كتاب معارف اسلامی 1 PDF
Document Details
Uploaded by Deleted User
دکتر محمد سعیدی مهر - دکتر امیر دیوانی
Tags
Summary
هذا كتاب يتناول معارف إسلامية، ويبحث في المواضيع الأساسية مثل وجود الله، والإنسان، والعالم، والموت، والمعاد. يقدم الكتاب دراسة شاملة عن تأثير الدين في العصر الحديث.
Full Transcript
بسم هللا الرحمن الرحیم کتاب معارف اسالمی ()1 دکتر محمد سعیدی مهر -دکتر امیر دیوانی صفحه عنوان مقدمه فصل اول {خدا،انسان وجهان} 2......................
بسم هللا الرحمن الرحیم کتاب معارف اسالمی ()1 دکتر محمد سعیدی مهر -دکتر امیر دیوانی صفحه عنوان مقدمه فصل اول {خدا،انسان وجهان} 2........................................................ فصل اول {خدا ،انسان و جهان}( گفتار اول :در جستجوى معبود)18........................ گفتار دوم :راهى به سوى او40................................................................. گفتار سوم :انسان شناسى74...................................................................... گفتار چهارم :جهان شناسى96................................................................... پاورقی و منابع فصل اول114.................................................................... مقدمه فصل دوم {معاد}144....................................................................... فصل دوم{معاد} (گفتار اوّ ل :حقیقت انسان)151................................................ گفتار دوم :مرگ159.............................................................................. گفتار سوم :رهیافت هاى مختلف فلسفى در باب جاودانگى انسان170........................ گفتار چهارم :مختصات زندگى اخروى در قرآن182.......................................... پایان199........................................................................................... 1 مق ّدمه فصل اول {خدا،انسان وجهان} دین در جهان معاصر آیا انسان معاصر را ،در آستانه ورود به هزاره سوم میالدى ،نیازى به دینورزى و دین پژوهى نیست؟( )1آیا با صعود انسان به قله هاى بلند دانش تجربى ،دیگر عصر ایمان دینى سپرى شده است؟ آیا افق بى منتهاى پژوهش تجربى مجالى براى پرداختن به دین باقى نمى گذارد و آیا در دنیاى متج ّدد (مدرن) ،دینورزى كارى خرافى و دین پژوهى فعالیتى منسوخ و بیهوده است؟ آیا به راستى آدمى توانسته است در سایه پیشرفت هاى شگفت علمى و بهره گیرى از خ َِرد جمعى خود ،بهشت موعود را بر پهنه كره خاكى برپا سازد و دیگر به تالش براى دریافت جواز ورود به بهشت آسمانى نیازى ندارد؟ و سرانجام ،آیا انسان متجدد در دست یابى به سعادت و خوشبختى حقیقى ،با اتكا به دست مایه هاى بشرى خود ،كامیاب بوده است؟ اینها ،و دهها پرسش مشابه دیگر ،از جمله مسائل بنیادینى هستند كه انسان معاصر با آن روبه روست و به ویژه متدینانى كه دین را در حیات خود نقش آفرین مى یابند ،به شدت محتاج آن اند كه موضع خویش را در قبال این چنین پرسش هایى روشن سازند.جاى انكار نیست كه عصر مُدرن ،با تمام ظواهر رنگارنگ و فریبنده خود ،انسان دیندار را به چالش مى خواند و بسیارى از آنان كه به سحر ت نوین مفتون گشته اند ،دیانت را جریانى رو به افول مى دانند و مشتاقانه در مظاهر مادى َمدن ّی ِ انتظار رؤیت غروب خورشید دین نشسته اند.در نظر اینان ،دین پدیده اى است مربوط به فرهنگ و تاریخ گذشته بشر كه همچون خط میخى یا كیهان شناسى بطلمیوسى ،تاریخ مصرف آن سرآمده است. در این پندار ،دین نقش مهم و بى بدیلى در حیات انسان معاصر ندارد (یا نباید داشته باشد) و امروزه، دیگر دینورزى كارى خرافى و نابخردانه است.از این منظر ،دین پژوهى (تحقیقات نظرى درباره دین) ـ حتى اگر در باب سودمندى و ضرورت آن همدلى كنیم ـ مى باید به حوزه پژوهش هاى روانشناختى ،جامعه شناختى ،تاریخى و مانند آن محدود گردد.در این پژوهش ها ،پژوهشگر به دین از موضع یك ناظر خارجى نظر مى كند و فى المثل ،آثار روانى و اجتماعى یا سیر تحوالت تاریخى آن را مى كاود ،بدون آنكه دغدغه كاوش در حقانیت دعاوى دینى را داشته یا در پى شناسایى آموزه هاى دینى و بهره مندى از آن باشد. 2 نگاهى سطحى بر پوسته هاى ظاهرى زندگى انسان معاصر و دستاوردهاى حیرت انگیز صنعت و ت كم با آن سازگار بنماید.با این فناورى (تكنولوژى) مدرن ،چه بسا پندار فوق را تأیید كند یا دس ِ حال ،چنین به نظر مى رسد كه بررسى جامع تر ،ژرف تر و ناقدانه تر وضعیت جهان و انسان متجدد )2(،گزافه بودن ادعاى پایان یافتن عصر ایمان و بى نیازى انسان معاصر از دین را برمال مى زبان قال خویش نیازمندى به دین را انكار كند ،امّا زبان حال او ِ سازد.انسان متجدد ،هرچند به حكایتى دیگر دارد :انسان متجدد ،به رغم پیشرفت هاى محیّرالعقول خود در زمینه علوم و فناورى ،با بحران هاى( )3سترگى روبه روست كه یا هویتى كامال جدید و بى سابقه دارند و یا در مقایسه با نمونه هاى مشابه در تاریخ گذشته ،هیأتى مهیب تر و خطرناك تر یافته اند.توصیف و تبیین جامع و مستند این بحران ها حدیث بلندى است كه در ضمن صفحات محدودى كه به عنوان مقدمه این كتاب نگاشته مى شود ،نمى گنجد.آنچه در این مختصر تحقق مى پذیرد اشاره به گوشه هایى از این بحث و ارائه تصویرى كلّى از آن است. بى گمان ،عوامل متعدد معرفتى ،اجتماعى ،اقتصادى و...در تولید و تشدید آن چه «بحران هاى جهان معاصر» مى نامیم نقش آفرین بوده اند ،كه فهم درست آنها در برداشت دقیق تر ما از این بحران ها و بسترهاى تاریخى پیدایش آنها مؤثر است.در اینجا تنها به یادآورى پاره اى از مهم ترین عوامل بروز بحران هاى معاصر ،كه سبب چرخشى كلى در نگرش انسان معاصر به خود و جهان پیرامون خویش شده اند ،بسنده مى كنیم. مق ّدمه دین در جهان معاصر عقل گرایى تجربه گرایى علم باورى انسان محورى (اومانیسم) بحران معرفتى بحران هاى اخالقى بحران هاى روانى فناورى (تكنولوژى) نقش دین در حل بحران ها دین و بحران معرفتى دین و بحران هاى اخالقى دین و بحران هاى روانى دین و بحران فناورى فصل اول خدا ،انسان و جهان گفتار اول در جستجوى معبود پیشینه پرستش كمال و برترى خداشناسى اسالمى خداشناسى آیین هاى بشرى برخى منابع پیشنهادى براى مطالعه بیشتر چرا «خداشناسى» ِ نگاهى به راههاى خدایابى .1راه دل تجربه دینى قرآن و شناخت فطرى خدا .2راه تجربه «شناخت آیه اى» در قرآن و روایات .3راه عقل برهان وجوب و امكان قرآن و نیازمندى ممكنات به خدا گفتار دوم راهى به سوى «او» شناخت ذات یا صفات راههاى خداشناسى شناخت معانى اوصاف الهى تنزیه و فهم پذیرى اوصاف الهى در قرآن .1توحید توحید نظرى و عملى .2علم الهى علم پیشین خداوند و اختیار انسان علم الهى در منظر قرآن و روایات .3قدرت الهى بى كرانى قدرت خداوند و معماى قدرت مطلق قدرت الهى در قرآن و س ّنت .4حیات الهى حیات الهى در منظر قرآن و حدیث 3 . 5ازلیت و ابدیت ازلیت و ابدیت خداوند در آیینه قرآن و روایات . 6حكمت الهى حكمت الهى و شرور الف.شكوفا شدن استعدادها ب.آزمون الهى ج.بیدارگرى د.قدرشناسى نعمت هاى الهى .7 عدل الهى معناى عدل شاخه هاى كلى عدل الهى قرآن و دادورزى خداوند چند پرسش و پاسخ صفات سلبى .1نفى جسمانیت .2برتر از جهت و مكان .3نفى حلول .4نفى اتحاد با غیر . 5نفى رؤیت حسى گفتار سوم انسان شناسى حوزه هاى انسان شناسى اهمیت انسان شناسى آفرینش آدمى ساحت هاى وجود انسان انسان و حیوان گل سرسبد آفرینش روى دیگر س ّكه جبر یا اختیار؟ پرسشى كهن خداشناسى اسالمى و اختیار قرآن و اختیار انسان كمال انسان انسان كامل و نیایش نماز زیباترین جلوه نیایش با پروردگار اسرار نماز .1وضو .2اذان و اقامه .3قیام .4نیّت . 5قرائت . 5قرائت . 6 ركوع .7سجده . 8تشهّد .9سالم گفتار چهارم جهان شناسى جهان شناسى دینى و علمى غیب و شهادت حق مدارى جهان هدف مندى آفرینش نظام احسن شعور باطنى و تسبیح عمومى خدا و جهان توحید افعالى جهان طبیعت .1آسمان ها و زمین .2اجرام آسمانى .3پدیده هاى زمینى .4جانوران و گیاهان جهان ماوراى طبیعت .1فرشته .2جنّ .3شیطان فصل دوم معاد مق ّدمه در پى پاسخ معادشناسى و انسان شناسى گفتار اوّ ل حقیقت انسان دو بُعدى بودن انسان و دالیل آن تجرّ د روح ابعاد وجود انسان در قرآن شرح و تفسیر گفتار دوم مرگ چیستى مرگ مرگ از منظر قرآن و روایات ترس از مرگ دین و ترس از مرگ گفتار سوم رهیافت هاى مختلف فلسفى در باب جاودانگى انسان .1نظریه روح نامتجسد .2نظریه تناسخ .3زندگى برزخى و اخروى كیفیت جاودانگى از نظر اسالم برزخ بدن برزخى زندگى اخروى انسان گفتار چهارم مختصات زندگى اخروى در قرآن امكان و ضرورت معاد امكان و ضرورت معاد الف.امكان معاد ب.ضرورت معاد سیماى آخرت در قرآن .1رخدادهاى پیش از رستاخیز .2نفخ صور .3ظهور زندگانى اخروى .4حساب اعمال . 5 شاهدان اعمال . 6جزا .7جه ّنم . 8بهشت عقل گرایى عقل گرایى) ، (Rationalismدر شكل نوین خود ،در اروپاى قرن هفدهم و با تأمّالت رنه دكارت ( 1596ـ ،)1650فیلسوف و ریاضیدان نامدار فرانسوى ،آغاز شد و با آثار فیلسوفانى همچون باروخ اسپینوزا ( 1632ـ )1677و الیب نیتس ( 1646ـ )1716تداوم یافت.ایمانوئل كانت ( 1724ـ )1804به نقا ّدى عقل نظرى پرداخت و بدین نتیجه رسید كه عقل نظرى از اثبات وجود خداوند ناتوان است.وى سپس كوشید بنیان هاى معرفتى اعتقاد به وجود خدا را بر پایه اخالق و عقل عملى ت تجربى (یا شىء فى نفسه) هیچ گاه آن چنان كه استوار سازد.وى همچنین مدعى بود كه واقعی ِ 4 هست ،شناخته نمى شود ،بلكه ما همواره اشیا را در قالب مفاهیم و مقوالت ذهنى خود ادراك مى كنیم. هرچند فیلسوفان عقل گرا ،نظام هاى فلسفى كم و بیش متفاوتى عرضه كرده اند ،خصیصه عمومى عقل گرایى در عصر تجدد آن است كه عقل جزئى و استداللگر را اساسى ترین ابزار شناخت مى داند و برپایه برخى روایت هاى افراطى آن ،عقل قادر است همه امور شناختنى را درك كند و آنچه قابل درك عقلى نباشد ،قابل شناختن نیست. رهیافت عقل گرایانه به دین ،به ویژه در مغرب زمین و در حوزه مسیحیت ،به تدریج بدانجا انجامید كه الهیات وحیانى (الهیات مبتنى بر متون مقدس) اعتبار خود را از دست داد و رقیب به ظاهر بى بدیل آن ،یعنى الهیات عقالنى تقویت شد.با این حال ،تكیه انحصارى بر عقل استداللگر ،از یك سو، و كشف پاره اى محدودیت هاى عقل ،به مثابه ابزار شناخت ،از سوى دیگر ،متألّهان عقل گرا را با معضالت نوینى روبه رو ساخته است.فى المثل ،امروزه بسیارى از فیلسوفان و متكلمان غربى بر این باورند كه آموزه هاى دینى ،از جمله اصل وجود خداوند ،به روش عقلى قابل اثبات نیست و از ت كم نشان دهند كه پذیرش این آموزه ها ،كارى نامعقول نیست(5(. این رو مى كوشند تا دس ِ تجربه گرایى جریان فكرى دیگرى كه پس از رنسانس در جهان غرب به موازات عقل گرایى ،نضج گرفت و سرانجام از رقیب خود (یعنى عقل گرایى) پیش افتاد ،تجربه گرایى ) (Empiricismبود.هر چند تجربه گرایى در تاریخ فلسفه سابقه اى طوالنى داشت ،جریان تجربه گرایى نوین ،با تأكیدات بدیع فرانسیس بیكن ( 1561ـ )1626بر لزوم به كارگیرى استقرا ـ به جاى استدالل قیاسى ـ آغاز شد و سپس صورت هاى نوین آن در فلسفه جان الك ( 1632ـ ،)1704جرج بركلى ( 1685ـ )1753و دیوید هیوم (1711ـ )1776عرضه گردید.پوزیتیویسم ،نمود دیگرى از تجربه گرایى افراطى در قرن بیستم است. عنصر كما بیش مشترك میان روایت هاى مختلف تجربه گرایى افراطى آن است كه تجربه حسّى را یگانه راه اصیل كسب معرفت و حواس ظاهرى را مبدأ تمام دانش بشرى قلمداد مى كند.تجربه گرایان عموما در پذیرش آموزه هاى ماوراى طبیعى ادیان با مشكل مواجه اند ،زیرا در نظر آنان صحت این آموزه ها از طریق تجربه حسّى قابل بررسى نیست.حادترین معارضه تجربه گرایى مدرن با دین ،در معیارى كه پوزیتیویست هاى منطقى براى بازشناسى گزاره هاى معنادار ارائه كرده اند ،متبلور گردید.آنان مى پنداشتند كه گزاره معنادار گزاره اى است كه به طریق تجربى تحقیق پذیر باشد.بر پایه یك روایت از اصل تحقیق پذیرى تجربى ،به لحاظ تجربى گزاره اى تحقیق پذیر است كه 5 بتوان شرایط تجربى معینى را نشان داد كه در فرض وقوع آن ها درستى یا نادرستى آن گزاره ثابت شود.بر پایه این معیار ،گزاره هاى دینى (و نیز گزاره هاى متافیزیكى و اخالقى) اساسا گزاره هایى فاقد معناى معرفت بخش اند و از این رو ،دیگر حتى مجالى براى بررسى درستى یا نادرستى آنها باقى نمى ماند! هر چند در دهه هاى اخیر ،نقادى ج ّدى پوزیتیویسم سبب شد كه تجربه گرایى افراطى پوزیتیویستى ،عمال از اوج اقتدار نخستین خود (در دهه هاى اولیه قرن بیستم) فرود آید ،هنوز الیه هایى از اندیشه هاى پوزیتیویستى در ذهن گروهى از اندیشمندان مغرب زمین باقى مانده است(6(. دو جریان عقل گرایى و تجربه گرایى ،به رغم مخالفت هاى اساسى ،در یك مطلب هم داستان اند و آن این كه :هر گونه شناخت فرا عقلى و فراحسّى را به دیده تردید مى نگرند و ارزش و اعتبارى براى معارف وحیانى و شناخت هاى شهودى انسان در نظر نمى گیرند. علم باورى از دیگر عوامل بروز بحران هاى معاصر سیطره علم مدارى ) (scienticismبر اندیشه بسیارى از دانشمندان علوم تجربى است.علم مدارى ،كه مى توان آن را فرزند خلف تطبیق تفكر تجربه گرایانه در حوزه دانش هاى تجربى دانست ،به معناى اعتقاد به این مطلب است كه علم تجربى یگانه راهنماى قابل اعتماد بشر به سوى حقیقت مى باشد.علم مدارى ،به وضوح ،یك اعتقاد فلسفى و معرفت شناختى است كه از قضا ،خود به طریق علمى قابل اثبات نیست ،زیرا نمى توان آزمونى علمى ترتیب داد كه نشان دهد علم تنها راه قابل اعتماد براى وصول به حقیقت است. م ّدت هاست كه در اندیشه گروهى از عالمان علوم تجربى (فیزیكدانان ،زیست شناسان ،روان شناسان ّ تخطى علوم تجربى از و )...علم و علم مدارى با هم در آمیخته و این تركیب ناروا ،زمینه را براى قلمرو خود و تجاوز به قلمرو فلسفه ،متافیزیك و دین فراهم ساخته است. انسان محورى (اومانیسم( یكى از ویژگى هاى دوران تج ّدد ،حاكمیت دیدگاههاى اومانیستى( )7و انسان محورانه است.دراندیشه س ّنتى ،هر چند آدمى در جهان منزلت واالیى دارد ،آفریده و دست پرورده خداوند است و از این رو، مكلّف به انجام تكالیف الهى است.انسان س ّنتى واقعیت و هویت خویش را در پرتو ارتباط با آفریدگار جستوجو مى كرد و كمال خود را در بندگى و قرب معبود مى یافت.اما برپایه اومانیسم ،انسان محور و اساس همه واقعیت ها و ارزش هاست و همه چیز ،حتى خدا و دین نیز ،باید در ارتباط با او توجیه و تفسیر شوند; انسان موجودى خودمدار است كه در مقابل هیچ مقامى غیر از خود ،مسؤولیتى ندارد 6 و مجاز است به منظور كسب منافع ،از همه چیز و به هر صورت ممكن بهره بردارى كند.انسان متجدد تحت تأثیر اومانیسم ،همه چیز را با مقادیر و موازین انسانى سنجید و از همه امور مقدس تقدس زدایى كرد.به گفته رنه گنون: در دوران رنسانس ،یك واژه مورد احترام و اعتبار قرار مى گرفت و از پیش ،سراسر برنامه تمدن متجدد را در خود خالصه مى كرد.این واژه ،واژه اومانیسم (فلسفه اى كه بشر را معیار ارزش هر امرى مى داند) است.در واقع ،منظور از این واژه این بود كه همه چیز را محدود به موازین و مقادیر بشرى محض سازند و هر اصل و طریقتى را كه خصلت معنوى و برین داشت ،به صورت انتزاعى و مجرد درآورند و حتى بر سبیل تمثیل مى توان گفت مقصود این بود كه به بهانه تسلط بر زمین ،از آسمان روى برتابند(8(. عوامل یادشده و شمارى از عوامل دیگر (مانند حاكمیت لیبرالیسم و سیطره فردگرایى) ـ كه مجال پرداختن به آنها نیست ـ دست به دست یك دیگر داده و براى انسان متجدد ،جهانى را به ارمغان آورده اند كه به رغم پاره اى تحوالت مثبت ،آكنده از بحران ها ،تنش ها و نابسامانى هاست.بحران ها و معضالت جهان معاصر به اندازه اى ج ّدى ،عمیق و گسترده است كه با نظر به آن ها نمى توان انسان متج ّدد را سعادت مندتر و خوشبخت تر از انسان س ّنتى دانست ،بلكه چه بسا قضیه برعكس است! در اینجا ،بر این نكته تأكید مى كنیم كه ما منكر پاره اى دستاوردهاى مثبت مدنیّت نوین ـ فى المثل پیشرفت در گستره دانش تجربى و فناورى یا برقرارى نظام هاى پیچیده تر (و احیانا كارآمدتر) اجتماعى ـ نیستیم ،لیكن بر این باوریم كه این تحوالت كمك چندانى به انسان معاصر ،براى پیشروى در مسیر كمال و سعادت انسانى نكرده است.انسان متجدد ،در مقایسه با انسان س ّنتى ،داناتر (به معنى دارنده اطالعات بیش تر) و قدرت مندتر (به معناى توانایى بر بهره گیرى بى حد و حصر از طبیعت و ماشین) شده است ،اما این حقیقت لزوما به معناى انسان تر شدن او نیست.براى تصدیق این مدعا، بهتر است نگاهى ـ هرچند كوتاه ـ به پاره اى از بحران هایى كه دست به گریبان انسان متجدد است، داشته باشیم. انسان محورى (اومانیسم( یكى از ویژگى هاى دوران تج ّدد ،حاكمیت دیدگاههاى اومانیستى( )7و انسان محورانه است.دراندیشه س ّنتى ،هر چند آدمى در جهان منزلت واالیى دارد ،آفریده و دست پرورده خداوند است و از این رو، مكلّف به انجام تكالیف الهى است.انسان س ّنتى واقعیت و هویت خویش را در پرتو ارتباط با آفریدگار 7 جستوجو مى كرد و كمال خود را در بندگى و قرب معبود مى یافت.اما برپایه اومانیسم ،انسان محور و اساس همه واقعیت ها و ارزش هاست و همه چیز ،حتى خدا و دین نیز ،باید در ارتباط با او توجیه و تفسیر شوند; انسان موجودى خودمدار است كه در مقابل هیچ مقامى غیر از خود ،مسؤولیتى ندارد و مجاز است به منظور كسب منافع ،از همه چیز و به هر صورت ممكن بهره بردارى كند.انسان متجدد تحت تأثیر اومانیسم ،همه چیز را با مقادیر و موازین انسانى سنجید و از همه امور مقدس تقدس زدایى كرد.به گفته رنه گنون: در دوران رنسانس ،یك واژه مورد احترام و اعتبار قرار مى گرفت و از پیش ،سراسر برنامه تمدن متجدد را در خود خالصه مى كرد.این واژه ،واژه اومانیسم (فلسفه اى كه بشر را معیار ارزش هر امرى مى داند) است.در واقع ،منظور از این واژه این بود كه همه چیز را محدود به موازین و مقادیر بشرى محض سازند و هر اصل و طریقتى را كه خصلت معنوى و برین داشت ،به صورت انتزاعى و مجرد درآورند و حتى بر سبیل تمثیل مى توان گفت مقصود این بود كه به بهانه تسلط بر زمین ،از آسمان روى برتابند(8(. عوامل یادشده و شمارى از عوامل دیگر (مانند حاكمیت لیبرالیسم و سیطره فردگرایى) ـ كه مجال پرداختن به آنها نیست ـ دست به دست یك دیگر داده و براى انسان متجدد ،جهانى را به ارمغان آورده اند كه به رغم پاره اى تحوالت مثبت ،آكنده از بحران ها ،تنش ها و نابسامانى هاست.بحران ها و معضالت جهان معاصر به اندازه اى ج ّدى ،عمیق و گسترده است كه با نظر به آن ها نمى توان انسان متج ّدد را سعادت مندتر و خوشبخت تر از انسان س ّنتى دانست ،بلكه چه بسا قضیه برعكس است! در اینجا ،بر این نكته تأكید مى كنیم كه ما منكر پاره اى دستاوردهاى مثبت مدنیّت نوین ـ فى المثل پیشرفت در گستره دانش تجربى و فناورى یا برقرارى نظام هاى پیچیده تر (و احیانا كارآمدتر) اجتماعى ـ نیستیم ،لیكن بر این باوریم كه این تحوالت كمك چندانى به انسان معاصر ،براى پیشروى در مسیر كمال و سعادت انسانى نكرده است.انسان متجدد ،در مقایسه با انسان س ّنتى ،داناتر (به معنى دارنده اطالعات بیش تر) و قدرت مندتر (به معناى توانایى بر بهره گیرى بى حد و حصر از طبیعت و ماشین) شده است ،اما این حقیقت لزوما به معناى انسان تر شدن او نیست.براى تصدیق این مدعا، بهتر است نگاهى ـ هرچند كوتاه ـ به پاره اى از بحران هایى كه دست به گریبان انسان متجدد است، داشته باشیم. 8 بحران معرفتى به رغم رشد تصاعدى و شگفت انگیز داده هاى اطالعاتى )9(،انسان متجدد به لحاظ معرفتى در موقعیتى قرار دارد كه مى توان آن را تحیّر معرفتى نوین نامید.ریشه هاى اولیه این سرگشتگى ،در عصر جدید ،به تأمالت كانت در محدودیت هاى شناخت بشرى بازمى گردد.فلسفه و معرفت شناسى كانت به بروز شكاف عمیق و دهشت زایى میان عالَ ِم واقع و عالَم شناخت و آگاهى انسان انجامید: آدمى بىواسطه و مستقیم به جهان واقع (واقعیت تجربى) دسترسى ندارد و هر آنچه از جهان ادراك مى كنیم ،الجرم در قالب مفاهیم و مقوالت پیشین ذهن ما درك مى شود.به دیگر سخن ،ما همواره جهان را از پشت عینك ذهن خویش مى شناسیم.بنابراین ،آدمى هیچ شناختى از اشیاى خارجى ،آن گونه كه فى الواقع هستند ،ندارد. بسیارى از مكاتب و نظریه هاى فلسفى كه در مغرب زمین پس از فلسفه كانت پا به عرصه نهادند ،به نوعى از معرفت شناسى كانتى متأثر بودند و بسیارى از آنها ،به گونه اى در تشدید تحیّر وسرگشتگى معرفتى انسان معاصر نقش آفریدند. براى مثال ،مطالعات جدید در حوزه هرمنیوتیك (دانش تفسیر) به این نتیجه رهنمون شد كه هیچ گاه نمى توان فهم كاملى از سخن یا نوشته دیگران داشت ،تحوالت جدید در حوزه منطق و معرفت صدق یك گزاره ،این سرگشتگى را ِ شناسى فى المثل ظهور نظریه هاى جدید در باب معنا و معیار فزونى بخشید.بر خالف دیدگاه س ّنتى كه گزاره صادق را گزاره اى مطابق با واقعیت مى دانست ،در دیدگاههاى جدید« ،صدق» مفهومى كامال متفاوت دارد.فى المثل ،بر پایه نظریه «هماهنگى» صدق یك گزاره در هماهنگى و سازگارى آن با سایر باورهاى شخص نهفته است و در نظریه پراگماتیستى (عمل گرایانه) اساسا گزاره صادق ،گزاره اى است كه سودمندى باور به آن در خالل تجربه عملى روشن گردد. هم چنین ،امروزه نظریه س ّنتى در باب معرفت كه عمدتا مبناگروانه بود ،رقیبان َقدَرى یافته است. براساس برخى روایت هاى مبناگروى ) (Foundationalismس ّنتى ،گزاره ها به دو دسته بدیهى و نظرى تقسیم مى شوند و اعتبار گزاره هاى نظرى با ارجاع آنها به بدیهیات ـ كه پایه ها و مبانى معرفت ما را تشكیل مى دهند ـ تبیین مى گردد ،در حالى كه بدیهیات ،ذاتا معتبر شمرده مى شوند. امروزه ،شاهد ظهور نظریه هاى بدیلى همچون نظریه انسجام یا هماهنگى) (cohereneeهستیم.بر پایه این نظریه ،ما در نظام معرفتى خود هیچ گزاره پایه اى كه مبناى اعتبار گزاره هاى دیگر باشد، نداریم ،بلكه اعتبار باور ما به هر گزاره در گرو هماهنگى آن با سایر باورهاى ماست. 9 انسان متجدد ،پس از مواجهه با بن بست هاى ظاهرا گذرناپذیر معرفتى در حوزه فلسفه و متافیزیك، براى مدتى آرامش و سكون را در علوم تجربى باز جست.ولى زمان زیادى الزم نبود تا سراب بودن آنچه كه آب یقین و اطمینان گمان مى شد ،بر مال گردد.تحول شتاب آلود در حوزه علوم و جایگزینى سریع نظریه هاى رقیب به جاى یكدیگر ،از یك سو ،و ژرف كاوى هاى برخى فیلسوفان علم در باب ماهیت تئورى هاى علمى و نقش عوامل ذهنى و روانى دانشمندان در شكل گیرى نظریه ها ،از سوى دیگر ،به زودى نشان داد كه علم تجربى آن آرام گاهى نیست كه ذهن جستوجوگر انسان معاصر در طلب آن ،بى محابا بر هرگونه شناخت فراتجربى خط بطالن كشیده بود.امروزه ،ظهور انحاى نظریه هاى ناسازگار ،به ویژه در حوزه علوم انسانى ،حالتى از سرگشتگى را آفریده است كه مى توان آن را «بحران اطمینان» نامید; انسان معاصر اطمینان و اعتماد خود را به دانش تجربى ،كه در طول چند سده گذشته و در پى گسترش علم مدارى ،جایگزین اعتماد به دین و متون مقدس كرده بود ،به سرعت از دست مى دهد. به هر تقدیر ،عقل گرایى و تجربه گرایى دنیاى جدید ،آن گونه كه در كوتاه كردن دست انسان متجدد بدیل قابل اعتمادكامیاب نبوده اند. ازمعارف وحیانى توفیق یافته،در رهنمونى او به سوى معرفت هاى ِ بحران هاى اخالقى با توجه به پیوند بنیادین آدمى با اخالق ،تعریف انسان به «حیوان اخالقى» چندان گزاف نیست. اندیشمندان بشرى ،از دیرباز ،در باب اخالق و اخالقیات تأمل ورزیده و نظریه پردازى كرده اند و همواره در طول تاریخ ،انسان هاى نیك نهادى بوده اند كه پس از تصفیه و پیرایش درون خویش ،به اصالح عالم انسانى برون و عرضه آموزه هاى اخالقى پرداخته اند. در دوران جدید ،به ویژه از آغاز قرن بیستم ،تأملورزى فلسفى پاره اى از اندیشمندان غربى در زمینه اخالق و بنیادهاى آن ،مجموعه مباحث نوینى را در حوزه فلسفه اخالق سامان داده است كه به لحاظ نظرى ،ارزشمند و قابل توجه اند.با این حال ،این دست آورد علمى بزرگ ،نه تنها تأثیر چندانى در رشد و توسعه اخالق ـ به ویژه در بُعد فردى ـ در جوامع پیشرفته نداشته ،بلكه تا حدودى به تزلزل ت كم اصول و مبانى اخالق انسانى انجامیده است.نسبى گرایى ،سودگرایى و لذت گرایى اخالقى ـ دس ِ در برخى روایت هاى خود ـ سهم وافرى در توسعه ناهنجارى هاى اخالقى و تربیتى داشته اند.از سوى دیگر ،دیدگاههاى انسان محور (اومانیستى) و فردگرایانه جماعتى از نواندیشان ،فضاى اندیشه اخالقى را چنان آلوده كه تاریخ نظیرى براى آن سراغ ندارد.در این فضا ،سخن گفتن از ارزش ها و نفس فرودین خویش ـ كه شاه بیت تمام تعالیم فضایل واالى انسانى و فراخواندن آدمى به مقابله با ِ 10 اخالقى ادیان الهى و مكاتب اخالقى س ّنتى بوده است ـ كامال بى معنا شده است.در همین فضاست كه ِ برخى نظریه پردازان اخالقى ،جسارت یافته و دست به كار پایه ریزى مبانى به اصطالح اخالقى براى افعال شنیعى ،همچون هم جنس بازى و كام جویى جنسى از كودكان ،شده اند. انحطاط اخالقى انسان متجدد اختصاصى به اقشار زیرین جامعه ندارد ،بلكه گریبان بسیارى از افراد تحصیل كرده را نیز گرفته است.براى مثال ،امروزه در بسیارى از دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالى كشورهاى صنعتى مغرب زمین ،تشكل هاى دانشجویى هم جنس بازان به صورت رسمى فعالیت دارند و به رغم آن كه در جلب نظر و همراهى دانشجویان توفیق چندانى نداشته اند ،به مراتب بیش تر از سایر تشكل ها از امكانات تبلیغى برخوردارند.در پاره اى از این كشورها ،ازدواج هم جنس بازان صورتى قانونى یافته و رسانه هاى گروهى و دستگاه هاى تبلیغاتى با تمام قوا در پى توجیه و مقبول سازى آن اند.استفاده گسترده از مواد مخ ّدر ،داروهاى توهم زا و مشروبات الكلى نمو ِد دیگرى از معضالت اخالقى انسان متجدد است كه آثار ویرانگر اجتماعى و اقتصادى آن بركسى پوشیده نیست(10(. نقش فناورى نوین در انحطاط اخالقى جوامع صنعتى قابل چشم پوشى نیست.امروزه حجم وسیعى از فراورده هاى صوتى ـ تصویرى ،كه از طریق برنامه هاى تلویزیونى ،ماهواره اى و شبكه هاى بین المللى رایانه اى (نظیر اینترنت) در اختیار خاص و عام قرار مى گیرد ،ماهیتى ضداخالقى دارد و مقدس ترین هنجارهاى اخالقى را خدشه دار مى كند و بسیارى از غول هاى سرمایه دارى جهان ،به غرض كسب منافع مالى بیشتر ،از تولید و پخش این برنامه ها پشتیبانى مى كنند. انحطاط اخالقى در عصر جدید ،نه تنها به تضییع استعدادهاى معنوى انسان متجدد انجامیده ،بلكه زیست اجتماعى او را نیز ،تا حد زیادى ،مختل ساخته است.براى مثال ،امروزه در جوامع صنعتى بنیان خانواده به منزله اولین نهاد اجتماعى ،شدیدا دستخوش تزلزل شده است ،به گونه اى كه آمار زنان و مردانى كه تمام یا اكثر عمر خویش را بدون همسر سپرى مى كنند ،هر روز باالتر مى رود; شمار قابل توجهى از كودكان ،تنها با یكى از والدین خود زندگى مى كنند و بسیارى از نوجوانان نیز خانواده خود را ترك گفته ،ایام عمر را به دور از خانه و كاشانه خویش مى گذرانند. ى انسان متجدد ،این فرصت را در اختیار او نهاده كه فجایع از سوى دیگر ،ابزار مدرن و هوشمند ِ ضدانسانى تاریخ را ،در سطحى بسیار گسترده تر و عمیق تر ،بازآفرینى كند و با زبردستى بى سابقه اى ،به توجیه آن بپردازد. 11 فى المثل ،تولید سالح هاى پیشرفته جنگى و ابزارآالت مدرن كشتار جمعى ،این امكان را در اختیار قطب هاى قدرت نهاده تا در طرفة العینى جان صدها هزار انسان بى گناه را بستانند ،بدون آن كه خود متحمّل كوچك ترین خسارت جانى یا مالى شوند.هم چنین ،برده فروشى ـ كه چندى پیش اَشكال علنى و س ّنتى آن پس از چند قرن مبارزه سیاه پوستان در مغرب زمین ،منسوخ شد ـ در هیأت نوین و پنهان خود ادامه دارد به گونه اى كه ساالنه باندهاى مافیایى قاچاق انسان ،هزاران زن و كودك را كه در كشورهاى فقیر و عقب افتاده زندگى مى كنند ،به صورت غیرقانونى از موطن خویش خارج كرده و براى كامجویى سرمایه داران و پول مداران غربى به آنان مى فروشند. بحران هاى روانى امروزه ،شاهد پیشرفت هاى مهمى در حوزه روانپزشكى ،روانشناسى و به ویژه روانكاوى هستیم و متخصصان این علوم توانسته اند ابعاد ناشناخته روان آدمى را بكاوند و جوانبى از تعامل پیچیده آن را با عوامل محیطى و وراثتى و ویژگى هاى فیزیولوژیك برمالسازند.با این حال ،واقعیت انكارناپذیر آن است كه به موازات گسترش دانش بشرى در این زمینه ،بیمارى ها و ناهنجارى هاى روانى در جوامع صنعتى توسعه یافته است.در حال حاضر ،بسیارى از اعضاى این جوامع ،از انواع اضطراب ها و فشارهاى روانى رنجورند و افسردگى ،در اشكال مختلف آن ،یكى از معضالت الینح ّل شده است.براى درمان این بیمارى ها ،بسیارى از مردم به استفاده از داروهاى شیمیایى روى آورده اند ،در حالى كه این داروها ـ به دلیل ناسازگارى با ساختار طبیعى تن و روان آدمى ـ حتى اگر در درمان بیمارى هاى مورد نظر موفق باشند ،بیمارى ها و ناهنجارى هاى دیگرى را به ارمغان مى آورند! انسان متجدد ،به شدت از احساس پوچى و بى هویتى رنج مى برد.باال رفتن آمار خودكشى، على الخصوص در پاره اى كشورهاى صنعتى ،نشانه آشكارى است بر این واقعیت كه قشر عظیمى از جامعه نسبت به آینده خود ناامیدند و احساس ناكامى و شكست در زندگى ،خودكشى را تنها راه چاره آنان قرار داده است. به رغم آنكه در سایه رشد صنعت ارتباطات ،برقرارى رابطه میان آحاد انسانى بسیار سهل شده است، گروهى از مردم خود را در این دنیا كامال تنها و غریب مى یابند و چاره اى جز تحمل بار گران تنهایى و غربت نمى بینند)11(. 12 چرا دستاوردهاى دانش بشرى در زمینه روان انسان ،توفیق چندانى در پیشگیرى یا درمان بیمارى هاى روانى او نداشته اند؟ به گمان ما ،مشكل اساسى در اینجاست كه این علوم عمدتا تصویر واقع نمایى از عمق و ژرفاى وجود آدمى و نیازهاى اساسى و استعدادهاى شگرف او ندارند و بیشتر در پوسته هاى هویت او به كاوش مى پردازند. نزد عاقل زان پرى كه مضمر است گر به ظاهر آن پرى پنهان بود خویشتن را آدمى ارزان فروخت خویشتن نشناخت مسكین آدمى آدمى صدبار خود پنهان تر است آدمى پنهان تر از پریان بود بود اطلس ،خویش را بر دلق دوخت از فزونى آمد و شد در كمى از سوى دیگر ،عدم شیوع ناهنجارى هاى روانى میان انسان هایى كه در دامان طبیعت و در ساختارهاى اجتماعى نسبتا ساده زندگى مى كنند ،حاكى از آن است كه پیشرفت فناورى و پیچیدگى ها و معضالت اجتماعى ناشى از آن به پیدایش و گسترش بحران هاى روانى در جوامع پیشرفته صنعتى كمك كرده است.با كمال تأسف دامنه این بحران ها تنها شامل بزرگساالن یا جوانان نمى شود ،بلكه امروزه بسیارى از كودكان به انواع گوناگون ناهنجارى هاى روانى مبتال هستند)12(. فناورى (تكنولوژى) دیر زمانى است كه بشر ،با به كارگیرى دانسته هاى علمى خود ،به ساختن ابزار و بهره گیرى از آن پرداخته ،اما تنها در طى سده هاى اخیر است كه ،به موازات تقویت بعد كاربُردى علوم تجربى ،پدیده اى به نام «فناورى» ،در جوامع پیشرفته صنعتى ،ظهور یافته است)13(. بى گمان ،فناورى نوین توانسته است امكانات مادى زندگى انسان را فزونى بخشد و در پاره اى زمینه ها ،رفاه و آسایشى نسبى فراهم آورد و حتى گاه در خدمت اهداف فرهنگى یا انسان دوستانه قرار گیرد.اما این تنها یك روى سكه است و روى دیگر آن ،نتایج ویرانگر و آثار نامیمون فناورى در ابعاد مختلف زندگانى بشر ،همچون فرهنگ ،اخالق ،بهداشت ،محیط زیست و ،...مى باشد)14(. فناورى نوین ،فرهنگ و اخالق ویژه خود را بر جوامع پیشرفته تحمیل مى كند.آزادى بى حد و حصر در بهره بردارى از ماشین ،روحیه قناعتورزى و پرهیز از اسراف و تبذیر را ـ كه قرن ها از ى طبیعت را در دل انسان هوس خداوندگار ِ ِ آتش فضایل اخالقى به شمار مى آمده است ـ خشكانده و ِ متجدد شعلهور ساخته و بذر پندار استغنا را كه از مهیب ترین آفات اخالقى است، 13 در ذهن او كاشته است )15(.مصنوعات رنگارنگى كه هر روز از سوى كمپانى هاى تولیدكننده روانه بازارهاى فروش شده و در اختیار مصرف كنندگان قرار مى گیرد ،چنان انسان متجدد را مفتون و مسحور خویش كرده كه از اندیشه در مسائل بنیادى تر بازمانده است.شهر فرنگ كاالهاى تجملى سبب شده كه روحیه تنوع طلبى و مُدگرایى در جوامع شایع شود و چه آفات و بالهایى كه در پى گسترش این روحیه دامنگیر انسان ها نشده است! حجم غیرقابل تصور داده هاى اطالعاتى ،كه در سایه پیشرفت صنعت رسانه ها در دسترس بشر قرار دارد ،دستگاه ادراكى او را چنان دچار تكثر و تشتت كرده است كه امروزه دیگر رسیدن به حالت تمركز در اندیشه ،آرزویى دست نیافتنى است. در دهه هاى اخیر ،فناورى نوین ،خاستگاه بحران هایى اساسى ،نظیر بحران انرژى و بحران محیط زیست بوده است.طمعورزى انسان مدرن ،زیاده روى بى سابقه اى را در مصرف انرژى هاى محدود كره خاكى سبب شده و در حال حاضر ،این پرسش به صورت ج ّدى مطرح است كه در جهانى كه منابع انرژى آن كفاف همه ساكنانش را نمى دهد ،چه كسى حق حیات دارد.انسان متجدد ،پس از مصرف نابخردانه و مُسرفانه مواهب الهى كه طبیعت ،سخاوتمندانه در اختیارش نهاده بود ،اینك در این اندیشه فرو رفته كه البد نسل هاى بعدى نیز در استفاده از این مواهب حقى دارند! چندى است آفات و شرور زیست محیطى فناورى مدرن مورد توجه جدى قرار گرفته است ،هرچند بسیارى از منتقدان فناورى در كشورهاى صنعتى ،در این كه انسان معاصر بتواند از این مهلكه جان سالم به در برد ،سخت در تردیدند. نابودى بخش عظیمى از جنگل ها و مراتع ،آلودگى حجم وسیعى از منابع آبى كره زمین بر اثر سرازیرى ضایعات نفتى و تفاله هاى شیمیایى كارخانه ها ،كاسته شدن از ضخامت الیه اُزن به سبب استفاده بشر از آالینده هاى شیمیایى و آلودگى كشنده هوا در بسیارى از شهرهاى بزرگ كه جمعیتى میلیونى دارند و ...صحنه هایى از نمایشنامه حزن انگیزى است كه بشر معاصر متن آن را به دست حال اجراى آن است! خویش نوشته و در ِ از سویى دیگر ،پیشرفت بشر در شاخه هاى مختلف پزشكى به همراه توسعه صنایع داروسازى و تولید مواد بهداشتى ،تشخیص ،پیشگیرى و درمان بسیارى از بیمارى ها را آسان كرده است اما ُ طرفه آن است كه در همین دوران بیمارى هاى نوظهور و ناشناخته اى شیوع یافته اند كه خطر آنها براى آدمى ،كمتر از بیمارى هایى كه درمان آن ها كشف شده ،نیست. 14 به هر تقدیر ،اینك مار خوش خط و خال تكنولوژى ،كه مدت زمانى در آستین انسان متجدد پرورانده شده ،به اژدهایى سهمگین مب ّدل گردیده كه حیات سعادتمندانه بشر بر روى كره خاك را به آتش كام كار لگدمال كردن ارزش هاى انسانى است.امروزه خود مى سوزاند و دیو سركش صنعت سخت در ِ این پرسش در بسیارى از اذهان قوت گرفته است كه آیا ماشین خادم آدمى است یا مخدوم او ،و با ت ساخت روبوت ها ،این هراس بر بسیارى از دل ها سایه افكنده نظر به پیشرفت حیرت انگیز صنع ِ كه روزى ماشین هاى مخلوق آدمى ،اقتدار كامل خواهند یافت و او را برده و فرمانبردار خویش خواهند ساخت!()16 نقش دین در حل بحران ها آنچه به اجمال تمام گفته شد ،تنها گوشه اى از معضالت و بن بست هایى است كه انسان متجدد با آن رو به روست.اكنون ،نگاهى دوباره به پرسش هایى كه در ابتدا مطرح شد ،بیفكنیم و درباره پاسخ آنها بیندیشیم به گمان ما ،تنها پاسخ صحیح به این پرسش ها ،پاسخى منفى است! انسان مدرن ،در طى سده هاى اخیر ،گام هایى سریع و عجوالنه در مسیر دین زدایى و انسانى كردن تمام ابعاد خدایى وجود خویش و تقدس زدایى از امور مقدس برداشت و نعره مستانه استغنا از دینورزى و خداباورى را در جهان طنین انداز كرد و گستاخانه پایان عصر دین و معنویت دینى را اعالم نمود.اما اینك (در آستانه قرن بیستویكم) نوبت آن فرارسیده كه از خواب سنگین غفلت ،كه براى چند سده او را در برگرفته ،بیدار شود و آب را از سراب بازشناسد و بیش از این در هالكت خویش نكوشد و در كوره راه ضاللت َمركب نراند و روزنه اى به سوى نور بگشاید و در كنار چشم سر ،چشم دل نیز بازكند. شرح مفصّل آنچه كه امروزه از دینورزى براى حل بحران هاى انسان متجدد برمى آید ،محتاج پژوهش هایى گسترده و نگارش مكتوباتى بلند است.آنچه اجماال مى توان گفت این است كه ،اگر ت كم بخش عظیمى از این بحران ها در پرتو بازگشت انسان به دامان دین و پیوند او نگوییم همه ،دس ِ با معنویت دینى مرتفع خواهند شد. دین و بحران معرفتى براساس آموزه هاى دینى ،راه هاى شناخت و معرفت اندوزى بشر به حس و تجربه محدود نمى شود، بلكه وحى و عقل (به ویژه عقل كلى كه قادر به درك امور فراتجربى است) نیز منابع مكمل شناخت انسانى اند كه با اتكا بر آن ها ،آدمى مى تواند به مجموعه اى كامل تر و منسجم تر ازحقایق ،معرفت 15 پیداكند.ادیان وحیانى با ارائه حقایق خطاناپذیرى درباره خدا ،جهان و انسان ،نقطه اتكاى معرفتى استوارى در اختیار انسان مى نهند و افق نگرش جامع ترى به او مى بخشند.بسیارى از حقایق ـ فى المثل درباره امور ماوراى طبیعى یا حقایقى درباره گذشته و آینده جهان ـ چنان اند كه هیچ گاه به كمند تجربه حسى درنمى آیند و نیاز بشر به دانستن آن ها ،تنها از طریق وحى برآورده مى شود.در انسان دین باور ،دین و عقل پیوندى مبارك و ثمربخش مى یابند; عقل به تحكیم مبانى ِ نظام فكرى نظرى باورهاى دینى همت مى گمارد و دین با گشودن مرزهاى فراعقلى ،محدودیت هاى عقل نظرى را یادآور مى شود و زمینه صعود انسان را به افق هاى باالتر مهیا مى سازد.مشاهدات قلبى و ى (غیرحسّى) حقایق متعالى ،كه در اشكال گوناگون و در پى ارتباط عمیق انسان با تجربیات شهود ِ معنویت دینى حاصل مى شود ،مبانى شهودى و ایمانى استوارى براى باورهاى او فراهم مى آورد و او را از ورطه شكاكیّت مطلق و سرگشتگى معرفتى رها مى كند. خالصه آن كه ،این امكان همواره براى انسان دینى فراهم است كه كشتى طوفان زده اندیشه اش ،كه در گردباد تحیر و شكاكیت گرفتار آمده است ،در ساحل آرام ایمان پهلو گیرد.البته ،مدعا آن نیست كه ت كم قلمرو حقایق ماوراى طبیعى انسان دینى یكسره از حیرت بیگانه و وارهیده است ،چرا كه دس ِ قلمرو حیرت زایى است(.متعالى ترین اشكال حیرت به پیامبران و عارفان اختصاص دارد )،بلكه سخن در این است كه انسانى كه خود را در معرض هدایت دینى قرار مى دهد ،هیچ گاه احساس سرگشتگى و تحیر مطلق ـ به گونه اى كه هیچ پایگاه استوار معرفتى نداشته باشد ـ نمى كند.حیرت دینى با ایمان و یقین سازگار است ،برخالف تحیّر معرفتى نوین كه نافى هرگونه یقین و اطمینانى است. دین و بحران هاى اخالقى دین همواره پشتوانه محكمى براى اخالق بوده است و بخش قابل توجهى از آموزه هاى دینى تعالیم اخالقى اند.پیوند دین و اخالق چندان عمیق است كه گروهى اساسا دین را همان اخالق مى دانند. بنیان اخالق دینى را نه در قراردادهاى اجتماعى و نه در سودگروى یا لذت گرایى مى توان بازجست; دین با ترسیم درست رابطه انسان با آفریدگار و با كمال و سعادت حقیقى خویش ،شالوده اى متعالى براى بایدها و نبایدهاى اخالقى پى مى ریزد.البته ،نقش دین در ساحت اخالق ،به َعرضه آموزه هاى متعالى سازگار با حقیقت وجود انسان باشد خالصه نمى شود; آموزه علم ِ اخالقى كه مبتنى بر مبانى مطلق خداوند و نظارت مداوم و خلل ناپذیر او بر ساحت اندیشه و كردار آدمى ،قوى ترین و 16 پایدارترین ضمانت اجرایى را براى قوانین اخالقى ،چه در بُعد فردى و چه در بعد اجتماعى ،فراهم مى آورد. دین و بحران هاى روانى بى تردید ،بخشى از مبانى نظرى بحران هاى روانى معاصر ،در نگرش واژگونه به ماهیت انسان، استعدادها و قابلیت هاى او و نیز غایت هستى اش برمى گردد.در دیدگاه تجددگرا ،انسان موجودى است كه هم چون سایر حیوانات ،از دل طبیعت برخاسته و بر اثر تحوالت زیست شناختى به مرحله متصور براى او ،پیشرفت در طریق مادیّت و تسلط بیش تر بر جهان َّ كنونى رسیده است و تنها غایت طبیعت است.اما نگرش دینى به انسان ،نگرشى كامال متفاوت است و دین تصویر دیگرى از آغاز و مخلوق برگزیده و ویژه خداوند ،با ظرفیتى غیرمتناهى است و هدف ِ انجام انسان ارائه مى كند :انسان، نهایى آفرینش او ،پیشرفت در طریق معنویت و تقرّ ب به درگاه احدیت است.بدیهى است چنین نگرشى مى تواند برخورد كامال متفاوتى را با عوامل بحران زا اعم از بحران هاى روحى و روانى بیافریند.براى مثال ،برپایه این نگرش ،انسان قادر است دشوارترین نامالیمات زندگى را تحمل كند، چرا كه آنها را مقدمه اى براى نزدیك شدن به غایت وجودى خویش مى بیند.چنین انسانى ،در همان حال كه با سختى ها مبارزه مى كند ،و سعى خود را براى رسیدن به هدف مطلوب به كار مى گیرد، در عمق جان خویش از سرانجام كار ـ هر چه كه باشد ـ احساس خرسندى و رضایت دارد ،زیرا آن را جزئى از تقدیر الهى به شمار مى آورد. ایمان آدمى به آموزه هاى دینى در مورد خداوند ،انسان و آغاز و انجام او (معاد) نقش مهمى در پیشگیرى و درمان ناهنجارى هاى روانى ایفا مى كند و این نقش ،مورد تأیید جمعى از روانشناسان و روانكاوان قرار گرفته است.براى مثال ،كارل یونگ ( 1875ـ )1961روانكاو نامور سوئیسى مى گوید: در میان تمام بیماران میانسال من...یك نفر هم نبود كه مسأله اش ،مسأله یافتن یك نگرش دینى به حیات نباشد.یقینا دلیل بیمارى همه آن ها این بود كه فاقد آن چیزى بودند كه ادیان زنده در هر عصرى براى پیروان خود به ارمغان مى آورند و هیچ یك از آن ها نتوانست بدون بازیافت نگرش دینى خود واقعا بهبود یابد)17(. 17 آرى ،انسانى كه به غایت واالى وجود خویش ایمان دارد ،هیچ گاه احساس پوچى و بى هدفى نمى كند; شخصى كه به وجود خداوند متعال و اوصاف متعالى او ،هم چون قدرت ،رحمانیت و توبه پذیرى و...باور دارد و بر او توكل مى كند ،هرگز دچار یأس و ناامیدى نمى شود و كسى كه قلب و دل خویش را با یاد محبوب آرامش مى بخشد ،كمتر دچار اضطراب و فشار روانى مى گردد.رابطه عاشقانه انسان با خدا ،هرگز مجالى براى احساس تنهایى و غربت باقى نمى گذارد ،بلكه هرگاه غم غربت این جهانى آدمى را فراگیرد ،آن را با انس با محبوب التیام مى بخشد. فصل اول خدا ،انسان و جهان گفتار اول در جستجوى معبود پیشینه پرستش تاریخى ِ اعتقاد به یك مبدأ متعالى و پرستش او ،از كهن ترین مظاهر حیات انسانى است.پژوهش هاى دیرینه شناسان و مردم شناسان ،پرده از این واقعیت بر مى دارد كه حتى در میان انسان هاى نخستین و هزاران سال پیش از ظهور اولین تمدن ها ،باورهاى عمیق دینى و متافیزیكى ،هم چون اعتقاد به وجود ارواح متعالى و زندگانى پس از مرگ ،وجود داشته است.گویا آدمى از سپیده دم تاریخ ،به حكم درون مایه هاى فطرى خویش ،مى دانسته كه در پهنه هستى ،به خود واگذاشته نیست; بلكه تحت تأثیر و تسلط امور مافوق طبیعى و نیروهایى است كه بر حیات او نظارت دارند و در سرنوشت او سهیم اند. نقوش مكشوف در غارهاى باستانى و مجسمه ها و زینت آالت گوناگونى كه در كاوش طبقات زیرزمین و اعماق غارها به دست آمده است ،همگى از نوعى اعتقادات دینى حكایت مى كنند.هم چنین بقایاى اجساد مردگان و نحوه قرارگرفتن آنان در گور ،وجود جمجمه هاى حیوانات ،سالح ها و اشیاى قیمتى در كنار اجساد ،گوا ِه نوعى اعتقاد انسان هاى نخستین به جهان پس از مرگ است. بر اساس دیدگاه هاى دینى ما ،آدمى به سائقه فطرت خویش ،خداجو و خداشناس است; یعنى هم نوعى گرایش فطرى به سوى پرستش خداوند خویش دارد و هم واجد گونه اى شناخت فطرى از او است. خداشناسى ِ ولى از آن جا كه نه آن گرایش و نه این شناخت ،هیچ یك شرط كافى براى یك خداپرستى و تمام عیار و كامل نیست ،پیامبران الهى از دیرباز در میان اقوام گوناگون برانگیخته شدند تا آن هدایت فطرى را به سرمنزل مقصود رسانند و متناسب با استعدادهاى عمومى بشر در هر دوران ،معارفى 18 را در زمینه خداشناسى و خودشناسى و رابطه میان «خدا ،انسان و جهان» بدو بیاموزانند و از این رهگذر ،نهال خرد و فطرت او را به ثمر نشانند. بارى ،دعوت پیامبران الهى به پرستش خداوند یكتاى متعالى ـ برتر از عالم طبیعت و ماده ـ بوده است و آدمیان ،به نسبت مقدار تأثیرپذیرى از این دعوت ،در میان دو مرز توحید و شرك در نوسان بوده اند )18(.همین نوسان سبب گشته است كه حتى پس از آغاز تاریخ انبیا با طیف وسیعى از اعتقادات خداشناسانه ،در میان اقوام و جوامع پیشین بشرى ،روبه رو باشیم.البته از آن جا كه شرك و بت پرستى ،برخالف باورهاى ناب توحیدى ،داراى مظاهر و آثار مادى متنوعى در حیات انسان است ـ مانند بت ها ،سنگ ها ،گیاهان و حیوانات مورد پرستش ـ طبیعى است كه كاوش هاى تاریخى ،بیش تر بر آثار و نشانه هاى چنین اعتقاداتى دست یابند و كم تر بتوانند پیشینه باورهاى توحیدى را ،در تاریخ بشر ،نشان دهند.ولى این واقعیت ،نباید به معناى كمرنگ بودن و در حاشیه قرار داشتن «توحید» قلمداد شود. دین و بحران فناورى بحران فناورى ،نه از ذات ،كه از لجام گسیختگى آن سرچمشه مى گیرد.این كه انسان بر ساخت ماشین و بهرهورى از آن توانا باشد ،ذاتا نوعى كمال و ارزش به شمار مى آید ،اما آن چه آفت زاست چیز ممكن و بهرهورى به هر طریق ممكن ،بدون وجود حد و مرز است.همان گونه كه ساختن هر ِ اشاره كردیم ،كارنامه انسان متجدد ـ كه خود را به خویشتن وانهاده است ـ نشان مى دهد كه حرصى لجام گسیخته و ولعى پایان ناپذیر در ساخت و استفاده از ماشین دارد به گونه اى كه قراردادهاى انسانى و تعهدهاى سیاسى قادر بر محدود ساختن آن نیست و از این رو ،نیاز به عامل محدودكننده دیگرى است. به گمان ما ،تعالیم دینى ـ اگر سرلوحه عمل انسان معاصر قرار گیرد ـ به راحتى مى تواند از عهده مهاركردن غول فناورى برآید.دین با نشان دادن جایگاه واقعى انسان در طبیعت و نقاط قوت و ضعف او و حقوق و تكالیف او ،قیود و محدویت هاى بهره گیرى از ماشین را تعیین مى كند.انسان دینى ،كمال خویش را در استفاده از تكنولوژى مطلق العنان نمى بیند ،بلكه به مجموعه اى از بایدها و نبایدها تن در مى دهد.براى مثال ،در نگرش دینى ،پرهیز از اسراف در مصرف انرژى ،حتى در موقعیتى كه محدودیت عامل انرژى وجود ندارد ،كارى بایسته است و بر خالف پاره اى دیدگاه هاى نفس مصرف انرژى نشانه پیشرفت و از شاخصه هاى توسعه یافتگى به شمار نمى آید. تجددگراِ ، 19 اساسا ،در نگرش انسان دین باور ،سلطه بر طبیعت یك ارزش ذاتى نیست ،بلكه صرفا ابزارى است براى شكوفا شدن استعدادهاى متعالى او و همین هدف ،چند و چون بهره گیرى از ماشین را معین مى كند و مرزهاى فناورى را ترسیم مى نماید.اگر در متون دینى ،سخن از مسخر بودن جهان براى انسان به میان آمده ،ابدا به معناى مطلق العنان بودن انسان نیست ،بلكه مقید به قیود و شرایطى است كه در تعالیم دینى مطرح شده است.انسان دینى ،جهان را آیه اى از آیات الهى مى داند و از این رو، آن را شایسته احترام و تكریم مى شمارد.در پاره اى تعالیم دینى ،به مراعات حقوق حیوانات و گیاهان اكیدا سفارش شده است. كوتاه سخن آن كه ،براى انسان دینى ،ارزش هاى معنوى در درجه اول اهمیت قرار دارند و از این رو ،در حالى كه پیشرفت در صنعت و فناورى را امرى مطلوب مى شمارد ،مى كوشد تا از آن در جهت اهداف انسانى و اخالقى بهره گیرد و آماده است تا هرگاه آن مقدمه در خدمت این هدف نباشد، مقدمه را در راه اهداف متعالى فدا كند.انسان دینى ،برخالف انسان متجدد ،هرگز داعیه خداوندگارى زمین را در سر نمى پروراند ،بلكه خویش را خلیفه خدا در زمین و از این رو ،مسؤول حفظ و نگاهدارى محیط طبیعى خود مى بیند. آنچه گفته شد حدیث مجملى است از ماجراى مفصّلى كه در عصر تج ّدد بر سر انسان رفته است.به باور ما ،بحران ها و معضالت اساسى معاصر ،كه به گوشه هایى از آن ها اشاره شد ،دیر یا زود ت سراب گونه تجددگرایى را به انسان خواهد نمود و او را در اندیشه بازگشت به دین و معنویت واقعی ِ دینى فرو خواهد برد. البته ،در این میان ،دین باوران نیز مسؤولیتى بس سنگین دارند; كاوش محققانه در منابع دینى به منظور تعمیق و گسترش معرفت دینى خویش و تالش براى عرضه آموزه هاى حیات بخش دین در قالب هاى نوین ،به گونه اى كه ،با حفظ اصالت ،پاسخ گوى نیازهاى متنوع انسان معاصر باشد ،از جمله وظایف اساسى همه اندیشمندان و مشفقان دینى است. كمال و برترى خداشناسى اسالمى به هرتقدیر ،به دالیل مختلفى كه در این جا مجال پرداختن بدانها نیست ،تاریخ كهن دین ـبه معناى عام آن ـ شاهد تنوع حیرت انگیزى ،هم در ناحیه اعتقادات دینى و هم در بُعد آداب و رسوم مذهبى آدمیان، بوده است.از دیدگاه هاى توحیدى كه بگذریم ،تنوع آیین هاى شرك آلود یا رب االرباب انگار)19(، 20 به حدى است كه انسان را به حیرت مى افكند.به اعتقاد ما مسلمانان ،آموزه هاى اسالم ،چه در باب خداشناسى و چه در حوزه دیگر اعتقادات دینى مانند معاد ،كامل ترین آموزه هایى است كه در اختیار آدمى نهاده شده است.اندیشهورزى در ژرفاى آموزه هاى خداشناسى براى تصدیق این مدعا كافى است.با این حال ،به نظر مى رسد كه درك اه ّمیّت ،عمق و غناى خداشناسى اسالمى ،تنها آن هنگام به صورت كامل امكان مى پذیرد كه دیدگاه اسالم با سایر ادیان و آیین ها ،بهویژه آیین ها و مكاتب بشرى ،مقایسه شود.این مقایسه ،اگر از سر تدبّر و انصاف صورت پذیرد ،به خوبى مى تواند برترى خداشناسى اسالمى را بر مال سازد. خداشناسى آیین هاى بشرى ِ نگاهى به انسان دیرینه ،دانسته هاى چندان دقیقى كه بتواند مورد اعتماد واقع شود ،در دست ِ از حیات دینى نیست و پژوهش در این حوزه ،مشكالت خاص خود را دارد.با این حال ،امروزه در سایه كاوش هاى باستان شناسانه از یك سو ،و بررسى عقاید و مراسم دینى قبایل غیرمتمدن كنونى از سوى دیگر، به مجموعه اى از اطالعات دست یافته ایم.براساس آخرین یافته هاى دیرینه شناسان و مردم شناسان، در عموم ادیان بدوى عناصر تقریبا مشتركى وجود داشته است كه امروزه نیز ،با تفاوت هاى اندك، در قبایل عقب مانده و غیرمتمدن به چشم مى خورد. یكى از باورهاى رایج در میان انسان هاى نخستین ،تقدیس و ستایش برخى از حیوانات و گیاهان بوده است.در اصطالح مورخان ادیان ،این حیوان یا گیاه مقدس ،توتم و تقدیس و پرستش آن ،توتم پرستى )(Totemismنامیده مى شود.هریك از قبایل بدوى ،توتم یا توتم هاى ویژه اى را مى پرستید و گاه، حیوان خاصى را كه از نیاكان نخستین خود مى پنداشته پرستش مى كرد.به اعتقاد آنان ،توتم داراى نیروى مرموزى (موسوم به «مانا») است كه سزاوار ستایش و احترام است.از این رو ،از روح موجود در آن را حامى خود مى دانستند. ِ آزاررساندن یا خوردن توتم شدیدا پرهیز مى كردند و توتم ،گاه از سر ترس انتخاب مى شد ،مانند شیر و مار و گاه نیز زیبایى و جمال منشأ پرستش آن بوده است ،مانند طاووس ،غزال و....توتم پرستان مى كوشیدند تا ظاهر خود را شبیه توتم كنند. عالوه بر تقدیس حیوانات یا گیاهان ،پاره اى اشیاى بى جان نیز قداست داشته اند كه به آن ها فتیش )(Fetishگفته مى شد.فتیش ها مورد احترام خاص افراد قبیله بوده ،آن ها را در جنگ ها و در هنگام شكار همراه خود مى بردند.فتیش هاى طبیعى (غیردست ساز) مانند سنگریزه ها ،چوب هاى عجیب و نادر ،شهاب هاى آسمانى ،عموما شكلى عجیب و خاص داشته ودر میان افراد قبیله ،منبع قواى جادویى به شمار مى آمده اند.بعدها و در میان انسان هاىپیشرفته تر كه قادر به ساخت اشیاى 21 فلزى بودند ،پرستش فتیش هاى دست ساز رواج یافته ،به تدریج به اشكالى از بت پرستى تبدیل گردید. در كنار اعتقاد به اشیا ،گیاهان و حیوانات مقدس ،نوعى جانمندانگارى ) (Animismشایع بوده است; اعتقاد به این كه مظاهر طبیعت ،ارواح و جان هاى مستقلى دارند كه مى توانند در سرنوشت انسان ها مؤثر باشند.هم چنین باور عمیق به سحر و جادو و پرهیز شدید از برخى اشیا به دلیل اعتقاد به نیروى مرموزى در آنها ،از دیگر اعتقادات و آداب و رسومى است كه كموبیش در میان قبایل ابتدایى رواج داشته است. واقعیت هاى یاد شده حاكى از آن اند كه تمایل به یك نیروى برتر و احساس وابستگى به او و گرایش به تقدیس و ستایش او ،به گونه اى خام و ابتدایى در میان انسان هاى كهن رواج داشته است; اما این احساس و گرایش اولیه ،تحت تأثیر عواملى هم چون خیال پردازى ،جهالت و كم اطالعى ،ترس و احساس ناامنى و...در چهره پرستش اشیا ،گیاهان و حیواناتى خاص تبلور مى یافت.به عبارت دیگر ،بشر نخستین ،تا رسیدن به آن بلوغ فكرى كه بتواند پذیراى معارفى بلند در زمینه شناخت مبدأ عالم و نظام تدبیر و اداره آن باشد ،فاصله بسیارى داشت. پس از پایان اعصار نخستین ،تاریخ آدمیان به تدریج شاهد ظهور تمدن هاى بزرگى در گوشه و كنار ى قبایل بدوى استمرار مى یافت ،هرچند زمین گردید.در این زمان ،از یك سو عناصر اصلى دینورز ِ كه گاه در ص َُور و اَشكال جدیدى تجلى مى كرد.فى المثل ،اعتقاد به توتم و فتیش و نیز بت پرستى و آنیمیسم ،در گونه هاى مختلف خود به تمدن هاى نوظهور انتقال یافت.اما از سوى دیگر ،این تمدن ها مهد تولد اَشكال نسبتا جدیدى از خداپرستى ،مانند شِ رك ) (Poytheismو رب االرباب پرستى ) ،(Henotheismگردید. مصریان باستان ،تمام مراحل ادیان ابتدایى ،هم چون توتم پرستى و آنیمیسم را پشت سر گذاشته با خدایان پرشمار ،خصیصه اى كامال شرك آلود یافتند.آنان ،سالطین و فراعنه مصر را ِ گرایش به فرزندان خورشید دانسته ،برایشان نوعى اُلوهیت قائل بودند.بانیان اهرام مصر ،فراعنه را پسر َرع (یكى از خدایان) لقب دادند و اهرامى را كه شكل آن كنایه از شعاع آفتاب است ،به نام آنان بنا كردند. در نزد سومریان ،پرستش خورشید رواج داشت و مظهر آن ،خداى َش َمش بود.اینانا ،خداى بزرگ همه شهرها ،خداى گیاهان و الهه بارورى و حاصل خیزى به شمار مى آمد.هر یك از خدایان 22 سومرى در معبد خاصى زندگى مى كردند و در آن جا مورد پرستش قرار مى گرفتند.سومرى ها عالوه بر خدایان ،به موجودات خیالى و ارواح نیز باور داشتند.در دوره دوم تمدن سومرى و در مرحله بابل ـ آشورى ،خدایان متعددى با نام هاى مشابه وجود داشته است. در كهن ترین متون دینى تمدن هند ،یعنى وداها ،خدایان در هیأت انسانى تصویر شده اند.خداشناسى هندوییسم در دوره هاى نخستین خود ،شامل دو عنصر طبیعت پرستى و چندگانه پرستى (شرك) است.خدایان ودایى ،كوچك یا بزرگ ،عناصر و عوامل طبیعت اند كه الوهیت یافته اند.ویژگى هاى مشترك این خدایان ،شكل انسانى ،طبیعت رئوف ،فناناپذیرى و نوعى فقدان فردیت است. طرفداران بودا نیز ،پس از مرگش ،براى او مقام الوهیت قایل شدند و رفته رفته ،خدایان بى شمار دیگرى نیز مورد پرستش آنان قرار گرفت. در نزد چینیان باستان ،جهان ملكوت تحت حاكمیت خداى یودى یا فرمانرواى واالمقام قرار داشت كه گاه از او به عنوان خالق بشر یاد شده است.سپاهى از خدایان تحت نظارت یودى به اداره امور مى پرداختند; زیرا او برتر از آن بود كه به مشكالت موجودات فانى رسیدگى كند.هیچ فهرست كاملى از این خدایان در دست نیست.بخشى از خدایان چینى ،به امر نگاهبانى خانه ها مشغول بودند و هر خانه چینى ،عالوه بر ساكنان زمینى ،ساكنان الهى نیز داشت. در یونان باستان پدیده چند خدایى گسترده بود.هر خانواده ،خدایى مخصوص خود داشت و به نام او، آتش اجاق دائما مى سوخت.تقدیم خوراك به خدایان یكى از شایع ترین مراسم مذهبى در منازل بود. افزون بر خانواده ها ،هر طایفه ،قبیله و شهرى خداى مخصوص خود را مى پرستید.تخیل دینى یونانیان ،وقتى از محدوده محلى خارج شد ،اساطیر و خدایان مشترك یونانیان را پدید آورد.یونانیان براى هریك از مظاهر طبیعت و جامعه ،نیروهاى زمینى و آسمانى ،نیكى ها و بدى ها ،كارها و... خدایى مى شناختند. در روم نیز مردم به ارواح متعددى اعتقاد داشتند; ارواحى كه فاقد صورت مشخص و شخصیت مستقل بودند.به بخشى از این ارواح ،براى كامیابى در كار كشاورزى و جمع آورىمحصول توسل مى شدند و بخشى دیگر ،در كانون خانواده مورد احترام و تقدیس بودند.تعداد خدایان رسمى رومیان پرشمار بود و كاهنان مخصوص در معابد دولتى و در ضمن آداب و رسوم خاصى ،به پرستش آنان مى پرداختند. 23 ایران پیش از زردشت ،آیین مغان غالب بود كه دوگانه پرستى و اعتقاد به خداى خیر و خداى شر