای که در بیع گفتیم در غیر بیع هم در هبه و اجاره و...همان ادله مطرح میشود ذشته از اینها هم در بین فقها هم کسی نیامده که 22 تفصیل بدهد که بیع معاطاتی داریم اما غیر بیع معاطاتی نداریم لذا مرحوم عالمه در کتاب تذکره همان نزاعی که در جریان معاطاتی بیع است در رهن و سایر عقود هم همان معاطات مطرح میشود البته محقق ثانی در همان نزاعی که در جریان معاطات بیع است اشکال میکند به عالمه و تا حدی اشکالش درست است ما در مسئله رهن و همچنین مسئله وقف بعد از این خواهد گفت ما حقیقتاً نمی توانیم معاطات را بپذیریم ولی در مجموع حرف شیخ این است که هر نزاعی در بیع هست در غیر بیع هم جاری است اال ما خرج با الدلیل مثل رهن و قرض و غیره جریان ندارد. و در ادله لبی مانند اجماع باید به قدرمتیقن اکتفا نمود این اشکال محقق ثانی در جامع المقاصد فرموده شیخ می خواهد این اشکال را برای ما باز کند می گوید. وجه اشکال این است که :آن اجماعی را که در بیع داشتیم که میگفتند معاطات در بیع مفید اباحه است یا مفید ملکیت جائزه هیچکدام در باب رهن قابل تصور نیست در باب رهن راهن مالش را به رهن گذاشته و مرتهن هم قرضی به او داده اگر شما در معاطات بگویید رهن معاطاتی مفید اباحه است همچنین اباحه ای تصور ندارد چرا؟چون اگر مرتهن بتواند در عین مرهونه تصرف بکند اباحه تصرف داشته باشد این خالف فتوای همه فقها است چون مرتهن حق تصرف عین مرهونه را ندارد راهن هم حق تصرف ندارد در تصرف خودش باید اجازه بگیرد پس ما گفتیم در بیع اجماع داریم و اجماع در مفید اباحه داریم یا مفید ملکیت جائزه است و قول سومی هم که نداشتیم مفید اباحه نمیتواند باشد چون اگر مفید اباحه تصرف باشد یعنی تصرف جایز است و تصرف قطعاً بنا بر نظر فقها جایز نیست در عین مرهونه اما اگر شما بگویید معاطات در بیع مفید ملکیت جائزه است در رهن هم مفیده ملکیت جائزه است این هم متصور نیست چون در باب رهن قطعاً عین مرهونه ملک مرتهن نمی شود و فقط گرو در دستش است مالک نمیشود لذا آن اجماعی که شما گفتید این اجماع مرکب بود باالخره قدما یا قائل اباحه تصرفند یا قائل به ملکیت جائزه هستند در رهن نه اباحه تصرف معنا دارد چون تصرف هیچ کدام جایز نیست نه اینکه ملکیتی در کار است چون عین مرهونه ملک نمیشود. جناب شما فرمودید معاطات در رهن یا مفید در اباحه است یا مفید ملکیت جائزه است اشکالی ندارد که ما بگوییم اصالً معاطات در رهن مفید لزوم است یعنی معاطات در رهن یک رهن الزمه یک عین قرارداد لفظی است این هم خالف اجماع است به خاطر اینکه ما اجماع داریم که عقد الزم باید لفظی باشد شاید به خاطر همین است که محقق کرکی فرمایش عالمه در تذکره را اشکال کرده 23 بله ما میتوانیم یک طوری معاطات در رهن را هم درست کنیم و آن این است که ما دست از این اجماع برداریم این اجماعی که شما گفتید عقد الزم باید با لفظ باشد اگر با لفظ نباشد عقد جائزه میشود این اجماع را شما از کجا آوردید چون خیلیها اجماع مرکب را قبول ندارد گذشته از اینکه همین اجماعی که همینها می گویند تحصیل نمیشود چون شیخ مفید مخالف همچنین حرفی هست شیخ مفید میگوید :رهن معاطاتی عین عقد لفظی است و اصالً مفید لزوم است پس این اجماعی که شما درست کردید که یا مفید ملکیت جائزه است یا اباحه نخیر.اجماع همچنینی نیست بعضیها مثل شیخ مفید قائل به لزوم م شدهاند گفتهاند ملکیت الزمه است اگر اینطوری باشد دیگر مشکل رهن معاطاتی حل میشود (بله یک راه حل وجود دارد و آن اینکه کسی که .مشکلی با مخالفت با مشهور نداشته باشد) مسئله بعدی در امر پنجم مطرح میکند مسئله وقف است میگوید همان مشکلی که در رهن بود در وقف هم هست به خاطر اینکه مشهوری بین فقها است که وقف الزم متوقف بر لفظ است. خوب دقت کنید استدالل این است که :عقد الزم متوقف بر لزوم-عقد الزم متوقف بر لفظ است این مشهور است.عقد الزم باید لفظی باشد یا اجماع یا مشهور ادعا کردهاند.وقف غیر الزم و جائز هم نداریم از ترکیب این دوتا جمله نتیجه گرفتند پس ما معاطات در وقف نداریم. رسیدیم به تنبیه ششم بحث از ملزمات بیع معاطات است اگر شما قائل شوید که بیع معاطات یک عقد الزم نیست بلکه یک عقد جایز است یعنی قابل فسخ است در صورت به وقوع پیوستن چهار عامل باعث میشود که این عقد جایز تبدیل شود به عقد الزم ما به هر کدام از آن عواملی که باعث میشود عقد جایز تبدیل شود به الزم میگوییم ملزم یعنی الزم کننده عقد جایز را تبدیل میکند به عقد الزم چهار تا ملزم را در این متن شیخ انصاری مطرح میکند-1:تلف -۲نقل-3امتزاج-4تصرف اما قبل از اینکه وارد بحث شود شیخ انصاری میآید و یک اصلی را در مسئله تاسیس میکند چرا؟به خاطر اینکه وقتی شما اصل را در مسئله تاسیس کردید در هنگام شک به همان اصل مراجعه میکنید فرض کنید اصل را تاسیس کردید بر لزوم شک میکنید که آیا مثالً با تلف یا با امتزاج یا با نقل وی جایز شد یا الزم شد می گوییم اصل بر لزومی یا اصل تاسیس میکنید بر اینکه بگویید آیا در این بیع معاطات اصل بر جواز؟ در نتیجه 24 در صورتی که شک کردیم یکی از آن عوامل آیا الزم میکند این بیع را یا همچنان جایز است؟جایزه.پس اصل خیلی مهم است تاسیسش که اگر ادله به ما کمک نکردند نتوانستیم ثابت کنیم یک عامل آیا سبب الزم شدن بیع است یا سبب نیست به این اصل ما رجوع میکنیم پس در گام اول ما باید اصل را تاسیس کنیم.شیخ انصاری میفرماید ما در این بیع معاطات که یک عقد را عقد جایز میدانیم دو قول داشتیم یک قول قول محقق ثانی بود که ملکیت جایزه بود اگر بگوییم معاطات مفید ملکیت جایزه است اصل میشود اصالت الزوم؟یعنی اینکه همان دالیلی که گفتیم اوفوا بالعقود تجارتا عن تراض تمام آن ادله هشتگانهای که آوردیم همه آن ادله اینجا هم می آید.شک میکنیم که آیا این بیع معاطاتی که مفید ملکیت جایزه هست با این عامل الزم شد یا نشد؟میگوییم بیع که هست عقدم که هست اصل در عقود و اصل در بیع این است که الزم باشد ما به آن عقد وفا کنیم چون دیگر ملک منتقل شده است. اما اگر قائل باشیم به اباحه یعنی بگوییم بیع معاطاتی مفید اباحه تصرف هست در اینجا اصل در این قرارداد عدم لزوم است چرا؟به خاطر اینکه وقتی شما قائل به اباحه در تصرف شدید یک عاملی پیش میآید نمیدانیم آیا با این عقد جایز تبدیل به عقد الزم شد یا نه؟قاعده الناس مسلطون علی اموالهم را جاری میکنیم میگوییم اصالً با این بیع معاطاتی مگر شما قائل نشدید اباحه تصرف یعنی ملک منتقل نشده همچنان این مبیع در ملک مالک اول است وقتی در ملک مالک اول بود او حق رجوع دارد.خوب در اینجا شاید شما بگویید ما یک اباحه داریم این آقای مشتری هم با بیع معاطاتی یک اباحه تصرف برایش پیش آمده آیا ما نمیتوانیم این اباحه تصرف را استصحاب کنیم یعنی استصحاب بقای ملک در مقابل استصحاب بقای اباحه.مالک اول میگوید من همچنان مالکیتم باقی است میخواهم رجوع کنم الناس مسلطون علی اموالهم استصحاب میکنیم بقای ملکیت او را می گوییم این عقد جایز است این کار برمیگردد به مال مالک اول.مالک دوم چی میگوید؟میگوید از کجا معلوم که در اینجا من همچنان حق تصرف نداشته باشم؟من هم یک اباحه تصرف داشتم درسته مالک نبودم مشتری میگوید اما اباحه تصرف داشتم پس ببینید دو تا استصحاب تعارض کرد استصحاب بقای ملک در مقابل استصحاب بقای اباحه.استصحاب بقای ملک برای بایع استصحاب بقای اباحه برای مشتری این دوتا با همدیگر تعارض کرد خوب در تعارض بین این دوتا استصحاب،ما باید چیکار بکنیم؟ شیخ میگوید من دو تا پاسخ به شما میدهم: 25 پاسخ اول این است که :استصحاب بقای اباحه اصالً این استصحاب جاری نمیشود من حجیتش را قائل نیستم حجت نیست چرا؟برای اینکه اینجا شک در مقتضی من نمیدانم آیا بیع معاطاتی که انجام شد و مفید اباحه تصرف بود قدرتش در حدی است که این اباحه را حتی بعد از بروز این مشکل و این عامل نگه دارد یا نه؟فرض بفرمایید بک چراغی را روشن میکنید و داخل این چراغ یک لیوان نفت ریختید این لیوان نفت تا ساعت دو معموالً روشن میماند شما ساعت 10شک میکنید که آیا همچنان چراغ روشن است یا یک نفری آمده و فوت کرده و این چراغ را خاموش کرده میگویید اصل عدم فوت کردن است.اینجا شک در رافع است اما نه یک وقت که چراغ نفت دارد نفتش نهایتاً تا ساعت ۲دوام میآورد و شما ساعت 10شب شک میکنید که آیا همچنان چراغ روشن است یا خاموش است؟میگوییم این دیگر اصالً نباید شک کنی چون آن یک لیوان نفت مقتضی این همه ساعت روشنی هست یا نیست؟وقتی شک در مقتضی باشد شیخ انصاری استصحاب را حجت نمیداند در اینجا هم ما شک داریم آیا بیع معاطاتی آنقدر قدرت دارد که اباحه تصرف را حتی بعد از این وقوع این مشکل را نگه دارد یا نه؟میگوییم شک در مقتضی مشکل است استصحاب جالب نمیشود پس یک طرف بایع میگوید استصحاب بقای ملک این مشکلی ندارد اما استصحاب بقای اباحه که مشتری می گوید این برمیگردد به شک در مقتضی و ما حجت نمیدانیم پس اصل عدم لزوم اگر قائل شوید به اباحه تصرف حاال حتی اگر شما در همین جا بگویید آقا نه در استصحاب اباحه هم در حقیقت بحث شک در رافع است چون مقتضی اباحه وجود داشته مقتضی اباحه همان بیع معاطاتی است من نمیدانم آیا این مشکلی که پیش آمده این اباحه را رفع کرد و از بین برد یا از بین نبرد؟ پس در حقیقت شک در رافع است شیخ میگوید همین جا هم من از باب حکومت حق را میدهم به بایع البته این حکومتی را که میگویند آن حکومت اصطالحی است میآید موضوع یک حکم را توضیح میدهد آن نیست اینجا منظور شیخ تقدم اصل سببی بر اصل مسببی است.در بحث تعارض استصحابین آنجا بحث شده که اگر اصل سببی در یک موضوعی جاری شد اصل مسببی با این اصل سببی تعارض کرد،اصل سببی مقدم است بر اصل مسببی.در اینجا هم اگر شما اصل بقای ملک و بالتبع آن الناس مسلطون علی اموالهم را جاری کنید مسبب این اصل این است که یگر اباحهای برای مشتری باقی نمیماند چون آن خودش میگوید آقا من الزم دارم ملکمو برگردان همچنان من مالکم. 26 پس بنابراین اوالً ما استصحاب اباحه را اصالً جاری نمیدانیم حتی اگر جاری بدانیم بنابر اصل سببی و مسببی میگوییم استصحاب بقای ملک مقدم است بر استصحاب بقاء اباحه حاال از این به بعد میخواهد آن چهار تا را برای شما بیان کند گفتیم چهار تا ملزم یعنی چیزی که باعث الزم .شدن بیع میشود را شیخ انصاری مطرح میکند-1 :تلف-۲نقل-3امتزاج-4تصرف -1تلف احدالعینین یا تلف العینین اینها باعث الزام میشوند.فرض بفرمایید یک معاطاتی واقع شده آقای زید به آقای عمرو معاطاتی یک کتاب داده و در مقابل کتاب هم یک دیس پلو گرفته اتفاقاً اینها میگیرند و هر دو مال در دست اینها تلف میشود وقتی که هر دوعوضیین هم کتاب و هم پلو هر دو تلف شدند در اینجا تلف عینین ملزم این بیع معاطات است یعنی بیع معاطات از بیع جایزه تبدیل میکند به بیع الزمه اینها دیگر حق رجوع ندارند. و دلیلشان این است که :ما اجماع داریم که در چنین جایی هر دو عین تلف شده این معاطات شده عقد الزم و هیچکدام حق فسخ کردن را ندارند. خوب اگر انتقال ملکیت باشد که مشکلی ندارد اما اگر مفید اباحه باشد باز هم تلف عینین باعث الزم شدن معاطات میشود چرا؟چون اگر فرض کنید الزم نباشد جایز باشد این آقا هم خواست رجوع کند بگوید آقا کتاب من را پس بده قیمتش را بده یا مثلش را بده میگوید آن دیس پلو را که ما خوردیم آن که نیست منم ضامن نیستم.میگوییم آخر قاعده علی الید داریم علی الید ما آخرت حتی تؤدیه اینکه مال تو نبود اباحه تصرف شد تلف شد باید این را پرداخت کنی میگوید آقا قاعده علی الید در جایی است که ید عدوانی باشد اینجا مالک با دست خودش این ملک را داده پس بنابراین قاعده علی الید اینجا جاری نمیشود پس بنابر قول اباحه تصرف در اینجا امکان رجوع وجود ندارد اصل جنس تلف شده و از بین رفته و ضامن هم نیست چون خودش به ایشان اجازه داد که بگیرد و در آن تصرف کند.فرض کنید شما رفتید معاطاتی یک سطل ماست خریدید و ماست را هم خوردید حاال مالک بگوید آقا ماست من را پس بده میگوییم آقای بایع شما پولش را گرفتید برو پی کارت.پس در صورت اباحه تصرف ضمانتی در کار نیست خود شما این ماست را در اختیار ما گذاشتید که ما بخوریم نه اینکه برای شما نگهداری کنیم امانت که نبود که خودت اقدام کردی.قاعده اقدام اینجا میآید اگر قائل به این باشید که مفید ملکیت است اینجا دیگر تراد عینین معنا ندارد ممکن نیست چون هر دو آنها از بین .رفته وقتی شک میکنیم گفتیم در بحث ملکیت اصل،لزوم است 27 ببینید مستشکل میآید شکال مطرح میکند میگوید در وقتی که بایع و مشتری میآمدند و یک خیاری را می گذاشتند مثالً میگفتند آقا تا 10روز خیار فسخ داریم بعد در روز دوم یا سوم این مال تلف میشد میگفتند آیا همچنان عقد جایز است یا نیست؟خود آقایون فقها در آنجا قبل از اتمام زمان خیار میگفتند عقد همچنان جایز است اینجا هم ما بیاییم و بگوییم درست است که معاطات مفید ملکیت جایز است اما در اینجا ما شک میکنیم آیا با بروز این مطالب آیا همچنان جواز باقیست یا باقی نیست؟ در اینجا میگوییم همچنان جواز باقی است شیخ در اینجا دو تا پاسخ میدهد: -1میگوید بین این دوتا موردی که شما گفتید و با هم قیاس کردید خیلی فرق دارد قیاس مع الفارق است در بیع بالصیغه یعنی شما با لفظ بیع را ایجاد کردید و برای خود خیار گذاشتید در همچنین جایی جواز متعلقش همان عقد است اما در معاطات ،جواز به معاطات تعلق نمیگیرد نمیگویدمعاطات جایز است آنجا عقد جایز بود اینجا ما نمیتوانیم بگوییم معاطات جایز است اینجا جواز را بر این ملکیت میزنیم میگوییم ملکیت جایزه است یعنی حق رجوع دارد لذا ما در ملکیت جایزه صحبت از فسخ نمیکنیم چون فسخ در جایی است که عقد جاری باشد حاال بیاییم از بین ببریمش.اما در معاطات که عقدی در بین نیست پس این قیاسی که شما کردید بیع لفظی خیاری را با بیع معاطاتی ،در اینجا بینشان تفاوت وجود دارد و همین تفاوت باعث میشود که در بیع لفظی خیاری بعد از تلف جواز باقی بماند چون عقد سر جاش هست و عقد جایز بوده اما در معاطات یعنی آن ملک تلف شده و دیگر ما نمیتوانیم در اینجا بحث جواز را مطرح کنیم. -۲پاسخ دوم ما این است که مع أن الشک فی أن متعلق الجواز آیا جواز معاطات به اصل معامله تعلق گرفته یا رجوع در عین یا تراد العینین یعنی معاطات در جایی است که دو تا عین قابل رد باشد خوب در صورت شک جواز را نمیتوانیم استصحاب کنیم چون در استصحاب باید یقین ثابت باشد ما نمیدانیم که این جواز آیا به عقد تعلق گرفته یا رجوع در عین یا تراد العینین.چون در مقابل آن اصل لزومی که ابتدای بحث گفتیم.اگر تراد عین امکان نداشته باشد ما نمیتوانیم صحبتی داشته باشیم یعنی اگر امکان تراد عین باشد این معاطات قابل به هم خوردن و از بین رفتن است قابل رجوع است اما اگر امکان تراد نباشد دیگر نمیشود که هم کتاب را برگردانی و هم پلو را برگردانی اینجا مشکل است. 28 ملزمات معاطات -1تلف تلف عوضین یا تلف احد العوضین تلف عوضین :الزام اور هست زیرا :اجماع +عدم امکان ضمان و عدم رجوع تلف احد العوضین: اگر مبنا :افاده ملکیت جایزه :در این صورت الزام اور هست زیرا عدم امکان ضمان: اگر افاده اباحه تصرف :صاحب جواهر و شهید ثانی :الزام اور نیست و اصل بقاء سلطنت مالک به این مبنا اشکال شده :تعارض اصل مذکور با اصل برائت ذمه از ضمان .پاسخ شیخ به اشکال :اصل بقاء سلطنت بر ملک حاکم هست بر اصل برائت ذمه از ضمان :زیرا اصل سببی بر اصل مسببی تقدم دارد. ملزمات معاطات -۲اسقاط دین :در حکم تلف هست. -3نقل:الف:باعقد الزم:یک:بدون اقاله وفسخ:A:بنابرمبنای افاده ملکیت جایزه:زیرا امکان ترادالعینین نیست√ :ꓐبنابر مبنای افاده اباحه:برائت ذمه عمرو از ضمان√ دو :بااقاله وفسخ :A:بنابر مبنای افاده ملکیت جایزه:عدم امکان تراد عینین√ :ꓐبنابرمبنای افاده اباحه:استصحاب بقاء ملکیت عمرو زیرا با نقل او آناما قبل از نقل مالک شد√. ب :باعقد جایز:یک:عقد جایز معاوضی(صلح) :A:بنابر مبنای افاده ملکیت جایزه:بدلیل عدم امکان تراد عینین√ :ꓐبنابر مبنای افاده اباحه :بدلیل عدم امکان تراد عینین√ دو :باعقد جایز غیر معاوضی(هبه):A:بنابر مبنای افاده ملکیت جایزه :بدلیل عدم امکان تراد عینین√ 29 :ꓐبنابر مبنای افاده اباحه:رجوع جایز است× 30