صحیفه سجادیه - دعای بیست و چهارم - PDF
Document Details
Uploaded by Deleted User
Tags
Summary
این سند خلاصهای از زندگی نامه امام سجاد (علیه السلام) و شرح دعای بیست و چهارم را برای پایه هشتم شامل میشود. این سند شامل داستان و مناظره و مطالب مرتبط با امام سجاد (علیه السلام) و صحیفه سجادیه است.
Full Transcript
صحیفه سجادیه دعای بیست و چهارم پایه هشتم دوره اول متوسطه محتوا نگاهی به زندگی نامه امام سجاد(علیه السالم) ...
صحیفه سجادیه دعای بیست و چهارم پایه هشتم دوره اول متوسطه محتوا نگاهی به زندگی نامه امام سجاد(علیه السالم) شرح دعای بیست و چهار وزارت آموزش و پرورش معاونت پرورشی و فرهنگی اداره کل قرآن ،عترت و نماز از خودم کنده شدم داستان مدام به پهلویم سقلمه میزد.نگاهم که به صورت رنگ پریده و نگرانش افتاد ،دلم مچاله شد.من نمیخواستم این قدر خودش را اذیت کند.خودش گفته بود ،دل به دلش بدهم و راهی شوم.موهای موج دارش در این نم نم صبح گاهی این طرف و آن طرف میپریدند.هر از گاهی حرفش را نیمه جویده در دهان میچرخاند و انگار که دیگر با خودش زمزمه میکرد.غرولندهایش تمامینداشت «.نکند چیزی بگویی یا کاری کنی که آبروی من برود.امام نَفَسش حق است.محترم است.معصوم است. »... با خودم گفتم « :یحیی من بار اول است که خدمت میرسم ،تو که مدتهاست در خدمت ایشان بودهای چرا خودت را باختهای! من که داشتم زندگی خودم را میکردم ،تو پا پی شدی ابو خالد که ،امام را ببینی دیگر دل نمیکنی! حاال یکی دوبار او را مالقات کن ،مهرش به دلت که افتاد دیگر خودت دل نمیکنی! ». راستش همه جا حرف از امام بود.این روزها حال و هوای شهر ،مردم کوچه و خیابان ،خانههای فقیران نگفتنی بود! زمزمهها تکراری نبود.همه میخواستند او را ببینند ،لحن گیرایش را از دل و جان حس کنند.من هم یکی از این هزاران! دلم میخواست کسی را کهاین قدر عابد و ساجد بود را از نزدیک ببینم.یحیی که مدتی از مریدانش شده بود ،اصرار کرد که مرا با خود به نزد ایشان ببرد. کوچههای تنگ و باریک را که یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم ،آهنگ صدایی برنده و تیز مثل چکشی که به فلز بخورد ،بر فضا طنین میانداخت.نرمههای باران افتاد روی سرم ،گوش تیز کردم جمعیت کمیآن طرف تر درب خانهای ایستاده بودند! منبع این صدای خوش آنجا بود جلوتر رفتیم؛ آیههای قرآن به گونهای تالوت میشد که هوش از سرت میبرد. همهایستاده بودند که بشنوند.سرگردانیام که بیشتر شد ،پوزخندی البه الی چروکهای دور دهان یحیی جا خوش کرد. گفت« :امام همیشهاین را گوشزد میکنند کهآیههای قرآن گنجینههای با ارزشی هستند که هر گاه باز شوند باید به آنها 11 بسیار دقت کرد ».و انگار که از جانش برآید ،با تمام وجود آنها را میخواند. به پاگرد در که رسیدیم ،اجازهی ورود گرفتیم.یحیی اشاره کرد که آرام آرام داخل شو.صدای خوش قرآن قطع شده بود.همه به نماز ایستادند ما هم پشت سر امام ،اقتدا کردیم.تا به حال این قدر از نماز خواندنم ،لذت نبرده بودم.به (مالک یومِ الدّین) که رسیدیم ،آنقدر آن را تکرار کرد که گویی جان از تنش بیرون رفت. بعد از نماز با نان و خرما از همه پذیرایی شد.امام بعد از تعارف به ما ،دست برد و خرمایی را به دهان کرد و فرمود: «خدا را شکر که به ما غذا داد و ما را سیراب کرد در حالی که کسی برایش این کار را نمیکند» در برابر این همه بزرگی خودم را باخته بودم.حاال فهمیدم دلیل این همه نگرانی یحیی برای چیست.شاید او هم اوایل همین حال و روز من را داشت. در حال کلنجار با خود بودم که دوباره سقلمهی یحیی را به پهلویم احساس کردم؛ امام با شماست ،سرم را باال بردم امام رو به من فرمود« :ابو خالد کابلی آیا میخواهی که مقام خود را در بهشت به تو نشان دهم؟» نَفَسم را حبس کردم.دلم لرزید.سری به نشانهی تأیید تکان دادم.دستش را بر چشمانم کشید و من در یک آن خود را در کنار رودخانهها و کاخها دیدم.موهای تنم سیخ شده بود.اشک بر پهنای صورتم سرازیر شد ،امام بار دیگر دستش را به چشمان هیجان زدهام کشید و این بار خود را روبروی ایشان دیدم.توان حرف زدن نداشتم.میدانستم که صدایم تَرَک برداشته ،مات و مبهوت فقط به چهرهی نورانی ایشان میخ کوب شده بودم.دیگر سقلمههای یحیی هم تأثیری نداشت. صدای جیغ آسمان فضا را پر کرده بود و باران دنیا را برداشته بود.گوشهای کز کردم و حرکات امام را زیر نظر داشتم شروع به نوشتن نامه کرد.بعدها فهمیدم که نامه برای عبدالملک است.امام از او تشکر کرد و فرمود« :از نامهای که به حجاج برای حفظ جان بنیهاشم نوشتی ،اطالع پیدا کردم». حجاج از عبدالملک در نامهای خواسته بود که امام سجاد (علیه السالم) را از سر راه بردارد تا بتواند بهتر حکومت کند ولی عبدالملک در جواب ،نامهای مخفیانه نوشته بود که کشتن خاندان بنیهاشم نه تنها باعث استحکام حکومت نمیشود ،بلکه سستی و براندازی آن را به همراه دارد.عبدالملک که نامهی امام به دستش میرسد ،تاریخ نامهی خود به حجاج را با آن مطابقت میدهد و بعد از دیدن همزمانی آنها در صورتی که مخفیانه بوده ،از علم غیبی امام سجاد (علیه السالم) شگفت زده میشود. مهمان آن خانه بودم ولی دیگر از آن خانه دل نکندم... 2 سجاد (علیه السالم) امام امام سجاد(علیه السالم) چهارمین امام ششمین معصوم نگاهی کوتاه به زندگی نامه امام سجاد (علیه السالم) امام سجاد (علیه السالم) را زینت بخش عبادت کنندگان میخوانند که همان زین العابدین است.کسی که وقتی آمادهی وضو گرفتن و نماز خواندن میشد ،رنگ از رخش میپرید.او میدانست که میخواهد در برابر چه کسی بایستد! عبادت را بزرگترین حق خدا برگردن انسان میدانست و میفرمود« :بزرگترین حق خدا این است که او را عبادت کنی و چیزی را با او شریک قرار ندهی؛ پس اگر این کار را انجام دادی ،هر چه از او بخواهی به تو خواهد داد». از خدا خجالت میکشید که او را به خاطر پاداش و یا عذاب عبادت کند.او خدا را به خاطر نعمتها و خود خدا عبادت میکرد. امامباقر(علیهالسالم) درموردلقبامامسجاد(علیهالسالم) میفرمایندد«:امدامسدجاد(علیدهالسدالم)رابدهخداطر سجدههایطوالنیونیایشهایفراوانشسجادمیگویند.آنگاهکهگرفتارمیشد،آنگاهکهازفزونینعمتسرخوشو شادمیشدوآنگاهکهبیندونفرراآشتیمیداد،یاآنگاهکهنمازوقرآنمیخواند»...امامدردعاهایخودازصلوات وادامهیآنزیاداستفادهمیکرد.اوبااینکارسعیدرشناساندنبیشتروبهتراهلبیتبهمدردمداشدت.درجامعدهایکده مردمدچارانحرافشدهبودندوفساداخالقیآنهارامحاصرهمیکرد،امامتوانستبااستفادهازدعاآنهارابهعبادتخدا هدایتکند .اگرچههدف،عبادتمردمونزدیکیبهخدابودولیمردمبااسدتفادهازدعاهداتوانسدتندبدهمفداهیمسیاسدی موردنظرامامسجاد(علیهالسالم) دستپیداکنند. همیشه خشم خود را فرو میبرد و میفرمود« :گواراترین نوشیدنیها برایم فرو بردن خشم است ».در مقابل وقاحت قاتالن پدر بدخلق و تندخو نشد.خشمش را فرو برد ،نَفسَش را حبس نمود و راه پدر را ادامه داد. 31 ائمه (علیهم السالم) باید در کنار قرآن قرار بگیرند ،چون قرآن را برای همه بازگو میکنند و همه را به قرآن هدایت میکنند.یکی از مهمترین هدفهای عاشورا معرفی اهل بیت به مردم بودکه امویان با این موضوع مخالفت و دشمنی میکردند.امام سجاد (علیه السالم) هر جا که شرایط را مناسب میدیدند ،اهل بیت را معرفی میکردند. مهمترین کاری که امام برای معرفی اهل بیت انجام دادند ،در شام صورت گرفت.شامیان تقریباً هیچ گونه شناختی از پیامبر (صلی اهلل علیه و آله) نداشتند.امام در خطبهای که در امپراتوری شام بیان کرد ،باعث شگفتی همگان شد.او جنایتهای یزید در کربال را فاش کرد؛ به دنبال آن خشم مردم مدینه برانگیخته شد و قیام کردند.یزید را از مدینه بیرون کردند و عبداهلل انصاری را به جای او نشاندند. امام سجاد (علیه السالم) همیشه از مناظره برای معرفی عاشورا استفاده میکردند و هر جا که موقعیت را مناسب میدیدند ،شروع به معرفی اهل بیت میکردند.وقتی صلوات میفرستادند ادامه صلوات را نیز میدادند و در دعاهایشان این کار را بارها و بارها تکرار میکردند.یکی از مناظرات در دوران اسارت امام با پیرمرد شامیبود.وقتی آن پیرمرد به حضرت گفت : «سپاس خدای را که شما را کشت و هالک ساخت و شاخ فتنه را برید» و شروع به ناسزا گویی کرد.حضرت به او فرمود« :من سکوت کردم تا سخنت به پایان برسد و آنچه در دل از کینه داشتی بیرون بیاوری.پس تو نیز مانند من که برایت سکوت نمودم خاموش باش ».سپس امام چندین آیه از قرآن که درباره ارزش اهل بیت نازل شده بود را برای آن شخص یادآوری کرد و در نهایت پیرمرد از کرده خود پشیمان شد و توبه کرد.از امام سجاد (علیه السالم) مناظرات دیگری هم مانند مناظره با ابن زیاد و حسن بَصری و عبدالملک هم ثبت شده است. امام شجاع و نترس بود و داد خونخواهی پدر را حتی در برابر یزیدیان و در کاخ پر زرق وبرق یزید ،با آهنگ و صدای برنده و تیزش مانند چکشی که به فلز بخورد ،به گوش جهانیان رساند.او پرچم همیشه پیروز پدربزرگش علی بن ابیطالب را به رخ پرچم داران کافر کشید.عبد الملک به او گفت « :من که قاتل پدر شما نیستم ،پس چرا با ما رفت و آمد نمیکنید؟!» امام فرمود« :هر چند قاتل پدرم باعث شد که زندگی در این دنیای پدرم تمام شود ولی او آخرت خودش را با این کار تباه کرد.اگر تو هم دوست داری عاقبتی مانند او پیدا کنی مانند او رفتار کن». حتی زمانی که اسیر و برهنه سوار بر شتر بود و ابن زیاد او را تهدید به قتل کرد فرمود « :آیا ما را تهدید میکنی؟! مگر نمیدانی که کشته شدن ،عادت ما و شهادت باعث افتخار ماست». امام سجاد (علیه السالم) در کوفه سخنرانی کردند و در آن از بیوفایی مردم کوفه و همچنین از بازخواست و سؤال و جواب آنها توسط پیامبر (صلی اهلل علیه و آله) گفتند.امام فرمود« :اگر حسین (علیه السالم)کشته شد جای تعجب نیست! چرا که پدرش با وجود تمام ارزشها و بزرگیها نیز ،قبل از او به شهادت رسید.ای مردم کوفه با کاری که نسبت به حسین (علیه السالم) انجام دادید ،خوشحال نباشید.آنچه گذشت یک اتفاق بزرگ بود.جانم به فدای کسی باد که در کنار رود فرات به شهادت رسید.آتش جهنم پاداش کسانی است که او را به شهات رساندند». 4 مردم بعد از شنیدن سخنان امام به گریه افتادند و خواستند انتقام بگیرند ،اما امام بیوفاییهایشان را به آنها یادآوری کرد و فرمود « :از شما میخواهم که نه یاریمان کنید و نه با ما بجنگید». یزید دستور داد تا در مسجد با حضور سفرای کشورهای مختلف مجلسی تشکیل شود و امام سجاد (علیه السالم) به همراه عمه اش حضرت زینب (سالم اهلل علیها) و دیگر خانوادهی ایشان در حالی که دستانشان با طناب بسته شده بود ،حضور پیدا کنند.یزید با خوشحالی ،از پیروزیاش بر امام حسین (علیه السالم) میگفت.مرد سخنرانی ،باالی منبر رفت و شروع به ستایش یزید و بدگویی و تحقیر امام علی (علیه السالم) و امام حسین (علیه السالم) کرد.امام سجاد (علیه السالم) رو به سخنران کرد و فرمود « :وای بر تو که برای خشنودی بنده ،خشم خدا را انتخاب کردی و جایگاه خودت را پر از آتش نمودی ».سپس رو کرد به یزید و از او خواست باالی چند تکه چوب رفته و برای مردم از آنچه سبب خشنودی خدا میشود ،سخن بگوید. یزید ابتدا نپذیرفت ولی وقتی اصرار مردم شام را دید ،مجبور شد قبول کند. با توجه بهاینکه مردم شام برخالف مردم کوفه از مرکز اسالم دور بودند ،چندان از اسالم چیزی نمیدانستند.امام هم در سخنان خود به معرفی خود ،پدرش و جدش امام علی (علیه السالم) و پیامبر (صلی اهلل علیه و آله) و حضرت زهرا (سالم اهلل علیها) و ویژگیها و رفتار هر کدام پرداخت.یزید از ترس ایجاد فتنه و دو دستگی میان مردم دستور اذان داد. با شنیدن صدای ( اَشهَد انَّ مُحمد رسولُ اهلل ) امام از یزید پرسید «:این محمد (صلی اهلل علیه و آله) که در اذان نامش برده میشود ،جدّ من است یا تو ؟ اگر او را جدّ خود بدانی دروغ گفتهای ولی اگر جد من است ،چرا خانوادهی او را کشتی ؟ !» سکوت معنا دار امام سجاد (علیه السالم) که از آن با عنوان تقیه نام میبرند ،یکی از راههای مبارزه در فرهنگ اسالمیاست.ایشان مراقب احوال دشمن بودند و مناسب با شرایط ،حرکتهای دینی خود را برنامهریزی میکردند.این رفتار امام باعث شد ،زمانی که کشتار وحشیانه حَرّه اتفاق افتاد ،نام امام از لیست سیاه دستگاه اموی حذف شود.نه تنها امام کشته نشد بلکه به بسیاری از مردم مدینه نیز پناه داد. امام صادق (علیه السالم) میفرمایند « :پنج تن فراوان گریه کردند.حضرت آدم ،یعقوب ،یوسف ،فاطمه (سالم اهلل علیها) دختر پیامبر (صلی اهلل علیه و آله) و علی بن حسین (علیه السالم) که بر مصیبت پدرش چندین سال گریه میکرد ».امام با این کار راه حماسهی عاشورا را ادامه میدادند.هر وقت غذا یا آبی برایشان میآوردند ،اشک میریختند.یکی از غالمان بهایشان گفت « :میترسم شما خود را هالک کنید ».امام فرمود « :من غم فراوان خود را فقط نزد خدا میبرم و از طرف خدا چیزی میدانم که شما از آن آگاه نیستید. خاطره شهادت پدرم را که به یاد میآورم ،گریه راه گلویم را میگیرد.چگونه گریه نکنم در حالیکه یزیدیان آب را برای حیوانات بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند». گاهی که حیوانی در حال ذبح بود امام سجاد (علیه السالم) میایستاد و گریه میکرد.از آنها که در حال ذبح حیوان بودند ،میپرسید « :آیا به حیوان آب دادهاید و او را ذبح میکنید؟ یا نه ».هر وقت که در جمعی بود و سر سفره آب 5 میآوردند ،چشمانش پر از اشک میشد و از قربانی و شهید شدن پدر و یارانش با زبان تشنه در روز عاشورا میگفت.این رفتار امام سجاد (علیه السالم) در تمام دوران زندگی اش ادامه داشت.او با این کار هم بهانهای دست جاسوسان بنیامیه نمیداد و هم بر حق بودن خانوادهی پیامبر را تکرار میکرد.امام وظیفهی امامت خویش را این گونه ،زیرکانه و پنهانی انجام میداد. قبل از اینکه لب به غذا خوردن بگشاید ،مقداری از آن را صدقه میداد و میفرمود « :هرگز به حقیقت نیکوکاری نمیرسید مگر آنکه از آنچه دوست دارید در راه خدا انفاق کنید ».به همه کمک میکرد به هر چیزی که به عنوان صدقه میداد ،بوسه میزد.او ایمان داشت که هر صدقه اول به دست خدا میرسد و بعد به دست نیازمند و پنهانی بودنش آتش خشم خدا را خاموش میکند.امام ناشناس و شبانه کیسههای نان را بر دوش میکشید و به خانه ی فقرا میبرد.او صدقه پنهانی را باعث خاموش شدن خشم خدا میدانست.تنها بعد از شهادت ایشان و قطع غذا ،مردم متوجه میشدند که چه کسی نان آور آنها بود. هر گاه غذا میل میکرد ،میفرمود « :خدارا شکر که به ما غذا داد و ما را سیراب کرد و ما را در پناه خودش قرار داد و به ما نعمت بخشید.خدایی که همه را سیر کرد و کسی او را سیر نکرد». امام سجاد (علیه السالم) مانند دیگر امامان و پیامبران دارای علم غیب بود.علم غیب یا مطلق است و مخصوص خداوند است و یا نسبی است و در اختار امامان و پیامبران قرار میگیرد و از خدا پنهان نیست.برای نمونه میتوان بهاین نامهی امام اشاره کرد که به عبدالملک نوشت و از او تشکر کرد و فرمود « :از نامهای که به حجاج برای حفظ جان بنیهاشم نوشتی اطالع پیدا کردم». حجاج از عبدالملک در نامهای خواسته بود که امام سجاد (علیه السالم) را از سر راه بردارد تا بتواند بهتر حکومت کند ولی عبدالملک در جواب ،نامهای مخفیانه نوشته بود که کشتن خاندان بنیهاشم نه تنها باعث استحکام حکومت نمیشود بلکه سستی و براندازی آن را به همراه دارد.عبدالملک که نامهی امام به دستش میرسد ،تاریخ نامهی خود به حجاج را با آن مطابقت میدهد و بعد از دیدن همزمانی آنها در صورتی که مخفیانه بوده ،از علم غیبی امام سجاد (علیه السالم) شگفت زده میشود. عالوه بر امور غیبی ،امام از علوم معمول هم آگاهی داشتند.زُهری که از دانشمندان دربار عبدالملک است میگوید« : کسی را فقیه تر از امام سجاد (علیه السالم) ندیدم». امام کسی است که از هر آلودگی و گناهی پاک باشد.امام سجاد (علیه السالم) میفرماید « :امام حتما معصوم است و این را در ظاهر فرد نمیتوان دید ».در قسمتی از مناجات امام در روز عرفه میخوانیم که « :خدایا عصمتی به من ببخش که همیشه ،در انجام گناهان از تو بترسم و گناه نکنم». معجزه کار خارق العادهای است که طبیعی نیست و به منظور رقابت کردن انجام میشود.که از عهده خدا و پیامبران برمیآید.مانند اژدها شدن عصای حضرت موسی (علیه السالم) و یا سخن گفتن حضرت عیسی (علیه السالم) در کودکی. 6 همهی اینها ثابت میکند ،معجزه اتفاق افتادنی است.در مالقاتی که ابوخالد کابلی با امام سجاد (علیه السالم) داشت ،امام رو به او فرمود« :اگر میخواهی مقام خودم را در بهشت هم اکنون به تو نشان میدهم ».امام دستش را به چشمان ابوخالد کشید و او خود را در بهشت و کاخها و رودخانههای آن دید.بار دیگر دست به چشمان او کشید و او خود را یک مرتبه روبروی حضرت دید.بعد از آن ابوخالد از دوستداران امام و درکنار ایشان بود. یکی دیگر از هنرمندیهای امام این بود که با صدای خوش قرآن را تالوت میکرد.وقتی سقاها از کنار منزل امام رد میشدند ،با شنیدن صدای خوش امام سجاد (علیه السالم) میایستادند.چنان جذب این طنین صدای خوش تالوت قرآن میشدند که چندین بار اتفاق افتاده بود که قطره قطره از مشک آب میچکید و مشک خالی میشد ولی سقاها نمیتوانست لذت شنیدن صدای خوش قرآن را ترک کنند. امام میفرمود« :اگر به فقیران ستم کنید ،مال یتیمان را بخورید و به آنها ظلم کنید و بیوه زنان را آزار دهید و امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنید ،خدا بارش باران را بر شما متوقف میکند و شما را از آن منع میکند و به جای آن بال و گرفتاری را نصیب شما میکند.اگر بیماری را عیادت کنید ،تا زمانی که از آنجا بیرون بروید فرشتگان دور شما میچرخند و برایتان دعا میکنند.به شما غبطه میخورند که بهشت را برای خود خریدید». وقتی به نماز میایستاد و به ( مالک یومِ الدّین ) میرسید ،آنقدر آن را تکرار میکرد که نزدیک بود جان از تنش کنده شود.او میفرمود « :اگر همهی دنیا و زمین از بین برود ولی قرآن با من باشد هیچ ترسی نخواهم داشت.شما هر وقت قرآن میخوانید به آن بسیار دقت کنید». درزمان امام سجاد (علیه السالم) مردم به دلیل فاصله گرفتن از اهل بیت (علیه السالم) ،وجود محدودیت حتی در نقل و نوشتن حدیث توسط امام ،نیرنگهای حکومتی ،زیاد شدن پیروزیها و فتحها و مسلمان شدن بدون برنامه و قانون افراد از کشورها و فرهنگهای مختلف ،در یک بحران فکری قرار گرفته بودند.ولی امام سجاد (علیه السالم) بر همه چیز دقت داشتند و رسیدگی میکردند.مثالً زمانی که بعضی از شیعیان برای امامان مقام باالتری در نظر گرفتند و هم ردیف مقام خدا آنها را قرار دادند ،امام با آنها سخت مخالفت کرد.این افراد برای خدا شبیه و مانند قرار میدادند.امام وقتی متوجهاین مطلب شدند دست به دعا برداشتند و باطل بودن این اعتقاد را مطرح کردند. یکی دیگر از این بحرانها این بود که مردم به قدرت زور اعتقاد پیدا کرده بودند و معاویه و یزید خیلی در شکل گیری آن نقش اساسی داشتند.یزید شهادت امام حسین (علیه السالم) را کار خدا میدانست.امام وقتی متوجه شد فرمود« :پدرم را مردم کشتند ،نه خدا » گروهی از افراد به دور از مردم و بدون اینکه نسبت به حال مردم مسئولیتی احساس کنند ،فقط به عبادت میپرداختند. یکی از همین سالها مردم برای بارش باران و نجات از خشکسالی دست به دامان این عابدان شدند و از آنها خواستند که برای بارش باران دعا کنند.ایشان هر چه دعا کردند ولی خبری از باران نشد! امام نزدیک آنها شد و به آنها فرمود :از کعبه دور شوید. 7 اگر خدا یکی از شما را دوست داشت حتماً دعایتان را اجابت میکرد.امام جلوتر رفته و به سجده پرداخت و شروع به دعا و نیایش کرد.هنوز دعایش تمام نشده بود که بارش باران شروع شد. برای اینکه حاکمان ستمگر اموی بتوانند بر مسلمانان حکومت کنند ،باید رضایت قلبی آنها را به دست میآوردند.هنوز مدت زیادی از دوران پیامبر (صلی اهلل علیه و آله) نگذشته بود و مردم به اسالم ایمان قلبی داشتند.امویان باید شایستگی جانشینی خود را ثابت میکردند.بنابراین از محمد بن مسلم زُهری که یکی از دانشمندان درباری بود ،خواستند تا به نفع حکومتشان کتاب و حدیث جعل کند و به آنان در رسیدن به هدفهایشان کمک کنند. دوران امام سجاد (علیه السالم) از تاریک ترین دورانهای امامان است که به آن دورهی سقوط فرهنگ اسالمیمیگویند.امام درباره این دوره میفرمایند« :روزهای ما در میان خانوادهام ،مانند روزهای زندگی بنیاسرائیل در میان فرعونیان است.آنها پسران را میکشتند و دختران را زنده به گور میکردند.روزگار ما به گونهای است که مردم برای نزدیک شدن به دشمنان ما روی منبرها میروند و به بزرگانمان ناسزا میگویند و بدگویی میکنند». با این حال امام سجاد (علیه السالم) برای گسترش ایمان و زنده کردن اسالم از روشهایی تازه استفاده کرد.او باعث شد که عاشورا تا قیامت زنده بماند و راه را برای به وجود آمدن دانشگاههای انسان سازی و اسالم شناسی در دوران امام صادق (علیه السالم) و امام باقر (علیه السالم) باز کرد. برای نمونه میتوان بهاین مورد اشاره کرد که حَجاج که از حاکمان آن دوران بود ،دستور داد تا دست و پای مردی به نام یَحیی را ببرند و او را به شهادت برسانند.گناه او پیروی از امام سجاد (علیه السالم) بود.امام در این دوران مجبور بود به صورت پنهانی به امامت بپردازد. قیامهای مهم دوران امام سجاد (علیه السالم) عبارت اند از: قیام توابین به رهبری سلیمان صُرَد خُزاعی قیام مدینه به رهبری عبداهلل بن حَنظَله غَسیل المالئکه ( واقعه حره) سنگ باران و آتشباران کعبه معظمه توسط نظامیان یزید قیام مختار بن ابی عُبیده ثقفی حکومت عبداهلل بن زُبیر در مکه 8 حکومت مروانیان در شام قیام خوارج و عبدُالرَحمن بن محمد بن اَشعث علیه حُجّاج در سالهای 81تا 83هجری در چنین شرایطی امام با حضور در کربال ،دیدار با ابن زیاد ،مناظره با یزید در شام ،مبارزه به صورت گریه برای شهدای کربال و آموزش اسالم در قالب دعا نقش امامت و رهبری خود را انجام دادند. امام مخفیانه به تربیت امام باقر (علیه السالم) به عنوان رهبر بعدی اسالم پرداختند.یاران و شاگردان زیادی پرورش دادند تا بتوانند در مقابل دشمنان از اسالم دفاع کنند.شیعیان از زمان امام سجاد (علیه السالم) شکل گرفتند و تا امروز پابرجا هستند و مقدمات به وجود آمدن دانشگاه امام باقر (علیه السالم) و امام صادق (علیه السالم) را به وجود آوردند. امام سجاد (علیه السالم) از هر فرصتی برای ترویج اسالم استفاده میکردند.از جمله این که بردههایی ،مرتب در خانهی ایشان آموزش دیده و سپس آزاد میشدند. نام برخی از شاگردان امام :سعید بن مُسیِب ،ابوحمزه ثُمالی ( ثابت بن دینار)،سعید بن جُبیر ،ابوخالد کابلی، یَحیی بن ام طَویل،فَرَزدَق معروف به ابوفراس شاعر،جابربن عبداهلل انصاری و ..... 9 صحیفه سجادیه کتاب ارزشمندی است که از اهل بیت بدست ما رسیده است.این کتاب مشتمل بر نیایشها و مناجات امام سجاد در موضوعات مختلف اعتقادی فرهنگی اجتماعی و ...است.این دعاها توسط امام سجاد امال و به قلم مبارک امام محمدباقر و زید شهید(رحمه اهلل) نگاشته شده اند.این صحیفه به دلیل خفقان حاکم بر جامعه از طرف سلسله اموی تا زمان امام صادق نزد اهل بیت مخفی بود تا اینکه امام صادق برای نخستین بار آن را به یکی از اصحابش بنام متوکل بنهارون تعلیم داد.تعداد دعاهای صحیفه در ابتدا 75دعا بود اما اکنون 54دعا بدست ما رسیده و از سرنوشت21دعای دیگر اطالعی در دست نیست.صحیفه سجادیه تعلیم دهنده دین و اخالق در لباس دعاست و امام سجاد در قالب دعا ،شریعت الهی و اخالق محمدی را تشریح مینماید ،ما در این فرصت ،شما را با دعای 24این کتاب شریف آشنا مینماییم. دعا در یک نگاه دعای بیست و چهار مقدمه وَكَانَ مِنْ دُعَائِهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) لِأَبَوَيْهِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ از دعاهای آن حضرت است که درباره پدر و مادر خود میفرمود : دعا در یک نگاه حق پدر و مادر از مهم ترین حقوقهاست در قرآن مجید مکرراً به آن اشاره بلکه تصریح شده است. برای ادای این حق کمترین کاری که میتوان کرد ،دعا در حق آنهاست؛ همان برنامهای که امام در این دعا دنبال کرده است. 10 بخش اول دعای بیست و چهار اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ ،وَأَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ ،وَاخْصُصْهُمْ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ وَرَحْمَتِكَ وَبَرَكَاتِكَ وَسَلَامِكَ. وَاخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَيَّ بِالْكَرَامَةِ لَدَيْكَ ،وَالصَّالةِ مِنْكَ ،يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. ترجمه خداوندا بر محمد بنده ات و رسولت و همچنین بر اهل بیت طاهرین او درود فرست و بهترین صلوات ورحمت وبرکات وسالمت را مخصوص آنها گردان . خداوندا! پدر و مادرم را مخصوص کرامتی نزد خودت و رحمت از سوی خودت فرما ای برترین رحم کنندگان . شرح و تفسیر انواع دعا در حق پدر و مادر امام در این دعا نهایت تالش و کوشش را جهت دعا برای پدر و مادرش انجام داده و به جزئیاتی اشاره کرده که از توان و تصور افراد عادی خارج است.و در یک عبارت کوتاه ،هیچ گونه دعایی نبوده که به آن اشاره نفرموده باشد. نخست عرضه میدارد« :خداوندا! بر محمد بنده ات و رسولت و همچنین بر اهل بیت طاهرین او درود فرست» ( :أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ ،وَأَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ). بارها گفتهایم که ذکر صلوات قبل از دعاها بهاین دلیل است که همراهی درخواستها با آن سبب اجابت دعا میشود زیرا به یقین خداوند تقاضای درود بر پیغمبر اکرم (صلی اهلل علیه و آله) را میپذیرد و دعایی که همراه آن باشد نیز پذیرفته میشود. در این جا به جای صلوات معمول تعبیر عبدِک و رسولِک اضافه شده و همچنین به جای و آله ،و اهل بیته الطاهرین آمده است که هر دو تعبیر صلوات بر پیغمبر و خاندانش را جامع تر و کامل تر میکند. 11 سپس به همین نیز قناعت نکرده ،عرضه میدارد بهترین صلوات و رحمت و برکات و سالمت را مخصوص آنها گردان؛ وَ اخْصُصْهُمْ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ وَرَحْمَتِكَ وَبَرَكَاتِكَ وَسَالمِكَ. بركة به معنای دوام و استمرار خیرات و افزایش آن است و «سالم» یعنی سالمت و رهایی از ناراحتیها و ناامنیها.در این عبارت به چهار چیز اشاره شده است.صلوات ،رحمت ،برکات و سالم ،ذکر رحمت بعد از صلوات ممکن است از باب تأکید باشد ،ولی بعضی گفته اند که صلوات اشاره به مدح و ثنای الهی و لطف و مغفرت اوست ،در حالی رحمت به انواع نعمتهای مادی و معنوی در دنیا و آخرت اشاره دارد. این احتمال نیز وجود دارد که ذکر رحمت بعد از صلوات از قبیل ذکر عام بعد از خاص باشد؛ صلوات رحمت ویژه و فوق العاده است و رحمت ،رحمت عام است. منظور از برکات ،بقاء انواع نعمتها و مواهب الهی و افزایش آنهاست و اسالم به معنای سالمت یکی از مصادیق آن میباشد ،که اشاره به ذکر خاص بعد از عام می کند. آنگاه امام در ادامهاین تقاضا عرضه میدارد« :خداوندا! پدر و مادرم را مخصوص کرامت و عزت نزد خودت فرما و همچنین رحمت خود را شامل حال آنها گردان ،ای برترین رحم کنندگان(واخصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَيَّ بِالْكَرَامَةِ لَدَيْكَ ،وَالصَّلَاةِ مِنْكَ ،يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ). واژه واخصص از ماده خصوص ،به معنای دادن چیزی به کسی است در حالی که به دیگران نداده است. كرامة نیز به معنای عزت منزلت و شرافت است. امام در این قسمت از دعا از خداوند تقاضا میکند که پدر و مادرش را مورد تکریم قرار داده ،مقام ویژهای در نزد خود به آنها بدهد و همچنین درود و رحمت خود را شامل حال آنها فرماید. این تخصیص نه بهاین معناست که دیگران از الطاف الهی محروم شوند و تنها پدر و مادرش برخوردار گردند بلکه هر چه میخواهد به دیگران بدهد ولی به پدر و مادر او کرامت و رحمت ویژهای عنایت کند. تفاوت «كرامة با صالة» روشن است؛ کرامت به معنای عزت و شرافت و «صالة» به معنای رحمت میباشد و امام هر دو را به صورت ویژه از خداوند برای پدر و مادرش تقاضا میکند. 12 بخش دوم دعای بیست و چهار اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ،وَأَلْهِمْنِي عِلْمَ مَا يَجِبُ لَهُمَا عَلَيَّ الْهَامَاً ،وَاجْمَعْ لِي عِلْمَ ذَلِكَ كُلِّهِ تَمَاماً، ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تُلْهِمُنِي مِنْهُ ،وَوَفِّقْنِي لِلنُّفُوذِ فِيمَا تُبَصِّرُنِي مِنْ عِلْمِهِ حَتَّى ال يَفُوتَنِي اسْتِعْمَالُ شَيْءٍ عَلَّمْتَنِيهِ، وَلَا تَتَّقُلَ أَرْكَانِي عَنِ الْحَفُوفِ فِيمَا أَلْهَمْتَنِيهِ. ترجمه خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و دانش آنچه را که بر من نسبت به آنها پدر و مادر واجب است به من الهام کن الهامیآشکار و دانش همهاینها را برای من به نحو تمام و کمال جمع کن؛ سپس به من توفیق ده آنچه را که به من الهام فرمودهای به کار بندم و نیز موفق بدار که آنچه را از این دانش به من میآموزی به سرعت انجام دهم تا به کارگیری آنچه به من آموختهای از من فوت نشود و ارکان وجود من از عمل به آنچه به من الهام کردهای سست نگردد. شرح و تفسیر وظائف سنگین در برابر پدر و مادر در این فراز تقاضای امام به اوج خود میرسد چون پس از درود بر محمد و آل محمد از خدا میخواهد که تمام آنچه را وظیفه او در برابر پدر و مادر است ،به او الهام کند و سپس توفیق به کار بستن آن را نیز عنایت فرماید تا در نتیجه آنچه را در برابر پدر و مادر الزم است ،انجام دهد و چیزی فروگذار نکند و ارکان وجودش نیز در عمل به آن سست نشود.عرضه میدارد :خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست و دانش آنچه را که بر من نسبت به آنها پدر و مادر واجب است به من الهام کن؛ الهامیآشکار و دانش همهاینها را برای من به نحو تمام و کمال جمع کن سپس به من توفیق ده آنچه را که به من الهام فرمودهای به کار بندم و نیز موفق بدار که آنچه را از این دانش به من میآموزی به سرعت انجام دهم تا به کارگیری آنچه به من آموختهای از من فوت نشود و ارکان وجود من از عمل به آنچه به من الهام کردهای سست نگردد ( :أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ،وَالْهِمْنِي عِلْمَ مَا يَجِبُ لَهُمَا عَلَيَّ الْهَاماً ،وَاجْمَعْ لِي عِلْمَ ذَلِكَ كُلِّهِ تَمَاماً ،ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تُلْهِمُنِي مِنْهُ ،وَوَفِّقْنِي لِلنُّفُوذِ فِيمَا تُبَصِّرْنِي مِنْ عِلْمِهِ حَتَّى لَا يَفُوتَنِي اسْتِعْمَالُ شَيْءٍ عَلَّمْتَنِيهِ ،وَلَا تَنْقُلَ أَرْكَانِي عَنِ الْحَفُوفِ فِيمَا أَلْهَمْتَنِيهِ). _______________________________ کهف ،آیه 32 13 الهام در اصل از ماده « لهم » به معنای بلعیدن یا نوشیدن چیزی است سپس به معنای القاء مطالبی درونی از سوی خداوند به انسان آمده است که انسان را به کار خوبی وا میدارد یا از کار بدی جلوگیری میکند و این حالت برای بسیاری از بزرگان و صلحا حاصل شده است و البتهاین با مسأله وحی نبوت تفاوت بسیار دارد. واژه «حفوف» از ماده «حف» بر وزن «صف» معانی مختلفی دارد از جمله احاطه کردن چیزی به چیزی همان گونه که در قرآن مجید آمده است« :وحَفَفنَاهُمَا بِنَخلٍ»« :آن دو(مزرعه) را با درختان نخل احاطه کردیم و به خدمت کردن «حفوف» گفته می شود؛ چون الزمه خدمت احاطه کردن به مخدوم است و در عبارت امام نیز به همین معناست زیرا الزمه خدمت جانانه نسبت به والدین این است که چون پروانه شمع وجود آنها را احاطه کنی و در این احاطه کردن برای خدمت و عمل به وظائف الهام شده ،ارکان وجودت سست نشود. به هر حال درخواست امام در این بخش از دعا این است که به من توفیق ده نه فقط آنچه را میدانم و درباره پدر و مادرم آموختهام ،انجام دهم؛ بلکه آنچه را نمیدانم نیز به من الهام کن تا به طور کامل به آنها خدمت کنم و آنچه در این باره به من الهام شده را به کار بندم و چیزی از آنها از من فوت نشود و حتی انجام آنها برای من سخت و سنگین نباشد. 14 بخش سوم دعای بیست و چهار اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ كَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ ،وَصَلَّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ،كَمَا أَوْجَبْتَ لَنَا الْحَقَّ عَلَى الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَهَابُهُمَا هَيْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ ،وَأَبِرَّهُمَا بِرِّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ وَاجْعَلْ طَاعَتِي لِوَالِدَيَّ وَبِرِّي بِهِمَا أَقَرََّ لِعَيْنِي مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ ،وَأَثْلَجَ لِصَدْرِي مِنْ شَرْبَةِ الظَّمَانِ حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَايَ هَوَاهُمَا ،وَأُقَدِّمَ عَلَى رِضَايَ رِضَاهُمَا وَأَسْتَكْثِرَ بِرَّهُمَا بِي وَإِنْ قَلَّ ،وَأَسْتَقِلَّ بِرِّي بِهِمَا وَإِنْ كَثُرَ. ترجمه خداوندا بر محمد و آلش درود فرست همانگونه که ما را به وجود گرامیاو شرافت بخشیدی و بر محمد و آلش درود فرست همان گونه که برای ما حقی بر خلق به سبب او (پیغمبر) قرار دادی . خداوندا! مرا چنان قرار ده که از آنها جالل و هیبتی در دل داشته باشم همانند هیبتی که مردم از پادشاه ظالم دارند و چنان نیکی و مهربانی در حق آنها کنم همانند نیکی و مهربانی مادر بسیار مهربان و اطاعت مرا برای پدر و مادرم و نیکوکاری مرا نسبت به آنها شیرین تر از خواب در چشم خواب آلود و گواراتر از شربت گوارا در ذائقه فرد تشنه و خنکتر برای قلب من از نوشیدن آب گوارا برای فرد تشنه چنان کن که خواست آنها را بر خواست خود و رضایت آنها را بر رضایت خویش مقدم دارم و نیکی آنها را نسبت به خودم زیاد شمارم هرچند کم باشد و نیکی خودم را درباره آنها کم شمارم هرچند بسیار باشد. شرح و تفسیر نهایت احترام به پدر و مادر در این بخش امام عرضه میدارد :خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست همان گونه که ما را به وجود گرامیاو شرافت بخشیدی و بر محمد و آلش درود فرست همانگونه که برای ما حقی بر خلق به سبب او (پیغمبر) قرار دادی ( :أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ كَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ ،وَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ،كَمَا أَوْجَبْتَ الْحَقَّ عَلَى الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ). 15 در واقع امام در این جا افتخار خود را به سبب انتساب به پیامبر میشمارد چرا که او در واقع فرزند آن حضرت و منسوب به اوست و آن را سبب حقی میشمارد که آن حضرت و ائمه بر مردم دارند. یعنی انتساب به پیامبر دو اثر برای امام سجاد(علیه السالم) و سایر ائمه معصومین دارد :نخست دلیل بر شرافت و عظمت مقام آنهاست و دیگر این که مردم باید از آنها اطاعت کنند و آنها را به عنوان امام و پیشوای خود بپذیرند و مقام والیت آنها را ارج نهند. در اینجا این سؤال پیش میآید کهاین بخش چه ارتباطی به مسأله حقوق والدین دارد که امام آن را در این جا ذکر کرده است؟ جمعی از محققان گفته اند :وجه ارتباط آن با مسأله حقوق پدر و مادر این است که پیامبر و ائمه معصومین به منزله پدر این امت هستند ،همان طور که در روایت معروف آمده است که پیغمبر اکرم(صلی اهلل علیه و آله) فرمودند: يَا عَلِيُّ أَنَا وَأَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ؛ اى على من و تو دو پدر برای این امت هستیم. بنابراین تمام حقوقی که در این دعای بیست و چهارم برای پدر و مادر ذکر شده برای پیغمبر اکرم و ائمه معصومین نیز ثابت است. این احتمال نیز وجود دارد که ضمیر در (شرفتنا) به خواننده این دعا برگردد؛ یعنی خداوندا به وسیله محمد و آلش ما را شرافت بخشیدی و حقی برای ما بر سایر مردم به سبب آن قائل شدی زیرا مسلمانان و اهل والیت بر یکدیگر حق دارند.در حدیث آمده است :لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعُ حُقوقِ وَاجِبَةٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى عَلَيْهِ: الْإِجْاللُ فِي عَيْنِهِ ،وَالْوُدُّ لَهُ فِي صَدْرِهِ ،وَالْمُوَاسَاةُ لَهُ فِي مَالِهِ ،وَأَنْ يُحَرِّمَ غَيْبَتَهُ ،وَأَنْ يَعُودَهُ فِي مَرَضِهِ، وَأَنْ يُشَبِّعَ جِنَازَتَهُ ،وَأَنْ لَا يَقُولُ فِيهِ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا خَيْراً :هر مؤمنی بر مؤمن دیگر هفت حق دارد که از سوی خداوند واجب شده است :احترامش را حفظ کند ،تحقیرش نکند ،به او توهین ننماید ،حرمتش را هتک نکند ،محبت او را در دل داشته باشد ،نسبت به او مواسات مالی داشته باشد یعنی او را در امکاناتش شریک کند ،غیبتش را بر خود حرام بداند ،در غیابش نیز حرمت او را نگه دارد ،به هنگام بیماری از وی عیادت کند ،اگر نیاز به کمک مالی یا چیز دیگر دارد دریغ نکند ،در تشییع جنازهاش شرکت نماید و پس از مرگش جز ذکر خیرش نگوید. سپس امام به نکته مهم دیگری درباره پدر و مادر میپردازد؛ عرضه میدارد :خداوندا! مرا چنان قرار ده که از آنها جالل و هیبتی در دل داشته باشم همانند هیبتی که مردم از پادشاه ظالم دارند و چنان نیکی و مهربانی در حق آنها کنم همانند نیکی و مهربانی مادر بسیار مهربان ( أَللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَهَابُهُمَا هَيْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ ،وَأَبَرُّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ). ________________________________________ امالی صدوق ،ص ۶57الغارات تقفی ،ج ،2ص 745با کمیتفاوت تفسیر آلوسی ،ج ،22ص ،31ذیل آیه 41سوره احزاب . ا من ال یحضره الفقیه ،ج ،4ص ،3۹8ح 585 16 واژه «هيبة» به معنای بزرگداشت آمیخته با ترس آمده است. و «عسوف» از ماده عسف بر وزن وصف ،در اصل به معنای منحرف شدن از جاده و انجام کار بی تفکر است و از آن جا که شخص ظالم از جاده حق انحراف یافته و کار بیرویه میکند ،این واژه به معنای ظلم و ستم نیز آمده است. همان گونه که در حدیثی میخوانیم پیغمبر اکرم فرمودند :ال تَبْلُغُ شَفَاعَتِي إماماً عشوفاً شفاعت من به پیشوای ظالم هرگز نخواهد رسید. البته منظور امام این نیست که پدر و مادر را به پادشاه ظالم تشبیه کند در واقع میفرماید همان هیبت و اُبهتی که چنان افرادی در دل مردم دارند ،پدر و مادرم نیز در دل من داشته باشم. همان گونه که در روایتی دیگر از امیر مؤمنان علی(علیه السالم) آمده است که بانوی اسالم فاطمه زهرا (سالم اهلل علیها) از حمل مشکهای آب ناراحت شده بود و دستهایش همچنین از آسیاب کردن گندم و جو در خانه آسیب دیده بود.امیرمؤمنان (علیه السالم) به حضرت فاطمه پیشنهاد کرد که از پیغمبر اکرم خادمیبخواهد تا به او کمک کند آن حضرت بر پیغمبر وارد شد و سالم کرد و سخنی نگفته بازگشت.امیر مؤمنان علی (علیه السالم) فرمود :چه کردی؟ عرض کرد به خدا از هیبت پیغمبر نتوانستم سخنی بگویم :أَنَّ عَلِيّاً قَالَ أَشْتَكِي مِمَّا أَنْدَأُ بِالْقِرَبِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ اهلل وَاللَّهِ إِنِّي أَشْتَكِي يَدَيَّ مِمَّا طُحِنَ بِالرَّحَى وَكَانَ عِنْدَ النَّبِيِّ اللَّهِ أَسَارَى فَأَمَرَهَا أَنْ تَطْلُبُ مِنَ النَّبِيِّ خَادِماً فَدَخَلَتْ عَلَى النَّبِيِّ وَسَلَّمَتْ عَلَيْهِ وَرَجَعَتْ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَا لَكِ قَالَتْ وَاللَّهِ مَا اسْتَطَعْتُ أَنْ أُكَلِّمَ رَسُولَ اللَّهِ مِنْ هَيْبَتِهِ . در گذشته که سنتهای خوبی میان مردم بود ،پسران و دختران در برابر پدر بسیار متواضع بودند و حتی پای خود را دراز نمیکردند و زیاد سخن نمیگفتند؛ یعنی ابهت و هیبت پدر مانع از این کار بود. در حدیثی از امام صادق (علیه السالم) میخوانیم :ال تَمْلَأُ عَيْنَيْكَ مِنَ النَّظَرِ إِلَيْهِمَا إِلَّا بِرَحْمَةٍ وَرِقَةٍ وَلَا تَرْفَعْ صَوْتَكَ فَوْقَ أَصْوَاتِهِمَا وَلَا يَدَكَ فَوْقَ أَيْدِيهِمَا وَلَا تَقَدَّمْ قُدَّامَهُمَا: خیره به آنها نگاه نکن و نگاهت تنها نگاه رحمت و لطف و محبت باشد ،صدای خود را برتر از صدای آنها مکن و دستت را باالی دست آنها قرار مده و جلوتر از آنها راه نرو. ____________________________________ مناقب آل ابی طالب ،ج ،3ص 341 غرر الحکم و درر الکلم ،ص 312 کافی ،ج ،2ص 158 17 این است معنای هیبت و جاللت پدر و مادر در نقطه مقابل ،امام تقاضا میکند که نسبت به آنها مانند مادری بسیار مهربان رفتار کند و آن هیبت را با این محبت شدید بیامیزد. فَرِيضَةٍ؛ نیکی به پدر و مادر بزرگترین در حدیثی از امیر مؤمنان علی (علیه السالم) آمده است :بر الْوَالِدَيْنِ أَكْبَرُ فرائض است. امام در ادامه این دعا عرضه میدارد :خداوندا! اطاعت مرا برای پدر و مادرم و نیکوکاری مرا نسبت به آنها شیرینتر از خواب در چشم خواب آلود ،گواراتر از شربت گوارا در ذائقه فرد تشنه و خنکتر برای قلب من از نوشیدن آب گوارا برای فرد تشنه قرار ده؛ ( وَاجْعَلْ طَاعَتِي لِوَالِدَيَّ وَبِرِّي بِهِمَا أَقَرَّ لِعَيْنِي مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ ،وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِي مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ). واژه «بر» به کسر باء به معنای نیکوکاری است و بر (به فتح باء) به معنای شخص نیکوکار است. اقر از ماده «قر» بر وزن (حر) به معنای خنکی است و «قَرَّتْ عَيْنُه» یعنی چشمش خنک شد و این اصطالحی است میان عرب که اشک شادی را خنک و اشک غم و اندوه را داغ و سوزان میدانستند و هرگاه میخواستند شخص یا چیزی را مایه سرور معرفی کند ،تعبیر به «قرة العين» میکردند. واژه «رقده» از ماده «رقود» به معنای خواب سبک است و «رقود» گاهی جمع راقد به معنای شخص خوابیده نیز آمده است؛ همانگونه که درباره اصحاب کهف در قرآن میخوانیم :وَتَحْسَبُهُمْ أَيْفاظاً وَهُمْ رُقُودٌ ؛ آنها را بیدار میپنداری؛ در حالی که در خواب بودند و علت آن این بود که چشمهای آنها در حال خواب باز بود. «وَسْنَان »از ماده «سنه» یعنی خواب سبک و اصل روشن بوده و او آن حذف شده و به جای آنها در آخر کلمه آمده (مانند وعده و عده) و از آن جا که خواب سبک برای اشخاص خواب آلود ،گاهی بسیار لذت بخش است امام در این جا از این واژه استفاده کرده است. واژه «اثلج» از ماده «ثلج» به معنای برف گرفته شده و خنک شدن سینه به معنای احساس آرامش و لذت است. واژه «ضمان» یعنی شخص تشنه و از ماده «ظَماً» به معنای تشنگی است. امام در این عبارت تعبیر جالبی آورده اند؛ اطاعت پدر و مادر و نیکی به آنها را بسیار مهم شمرده است.آرام بخش تر از خواب برای کسانی که خواب آلودند و گواراتر از نوشیدن آب خنک برای کسی که بسیار تشنه است. به تعبیر دیگر از خداوند خواسته که اطاعت پدر و مادر و نیکی به آنها نه تنها باری بر دوش او نباشد بلکه لذت بخش و گوارا و مایه سرور و خوشبختی و آرامش گردد و این یک مقام عالی است که انسان از خدمت کردن 18 لذت ببرد.هر چند خدمت سنگین باشد.در واقع نگاه امام به اطاعت از پدر و مادر و نیکی در حق آنها نگاه تکلیف نیست بلکه نگاه عشق و عالقه است و بسیارند کسانی که اطاعت پدر و مادر میکنند ولی آن را باری سنگین بر دوش خود میپندارند نه کاری لذت بخش و مایه آرامش خاطر. در حدیثی میخوانیم که ابن مسعود از رسول خدا(صلی اهلل علیه و آله) سؤال کرد :بهترین اعمال نزد خداوند متعال چیست؟ فرمود :الصَّالةُ لِوَقْتِهَا قُلْتُ ثُمَّ أَيُّ شَيْءٍ قَالَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ قُلْتُ ثُمَّ أَيُّ شَيْءٍ قَالَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؛ نماز را در اوقات آن به جای آورند.ابن مسعود میگوید :عرض کردم پس از آن چه چیزی؟ فرمود :نیکی به پدر و مادر عرض کردم پس از آن چه چیزی؟ فرمود :جهاد در راه خدا. فريضة؛ نیکی به در حدیث دیگری از امام علی بن ابیطالب(علیه السالم) میخوانیم :بِرُّ الْوَالِدَيْنِ أَكْبَرُ پدر و مادر باالترین واجب است. در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم :مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُمَدَّ لَهُ فِي عُمُرِهِ وَيُبْسَطَ فِي رِزْقِهِ فَلْيَصِلْ أَبَوَيْهِ فَإِنَّ صِلَتَهُمَا طَاعَةُ اللَّهِ وَلْيَصِلْ ذَا رَحِمِهِ وَقَالَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ وَصِلَةُ الرَّحِمِ يُهَوِّنَانِ الْحِسَابَ؛ کسی که دوست دارد عمرش طوالنی شود و روزی اش فراوان ،نسبت به پدر و مادر و نسبت به دیگر بستگانش نیز صله رحم به جا آورد زیرا این کار اطاعت خداست.سپس فرمود نیکی به پدر و مادر و صله رحم حساب انسان را در قیامت آسان میکند. امام در ادامه این سخن عرضه میدارد« :خداوندا! چنان کن که خواست آنها را برخواست خود و رضایت آنها را بر رضایت خویش مقدم دارم و نیکی آنها را نسبت به خودم زیاد شمارم هرچند کم باشد و نیکی خودم را درباره آنها کم شمارم ،هرچند بسیار باشد»؛ ( حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَايَ هَوَاهُمَا ،وَأُقَدِّمَ عَلَى رِضَايَ رِضَاهُمَا وَأَسْتَكْثَرَ بِرَّهُمَا بِي وَإِنْ قَلَّ ،وَأَسْتَقِلَّ بِرِّي بِهِمَا وَإِنْ كَثُرَ). واژه «هوي» به معنای خواسته دل است؛ خواه خوب باشد یا بد ،و اگر بعضی آن را به معنای خواسته بد معنا کردهاند ،شاید بهاین دلیل باشد که در بسیاری از عبارات هوای نفس به معنای خواستههای شیطانی استعمال میشود، البته روشن است که کالم امام شامل خواسته حرام نمیشود. ______________ کهف ،آیه 18 خصال ،ج ،1ص 1۶3 مستدرک الوسائل ،ج ،15ص 178 الدعوات للراوندی ،ص 12۶ کافی ،ج ،1ص 1۹ 19 از ماده «استقالل» به معنای «اسْتَكْثر» از ماده استکثار به معنای زیاد شمردن چیزی و در مقابل أَسْتَقِل کوچک شمردن چیزی است. امام در این جمله از خداوند تقاضا میکند که نیکی پدر و مادر به او را بزرگ و زیاد بشمارد هر چند کم باشد تا آنچه اقتضای چنین نیکی بزرگی است ،در برابر آنها انجام دهد و نیکی خودش را به پدر و مادر کوچک بشمارد ،هر چند زیاد و عظیم باشد تا خود را از آنها طلبکار نداند و این نهایت ادب در برابر پدر و مادر است. از روایت هشام بن سالم در اصول کافی استفاده میشود که مؤمن در برابر همه کس باید چنین باشد ،نیکی خود را کوچک بشمارد هر چند بزرگ و زیاد باشد و نیکی دیگران را بزرگ بشمارد هر چند کم و کوچک باشد؛ امام کاظم (علیه السالم) فرمود :يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَيَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ ... هنگامیکهاین صفت مؤمن در برابر همگان سفارش شده است ،نسبت به پدر و مادر از اهمیت ویژه و اولویت برخوردار است. به هر حال این گونه برخورد با پدر و مادر سبب میشود که فرزندان همیشه خود را بدهکار پدر و مادر بدانند و پدر و مادر را از خودشان طلب کار و این نهایت ادب است. 20 بخش چهارم دعای بیست و چهار اللَّهُمَّ خَفَضْ لَهُمَا صَوْتِي ،وَأَطِبْ لَهُمَا كَالمِي ،وَأَلِن لَهُمَا عَرِيكَتِي ،وَاعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي، وَصَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً ،وَعَلَيْهِمَا شَفِيقاً. اللَّهُمَّ اشْكُرْ لَهُمَا تَرْبِيَتِي ،وَأَثِبْهُمَا عَلَى تَكْرِمَتِي ،وَاحْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّي في صَِغَرِي. ترجمه خداوندا! به من توفیق ده که صدایم را در برابر آنها آهسته کنم و کالمم را در مقابل آنها پاکیزه و دلنشین سازم و خوی و طبعم را در برابر آنها نرم و قلبم را نسبت به آنها مهربان کنم و رفیق و شفیق آنها باشم. خداوندا در برابر تربیت من به آنها پاداش خیر بده و در برابر گرامیداشت من به آنها اجر و ثواب عنایت کن و آنچه را در کودکی برای من حفظ کردهاند برای آنها حفظ کن . شرح و تفسیر رعایت نهایت ادب در برابر پدر و مادر در این بخش از دعا امام نخست شش چیز که باز هم همانند بخش قبل نشانه نهایت ادب و محبت است درباره پدر و مادر از خداوند تقاضا میکند.عرضه میدارد :خداوندا! به من توفیق ده که صدایم را در برابر آنها آهسته کنم و کالمم را در مقابل آنها پاکیزه و دلنشین سازم و خوی و طبعم را در برابر آنها نرم و قلبم را نسبت به آنها مهربان کنم و رفیق شفیق آنها باشم؛ ( أَللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي ،وَأَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي ،وَأَئِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي ،وَاعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي ،وَصَيَّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً ،وَعَلَيْهِمَا شَفِيقاً). «خَفض» از ماده خَفض به معنای پایین آوردن است و سپس به معنای فروتنی کردن و زیر بال و پر گرفتن آمده است. واژه «اَلن» از ماده لین یعنی نرم شدن و از بین رفتن صالبت و سختی این واژه گاهی در مورد اجسام به کار میرود و گاهی در مورد اخالق . «عريكه» از ماده عرب به معنای مشت و مال دادن و برخورد و مالش چیزی با چیزی گرفته شده لذا به 21 کوهان شتر گفته میشود به جهت تماسی که محموله و بار شتر با آن دارد و از آن جایی که در میدان جنگ برخورد میان افراد زیاد است ،به آن معرکه میگویند؛ به طبیعت و خلق و خوی انسان که محل برخورد و تماس با دیگران است نیز عَريكه گفته میشود و لَين العريكة درباره کسی به کار میرود که خلق و خوی نرمی داشته باشد و با کسی خشونت نکند. واژه «شفيق» از ماده «شفق» به معنای نرمش چیزی است و دوستِ مهربان و مالیم و نرم خوی و خیرخواه و دلسوز را بهاین علت رفیقِ شفیق گویند که از خود نرمش نشان میدهد.راغب در مفردات میگوید «شفق» در اصل به معنای آمیخته شدن روشنایی روز با تاریکی شب است؛ لذا واژه «اشفاق» یعنی توجه و عنایت آمیخته با ترس ( یا خوف و ترسی که آمیخته با محبت و احترام است) بنابراین رفیقِ شفیق بودن به معنای محبت آمیخته با ترس از رسیدن آسیب به رفیق است. امام در این جمله از دعا شش تقاضا از خداوند درباره پدر و مادر میکند که تمام آنها در واقع جنبه حسن برخورد ،دارد: نخست از خدا این توفیق را میطلبد که صدای خود را باالتر از صدای پدر و مادر نبرد.عرضه میدارد: «خداوندا! به من توفیق ده که صدایم را در برابر آنها آهسته کنم ( :أَللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي). این سخن شبیه چیزی است که در قرآن مجید آمده است :وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صََغِيراً .در این آیه خداوند دستور میدهد که نسبت به پدر و مادر ،پر و بال تواضع خویش را از روی محبت و لطف در برابر آنان فرود آورد و بگوید« :پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کودکی تربیت کردند ،مشمول رحمتشان قرار ده». در دومین تقاضا عرضه میدارد :توفیق ده که سخنم را با پدر و مادرم شیرین و نیکو کنم تا هرگز رنجشی برای آنها از گفتار من حاصل نشود؛ ( وَأَطِبْ لَهُمَا كَالمي ). این جمله نیز در واقع برگرفته از بخش آخر آیه شریفه 23سوره اسراء میباشد :وَ قُلْ لَهُمَا قَوْالً كَريماً ؛ و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو. در سومین تقاضا از خدا این توفیق را میخواهد که اخالق و رفتار او را با آنها نرم و مالیم و موافق نهایت ادب قرار دهد.این درخواست با آیات قرآن درباره احترام به پدر و مادر هماهنگ است؛ میفرماید :و خوی و طبعم را در برابر آنها نرم کنم؛ ( وَأَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي ). __________________________ اسراء ،آیه 24 22 در چهارمین تقاضا از خدا میخواهد که نه تنها در ظاهر نسبت به پدر و مادر اظهار محبت کنم ،بلکه قلب من نیز متوجه آنها و ماالمال از محبتشان باشم و قلبم را نسبت به آنها مهربان سازم و رفیقِ شفیق آنها باشم؛ ( وَاعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي ). در پنجمین و ششمین تقاضا عرضه میدارد :مرا رفیقِ شفیقِ مهربان آنها قرار ده که همانند دوست مهربانی با آنها رفتار کنم؛ ( وَصَيَّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً ،وَعَلَيْهِمَا شفيقاً). عجیب این است که در روایتی از رسول خدا(صلی اهلل علیه و آله) میخوانیم :إِنَّ رَجُالً قَالَ يا رَسُولُ