جزوه خدا شناسی PDF
Document Details
Uploaded by Deleted User
Tags
Summary
این جزوه ای است درباره خدا شناسی که شامل مباحث وجوب و امکان و عليت است. این جزوه شامل تعاریف و توضیحاتی در مورد مفاهیم فلسفی و الهیاتی است. این می تواند برای دانشجویان فلسفه و الهیات مفید باشد.
Full Transcript
جزوه خدا شناسی وجوب و امکان آشنایی با اصطالحات ) وجوب ،امکان ،امتناع ،وجوب بالذات ،امتناع بالذات ،امکان بالذات ،وجوب بالغیر ،...
جزوه خدا شناسی وجوب و امکان آشنایی با اصطالحات ) وجوب ،امکان ،امتناع ،وجوب بالذات ،امتناع بالذات ،امکان بالذات ،وجوب بالغیر ، امتناع بالغیر( ضرورت جمالت زیر را در نظر بگیرید :عدد هشت ضرورتاً باید زوج باشد ولی گل ممکن است سفید یا سیاه یا هر رنگ دیگری باشد پس در نتیجه میتوان رابطه های زیر را تعریف کرد: غیر ضروری. رابطهی بین هشت و زوج بودن رابطهای است ضروری و رابطهی سفید بودن و گل رابطهای است رابطهی هر صفتی با موصوف یا ضروری است یا غیر ضروری. مقصود ما از صفت در اینجا فقط تعبیر ادبی نیست بلکه ویژگی هر چیزی را صفت آن ،و آنچه دارای آن ویژگی است ،موصوف آن صفت مینامیم. وجوب و امتناع : همانطور که هر صفتی برای موصوف خود یا ضروری است یا غیر ضروری ،دو صفت عدم و وجود نیز برای هر شیئی که موصوف آنها قرار گیرد یا ضروریاند یا غیر ضروری؛ به تعبیر دیگر هر شی یا ضروریالوجود است یا غیر ضروریالوجود ؛ هم چنین هر شی یا ضروریالعدم یا غیرضروریالعدم است. اصطالحاً به ضروریالوجود " واجب " و به ضروریالعدم " ممتنع " میگویند و طبعاً به ضرورت وجود "وجوب " و به ضرورت عدم " امتناع " میگویند. پس اگر گفتیم چیزی واجب است ،یعنی ضروریالوجود است و حتماً باید موجود باشد و محال است موجود نباشد ،در مقابل اگر گفتیم ممتنع است ،یعنی ضروریالعدم است و حتماً معدوم است و محال است موجود باشد. فرض کنید تمام عوامل بروز طوفان فراهم است در این صورت طوفان ضرورتاً موجود میشود و بعبارت دیگر طوفان با وجود این عوامل ضروریالوجود و به اصطالح واجب است.اکنون فرض کنید بعضی عوامل طوفان موجود نباشد در این صورت طوفان ضرورتاً موجود نمیشود؛ به عبارت دیگر با این فرض طوفان ضروریالعدم و به اصطالح ممتنع است. امتناع بالذات و امتناع بالغیر فرض کردیم بعضی عوامل طوفان موجود نباشد در این صورت طوفان ضرورتاً موجود نمیشود؛ به عبارت دیگر با این فرض طوفان ضروریالعدم و به اصطالح ممتنع است. حال فرض کنید دایرهای داریم اینکه دایره زاویهدار باشد نیز ممتنع است حال تفاوت بین این دو ممتنع چیست؟ در مورد طوفان میتوان شرایطی را به عوامل به وجود آورنده اضافه کند و دیگر ممتنع نباشد برخالف دایره زاویهدار که در هر شرایطی ممتنع است. به امتناعی که وابسته به شرایط خاصی است " امتناع بالغیر " میگویند و به امتناعی که خود به خود و با صرف نظر از شرایط دیگر نمیتواند موجود باشد " ممتنع بالذات " است. وجوب بالذات ،وجوب بالغیر واجب بالذات چیزی است که وجوبش ،یعنی ضروری بودن وجوبش وابسته به اوضاع و احوال خاصی نیست و در هر شرایطی خود به خود واجب است و واجببالغیر که ضروری بودنش وابسته به شرایط و اوضاع خاصی است.واجببالذات به هیچ وجه و با هر شرایطی نمیتواند معدوم باشد. بر خالف واجببالغیر در اوضاع و احوال خاصی واجب و اگر این اوضاع و احوال از بین رود دیگر واجب نخواهد بود و میتواند معدوم باشد. مباحث خداشناسی نشان میدهد که فقط خدا میتواند واجببالذات باشد و همهی موجودات واجببالغیر میباشد. امکان بالذات امکان یعنی ضروری نبودن وجود و عدم.اگر چیزی نه واجب باشد و نه ممتنع میگوییم "ممکن" است. بنابراین اگر چیزی بالذات و با صرف نظر از شرایط خاص ،نه واجب باشد و نه ممتنع آن را "ممکن بالذات" مینامیم.بنابراین ممکن بالذات ،با صرف نظر از اوضاع و احوال و شرایط خاص ،میتواند موجود باشد و میتواند معدوم باشد. نکته :موجودات با توجه به تعاریفی که کردیم یا واجب بالذات هستند یا ممکن بالذات.طبق تعاریف برای ممتنع بالذات عدم ،ضروری است یعنی باید معدوم باشد و بنابراین ممتنع بالذات هیچگاه موجود نمیشود، پس هرچه وجود دارد ،یا واجب بالذات است یا ممکن بالذات. اصل علیت " شی ممکن بالذاتی برای موجود بودن از آن جهت که ممکن بالذات است برای موجود بودن نیازمند علّت است". ممکن بالذات میتواند موجود باشد و میتواند معدوم باشد. بنابر اصل " امتناع جمع نقیضین " هر شیئی و از جمله هر ممکن بالذاتی در حالی که موجود است محال است معدوم باشد و در حالی که معدوم است محال است موجود باشد. ممکن بالذات از آنجا که ممکن بالذات است پس برای موجود بودن یا معدوم بودن تحت تاثیر عللی است و اگر علل وجودش موجود باشد ،موجود است و اگر علل وجودش موجود نباشد، معدوم است پس در هر حالت نیازمند علت است. اقسام علت ممکن بالذات برای موجود بودن نیاز به علّت دارد.در این بخش تعریفی از علت به دست میآوریم و با اقسام علت آشنا میشویم. تعریف علّت علت چیزی است که معلول با وجودش موجود ،و با عدمش معدوم است.در فلسفه به چنین علّتی ،علت تامّه میگویند.مقصود از علت تامّه چیزی است که همهی نیازهای وجودی معلول را برآورد ،به طوری که با وجود آن و بدون کمک دیگران معلول موجود و با عدمش معلول معدوم میشود.بنابراین اصل علیت ناظر به علت تامّه است. امّا در فلسفه گاه علت را به معنایی عام به کار میبرند و آن را به اقسامی تقسیم میکنند.مطابق این معنا علت تامّه را یک قسم از اقسام علت است و علت ناقصه قسم دیگر از اقسام علت به شمار میرود.گرچه مقصود در اصل علیت فقط علت تامّه است. تقسیمات علت علت فاعلی و غایی : فرض کنید میخواهید نامهای را به دوستتان بنویسید و او را از حال خود آگاه کنید. بدین منظور قلم را در دست میگیرید و دستتان را روی کاغذ حرکت میدهید تا نامه نوشته شود.بیتردید اولین و اصلیترین نیاز آن ،نیاز به اصل وجود است.این حرکت مانند هر حرکت دیگری به محرّکی محتاج است که آن را لحظه به لحظه ایجاد کند و به تعبیر دیگر به عامل وجود بخش محتاج است که در اینجا همان اراده و تصمیم شماست.در فلسفه به عامل وجودبخش یا ایجادکننده اصطالحاً " فاعل " میگویند. نیاز به اصل وجود مخصوص حرکت نیست.اگر در معنا و مضمون اصل علیت دقت کنیم ،میبینیم که بیاستثناء هر ممکن بالذاتی به اصل وجود نیازمند است و بنابراین بی استثناء هر ممکن بالذاتی به فاعل نیازمند است .پس اولین نوع نیاز وجودی هر معلولی نیاز به اصل وجود است که با دخالت فاعل برآورده میشود.فاعل از آن جهت که در وجود معلول تأثیر دارد ،علت فاعلی نیز نامیده میشود. نوع دیگر نیاز حرکت مزبور نیاز به هدف و غایت است.در مثال نامه هدف شما این است که دوست خود را از حالتان با خبر کنید.به هدف مورد نظر و مطلوب فاعل که معلول را برای آن و به خاطر آن ایجاد میکند ،غایت میگویند.میتوان گفت علت غایی حب فاعل به غایت است از آن جهت که در تحقق معلول موثر است نه خود غایت. (علتهای دیگری مانند علت مادی و علت صوری نیز در کنار علل فاعلی و غایی ،نیازهای وجودی معلول را برآورده میکنند.برای توضیح این علل به کتب فلسفی مراجعه کنید). علت تامه و علت ناقصه : علت تامه میتواند واحد باشد و میتواند بیش از یک شئ باشد.به هر یک از اجزای علت تامه "علت ناقصه" میگویند.پس در جایی که علت فاعلی ،غایی و دیگر علل چند شئ جداگانه هستند ،هر یک از این سه به تنهایی یک علت ناقصه است.میتوان فهمید با وجود علت ناقصه معلول موجود نیست زیرا هنوز علل دیگر نیستند که علت تامه تشکیل شود.اگر برخی از اجزای علت تامه موجود نباشد معلول موجود نیست پس با عدم علت ناقصه معلول معدوم است. علت مباشر و علت غیر مباشر : همان مثال نامه نوشتن را در نظر بگیرید.گفتیم که ارادهی شما علت فاعلی برای حرکت دست شماست.اما عالوه بر این ،خود ارادهی شما نیز معلول خود شما ،یعنی معلول روحتان است.پس در این مثال ارادهی مستقیماً و بیواسطه در حرکت دست موثر است و خود شما غیر مستقیم و با واسطهی اراده. به طور کلی علتی را که مستقیماً با وجود معلول مرتبط است و بدون هیچ واسطهای در آن دخالت میکند و تأثیر میگذارد علت مباشر مینامند.و نیز علتی که مستقیماً با وجود معلول مرتبط نیست و دخالت و تأثیر آن در وجود معلول از طریق علت مباشر و با واسطهی آن است علت غیر مباشر میگویند. علل طولی و علل عرضی اگر در مجموعهای علل ،یکی از علل خود علت ،دیگری باشد آنها را علل طولی میگویند.علت اوّل خود علت دومی باشد.و چنانچه هیچ یک علت دیگری نباشد به آنها " علل عرضی یا علل در عرض هم " میگویند. علت حقیقی و علت اعدادی علتی که حقیقتاً در وجود خود معلول تأثیر دارد " علّت حقیقی " میگوییم.عاملی که به نحوی برای به وجود آمدن معلول الزم است ولی حقیقتاً در وجود آن تأثیر ندارد؛ بلکه تأثیر آنها در معلول تنها از این جهت است که معلول پس از آن عامل میتواند وجود شود "علّت مجازی یا اعدادی " نامیده میشود. نکتهی اول :علت مجازی عرفاً علت نامیده میشود امّا در اصطالح فلسفه علت نیستند و تنها علت حقیقی، علتاند. نکتهی دوم :قانون معیّت علّی معلولی :خصوصیت وجودی علت حقیقی این است که "علل هم زمان" یعنی هم زمان با معلولاند یعنی اگر حتی یکی از علل حقیقی آن معدوم باشد ،ممکن نیست معلول موجود باشد (.قانون معیّت علّی معلولی) اما خصوصیت علل اعدادی این است که وجودش تا لحظهی پیدایش معلول یا در لحظهی پیدایش معلول ضروری است ،نه پس از آن.لذا از نظر زمانی وجودش مقدّم بر وجود معلول است و الزم نیست همزمان با معلول موجود باشد.به طور خالصه علل اعدادی اگر در لحظهی پیدایش معلول حذف شود تأثیری در ایجاد ندارد.در ساخت دیوار به وسیلهی بنّا هم بنّا و دست او علل اعدادی زیرا اگر دیوار ساخته شد این دیوار به وسیلهی آجرها و نیروی سیمان است که پا برجا مانده و دیگر دست بنّا تأثیری در وجود دیوار ندارد.البته علل اعدادی الزم برای مقدمهی ایجاد هستند ولی الزم برای بقا یا خود ایجاد شدن نیستند. نمونه سؤال: با توجه به آشنایی با علت با واسطه و بیواسطه و همچنین علل طولی ،پاسخ به شبهه ذیل در خداشناسی را بیان کنید(.با پیشرفت علم و کشف علل پدیدهها معلوم شده است که بسیاری از پدیدهها که بشر از روی عدم شناخت ،علت وجود آن را خدا میدانست دارای علل دیگری هستند.مثال برای تشکیل باران نیازی به دعا و خواستن از خداوند نیست بلکه با بارورسازی ابرها میتوان به این پدیده دست یافت) پاسخ :کشف علل میانی در سلسله علل طولی موجب نفی علل مراتب باالتر نیست؛ با یافتن علل بیواسطه ما نمیتوانیم منکر علل غیر مباشر و باواسطه باشیم.اگر در ذهن خود ابتدا دریا را تصور کنید ،بعد خورشیدی که بر آن بتابد ،سپس ابری که تشکیل میشود و سرانجام بارانی که از آن ابر میبارد؛ حال بار دیگر از همان ابتدا باران را تصور کنید بدون در نظر گرفتن علل قبلی تشکیل دهندة آن.خداوند علت وجود تمامی موجودات است که با واسطه یا بیواسطه علل دیگر آن را آن را انجام میدهد و در مواردی مانند معجزات علل میانی را هم حذف کرده و بیواسطه بوجود میآورد.ازاینرو کشف علل میانی به معنای نفی علت همه علتها نیست. وجود بخشی علّت فاعلی این سئوال برای بسیاری مطرح است که وجود بخشی چیست؟.اینکه گفته میشود علت فاعلی به معلول وجود میدهد به چه معناست؟ مثالی را فرض کنید که حسن میخواهد پولی را به رضا بدهد ،در این مثال جای چهار واقعیت و وجود خارجی در کار است: :3شئ داده شده :پول؛ : 4فعل :داد و ستد. :1پول دهنده :حسن؛ :2گیرندة پول :رضا؛ در فرض ابتدایی رابطهی وجود بخشی نیز همانند رابطه پول دادن است ،باید گفت :هنگامی که علت وجود بخش وجود را به معلول میدهد ،پای چهار موجود و واقعیت خارجی در کار است: :3شئ داده شده :وجود ؛ :2گیرنده وجود :معلول ()B :1وجود دهنده :علّت وجود بخش ()A :4فعل :ایجاد فعلی که علّت وجود بخش انجام میدهد با این مفروضات ابتدا به سراغ معلول یعنی Bو وجود میرویم. اگر معلول موجود باشد و وجودی که از علت دریافت میکند موجود دیگری باشد.چون فرض کردیم معلول موجود است پس Bخود به خود موجود است یعنی Bبدون دریافت وجود از Aموجود است و این یعنی Bمعلول Aنیست و این با اینکه فرض کردیم Bمعلول Aاست در تناقض است پس باید وجودی که Aبه Bمیدهد عین خود Bباشد.پس اولین اصالح در تصور باال این است که معلول عین وجود است. اکنون سراغ شئ چهارم میرویم.و عملی را که علت انجام میدهد یعنی دادن وجود به معلول را مورد تحلیل قرار میدهیم. یعنی وجود را از Aبه Bبدهیم در B گفتیم وجود و معلول عین یکدیگرند حال عمل دادن وجود از Aبه حالی که گفتیم Bعین وجود است پس این عمل دادن وجود یعنی چیزی را به خودش بدهیم ؟!! که غلط است.بنابراین معلول عین عمل علت که ایجاد است میباشد. پس در واقع در عمل وجود بخشی علت دو چیز داریم :یکی علت است و دیگری فعالیت و کار کردن علت است که به آن "معلول ،وجود معلول ،وجود دادن به معلول یا ایجاد معلول" است. از آنجا که " خلق کردن " به معنای ایجاد است و مخلوق یعنی معلول ،به تعبیر دیگر " مخلوق " یعنی همان خود " خلق کردن " که کار خالق است. ایجاد یک فعل است و افعال نوعی رابطه هستند.رابطه نیز میتواند موجود باشند ولی رابطهی پول دادن بدون طرفهای ربط ،موجود نیست.پس موجود رابط نیازمند طرفهای ربط است. امّا نیاز چیست؟ موجود رابط برای چه چیزی و از چه جهتی نیازمند طرفهای ربط است؟ پاسخ این است که موجود رابط برای وجود خودش به طرفهای ربط نیازمند است و نیاز او چیز دیگری نیست.خودش همان نیازی است که به طرفهای ربط دارد.پس موجود رابط خود نیاز است؛ نه صرفاً شیئی نیازمند که از جهتی دیگر به چیزی نیازمند باشد.اگر تصور کنیم موجود رابط شیئی است که نیازمند است در واقع آن را اول موجود فرض کردهایم و بعد نیازمند؛ درحالی که با ربط بودن آن در تناقض است.پس شیء دارای نیاز نیست بلکه خود نیاز است. گفتیم در وجود بخشی یک ربط یک طرفه داریم :یک موجود رابط که معلول است و یک طرف ربط که علت وجود بخش است.بنابر نتیجهای که بدست آوردیم معلول عین فقر و نیاز به علت وُجود بخش است نه صرفاً شیئی که از جهتی فقیر و نیازمند باشد. پس مناط و مالک برای احتیاج به علت یا ویژگی در معلول که آن را نیازمند به علت میکند " فقر وجودی" است(.یا ایّها النّاس انتم الفقراء الی اهلل) تقسیم موجود به رابط و مستقل در فلسفه مقصود از موجود مستقل موجودی است که ربط به هیچ چیز ندارد. با توجه به اینکه " هر موجودی یا معلول است یا غیر معلول " و " هر معلولی موجودی رابط است " و "هر غیر معلولی موجودی مستقل است" میتوان نتیجه گرفت عقالً هر موجودی یا مستقل است یا رابط. امتناع تسلسل و امتناع دور : امتناع تسلسل: ممکن بالذات چون ممکن بالذات است پس معلول است و طبق قانون اصل علّیت نیازمند علت است و اگر نیازمند علت نباشد اصل علیّت نقض میشود. سلسلهی متشکل از یک معلول و علل طولی آن محال است نامتناهی باشد.دلیل: نماد " > " به معنای رابطهی علّی معلولی بین دو شئ که سمت راست علت سمت چپ است. اگر A2 معلول A2باشد؛ و چون خود A1 علت aو A1 < aکه aمعلول و A1 < A2 مثالً فرض کنید معلول باشد نیازمند علت است پس A3نیاز است که علت A2باشد و این سلسله باید به علتی ختم شود که آن علت ،خودش معلول یا ممکن بالذات نباشد.ازاینرو سلسلهای که به علت نخستین یعنی علتی که معلول نباشد ،ختم نشود ،محال است که بوجود بیاید چون به تعداد اعضای سلسله باید نقض قانون علیت شود ،یعنی معلولی داشته باشیم که علت آن موجود نیست. دور فرض کنید در تعریف " ممکن " بگوییم " :ممکن یعنی چیزی که ممتنع نیست " و در تعریف " ممتنع " بگوییم " ممتنع یعنی چیزی که ممکن نیست " این دور است و نتیجهای حاصل نمیکند.دور در علت وجودی مانند اینکه aدر علت وجودی نیازمند bو خود bدر علت وجودی نیازمند aباشد. دور هم در علل باطل است.با توجه به اینکه علت فاعلی از جمله علل حقیقی است نتیجه میگیریم که سلسلهای طولی متشکل از یک معلول و علتهای آن که در آن علتها علت فاعلی باشند ،لزوماً واجد علت فاعلی نخستین است. اثبات وجود خداوند برهان مرحوم ابن سینا شکل منطقی این برهان : به بیانی دیگر هر ممکن بالذاتی معلول علت یا علل فاعلی است که در سلسلهی علل به علت فاعلی نخستین ختم میشوند. برهان مرحوم مالصدرا : هر ممکن بالذاتی ،معلول است و معلول عین ربط است.موجودات به تقسیم عقلی یا مستقلاند یا رابط. اگر موجود رابط باشد برای وجود باید با واسطه یا بیواسطه به مستقل مربوط شود(.از نوع ربط یک طرفه) نقایص و شرور نتایج