خلاصة كتاب معرفة النفس PDF
Document Details

Uploaded by ComplementaryRetinalite2774
دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
محمد حسینزاده
Tags
Summary
هذا ملخص لفلسفة معرفة الذات، ويتناول مفهوم معرفة النفس و شروطها. يتضمن الكتاب نظرةً عامةً حول مفهوم المعرفَة، ومعايير الصدق والكذب، و وجهات نظر متعددة حول معرفة الإنسان.
Full Transcript
اطالع از اخبار و دانلود جزوات و نمونه سواالت برای ورود به کانال تلگرامی پیام نوریها کلیک کنید " کانال و خانواده تلگرامی پیام نوریها " با عضویت در کانال و به آرشیو زیر دسترسی پیدا کنید ✔ تمام نمونه سواالت به روز تا آخرین دوره...
اطالع از اخبار و دانلود جزوات و نمونه سواالت برای ورود به کانال تلگرامی پیام نوریها کلیک کنید " کانال و خانواده تلگرامی پیام نوریها " با عضویت در کانال و به آرشیو زیر دسترسی پیدا کنید ✔ تمام نمونه سواالت به روز تا آخرین دوره ✔ جزوات درسی ✔ بیش از 100فلش کارت دروس ✔ اخبار به روز پیام نور ✔ فیلم و فایل آموشی اختصاصی ✔ انجام انتخاب واحد و حذف و اضافه ✔ پاسخگویی به سواالت دانشجویان ✔ معرفی گروه و انجمن های پیام نوری ✔ طنز و توییت دانشجویی به یکی از بزرگترین کانال های پیام نوری بپیوندید برای ورود به کانال تلگرامی پیام نوریها کلیک کنید خالصه کتاب معرفت شناسی نویسنده: محمد حسینزاده 1 فصل اول :معرفتشناسی چیست؟ جان الک و الیبنیتس از نخستین کسانی هستند که مسائل معرفتشناسی را به طور منظم و مستقل مورد بحث قرار دادهاند. تا هنگامی که چیستی حقیقت و خطا یا صدق و کذب مشخص نباشد ،نمیتوان در مورد معیار تشخیص حقیقت از خطا و شناخت صدق از کذب بحث کرد. معرفتشناسی :علمی است که درباره معرفت های انسان و ارزشیابی انواع آنها و تعیین معیار صدق و کذب آنها بحث میکند. ✓ مهمترین نکتهای که در تعریف معرفت شناسی باید مورد توجه قرار گیرد ،تعیین دقیق معنای معرفت و حدود آن است. ✓ منظور از معرفت و شناخت ،معنایی گسترده و عام است که شامل همه شناختهای بشری اعم از علوم حصولی و حضوری میشود. معرفت (دیدگاه معاصر غربی) :باور صادق موجه است. ✓ بسیاری از معرفتشناسان غربی معاصر ،معرفت را به حوزهای از معرفتهای انسان (معرفتهای قضیهای) اختصاص دادهاند. معرفت (دیدگاه اندیشمندان مسلمان) :مطلق علم و آگاهی است. معرفتشناسی (دیدگاه اندیشمندان مسلمان) :علمی که درباره حقیقت معرفت انسان و ارزشیابی انواع معرفتهای او و تعیین معیار صدق و کذب آنها بحث میکند. شرایط معرفت: .1گزاره ( )Pباید صادق باشد :اگر کاذب باشد ،نمیتوان به آن معرفت داشت.اگر کسی بگوید من به گزاره Pمعرفت دارم در حالی که گزاره Pکاذب است ،او به غلط از واژه معرفت و دانستن استفاده کرده است. ✓ این شرط ،شرط عینی معرفت نامیده می شود که نسبت میان گزاره و واقع را مورد لحاظ قرار میدهد. .2باید شخص ( )Sبه آن گزاره ( )Pباور و اعتقاد داشته باشد :نمیتوان درباره گزارهای ،گفت که معرفت دارم اما بدان اعتقاد ندارم.اگر در مورد گزارهای ادعای معرفت میکنیم ،محتوای آن گزاره با ما به گونه ای ارتباط دارد؛ یعنی به آن ،باور و اعتقاد داریم. ✓ این شرط ،شرط ذهنی معرفت نامیده میشود. .3آن گزاره ( )Pباید موجه و با دلیل باشد :باید برای معرفت به گزاره ای ،دلیل و شاهدی داشته باشیم.اگر صرفا حدس بزنیم، نمیتوان در مورد آن ،واژه معرفت را به کار برد. ✓ با اختالل یکی از شروط باال یا همه آنها ،نمیتوان درباره گزارهای گفت که به آن معرفت داریم. ✓ در معرفتشناسان معاصر که معرفت را باور موجه صادق تعریف کردهاند ،قید باور ،ناظر به "شرط دوم" و قید صادق ،ناظر به "شرط اول" و موجه بودن هم به معنای "دلیل و شاهدی بر محتوای آن" داشتن است. ✓ یکی از مشهورترین نقدها به تعریف فوق را ادموند گتیه در سال 1963ارائه کرده است. 2 فصل دوم :امکان معرفت معرفت ،امری ممکن و تردیدناپذیر است. مکتبی که در آن امکان دستیابی به هر نوع معرفتی را انکار کردهاند ،سوفیسم است مکتبی که در آن معرفت را مورد تردید قرار دادهاند ،آگنوستیسیسم (الادریگری) و شکگرایی (سپتیسیسم) است. مکتبی که در آن هر معرفت مطلقی را انکار کرده و قائل شدهاند که همه نگرشهای گوناگون انسان ،حقیقت و مطابق با واقع است ،نسبیتگرایی میباشد. سوفیستها (منکران علم): ✓ در قرن پنجم قبل از میالد و قبل از سقراط و در میان دانشمندان یونانی روی داد. ✓ به دانشمندانی اطالق میشود که اطالعات و معلومات گستردهای از دانشهای زمان خود داشتند و به تعلیم فن خطابه و مناظره و تربیت وکالی مدافع دادگاه میپرداختند. ✓ به زعم سوفسطائیان ،حق آن چیزی است که انسان آن را حق بداند و باطل آن چیزی است که انسان آن را باطل بپندارد؛ یعنی حقیقت ،تابع ادراک انسان است. ✓ پروتاگوراس ،یکی از سوفیستهای معروف بوده که اظهار می نماید :انسان ،مقیاس همه چیزهاست.مقیاس هستی چیزهایی که هست و مقیاس نیستی چیزهایی که نیست. ✓ گرگیاس ،افراطیترین سوفیست بوده و اظهار می دارد :هیچ چیزی موجود نیست و اگر چیزی وجود میداشت ،قابل شناختن نمیبود و اگر قابل شناختن میبود ،قابل شناساندن به دیگران نمیبود. ✓ سوفسطائیان مدعی هستند که معرفت یقینی ،مطلقا برای انسان امکان ندارد. ✓ هیچانگاری (نهیلیسم) یکی از دستاوردهای سوفیسم است. سوفسطایی و شک گرایی یعنی انکار معرفت یا تردید در آن ،آفتی خطرناک است چون: .1همه چیز بیهوده و پوچ میگردد. . 2هرگونه امتیازی میان حق و باطل و باالخره هرگونه معنایی در حیات انسان نابود میگردد. . 3با رواج آن ،هیچ نظام اخالقی ،حقوقی ،سیاسی و دینی قابل دوام نمیباشد و با توجیه آن ،هر گناه و جنایت و ظلم و ستمی موجه خواهد بود. سوفیسم و نسبیتگرایی: ✓ بعضی از نسبیتگرایان ،همه حقایق را نسبی میدانند و معتقدند که هیچ معرفت مطلقی وجود ندارد. ✓ برخی نسبیتگرایان ،تنها در حوزه اخالق به نسبیت گرایش دارند و قائلاند که حقایق اخالقی ،نسبیاند. ✓ در قرون اخیر ،کمتر کسی را میتوان یافت که به نسبیت تن دهد. 3 ✓ نسبیتگرایان علیرغم دیدگاه های متفاوت ،محور مشترکی دارند :حقایق از منظر و زاویه دید افراد متفاوتند.حقیقت برای هرکسی ،همان است که بر او حقیقت مینماید. ✓ از نظر نسبیت گرایان ،چنین نیست که حقیقت برای همگان ،همواره و در همه موارد ،در تمام زمانها و مکانها و در شرایط مختلف یکسان باشد.بلکه حقیقت برای هرکس متفاوت است.پس انسان ،مقیاس حقیقت است. نسبیتگرایی :دیدگاهی است که معرفت انسان یا حقیقت را بر زمان یا مکان یا جامعه یا فرهنگ یا چارچوب معرفتی یا دستگاه شناخت یا تربیت و اعتقاد شخص مبتنی میداند. ✓ سابقه این نگرش در اندیشههای پروتاگوراس قابل تعقیب است. ✓ گفتار پروتاگوراس که (انسان ،مقیاس هر چیز است) مبین این است که هیچ معرفت مطلقی وجود ندارد و همه نگرشهای گوناگون و مختلف انسانی معتبرند. ✓ دیگر دستاورد سوفیسم برای اندیشه انسانی ،نسبیت است. ✓ معتدلترین سوفیستها ،نسبیتگرا شدند و ادعا کردند که همه معرفتهای انسان نسبی است. ✓ از یک سو سوفیسم شامل دیدگاهی میشود که تمام ادراکات ،باورها و نگرشهای انسان را در شرایط خاصی صحیح و معتبر و در نتیجه نسبی میداند و از سوی دیگر ،افراطیترین ادعاهای سوفیستهایی همچون گرگیاس مبنی بر نفی هرگونه علم بلکه نفی وجود را در بر میگیرد. شکگرایی: ✓ پس از ارسطو گروه دیگری ،شکاکیت (سپتیسیسم) را پایهگذاری کردند. ✓ شکاکان ،خود را نه پیرو سوفیستها و منکران علم میدانستند که میگفتند واقعیتی وجود ندارد و نه نگرش سقراط و پیروان او را پذیرفتند که قائل بودند می توان به معرفت حقایق دست یافت.بلکه معتقد بودند که انسان راهی برای شناخت حقایق ندارد.از این رو باید در همه امور توقف نماید و حتی علوم ریاضی را به طور احتمالی بپذیرد و با تردید تلقی کند. ✓ بنیانگذار مکتب شکگرایی ،پورُن (پیرن) قائل بود که ما فقط میتوانیم بدانیم اشیا چگونه به نظر ما میآیند.یعنی شی واحد ،برای مردم مختلف ،متفاوت بنظر میآید. ✓ بنظر شکاکان ،حقیقت مطلق ،غیر قابل حصول است و آنان نیز امکان معرفت یقینی را انکار کردند. ✓ مکتب شکگرایی در یونان و سپس در اسکندریه پیروان زیادی داشت و تا چند قرن پس از میالد مسیح تداوم یافت. شکگرایان برای اثبات دعاوی خود ،استدالل زیر را مطرح کردند: الف) تنها منابع معرفتی انسان ،حس و عقل است. ب) در هر 2منبع ،احتمال خطا وجود دارد. پس هیچ یک قابل اعتماد ،یقینی و معتبر نیست. شکگرایان از این جهت به سوفیستها شباهت دارند که منکر معرفت یقینی هستند. 4 شکگرایان از این جهت به نسبیگرایان شباهت دارند که منکر معرفت مطلق هستند. 5 فصل سوم :شالوده معرفت این ادعا که هیچ معرفت یقینی امکان ندارد ،از اساس باطل است. راه حل دکارت برای تشخیص نوع معرفت: ✓ دکارت برای مبارزه با شکگرایی ،سنگ بنای معرفت را شکناپذیری خودِ شک قرار داد و جمله معروف "من شک میکنم (یا فکر میکنم) پس هستم" از وی است. ✓ بنظر دکارت ،تنها ویژگی گزاره (من شک می کنم پس هستم) که آن را خطاناپذیر و یقینی نموده ،این است که آن را بطور واضح و متمایز درک میکنیم. ✓ هرچه به طور واضح و متمایز به تصور آید ،درست و حقیقی است. از نظر دکارت: واضح یعنی :چیزی که برای یک ذهن و فکر آگاه ،حاضر و ظاهر باشد درست همانگونه که میگوئیم اشیا را واضح میبینیم وقتی با حضور آنها در برابر چشم ،آن اشیا بر چشم با نیروی کافی اثر میکنند. ✓ هرگاه به روشنی از شیئی آگاه باشیم و آن شی در برابر ذهن ما حاضر و ظاهر باشد ،تصور ما از آن شی واضح است. متمایز یعنی :آن چیز چنان دقیق و متفاوت از هر چیز دیگر باشد که در خود ،شامل هیچ چیز جز آنچه روشن و واضح است نباشد. ✓ اگر از ماهیتِ آن تصور و جداییِ آن از موضوعات دیگر آگاه باشیم و بتوانیم با تعریفِ دقیقِ آن ماهیت ،آن را از دیگر ماهیات تفکیک کنیم ،در اینصورت آن تصور در ذهن متمایز است. از نظر دکارت ممکن است یک تصور واضح باشد ولی متمایز نباشد ولی عکس آن ممکن نیست.یعنی ممکن نیست چیزی متمایز باشد ولی واضح نباشد. از نظر دکارت: امور نفسانی :منحصرند در افعال ارادی نفس مانند تصمیمگیری و کذب معنا ندارد.تنها میتوان آنها را به خوب یا بد توصیف کرد. تصدیقات :قابل اعتماد نیستند زیرا خطاهای بسیاری در آنها سراغ داریم. تصورات بر 3قسم هستند: . 1تصورات فطری که ناشی از عقل و ذاتی انسان هستند همچون تصور خدا ،تصور وحدت ،تصورات و مفاهیم ریاضی (مثل شکل و مقدار) . 2تصورات حسی که از طریق حواس از خارج بدست میآیند. .3تصورات جعلی که همان صوری هستند که قوه متخیله در ذهن میسازد مانند تصور پری ،اسب بالدار و سیمرغ. معیاری که دکارت برای حقیقت تعیین کرده است (من شک میکنم پس هستم) صرفا در تصورات فطری میتوان یافت.از نظر او ،فقط تصورات فطری ،واضح و متمایزند. 6 تصورات حسی و جعلی ،واضح و متمایز نیستند؛ یعنی مالک حقیقت در آنها وجود ندارد. اسپینوزا ،الیبنیتس و مالبرانش که از پیروان دکارت بودند ،به جای ترمیم اندیشههای وی ،ضعفهای نظام فلسفی وی را آشکار کرده و دیدگاه وی نتوانست جلوی امواج شکگرایی آن دوره را بگیرد. از نظر ابن سینا ،شناختن خود بر شناخت افعال ،آثار و احوال خود تقدم دارد. ضعف نظام فکری دکارت: .1وی بجای اینکه از ذات انسانی شروع کند ،از حالتی از حاالت وی (شک یا فهم) آغاز میکند. .2وضوح و تمایز را نمیتوان معیار بازشناسی اندیشههای درست از نادرست قرار داد چون: الف) خود این مالک کامال وضوح و تمایز ندارد و مبهم است.معلوم نیست مرز جدایی وضوح و تمایز از عدم وضوح و عدم تمایز کجاست. ب) این مالک نمیتواند خطاناپذیری دستهای از معرفتها را آشکار سازد. ج) آموزه تصورات فطری که پنداری بیش نیست و نیز بیاعتبار شمردن تصورات حسی ،واکنشهای حادی را علیه وی برانگیخت. راه حل اندیشمندان اسالمی برای تشخیص نوع معرفت: ✓ براساس نگرش اندیشمندان اسالمی ،معرفتهای انسان به 2دسته معرفتهای بدون واسطه (علم حضوری) و معرفتهای با واسطه (علم حصولی) تقسیم میشود. ✓ همه معرفتهای حضوری و بیواسطه ،خطاناپذیرند و راز خطاناپذیری آن معرفتها ،در بیواسطه بودن آنها نهفته است. ✓ تنها دستهای از معرفت های با واسطه و حصولی انسان ،بدلیل بداهت آنها یا ارجاع به معرفتهای بیواسطه ،خطاناپذیرند و عبارتند از بدیهیات. ✓ شالوده معرفت ،بر معرفتهای بیواسطه و معرفتهای با واسطه بدیهی بنا نهاده شده است. ✓ بنیادیترین مسئله معرفتشناسی این است که چگونه میتوان معرفتهای صادق را از معرفتهای کاذب تمییز داد که به مبحث ارزش شناخت تعبیر میگردد. ✓ دستهای از معرفتهای انسانی ،یقینی و بلکه غیر قابل خطا هستند. ✓ دایره علوم حضوری محدود بوده و بخش عمده معرفت های بشری همچون علوم فلسفی و ریاضی و طبیعی ،علوم حصولی است. ✓ بر مبنای آموزه حکمای اسالمی برای تمییز معرفت های کاذب از صادق و دستیابی به یقین ،باید به بدیهیات متوسل شد. 7 فصل چهارم :علم حضوری علم حضوری :معرفت بی واسطه را که در آن ،واقعیت و وجود واقعی معلوم پیش درککننده حاضر است مانند علم به خودمان، حاالت و قوای نفسانیمان مثل ترس و نیروی تفکر. ✓ علم حضوری در جایی تحقق مییابد که بین واقعیت درککننده (عالم) و واقعیت درکشونده (معلوم) اتصال و اتحادی وجود داشته باشد و واقعیت درکشونده (معلوم) از درککننده (عالم) غایب نباشد. علم حصولی :معرفت با واسطه که درککننده با مفهوم یا صورت ذهنی ،چیزی را درک میکند. ✓ در علم حصولی ،معلوم ،مورد شهود درککننده قرار نمیگیرد بلکه درککننده از راه مفهوم یا صورت ذهنی ،معلوم را درک میکند. ✓ آنچه را انسان با آن اتصال یا اتحاد وجودی ندارد ،بدان علم حضوری نخواهد داشت. اقسام علم حضوری: .1علم حضوری به خود: ✓ هر فردی ،به خودش علم دارد و این ،علمی است غیر قابل انکار. ✓ مراد از علم به خود ،همان یافتن وجود خویش است نه تصویری از خود یا تصدیق به اینکه "من هستم". ✓ انسان ،خودش ،عین علم به خود است.خودش ،خودش را بیواسطه شهود میکند. .2علم حضوری به حاالت نفسانی خود: ✓ آگاهی ما از حاالت روانی و احساسات و عواطف خودمان ،علمی بیواسطه و حضوری است. ✓ کسی نمی تواند ادعا کند از شک خویش آگاه نیست و در وجود شک خود نیز شک دارد. .3علم حضوری به قوای نفسانی: ✓ معرفت هرکسی به قوای ادراکی نظیر نیروی تفکر و تخیل و نیروهای تحریکی نظیر نیروی بکار گیرنده اعضا ،علمی حضوری است.به همین دلیل هیچگاه در بکارگیری آن دچار اشتباه نمیشود. .4علم حضوری به افعال بیواسطه نفس: ✓ افعالی نظیر حکم ،اراده ،تفکر ،توجه و تصمیم از جمله افعال بیواسطه هستند. ✓ هنگامی که اراده می کنیم کاری را انجام دهیم ،این اراده فعلی است که نفس انجام میدهد. .5علم حضوری به صورتها و مفاهیم ذهنی: ✓ معرفت انسان به صورتها و مفاهیم ذهنی ،به وسیله صورت یا مفهوم ذهنی دیگری نیست بلکه آنها بدون واسطه و با علم حضوری درک میشوند. 8 معرفت و علم هرکس به خود ،حاالت ،قوا و افعال خود به 2گونه است: . 1همان یافتن ابتدایی که هرکسی از آغاز پیدایش ،خودش و حاالت و افعال و قوای نفسانیاش از خودش پنهان نیست و او ،همه اینها را بدون وساطت صور ذهنی مییابد. .2تصوراتی که به تدریج برایش پیدا میشود. باید میان تصور من و تصور لذت و اندوه و اراده که علم حصولی هستند و خود من و خود لذت و اندوه و اراده که معلوم حضوری هستند ،فرق گذارد. ویژگیهای علم حضوری: .1واقعیت درکشونده (معلوم) عین واقعیت علم است. ✓ در علم حصولی ،واقعیت درکشونده عین واقعیت علم نیست. ✓ در علم حصولی 3 ،امر متحقق است :درککننده ،درکشونده و واسطه که همان مفهوم یا صورت ذهنی است. ✓ در علم حضوری ،غیر از واقعیت درککننده و واقعیت درکشونده ،امر دیگری متحقق نیست.بلکه احیانا درککننده و درکشونده یکی هستند. .2در مورد آن ،شک و یقین و تصور و تصدیق و خطا و صواب و حافظه و تفکر و تعقل و استدالل و مانند اینها معنا ندارد. ✓ موارد باال ،مربوط به علم حصولی و عالم ذهن است که عالم مفاهیم و صورتهای اشیاست. .3قوه مخصوص یا وسیله ویژه ای برای تحقق آن دخالت ندارد.بلکه درککننده با ذات و واقعیت خود ،واقعیتِ درکشونده (معلوم) را مییابد. .4در علم حضوری ،خطا بیمعناست (مهمترین ویژگی). ✓ علم حصولی ممکن است با واقع مطابق باشد و ممکن است مطابق نباشد. راز خطاناپذیری علم حضوری: ✓ راز خطاناپذیری علم حضوری این است که در آن ،خود واقعیت عینی بدون واسطه مورد شهود قرار میگیرد.یعنی خطاناپذیری علم حضوری در بیواسطه بودن آن است. ✓ علم حصولی با واسطه و از طریق صورت و مفهوم ذهنی علم حاصل میشود.از آنجا که در علم حصولی ،مفاهیم و صورتهای ذهنی واسطه قرار می گیرند و ممکن است آنها با واقع مطابقت نداشته باشند ،خطا محتمل است. ✓ خطای ادراک در صورتی قابل تصور است که میان شخص درککننده و شی درکشونده (معلوم) ،واسطهای در کار باشد که آگاهی به وسیله آن تحقق یابد. بعضی افراد با مطرح کردن احساس اشتهای کاذب (تشنگی و گرسنگی از جمله علوم حضوری هستند) و نیز مکاشفات شیطانی (مکاشفات از جنس شهود و علم حضوری است و عارف در مکاشفات خود ،واقعیات اشیا را میبیند نه مفاهیم و صورتهای ذهنی آنها را) بیان میکنند که علم حضوری در مواردی خطاپذیر است. 9 خاطره :هنگامی که دچار ترس میشویم ،ذهن ما از حالت ترس تصویری تهیه میکند که پس از برطرف شدن حالت ترس ،میتواند با توجه کردن به آن تصویر ،آن حالت را به یاد آورد.این تصویر را در زبان عرفی خاطره میگویند. آنچه با علم حضوری درک میشود ،همان احساس خاص است.احساس گرسنگی یا تشنگی کاذب ،امری واقعی است و فرد مبتال به آن ،واقعا گرسنگی یا تشنگی را احساس میکند.آن احساس خطا نیست.خطا در اینجاست که او میپندارد علت احساس وی این است که به غذا یا آب نیاز دارد چون همیشه تفسیری از علم حصولی (خالی بودن معده از آب و غذا باعث گرسنگی و تشنگی است) با علم حضوری همراه بوده است. 10 فصل پنجم :علم حصولی معرفت های حصولی همچون قوانین علوم فلسفی ،ریاضی و تجربی همواره به شکل گزاره و قضیه ارائه میگردد. قضایا ،وسیله بیان معرفت های حصولی انسان است و خود قضایا ،از مفاهیم تشکیل شدهاند و پیش از آن که قضیهای را درک کنیم ،مفاهیم آن را تصور و درک میکنیم. علم حصولی را منطقدانان اسالمی به 2دسته تصور و تصدیق تقسیم میشود و میتوان گفت فارابی ،مبتکر چنین تقسیمی بوده است و برای اولین بار بر این تمایز تصریح کرده است. تصور و تصدیق: ✓ اصول بدیهی نظیر اصل امتناع تناقض یا اصل علیت نیز به شکل قضیه بیان میشود. ✓ تصور ،مفهومی ذهنی است که توانایی حکایت از چیزی ورای خودش را داشته باشد همچون مفهوم نفس ،محبت ،انرژی، آب و علت. ✓ منظور از تصدیق در معرفت شناسی عبارت است از موضوع ،محمول و حکم به اتحاد یا عدم اتحاد آنها ،نظیر "زمین کروی است" و "آب در مشتری نیست". ✓ قوام تصدیق یا قضیه ،به حکم است. ✓ از نظر اندیشمندان اسالمی ،نمیتوان تصور را معرفتی تلقی کرد که از واقعیات خارجی حکایت میکند بلکه این ویژگی به تصدیق و قضیه اختصاص دارد. ✓ هر تصوری ،فقط توانایی و شانیت حکایت از واقع را دارد.هیچگاه تصور یک مفهوم ،به معنای تحقق محکی و مطابق آن نیست.این واقعنماییِ شانی هنگامی به فعلیت میرسد که به شکل یک قضیه و تصدیق درآید. ✓ علمهای حضوری وقتی در ذهن منعکس میشوند ،به صورت قضیه انعکاس مییابند. اقسام تصور: ✓ اگر مفهومی بر یک فرد قابل انطباق باشد ،جزئی تلقی میشود. ✓ اگر مفهومی بر افراد بسیاری قابل انطباق باشد ،کلی تلقی میشود.به این تصورات ،معقوالت نیز گفته میشود. ✓ تصوراتی که ما از اشخاص داریم ،همه جزئی هستند زیرا فقط بر یک مصداق میتوانند منطبق شوند. اقسام تصور جزئی: .1تصورات حسی :تصوراتی هستند که در اثر ارتباط اندامهای حسی با واقعیتهای مادی حاصل میشود نظیر منظرههایی که با چشم مشاهده میکنیم ،صداهایی که با گوش میشنویم ،مزهها و طعمهایی که با چشایی احساس میکنیم. ✓ هرگاه یکی از اندامهای حسی انسان با پدیدهای مادی تماس یابد ،اثری از آن در عضو حسی مربوط و سپس در سلسله اعصاب و مغز پدید میآید.انسان این اثر را درک میکند و این ادراک را ادراک حسی میگویند. ✓ بقای تصورات حسی منوط به ادامه ارتباط با خارج است و پس از قطع تماس با خارج ،در فاصله کوتاهی از بین میرود. 11 .2تصورات خیالی :به نحوی همانند تصور حسی است و نفس با توجه به آن میتواند ادراک حسی را به یاد آورد نظیر اینکه میتواند سوزش دست خود را که قبال چشیده است ،به یاد آورد. ✓ این تصورات بعد از ادراک حسی و در مرتبهای از ذهن که به آن خیال میگویند ،رخ میدهد. ✓ قوه خیال همزمان با پیدایش ادراک و تصور حسی ،از آن عکس میگیرد.به این تصور و ادراک ،تصور خیالی یا ادراک خیالی میگویند. ✓ صورت خیالی ،همان انعکاس ادراک حسی در مرتبه خیال است. .3تصورات وهمی :نوعی از تصورات جزئی بوده که با حواس و خیال درک نمیشوند و نمونه آن را احساس دشمنی یا محبتی که بعضی حیوانات نسبت به بعضی دیگر دارند ،ذکر کردهاند. ✓ اینگونه تصورات توسط قوهای به نام واهمه ادراک میگردد. ✓ ادراک انسان نسبت به معانی جزئی مانند ترس و شادی و محبت خاص را نیز مربوط به قوه واهمه میدانند. ✓ تصور وهمی احیانا به تصوری گفته میشود که واقعیت ندارد و از جعلیات میباشد مانند سیمرغ و اسب بالدار. ادراکات انسان چندگونه است: .1مفهوم کلی دشمنی یا محبت .2ادراک جزئی دشمنی یا محبت در خود درککننده نظیر محبتی که انسان در خودش نسبت به کسی مییابد یا عداوتی که در خودش نسبت به دیگری احساس میکند. .3احساس دشمنی یا محبت در شخص دیگر. ✓ ادراک جزئی محبت و عداوت در خود درککننده ،علم حضوری است و نمیتوان آن را از قبیل تصور که نوعی علم حصولی است به حساب آورد. تصورات کلی به 2دسته معقوالت اولی (مفاهیم ماهوی) و معقوالت ثانیه تقسیم میشود. معقوالت ثانیه نیز به 2دسته مفاهیم منطقی و مفاهیم فلسفی تقسیم میگردد. 12 فصل ششم :حقیقت مفاهیم کلی بحث درباره حقیقت کلی ،از بحث های جدی در تاریخ فلسفه بوده که تا دوره افالطون و شاید قبل از وی نیز مطرح است. نقش حقیقت کلی در دیدگاههای فلسفی و معرفتشناسی آنگاه روشنتر میشود که توجه کنیم که مفاهیم کلی ،بیشترین سهم را در معرفتهای حصولی بشری دارند. مفهوم کلی در همه قضایا به کار می رود.حتی قضایایی که موضوعات آنها ،مفاهیمی جزئی هستند ،معموال محمولهای آن کلی میباشند. اگر مفاهیم کلی مورد انکار قرار گیرند یا به کناری گذاشته شوند ،معموال قضایا و علوم بشری ،غیر قابل تصدیق خواهند شد بلکه قابل تصور نیز نخواهند بود. دیدگاه منسوب به ارسطو در میان اندیشمندان مسلمان ،نظریه غالب بود و بیشتر فالسفه اسالمی به آن گرایش داشتند. تنها مسئله اصلی متفکران قرون وسطی ،بحث کلی بوده است. در اوایل قرون وسطی ،نگرش افالطون در مورد حقیقت کلی پذیرفته شده بود و بزرگترین متفکر آن دوره یعنی آگوستین، دیدگاه وی را پذیرفته و با تفسیر خاصی از آن دفاع میکرد. در قرن 13میالدی و پس از آشنایی اروپائیان با نظرات ارسطو از طریق اندیشمندان مسلمان ،نظریات ارسطو غالب گردید و برجسته ترین فیلسوف و متکلم مسیحی آن دوره یعنی توماس آکویناس ،از نگرش ارسطو حمایت میکرد. در قرن 14میالدی ویلیام اُکامی به منظور پایان کشمکش بین طرفداران نظریههای ارسطو و افالطون ،نظریه سومی را انتخاب کردند که پیشتر ،آبالرد و روسلین آن را مطرح کرده بودند که نظریه نامگرایی نامیده میشد. در نظریه کلی ،وجود کلی را انکار میکردند.براساس نگرش پیروان آن ،کلیات ،صرفا نشانهها و عالئم (رمزها و سمبلهای) لفظیاند که به مجموعهای از اشیای خارجی اشاره دارند. نظریه نام گرایی ،زمینه شکاکیت را فراهم آورد و نقش موثری در سست کردن بنیان علوم فلسفی داشت آنچنان که یکی از عوامل مهم پیدایش شکاکیت در ابتدای رنسانس و عصر جدید بحساب میآید. ویلیام اُکامی در قرن 14میالدی ،مهمترین مدافع و احیا کننده نامگرایی تلقی میشود. توماس هابز انگلیسی هم این نظریه را پذیرفته و گسترش داد.وی میگوید" :واژه ،نه نام چیز موجودی در طبیعت است و نه نام تصوری که در ذهن حاصل میشود ،بلکه نام نوعی واژه یا اسم است" و قائل شد که کلیات رمزها و عالمتهای داللت هستند. توماس هابز ،کلی بودن را بر نامهای عام حمل کرد. تجربه گرایان انگلیسی نظیر جرج بارکلی و دیوید هیوم نیز نظریه نامگرایی را پذیرفتند. اندیشمندان ،جان الک را مفهومگرا تلقی کرده و میگویند :نظریه الک روایتی از مفهومگرایی است بدین معنا که کلی در تصورات یا مفاهیم ذهنی ما نهفته است نه در امری غیر ذهنی. در اوایل قرن 14میالدی و قبل از ویلیام اُکامی ،هانری هارکلی دیدگاهی را مطرح کرد که در فلسفه اسالمی به "شبحگرایی" اشتهار دارد. 13 نظریهها و بررسی آنها: الف) دیدگاه نامگرایی: ✓ نام دیدگاه واحدی نبوده و شامل طیف وسیعی از نگرشهای گوناگون نظیر نامگرایی افراطی ،نامگرایی معتدل ،مفهومگرایی و تئوری مشابهت (مشابهتگرایی) میشود. ✓ بر مبنای دیدگاه نام گرایی افراطی ،پاسخ موجهی برای این سوال وجود ندارد که چرا اشیای متعدد خاصی درخت نامیده شدهاند و دیگر اشیا نه. ✓ دیدگاه نامگرایی معتدل ،همانند نامگرایان افراطی به این نظریه پایبند هستند که "کلی ،وجود خارجی ندارد و کلی ،رمز و نشانه است".برای کلی بودن ،امری به مشابهتهای میان اشیا استناد میکنند. ✓ از نظر نام گرایانی نظیر بارکلی،لفظ کلی برای یک مصداق و همه افراد مشابه آن وضع شده و عالمت آنها قرار داده شده است؛ یعنی وضع کننده ،یک مصداق را در ذهن خود تصور کرده و لفظ را برای آن و افراد مشابه آن وضع میکند. مشترک لفظی :واژه ای است که با چند قرارداد جداگانه ،برای چند معنا وضع شده است مانند واژه شیر و لفظ عین در عربی. مشترک معنوی :لفظی است که با یک وضع ،بر جهت مشترکی میان امور متعدد داللت میکند و قابل انطباق بر همه آنها است. تفاوتهای مشترک لفظی و مشترک معنوی: . 1مشترک معنوی معنای واحد عامی دارد که فهمیدن آن نیاز به هیچ قرینه ای ندارد ولی مشترک لفظی دارای معانی متعددی است که تعیین هریک ،به قرینه نیاز دارد. .2مشترک معنوی قابل صدق بر بی نهایت افراد و مصادیق است ولی مشترک لفظی تنها بر معانی معدودی که برای آنها وضع شده صدق میکند. .3مشترک لفظی به وضعهای متعدد نیاز دارد ولی مشترک معنوی یک وضع بیشتر ندارد. لفظ کلی ،معنای واحد عامی دارد که فهمیدن آن به هیچ قرینهای نیاز ندارد. ب) دیدگاه شبحگرایی: ✓ در این دیدگاه ،مفهوم کلی را تصور جزئی مبهم می دانند که در اثر ابهام ،بر مصادیق متعدد قابل انطباق است. ✓ در این دیدگاه ،تصور کلی چیزی جز تصور جزئی مبهم نیست. ✓ آنچه موجب قابلیت انطباق تصویر بر بیش از یکی میگردد ،ابهام و عدم وضوح تصویر است. ✓ پیروان این نظریه برآنند که تصور کلی همان تصویر جزئی است که با حذف بعضی از ویژگیها بدست میآید و قابلیت انطباق آن بر مصادیق متعدد به سبب ابهام آن دارد. ✓ این نظریه را در فلسفه اسالمی با عنوان قول به شبح میشناسند. 14 ✓ هانری هارکلی میگوید " :کلی ،همان افراد است از آن حیث که به وجه خاصی ادراک میشوند" و تصریح میکرد که متعلق یک مفهوم کلی ،همان فرد موجود در خارج است از آن حیث که به صورت مبهمی برای ذهن ما معلوم است.مثال مفهوم کلی انسان ،صرفا ادراک مبهمی از سقراط است. موارد نقض نظریه :این نظریه مستلزم آن است که اگر در موردی تصور جزئی محسوس نداشته باشیم ،تصور کلی نیز نتوانیم داشته باشیم در حالی که تصورت کلی بسیاری داریم که تصور جزئی محسوس ندارند مانند: . 1مفاهیمی که مصداق حقیقی ندارند مانند مفهوم معدوم ،محال و ممتنع. . 2مفاهیمی که مصداق محسوس ندارند مانند مفهوم روح. .3مفاهیمی که هم بر مصداقهای محسوس قابل انطباق هستند و هم بر مصداقهای غیر محسوس مانند علت و معلول. .4مفاهیمی که بر اشیای متضاد صدق میکنند مانند مفهوم رنگ که هم بر سیاه و هم بر سفید قابل انطباق است. ج) دیدگاه افالطونیان: ✓ کهنترین نگرش در مورد حقیقت کلی ،دیدگاه وی و پیروان اوست. ✓ این دیدگاه به واقع گرایی اشتهار دارد و حاصل آن این است که کلیات ،واقعیتی عینی و خارج از ذهن دارند و اموری مجرد از زمان و مکان هستند.افالطونیان این موجودات مجرد را مثال نامیده و از این جهت ،کلیات به مُثُل افالطونی شناخته می شوند.براساس این نگرش ،ادراک کلی به معنای مشاهده آن امر مجرد (مثال) است. دیدگاه افالطون را به 2صورت تفسیر کردهاند: . 1روح انسان قبل از تعلق به بدن موجود بوده و در عالم مجردات ،حقایق کلی را مشاهده میکرده است و پس از تعلق به بدن ،آن حقایق را فراموش نموده است و اینک با مشاهده افراد مادی ،آن حقایق را به یاد می آورد زیرا هر یک از امور محسوس ،سایه آن حقیقت مجرد در عالم مُثُل است. . 2افرادی که روح انسان را قبل از بدن موجود نمیدانند ،اینگونه گفته اند :ادراک کلیات ،مشاهده حقایق مجرد (مُثُل) است.نفس یا روح انسان که در ابتدا توان چنین مشاهده ای نداشته به وسیله ادراکات حسی ،مستعد مشاهده این کلیات میشود.هرگاه نفس مستعد گردد ،به مشاهده حقایق مجرد نایل میگردد که مشاهدهای از دور است برخالف مشاهده عرفانی که مشاهده از نزدیک است.پس ادراک کلیات ،مشاهده مُثُل یا حقایق مجرد است نه یادآوری آنها. بسیاری از مفاهیم کلی مانند معدوم و محال و ممتنع ،مثال عقالنی (بلکه واقعیت خارجی) ندارند تا گفته شود که ادراک کلیات ،مشاهده حقایق عقالنی مجرد است. ج) دیدگاه ارسطوئیان: ✓ ارسطو همانند افالطون معتقد بود که معرفت عقالنی ،به کلی تعلق می گیرد زیرا معرفت عقالنی ،فرد را از این نظر که فرد است مورد بحث قرار نمی دهد.پس اگر کلی به هیچوجه واقعی نباشد ،معرفت عقالنی وجود نخواهد داشت. ✓ ارسطو با افالطون در اینکه کلی ،امری عینی است موافق بود و همچون وی ،واقعگرا محسوب میشود. 15 ✓ تفاوت دیدگاه ارسطو و افالطون در این است که به نظر ارسطو ،کلی ،وجود مستقلی از افراد ندارد. ✓ از نظر ارسطو ،هر موجود محسوسی از ماده و صورت تشکیل شده است.در خارج ،وجود صورت ،آمیخته با ماده است.در خارج نمی توان صورت را از ماده تفکیک کرد بلکه این کار ،صرفا در ذهن ممکن است. ✓ کلی در نظر ارسطو ،همان صور نوعیه است که در خارج با ماده متحد است و از آنجا که کلی در فرد نهفته است ،میتوان کلی را صرفا از طریق ادراک فرد درک کرد و نه از راه دیگر. ✓ دیدگاه ارسطو تنها حقیقت کلی را در مفاهیم ماهوی یا معقوالت اولی تبیین میکند و فیلسوفان مسلمان در ادوار بعد، نظریه وی را ترمیم می کنند و مفاهیم کلی را به اولی و ثانیه و ثانیه را به فلسفی و منطقی تقسیم میکنند. ✓ از نظر اندیشمندان مسلمان پیرو ارسطو ،مفاهیم کلی در برابر مفاهیم جزئی ،نوعی ویژهای از مفاهیم هستند و با وصف کلیت در مرتبه خاصی از ذهن تحقق مییابند.قوهای که اینگونه مفاهیم را درک میکند ،عقل نامیده میشود. ✓ اصطالح عقل به معنای نیروی درک کننده مفاهیم کلی شکل یافته است.انسان دارای نیروی ویژهای به نام عقل است که کار آن ،ادراک مفاهیم کلی است. 16 فصل هفتم :اقسام مفاهیم کلی و ویژگیهای آنها مفاهیم و تصورات کلی ،به 3دسته مفاهیم ماهوی (معقوالت اُولی) ،مفاهیم منطقی و مفاهیم فلسفی تقسیم میشود. تقسیم فوق ،یکی از مهمترین ابتکارات فالسفه اسالمی است که دستاوردهای مهمی در معرفتشناسی و علوم فلسفی دارد. پیشینه تاریخی این تقسیم به خواجه نصیرالدین طوسی بر می گردد و وی برای اولین بار ،از اصطالحات ثانی فلسفی و ثانی منطقی استفاده کرد. مفاهیم ماهوی (معقوالت اُولی): ✓ صورت خیالی ،همان انعکاس ادراک حسی است در مرتبه خیال. ✓ پس از اینکه صور خیالی چند واقعیت مشابه در خیال بوجود آمد ،تصویر دیگری که به نحوی با این تصاویر جزئی عینیت دارد ،در مرتبه عقل پدید میآید.این تصویر ،ویژگی های فردی آن صور خیالی را ندارد ولی ویژگیهای مشترک آنها را واجد است.به این تصویر ،صورت کلی (صورت عقلی ،ادراک عقلی یا معقول) میگویند. ✓ هم صورت جزئی نشان دهنده واقعیت خارجی است و هم صورت عقلی.ولی فرق آنها در این است که صورت جزئی اوال، یک واقعیت مشخص را نشان میدهد یعنی بر هیچ واقعیت دیگری صدق نمیکند که به این خاصیت ،جزئیت میگویند.ثانیا آن واقعیت را تنها و خالص نشان نمی دهد بلکه عوارضی که همراه آن واقعیت هستند نیز با آن درک میشوند مثل رنگ. ✓ صورت عقلی اوال یک واقعیت مشخص را نشان نمیدهد بلکه بر تمام واقعیات مشابه هم صدق میکند که به این خاصیت، کلیت میگویند.ثانیا میتواند خود واقعیت را خالص و بدون عوارض همراه نشان دهد.بعبارت دیگر ،میتواند به نحو صرف در ذهن حاصل شود. مفاهیم ماهوی (معقوالت اُولی) :دسته ای از مفاهیم کلی معموال به این ترتیب در ذهن فراهم میآیند که ابتدا واقعیتی خارجی در حوزه حس قرار میگیرد و سپس قوه خیال ،تصویری جزئی از این واقعیت می گیرد و در نهایت ،این تصاویر جزئی به نحو کلی در قوه عقل منعکس می شوند و در نتیجه ،مفهوم کلی آن واقعیت در ذهن بوجود میآید. معقول اول در بیشتر مفاهیم ماهوی و نه در همه آنها جاری است.زیرا دستهای ادراک خیالی ✓ روند ادراک حسی از مفاهیم ماهوی ،صور جزئی دارند ولی صور جزئی محسوس ندارند.این دسته مفاهیم را مفاهیم شهودی مینامند. ✓ مفاهیم شهودی ،مفاهیمی هستند که از یافتههای علوم حضوری حکایت میکنند مانند ترس.روند شکلگیری این مفاهیم معقول اول. ادراک خیالی به این صورت است :علم حضوری ویژگیهای مفاهیم ماهوی: .1با ارزش ترین ویژگی معقوالت اُولی این است که معموال صور مستقیم اشیای خارجی هستند؛ یعنی اوال این مفاهیم ،مسبوق به صور جزئی هستند و معموال از جزئیت به کلیت رسیدهاند برعکس معقوالت ثانیه و ثانیا این صور کلی با صور جزئی و نیز صور جزئی با واقعیات خارجی ،به نحوی عینیت و این همانی دارند برخالف معقوالت ثانیه. ✓ مفاهیم ماهوی ،مفاهیمی کلی هستند که معموال میتوان برای آنها در خیال ،صورت جزئی پیدا کرد. 17 .2ذهن در پیدایش معقوالت اُولی ،منفعل است نه فعال. ✓ کثرت معقوالت اُولی تابع کثرت واقعیاتی است که نقش آنها را بیواسطه یا با واسطه یافته است.بعبارت دیگر ،معقوالت اُولی معلول کثرت مدرکات است.هرچه نفس ،واقعیات بیشتری را یافته باشد ،معقوالت اولی در ذهن بیشترند و بالعکس. ✓ معقوالت ثانیه برخالف مفاهیم ماهوی هستند.یعن ی ذهن در پیدایش آنها ،نقش فعال داشته و نتیجتا کثرت آنها ،تابع کثرت مدرکات نیست. .3معقوالت اُولی ،ما به ازای خارجی جداگانه دارند.یعنی در خارج از ذهن ،وجود و واقعیتی خاص به خود دارند.بعبارت دیگر ،به تعداد معقوالت اُولی ،واقعیت خارجی داریم و نمیتوان دو معقول اول پیدا کرد که با یک وجود موجود باشند. ✓ ویژگی فوق را با این تعبیر که عروض معقوالت اُولی خارجی است نیز بیان میکنند. ✓ معقوالت ثانیه چه منطقی و چه فلسفی ،ما به ازای خارجی جداگانه ای ندارند؛ یعنی عروض هیچ یک ،خارجی نیست. .4مفاهیم ماهوی ،قالبهای مفهومی هستند و از حدود ماهوی اشیا حکایت میکنند.به تعبیر دیگر ،اینگونه مفاهیم ،بیانکننده چیستی اشیای خارجیاند. ✓ مفاهیم ثانیه فلسفی و منطقی از انحای وجود حکایت می کنند.مفاهیم ثانیه فلسفی از انحای وجود خارجی و مفاهیم ثانیه منطقی از انحای وجود ذهنی. معقوالت ثانیه (مفاهیم فلسفی و منطقی): ویژگیهای معقوالت ثانیه: . 1معقوالت ثانیه هیچ یک مسبوق به صور جزئی نیستند و رابطه آنها با واقعیات خارجی ،رابطه عینیت و این همانی نیست. .2ذهن در پیدایش معقوالت ثانیه ،فعال است و نه منفعل. .3معقوالت ثانیه ،ما به ازای خارجی ندارد. .4معقوالت ثانیه از انحای وجود حکایت می کنند و بیان کننده نحوه هستی اشیا هستند و نه چیستی آنها. معقوالت ثانیه همیشه به صورت صفات و احکام سایر اشیا هستند. معقوالت ثانیه منطقی ،صفات و احکام موجودت ذهنی هستند؛ یعنی ،صفات و احکام مفاهیماند.مفاهیمی مانند کلی، جزئی ،ذاتی ،عرضی ،نوع ،جنس ،فصل ،قضیه ،قیاس ،محمول و موضوع که سر و کار منطق با آنهاست ،همه از معقوالت ثانیه منطقی هستند. معقوالت ثانیه فلسفی ،صفات و احکام موجودات خارجی هستند؛ یعنی ،مفاهیمی مانند علت ،معلول ،امکان ،امتناع، ضرورت ،حدوث ،ق دم ،جوهر ،عرض ،وحدت ،کثرت ،بالفعل ،بالقوه ،وجود و عدم که سر و کار فلسفه با آنهاست ،معقوالت ثانیه فلسفی هستند. معقوالت ثانیه منطقی ،همیشه صفت سایر مفاهیم هستند نه صفت اشیای خارجی. معقوالت ثانیه فلسفی همیشه صفت اشیای خارجی هستند نه صفت مفاهیم. 18 به زبان فلسفی ،ظرف اتصاف و صدق معقوالت ثانیه منطقی ،ذهن است و ظرف اتصاف و صدق معقوالت ثانیه فلسفی ،خارج است.بعبارت دیگر ،اشیا در ذهن ،متصف به معقوالت ثانیه منطقی میشوند و در خارج ،متصف به معقوالت ثانیه فلسفی. معقوالت ثانیه ،همگی صفات و احکام سایر اشیا هستند.بعضی ،صفا ت اشیا هستند در ذهن و برخی ،صفات اشیا در خارج. این صفات ،از خود ،وجود و واقعیتی ندارند بلکه وجود و واقعیت آنها ،همان وجود و واقعیت موصوف آنهاست برخالف سایر صفات که از خود ،وجودی عالوه بر وجود موصوف دارند. تفاوت معقوالت اُولی ،معقوالت ثانیه منطقی و فلسفی: ✓ معقوالت اُولی معقوالتی هستند که عروض و اتصافشان ،هر دو در خارج است. ✓ معقوالت ثانیه منطقی ،معقوالتی هستند که عروض و اتصافشان ،هر دو در ذهن است. ✓ معقوالت ثانیه فلسفی ،معقوالتی هستند که عروضشان در ذهن و اتصافشان در خارج است. ✓ تفاوت معقوالت اُولی و معقوالت ثانیه فلسفی و منطقی در این است که معقوالت اُولی هرکدام وجودی غیر از وجود دیگر معقوالت دارند. ✓ تفاوت معقوالت ثانیه فلسفی و معقوالت ثانیه منطقی در این است که مفاهیم منطقی ،صفات و احکام موجودات ذهنی (یعنی مفاهیم) هستند و مفاهیم فلسفی ،صفات و احکام موجودات خارجی هستند. ✓ به زبان فلسفی ،ظرف اتصاف و صدق مفاهیم منطقی ،ذهن است و ظرف اتصاف و صدق مفاهیم فلسفی خارج است. ✓ اشیا در ذهن متصف به معقوالت ثانیه منطقی میشوند و در خارج ،متصف به معقوالت ثانیه فلسفی. 19 فصل هشتم :نقش عقل و حس در تصورات معروفترین نظریات درباره نقش عقل و حس در تصورات: .1حسگرایی: ✓ منشا یا ابزار دستیابی انسان به همه تصورات و مفاهیم ،حواس است. .2عقلگرایی: ✓ منشا یا ابزار درک مفاهیم به ویژه مفاهیم کلی ،عقل یا فطرت است. عقل در فلسفه ،به معانی متعددی بکار رفته است: الف) به معنای نیرویی که درککننده مفاهیم کلی است ،مفاهیم کلی را میسازد و با آنها قضیه تولید میکند و از راه ترکیب قضایا، استدالل میکند. ب) به معنای هر نیرو و قوه ادراکی بجز حواس. ✓ بر مبنای این دیدگاه است که فطرتگرایان اروپایی نظیر دکارت و پیروانش ،عقلگرا محسوب میشوند. دیدگاه عقلگرایان اروپایی در مورد مفاهیم و تصورات: ✓ امروزه معموال از واژه عقلگرایان یا فطرت گرایان ،نام دکارت و پیروان وی و نیز نام امانوئل کانت به ذهن تداعی میشود. ✓ دکارت ،تصورات فطری را ناشی از عقل و ذاتی انسان میداند. ✓ دکارت تصوراتی همچون تصور خدا ،وحدت ،حرکت و تصورات و مفاهیم ریاضی نظیر شکل ،مقدار و امتداد را تصوراتی فطری میداند و آدمی بدون نیاز به حس ،آنها را درک میکند. ✓ کانت معتقد است بعضی از مفاهیم ،فطری و خاصیت ذاتی ذهن انسان هستند؛ یعنی اینگونه مفاهیم ،جزء ساختار ذهن بوده و از ابتدای پیدایش ذهن در آن وجود دارند. ✓ کانت برای ذهن 2 ،مرحله قائل است :مرحله حساسیت و مرحله فاهمه.اطالعات و دادههای حسی با گذر از مرحله حساسیت و فاهمه درک میشوند. ✓ در مرحله حساسیت ،دو مفهوم زمان و مکان از ساختارهای ذاتی ذهن هستند و در مرحله فاهمه ،مقوالت دوازدهگانه. ✓ اطالعات و داده های حسی پس از انتقال به ذهن ،ابتدا در مرحله حساسیت با مفاهیم زمان و مکان و سپس در مرحله فاهمه با مقوالت آن عجین می گردد و سرانجام ذهن ،آنها را همراه با زمان و مکان و مقوالت فطری فاهمه درک میکند. نقد دیدگاه عقلگرایان: فرض اینکه عقل انسان بدون هیچ اکتسابی از ابتدای پیدایش ،مفاهیمی را در خود داشته باشد از جهات زیر قابل قبول نیست: . 1اگر مفاهیمی فطری و جزء ساختار ذهن و عقل انسان و بالفعل باشند ،هرکسی با تامل در درون خود ،آن مفاهیم را مییابد ولی اینگونه نیست. .2مفاهیم به اصطالح فطری ،اکتسابی هستند. 20 . 3فطری دانستن تصورات حتی اگر در مرحله تصور مشکلی نداشته باشد ،در مرحله واقعنمایی و مطابقت با واقع ایجاد مشکل میکند. ✓ دکارت برای رفع این مشکل ،به حکمت و عدم فریبکاری خداوند متوسل شد.او میگفت چون خدا حکیم است و فریبکار نیست ،مفهومی خالف واقع در فطرت ما قرار نمیدهد. دیدگاه حسگرایان: ✓ حسگرایان (تجربه گرایان) معتقدند ذهن انسان در ابتدا مانند لوح سفیدی است که در آن هیچ نقشی وجود ندارد و تماس با موجودات خارجی سبب پیدایش عکسها و نقشهایی در آن میشود. ✓ جان الک میگوید" :چیزی در عقل نیست مگر اینکه قبال در حس بوده است".عین همین عبارت از اپیکور نیز نقل شده است. ✓ از نظر برخی از حسگرایان ،ادراکات عقلی همان صورتهای حسی هستند که به وسیله فعالیتهای ذهنی و عقلی تغییر شکل یافتهاند. ✓ از نظر اینان ،ادراک حسی تنها مایه و زمینه ادراک عقلی را فراهم میکند نه اینکه خود صورت حسی ،حقیقتا تبدیل به مفهوم عقلی گردد. حسگرایان را میتوان به 3دسته تقسیم کرد: الف) پوزیتویست ها و کندیاک فرانسوی که تنها منشا تصورات را حس ظاهر و اندامهای حسی میدانند. ب) گروهی مانند جان الک انگلیسی که قلمروی حس را به حس باطن و تجربههای درونی توسعه میدهند. ج) افرادی مانند جرج بارکلی که تجربه و حس را به حس باطنی و تجربه درونی منحصر میکنند. ✓ شاید بتوان گفت بارکلی تنها کسی است که معتقد است اشیای مادی وجود خارجی ندارند و آنچه ما درک میکنیم، تصوراتی است که خدا در ما ایجاد کرده است. نقد دیدگاه حسگرایان: .1فرض اینکه مفاهیم عقلی از تغییر شکل صورت های حسی پدید آیند ،مستلزم این است که صورتی که تغییر شکل مییابدو تبدیل به مفهوم عقلی میگردد ،دیگر به شکل اول خود باقی نماند. ✓ همچنین بسیاری از مفاهیم عقلی مانند علت و معلول ،اصال صورت حسی و خیالی ندارند تا گفته شود که از تغییر شکل صورتهای حسی پدید آمدهاند. .2فرض اینکه همه مفاهیم عقلی از زمینههای حسی استفاده می کنند ،تنها در مورد بخشی از مفاهیم ماهوی یعنی مفاهیم کلی محسوسات قابل پذیرش است ولی در مورد مفاهیم ماهوی نظیر مفاهیم ماهوی شهودی یا مفاهیم مربوط به مجردات و مفاهیم منطقی و فلسفی صحیح نیست. 21 مفاهیم پنجگانه: .1مفاهیم حسی: ✓ ادراک حسی ،با قطع ارتباط با خارج و عالم واقع ،از بین میرود. ✓ پیدایش ادراک حسی ناشی از بکارگیری اندامهای حسی است .2مفاهیم خیالی: ✓ بعد از قطع ارتباط با خارج،ادراک حسی از بین میرود اما در همان حال میتوانیم تصوری از آنچه با ادراک حسی ادراک شده ،در خود داشته باشیم و صورتی از آن رنگها و شکلها یا تصوری از آنچه را لمس کردهایم ،بخاطر آوریم. ✓ پیدایش این دسته از مفاهیم خیالی نیز ناشی از بکارگیری حواس و اندامهای حسی است. ✓ نوع دیگری از مفاهیم وجود دارد که نفس ،مصداق آنها را با علم حضوری درک میکند مانند ترس ،لذت ،اراده و سایر حاالت روحی که به این مفاهیم هم مفاهیم خیالی اطالق میشود و حواس و اندام حسی ،هیچگونه نقشی در پیدایش این دسته از مفاهیم ندارند. .3مفاهیم ماهوی (معقوالت اُولی): الف) مفاهیم کلی محسوسات مفاهیمی هستند که ادراک حسی و چندین تصور مشابه از یک پدیده حسی زمینه را فراهم میآورد که عقل ،مفهومی کلی از آنها انتزاع کند مانند مفهوم انسان ،سفید و رنگ. ✓ پیدایش این دسته از مفاهیم ماهوی ،در گرو تحقق ادراکات جزئی آنهاست ولی نه بدان معنا که ادراکات حسی به ادراک عقلی تبدیل می شود بلکه حس در پیدایش اینگونه مفاهیم کلی ،تنها نقش زمینه و شرط الزم را داراست. مفهوم ماهوی. ادراک خیالی ✓ روند پیدایش اینگونه مفاهیم بصورت روبروست :ادراک حسی ب) مفاهیم کلی شهودی مفاهیمی هستند که از یافتههای حضوری حکایت میکنند نظیر مفهوم من ،اراده ،ترس ،محبت و ... ✓ مسبوق به ادراک حسی نبوده بلکه مفاهیمی کلی هستند که عقل ،آنها را از چندین صورت خیالیِ یافتههای حضوری انتزاع کرده است و اندام حسی ،هیچگونه نقشی در پیدایش آنها ندارد. مفهوم کلی شهودی. ادراک خیالی ✓ روند پیدا یش اینگونه مفاهیم بصورت روبروست :علم حضوری ج) مستقیما از ادراک حسی یا ادراک خیالی انتزاع نشدهاند ولی ادراک حسی یا علم حضوری بطور غیرمستقیم ،زمینه انتزاع آنها را فراهم میکند نظیر مفهوم جسم ،مفهوم جوهر و مفاهیم موجودات مجرد. .4مفاهیم منطقی: ✓ مفاهیمی کلی هستند که عروض و اتصاف آنها در ذهن است بدین معنا که مصداق خارجی ندارند. ✓ مصادیق آنها ،پدیده های ذهنی یعنی مفاهیم هستند که در ذهن بر آنها عارض و بدانها متصف میگردند نظیر مفهوم کلی، موضوع ،محمول ،قضیه ،عکس نقیض ،جزئی و ... ✓ اینگونه مفاهیم ،مصداق حسی ندارند بلکه عقل از راه تامل و تجربه ذهنی ،به آنها دست پیدا میکند. ✓ اگر چند مفهوم در کنار یکدیگر قرار گیرند به گونه ای که نسبتی با یکدیگر داشته باشند و یکی از آنها بر دیگری حمل گردد ،عقل ،آنها را قضیه و یکی را موضوع و دیگری را محمول بحساب میآورد. 22 ✓ عقل برای دستیابی به این مفاهیم ،صرفا به نوعی تامل و تجربه ذهنی نیازمند است. .5مفاهیم فلسفی: ✓ مفاهیمی کلی هستند که از انحای وجود حکایت میکنند ،عروض آنها ذهنی ولی اتصاف آنها خارجی است. ✓ قضایا ،قوانین و احکام علوم فلسفی معموال از این مفاهیم تشکیل میگردد. ✓ عقل با کمک یافته های شهودی و علوم حضوری ،مفاهیم فلسفی را انتزاع میکند.یعنی یافتههای شهودی و علوم حضوری، زمینه انتزاع عقل را فراهم میآورد. ✓ حواس ،ادراکات و اندامهای حسی در پیدایش این مفاهیم نیز نقشی ندارند. هر مفهوم عقل ی ،نیازمند به ادراک شخصی سابقی است که این ادراک شخصی ،زمینه انتزاع مفهوم ویژهای را فراهم می آورد.این ادراک شخصی گاهی ادراک حسی و گاهی از نوع علم حضوری است. عقل ،نقش اصلی را در دستیابی انسان به همه مفاهیم کلی یعنی ماهوی ،منطقی و فلسفی دارد و منشا حقیقی آن قلمداد میگردد. ادراک شخصیِ سابق ،زمینه ای بیش نیست اما حس ،تنها در ادراکات حسی جزئی نقش اساسی دارد. 23 فصل نهم :نقش عقل و حس در تصدیقات گفته می شود دکارت صرفا به مبحث تصورات توجه دارد ولی کانت به تصدیقات (قضایا) نیز پرداخته است. قضایای حملیه :اگر قضیه از موضوع و محمول تشکیل شده باشد و رابطه میان آنها اتحادی باشد ،آن را قضیه حملیه مینامند نظیر انسان متفکر است ،خدا هست. ✓ رابطه میان موضوع و محمول ،گاهی ضروری است و گاهی امکانی. ✓ هنگامی که محمولی بر موضوعی حمل میشود اگر امکان سلب این نسبت در واقع وجود نداشته باشد ،آن را قضیه ضروریه و اگر امکان سلب وجود داشته باشد ،آن را قضیه امکانیه مینامند. ✓ به رابطه یا نسبت میان موضوع و محمول در واقع ،ماده میگویند. قضایای شرطیه :اگر قضیه مشتمل بر مقدم و تالی (شرط و جزا) باشد ،آن را قضیه شرطیه میگویند. ✓ اگر رابطه مقدم و تالی در قضیه شرطیه تالزم باشد ،آن را شرطیه لزومیه مینامند مانند اگر خورشید طلوع کند ،هوا روشن خواهد شد. ✓ اگر رابطه مقدم و تالی در قضیه تعاند باشد ،آن را شرطیه عنادیه مینامند مانند عدد یا زوج است یا فرد. حمل اولی :اگر اتحاد میان موضوع و محمول در قضایای حملیه از نوع مفهومی باشد ،آن را حمل اولی میگویند مانند انسان ،انسان است. حمل شایع :اگر اتحاد میان موضوع و مفهوم از نوع مصداقی باشد یعنی موضوع و محمول از نظر مفهوم متمایزند و از نظر مصداق متحد که به آن حمل شایع میگویند مانند انسان ،حقیقتجو است. هلیه بسیطه :در حمل شایع اگر محمول قضیه ،واژه موجود یا معادل آن باشد ،قضیه را هلیه بسیطه میگویند مانند انسان موجود