ادبیات معاصر ایران PDF
Document Details
Uploaded by ChasteOrangeTree2497
Khayyam University
Tags
Summary
این متن به اهمیت آشنایی مترجمان با ادبیات معاصر ایران و تاثیر انقلاب مشروطه بر آن می پردازد. همچنین، به تحولات ادبی و زبانی در این دوره اشاره می کند.
Full Transcript
ادبيات معاصر ايران اهميت آشنايي مترجمان با ادبيات معاصر ايران ترجمه ،هميشه نزديك ترين پلِ ارتباطي بين فرهنگ و ادبيات ملل مختلف بوده و همچنان خواهد بود . ترجمه ي متون و مطالعه ي آن به مثابه تولّدي ديگر براي فكر و انديشه ي هر فرد در هر نقط...
ادبيات معاصر ايران اهميت آشنايي مترجمان با ادبيات معاصر ايران ترجمه ،هميشه نزديك ترين پلِ ارتباطي بين فرهنگ و ادبيات ملل مختلف بوده و همچنان خواهد بود . ترجمه ي متون و مطالعه ي آن به مثابه تولّدي ديگر براي فكر و انديشه ي هر فرد در هر نقط هي كُره ي خاكي ست؛ و هيچ كس نمي تواند تاثير عميق ترجمه ي ادبيات جهان را بر روي انقالب مشروطه در سال 1285هجري شمسي انكار كند .ترجمه ي آثار مختلف ،با فرهنگ و ادبيات اين سرزمين آن كار را كرد كه انقالب رنسانس با كُلِّ جهان و اختصاصاً اروپا. ادبيات معاصر فارسي كه خود را مديونِ اولين مترجمان قبل و بعد از دوره ي مشروطه و نويسندگان بزرگ جهان مي داند؛ حيف است كه اينگونه مهجور و متروك و ناشناخته بماند .يقيناً مترجم واقعي و توانا كسي است كه در وهله ي اول ،ادبيات زمان خود را چه در سرزمين مادري و چه در ساير نقاط دنيا ،خوب بشناسد و ضمن تسلّط كامل به زبان دوم ،بتواند آثار مختلف را بصورت صرفاً انتقالي و يا تطبيقي به سر منزل مقصود برساند .چه بسا در بسياري از موارد شاهديم كه دانشجويان مترجمي حتّي در ترم هاي پاياني خود و در آستانه ي فارغ التحصيلي به جز همان مقدار اندك )دو واحد درسي ( آن هم شكسته و بسته و فقط براي نمره ،هيچ اطّالعات ديگري ندارند و نمي دانند در ادامه ي راهشان در مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري ،آيا اين اتّفاق مبارك آشنايي بيشتر با ادب معاصر فارسي خواهد افتاد يا نه؟! راه چاره در اين است كه به آثار ادبيات معاصر فارسي و تطبيق و ترجمه ي آنها ،خصوصاً به زبا نهاي انگليسي و فرانسوي و آلماني بيشتر توجه شود ،تا شايد اين سير قهقرايي در جايي كُندتر شده يا متوقّف گردد؛ و اين امكان پذير نيست مگر با بازنگري در سرفصل دروس رشته ي مترجمي زبان انگليسي و سياست گذار يهاي الزم در اين زمينه. و سرانجام اينكه؛ بالندگي زبان از طريق ترجمه بسيار مهم است ،و واژه هايي كه بدين منظور انتخاب مي گردند سبب ايجاد احساس شگفت انگيزي مي شود كه هميشه خواهان آن بوده ايم و شايسته ي آن نيز هستيم. نمي شود چيزي از تاريخ ندانست و يك كتاب تاريخي را ترجمه كرد و يا بدون اطالع از زندگي ،افكار و دوران تاريخي يك نويسنده ،يكي از كتابهايش را ترجمه نمود .بنابر اين دانشجوي اين رشته بايد با علوم مختلف آشنا باشد .همچنين بايد به هدفي كه به خاطر آن زبان انگليسي را فرا مي گيرد ،خيلي عالقه مند باشد ،تا در دوران تحصيل با تكيه بر عالقه ي خويش ،سختي ها و مشكالت را پذيرا شده و با پشتكار و تالش فراوان موفّق گردد. ادبياتي كه توانسته دروازه هاي تازه اي را در برابر ادبيات كالسيك ايران بگشايد و انديشمندان ايراني را با مكاتب ادبي جهان و پديدآورندگان و تغيير و تحوالت آنان آشنا سازد؛ و چه بسا از دل همين آشنايي ها و آميختن هاست كه شاعران و نويسندگان بزرگ و صاحب نامي به جهان و جهانيان معرفي شده و آواز ه ي آثارشان در سراسر دنيا پيچيده و گاه به چندين زبان زنده ي دنيا ترجمه شده است. اين امر بر همگان مسلم است كه اگر كسي خود نتواند از آنچه كه مي خواهد به ديگران اطّالعات كامل و جامعي ارائه دهد ،شناختي دقيق و عميق داشته باشد ،چگونه مي تواند مترجم آن موضوع باشد؟ و به قولي ترجمانِ حال آن اثر و صاحب اثر باشد؟ با اشراف با اين موضوع الزم است نگاهي عميق تر و دقيق تر به جايگاه ادبيات معاصر فارسي در رشته ي مترجمي زبان انگليسي داشته باشيم. انقالب مشروطه و ادبيات معاصر در سال 1175ش نخستين شاه قاجار بر سر كار آمد و دور ه اي از تحول اجتماعي با احياي ادبي پيوند خورد.ناصرالدين شاه كه در سال 1227ش به سلطنت رسيد ،صدراعظمش ،ميرزا تقي خان اميركبير كه يكي از بزرگ ترين مردان دوران اخير است ،براي نخستين بار كمر همت به برآوردن نيازهاي اصالحي ايران بست و همگام با او دوره اي جديد از ادبيات و نثر نو فارسي براي انتشار و نيز تامين اين نيازها ،پا به عرصه ي وجود نهاد. كاري را كه قائم مقام فراهاني -صدر اعظم محمد شاه -در حذف تكلّفات مكاتبات رسمي در پيش گرفته بود ، اميركبير آن را دنبال نمود و ناصرالدين شاه نيز براي نوشتن كارهاي روزانه اش از يك فارسي بسيار ساده سود جست .خود ناصرالدين شاه دو سفرنامه منتشر كرد .نويسنده اي كه روزنامه ي سفر كربال را براي چاپ آماده كرده بود ،مجبور شده بود از يك سبك ساده استفاده كند ،تا اين تصور پيش نيايد كه شاه ايراداتي از نظر تعليم و تربيت زباني و ادبي دارد .خود نويسنده توضيح داده بود كه سبك اين اثر دور از لفّاظي هاي بيش از حد درباري است و تجربه اي در كوتاه نويسي ست؛ تا براي عموم قابل فهم باشد. موضوع هاي تازه ي گوناگون از قبيل؛ آزادي مدني و قوانين اداري جديد و هزاران مباحث اجتماعي ديگر، فرصت را براي لفّاظي هاي دراز و تملّق و چاپلوسي هاي دوره هاي قبل باقي نمي گذاشت .گويند ميرزا تقي خان اميركبير در برابر قصيد ه ي مدحيه قاآني اينگونه گفت كه " :قاآني غير از شاعري چه هنري دارد؟ و چون به عرض او رسيد كه مقداري فرانسه مي داند؛ امير كتابي را در فالحت) كشاورزي( براي ترجمه به قاآني سپرد و آن شاعر هر هفته يك جزوه از آن را از فرانسه به فارسي ترجمه مي كرد و توسط اعتماد السلطنه پيش امير مي فرستاد و در ازاي آن مزدي در حدود پنج تومان مي گرفت. با ظهور زمينه هاي انقالب مشروطه و زمزمه هاي تغيير و تحوالت اساسي در تمامي ابعاداجتماعي و سيا سي و فرهنگي ،يقيناً انتظار آن مي رفت كه در هنر و ادبيات اين سرزمين هم اتّفاقاتي دور از انتظار و شگفت آور بيفتد و سرانجام هم همين شد .جداي از ادبيات گرانبار هزار ساله ي ايران و وجود شاعران و نويسندگان آن دوره كه آثار بسيار قوي و ارزشمندي از خود به يادگار گذاشته اند؛ در دور ه ي مشروطه تالش پيشروان ادب معاصر باعث شد تا زمينه هاي مختلف ادبي كه تا به آن روزگار در ايران ناشناخته مانده بودند ،مورد توجه قرار گرفته و راه آنها را براي ورود به ادب فارسي هموار كند .يك طبقه ي حرفه اي از مردم بوجود آمدند كه از راه نويسندگي امرار معاش مي كردند و از اين رو فرصت زيادي براي كنكاش ادبي داشتند. بي شك اين موضوع زماني آشكارتر شد كه بزرگان اين دوره متوجه شدند كه زبان و ادبيات يك ملّت هرگز نمي تواند ،مجرّد و بدون تأثير باشد و بطور حتم ادبيات هر ملّتي در ملّت هاي ديگر تأثيرگذار است و اين تأثير با هنر ترجمه ي ادبيات ملل ديگر ،امكان پذير مي گردد .رابطه اي كه قطع يقين هيچ موقع يكسويه نبوده و نخواهد بود. پژوهشگران هم معتقدند كه " :با ترجمه ي آثار قرون هيجدهم و نوزدهم نويسندگان و شاعران انگليسي كه خود تحت تاثير ادبيات فرانسه بودند؛ آثار منظوم و منثور فراواني در ادب فارسي ترجمه و شناسانده شد .البتّه ناگفته نماند كه اين تاثير متقابل بوده و بدون اغراق مي توان تاثير ادبيات فارسي كهن را هم بر روي ادبيات فرانسه ،انگليس ،وآلمان و ساير كشورهاي اروپايي به وضوح مشاهده كرد .بديهي است كه اين رابطه ي فرهنگي يكسويه نبوده و در اين داد و ستد و تاثير و تاثّر ،ادبيات معاصر فارسي از ادبيات غرب تاثير پذيرفته است .اين تاثيرپذيري پيش از انقالب مشروطه و از راه ترجمه آغاز شد و موج نوخواهي و نوجويي شاعران و نويسندگان ايراني سبب شد ،كه انواع جديد ادبي به قلمرو ادبيات فارسي راه يابد .ترجمه ي آثار بزرگ ادبي اروپايي به زبان فارسي از يك سو و انتشار ترجمه ي سفرنامه هاي متعدد جهانگردان و محقّقان اروپايي مقدمه اي براي شروع نفوذ فكر و انديشه ي بزرگان اروپا در ادبيات ايران بود .پيشتر از اين تحرّكات ،در قرن هفدهم برخي از آثار ادبي ايران مانند؛ گلستان سعدي به زبان فرانسه ترجمه شده بود .انتشار اين ترجمه ها و همچنين سفرنامه هاي جهانگردان معروفي مانند؛ شاردن مردم اروپا و ايران را به فرهنگ و ادبيات متقابل عالقه مند ساخت و آنها را متوجه گنجينه ي غني و پرارزش هنر و ادبيات جهاني نمود.بطور كلّي مشروطه سرآغاز تحوالت بسياري در زمينه هاي سياسي ،اجتماعي و فرهنگي در ايران است ادبيات فارسي نيز از موجي كه مشروطيت در ايجاد تحول و نوآوري در ايران بوجود آورد ،عقب نمانده و با آن همگام گرديد. نخستين آثار و ترجمه هاي تاثيرگذار در ادبيات معاصر فارسي آثار نويسندگان ايراني پس از مشروطه ،بهترين دليلِ تاثير پذيري آ نها از نوشته هاي غربي و تاثير اين ترجمه ها بر نثر نويسندگان ايراني است .ادبيات ايران پس از مشروطه بيش از هر چيز تحت تاثير رمان هاي غربي تحول يافت.محمد طاهر ميرزا چند اثر الكساندر دوما را ترجمه كرد .محمد حسين فروغي و ميرزا حبيب اصفهاني ،ژيل بالس و حاجي باباي اصفهاني را ترجمه كردند .در سال 1284ش متن فارسي حاجي بابا پس از متن انگليسي آن توسط جيمز موريه در كلكته منتشر شد .چاپ فارسي اين كتاب معياري براي نويسندگي نو به زبان مردمي گرديد .در اين اثر گويش محلّي با همه ي زيبايي و جذابيت زبانِ گفتگويي به كار گرفته شده بود و يكي از مهم ترين يادبودهاي سبك نو نثر فارسي به شمار مي رود .به اين ترتيب زمينه هاي آشنايي ايرانيان با ادبيات غرب و خصوصاً رمان هاي تاريخي فراهم شد. در سال 1273ش به دستور شاه ،كتاب كنت مونت كريستو ترجمه ي شاهزاده محمد طاهر منتشر شد . خانواده ها دور هم مي نشستند و اين داستان را با صداي بلند مي خواندند و همين نشانه ي عالقه ي مردم به ادبيات جديد بود و از سال 1269ش به بعد ترجمه ها و قالب هاي بياني نو موضوع گفتگوهاي مختلف در تهران بود. سياحت نامه ي ابراهيم بيگ تاليف زين العابدين مراغه اي در سه جلد و كتاب مسالك المحسنين) قاهره، 1284ش (و كتاب احمد يا سفين هي طالبي) استانبول 1273 ،ش) و جلد دوم در سال 1275ش )تاليف ميرزا عبدالر حيم نجارزاده تبريزي معروف به طالبوف ،تاثير بسيار چشمگيري در تاريخ نوين ادبيات ايران به جا گذاشتند.سياحت نامه ي ابراهيم بيگ به عنوان منبعي براي دريافت اوضاع ايران در آغاز سد ه ي بيستم ميالدي از ارزش وااليي برخوردار است .اين اثر همچنين يكي از نخستين سه اثر چاپ شد ه اي است كه به زبان محاور ه اي كه وسيله اي براي بيان ادبي است ،نوشته شده است .از آن جا كه شخصيت اين سفرنامه يك قهرمان است و كتاب حالت قصه گونه دارد ،از اين رو ،آن را بايد جزو نخستين نوول هاي زبان فارسي به شمار آورد .زبان اين كتاب زبان محاوره اي است و نويسندگي آن خالي از نقص نيست ،ولي طوري نوشته شده كه آن را براي خواندن جذّاب و شيرين كرده است.مسالك المحسنين طالبوف سفرنامه اي از نوع ديگر است .سفر در اين كتاب در قلمرو دانش هاي نو صورت گرفته است و منظور نويسنده آشنا كردن خواننده با روش هاي علمي نو بود . ترجمه ي"اتللو "نوشته شكسپير در 1293ش توسط ناصر الملك ،ايرانيان را با نمايشنامه نويسي آشنا نمود و ترجمه ي آثار جيمز موريه توسط ميرزا حبيب اصفهاني كه با نثري ساده به تقليد از لحن منشيان هي دوره ي قاجار به تحرير درآمده بود؛ آن طور كه سپانلو مي گويد" :بي گمان اين شيوه بر آثار دو نويسند ه ي بزرگ، علي اكبر دهخدا و محمدعلي جمالزاده تاثير مستقيم نهاده و به شكلي ،سلَف واقعي نثر داستاني امروز ايران تئاتر اروپايي ،جهانگردان ايراني را مسحور خود ساخت و ايرانيان به زودي ارزش آموزشي نمايش را دريافتند .ميرزا جعفر قراچه داغي ،منشي جالل الدين ميرزا ،پسر پنجاه و هشت سال ه ي فتحعلي شاه قاجار ،و مترجم نمايشنامه هاي هفت گان هي ميرزا فتحعلي آخوندزاده ،يك مقدمه ي جالب بر هفت نمايشنامه كه در سال 1291ش از زبان تركي آذربايجاني به زبان فارسي ترجمه كرده بود ،مي نويسد كه":هدف او كاربرد زباني است كه هم با سواد و هم بي سواد آن را بفهمد ،از اين رو هم تمام تجاربش را در اين زمينه در نمايشنامه پياده كرده است".او فراتر از اين گفت هها رفته و همچنين كوشيده است اصوات صحبت معمولي را عرضه كند و به مواردي توجه كرده است ،كه در آنها تلفّظ با هجي كردن فرق داشته است .اين مساله گامي به پيش بود و نويسندگي با زبان گفتگو متداول شد. نويسندگان جديد ايران در نوع ادبي قصه نويسي كوتاه ،متاثّر از نويسندگان اروپايي بودند كه از ميان آنان نام دو موپاسان و ادگار آلن پو قابل ذكر است .هرچند قصه ي كوتاه و حكايات اخالقي و عرفاني در ادب فارسي از محبوبيت ويژ هاي برخوردار است ،ولي نويسندگان معاصر ضمن كاربرد اين قالب ،موضوع هاي جديد و مسائلي را عرضه كردند كه تا به آن روزگار سابق هاي نداشته است .جمالزاده خود در مقدمه ي كتاب" يكي بود يكي نبود" مي گويد ":كه قصه ي كوتاه و نوول بهترين وسيله براي به تصوير كشيدن اخالقيات و افكار ملل و توصيف شيو ه ي زندگي طبقات مختلف جامعه است. در كتاب" وغ وغ ساهاب "صادق هدايت ،نمودهاي نوستالوژيك ادبيات ايران رنگ باخته و گويي دغدغه ي نويسندگان و شاعران موضوعات ديگري است .او در كتابش استبداد رضاخان را به باد انتقاد گرفته و از آن اظهار بيزاري و نفرت مي كند؛ و با اشاره به واگذاري بحرين و كوه هاي آرارات توسط رضاخان اين تاثّرات ناسيوناليستي را به تمسخر مي گيرد. بزرگ ترين نابغه ي ادبي معاصر ايران ،صادق هدايت ،نيز مانند جمالزاده به شدت تحت تاثير ادبيات فرانسه قرارگرفته و در قصه نويسي كوتاه ،تخصص داشت .هدايت سه نمايشنامه نوشت كه دو تا از آنها داراي مضمون تاريخي و پيرامون دور ه ي سلطه ي اعراب بر ايران است .وي همچنين دو سفرنامه نوشت كه يكي از آنها با نام" اصفهان" چاپ شده است و آثاري دربار ه ي فولكلور ايران و ايران باستان و ترجمه ها و مقاالتي از جمله ؛ بررسي مهمي پيرامون كافكا بود و از سال 1309ش تا 1327ش نزديك به پنجاه قصه ي كوتاه به زبان فارسي و دو قصه ي كوتاه به زبان فرانسه نوشت .ولي عظمت كار هدايت در كميت يا زيبايي آثارش نهفته نشده است .نوشته هاي بسيار زيبا و شيوايي است كه از او به يادگار مانده و سبك او ،چنانكه از يك نويسند ه ي باصداقت انتظار مي رود ،فارغ از هر نوع تكلّف و تصنّع است و نمونه ي باشكوهي از نبوغ فياض ايراني ست. طبقه ي نويسندگان و خوانندگان جديد كتاب ها ،ديگر منحصر به طبقه خاصي نبودند ،بلكه مردم عادي هم خواهان قصه و اخباري درباره ي جهان خارج بودند و بدين ترتيب ملّت جديدي زاده شد. شعر نيز در اين ميانه و هياهوي پويش و تنوع ،به جلو ه هاي گوناگون درآمد .گروهي كه شعر آنان مركزمشروطيت شد و كساني چون سيداشرف الدين حسيني گيالني يا همان نسيم شمال ،عارف قزويني، ميرزاده عشقي و امثال آنان اشعارشان تماماً رنگ و بوي مشروطيت پيدا كرد و با آنكه چندان پايبند سنت شعري نبوده و زباني نزديك به زبان كوچه و بازار را انتخاب كرده بودند؛ در دل حوادث زمان قرار گرفتند و تنها راوي انقالب مشروطه گشته و خيالي براي جستجوي سبك و اسلوب تازه اي در سر نداشتند. گروه دوم با انتخاب راه تجدد در عناصر شعري و آشنايي با دنياي جديد ادبي ،از طرفي تا آنجا كه مي توانستند ،سنن قدماي ادبي را هم رعايت مي كردند .افرادي چون اديب الممالك ،علي اكبر دهخدا ،محمدتقي بهار ،ايرج ميرزا و امثال آنها حق بزرگي بر گردن ادبيات نوين ايران دارند كه نبايد از نظر دور داشت. دسته ي سوم با نگاه عميق تر خود به مسائل اجتماعي و از طرفي به سبب آشنايي دقيق و علمي ترشان با تحوالت ادبي اروپا ،توانستند شعر را به وادي تازه اي ببرند كه تا آن روزگار كسي اهميتي به آن نداده بود ، شاعراني چون ؛ ابوالقاسم الهوتي و علي اسفندياري يا همان نيما يوشيج كه پا به عرصه گذاشته و سبك شعري مستقلي را پي ريزي مي كند ،كه البتّه ادامه ي همان نوجويي هايي است كه با مشروطيت در نثر ادبي بوجود مي آيد .اين تجدد خواهي هاي نيما و دنباله روان شعرش با انتقادات بسياري روبرو مي شوند؛ تا به جايي كه او را به سبب نداشتن قافيه در شعرش ،به تقليد از شعر آزاد اروپا متّهم مي كنند. خود نيما در رد ادعاي منتقدانش در مقاله اي مي نويسد" :شعر بي قافيه ،مثل آدم بي استخوان است .قافيه اين است كه من به شعر مي دهم؛ و به نظر مي آيد كه قافيه ندارد؛ نه اين كه قدما آورده اند .كار قدما كاري است بچگانه؛ بسيار آسان است .عزيز من !قافيه بندي آنطور كه من مي دانم و زنگ مطلب آن را اسم مي گذارم ،بسيار بسيار مشكل است و بسيار بسيار لطيف؛ و ذوق مي خواهد" به اين ترتيب نيما با تدوين نظريه ي خود در شعر فارسي و انتشار آن در مقابل منتقدان تمام قد مي ايستد و با تجدد طلبي اش سبكي نو را در شعر فارسي پي مي ريزد".در باره ي درونه ي شعرهايش حق دارد ،اگر مي گويد كه ماده ي بنيادين آنها، دردها و رنجهاي خودش است ،آنها اصل اند؛ و خواننده مي تواند تنگنا ي راهي را كه شاعر گرفتارش است و دلسوزيش را با جان و پوست حس كند .در قطعه ي افسانه ،ديوار ناهمسازي ميان عاشق و افسانه -دلدار - يعني ديوار واقعيت و خواب از بيخ و بن فرو ريخته است .در اينجا به خوبي مي توان تاثير بسيار روشن ،را كه هر دو روزگاري دراز همچون نمايندگان به جاي « آ.دو موسه » و « المارتين » نويسندگان رومانتيك فرانسه بويژه ادبيات فرانسه در ايران شناخته شده بودند ،ديد دسته ي آخر هم دنباله روان نيما هستند كه خود بنيانگذاران سبك و شيو ه هاي جديدي گشتند و با قالب هاي جديدي چون؛ نيمايي آزاد(فرانيمايي) ،قالب سپيد ،موج( پا در ميدان تجدد ادبي گذاشتند .حيف است كه در تاريخ ادب معاصر فارسي از كنار نام شاعراني چون؛ فروغ فرخزاد ،مشرف آزاد تهراني ،سهراب سپهري ،منوچهر آتشي ،مهدي اخوان ثالث ،فريدون تو لّلي، فريدون مشيري ،احمد شاملو ،احمدرضا احمدي ،يداهلل رويايي ،هوشنگ ابتهاج ،محمدرضا شفيعي كدكني ، حميد مصدق ،اسماعيل شاهرودي ،نصرت رحماني و هزاران هزار شاعر ديگر-كه مجال شمردنشان نيست -با سهل انگاري گذشت و كمترين اطالعات را ازآنها ارائه كرد؛ و با اين نغمه هاي شاعرانه آشنا نشد و از كنار مهدي اخوان ثالث گذشت: "از تهي سرشار جويبار لحظه ها جاري ست چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب ،وندر آب بيند سنگ، دوستان و دشمنان را مي شناسم من زندگي را دوست مي دارم؛ مرگ را دشمن واي ،اما -با كه بايد گفت اين؟ -من دوستي دارم كه به دشمن خواهم از او التجا بردن؛ جويبار لحظه ها خالي و يا از شعر فروغ فرخزاد چيزي نخواند: "من از نهايت شب حرف مي زنم من از نهايت تاريكي و از انتهاي شب حرف م يزنم اگر به خانه ي من آمدي ،براي من اي مهربان !چراغ بيار و يك دريچه كه از آن به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم و همچنين از شاملو: "گرچه بدين سان زيست بايد پست، من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزم بر بلند كاج خشك كوچ هي بن بست گر بدين سان زيست بايد پاك، من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود چون كوه يادگاري جاودانه ،بر تراز بي بقاي خاك و سهراب سپهري: "قايقي خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از اين خاك غريب كه در آن هيچ كسي نيست كه در بيشه ي عشق قهرمانان را بيدار كند شكل گيري و تكوين دوره ي جديد ادبي در ايران ترجمه در جنبش ادبي نوين ايران نقش سازنده اي داشت و ترجمه هاي نخستين كمك كرد تا تعصبات عليه كاربرد واژه هاي محاوره اي در آثار نوشته شده از ميان برداشته شود .براي چندين سده هيچ كس حتّي در خواب هم نمي ديد كه كه با همان زباني كه سخن مي گويد بنويسد .كساني كه قرنها زبان محاوره اي را براي نوشتن ،بسيار عوامانه و پست مي شمردند .تنوع و اختالفات گويش ها و لهجه ها هنگامي كه در نوشته ها كم شد ارتباطات هم آسان شد ،شكل ويژه اي از زبان فارسي گسترش يافت و انواع جديدي از تفكّر و ادبيات از طريق ترجمه متداول گرديد. پس از سال 1308ش هر ساله صدها جوان براي تحصيل به خرج خود به خارج از كشور مي رفتند و بعد از 1312ش هم به موجب مصوبه ي مجلس هر ساله صد تن از شاگردان اول دوره ي متوسطه ،راهي اروپا براي تحصيل شدند .حسين پيرنيا ،مجتبي مينوي ،بزرگ علوي ،صادق هدايت ،هوشنگ ابتهاج و ...حاصل اين حركت هستند كه هريك پس از بازگشت به كشور سبب ايجاد تحوالت ،حركت نوجويانه و شكوفا شدن ادبيات كشور شدند .سعيد نفيسي ايلياد هومر را ترجمه كرد و عالوه بر آشنايي ايرانيان با حماسه ي اساطيري يونانيان ،نثر حماسي و شعرگونه را در ادبيات ايران بر جاي نهاد .مجتبي مينوي ،پژوهش هايي را در فرهنگ غرب انجام داد .با توجه به گسترش ترجمه در اين دوران روزنامه نگاري ايران هم تحول شگرفي يافت و نثر سياسي در ايران براي نخستين بار متولد شد. عليرغم گسترش زمينه ي نثر نو فارسي در گونه هاي ادبي قصه ي كوتاه و نوول ،در ادبيات پژوهشي نيز تاليفات شايسته و ارزشمندي بوجود مي آمد .نوزايي ادبي در ايران با احياي علوم و معارف همزمان و قرين بود .بزرگمرداني مانند؛ حسن تقي زاده ،محمد قزويني ،قاسم غني ،سعيد نفيسي ،مجتبي مينوي ،محمدعلي فروغي و تعداد ديگري دست به كار شدند و آثار مفيدي براي حفظ ادبيات ايران و ميراث آن از خود به يادگار گذاشتند.محقّقان اين عصر ديگر مايل نبودند به يك زبان عربي و متكلّف اعصار گذشته كتاب علمي بنويسند . مرداني چون فروغي و تقي زاده و ديگران نوع جديدي از نثر علمي را همراه با بي تكلّفي و توانايي زياد به كار گرفتند و معياري براي پژوهندگان بعدي به جا گذاشتند. همچنين ادبيات مدرن كودك زماني در ايران شكل گرفت كه روشنفکران ایرانی با ادبيات كودك در غرب آشنا شدند و آثاري را به زبان فارسي ترجمه كردند .مؤسسه انتشارات فرانكلين در تهران از نخستين ناشراني بود كه اين آثار را منتشر ميكرد.اما تا قبل از دهۀ ۰۴۳۱كه آموزش همگاني شود و نهادهايي مثل شوراي كتاب كودك يا كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شكل بگيرند ،ادبيات كودك در ايران باز هم بسيار كمرنگ بود؛ بسياري از كودكان به كتاب دسترسي نداشتند و حتي ميزان بيسوادي ميان كودكان بسيار باال بود. اما در دهۀ ۰۴۳۱بسياري از چيزها تغيير كرد و ايران وارد مرحلۀ جديدي از دوران مدرن خود شد.از جمله تغييرات مهمي كه اتفاق افتاد ،اصالحاتی در سیستم آموزشی بود.در سال ،۰۴۳۴دولت آموزش ابتدايي را اجباري كرد و همچنين از كساني مثل ثمينه باغچهبان ،توران ميرهادي ،آذردخت آريانپور و … خواست كه براي نظام آموزشوپرورش جديد طرحي ارائه كنند. از اين دهه بود كه دانشسراها و مراکز تربیت معلم شروع به آموزش معلمان كردند؛ همچنين سپاه دانش شكل گرفت تا كودكان روستايي نيز به سواد و خواندن دسترسي داشته باشند؛ گروهي از سربازان براي تدريس به روستاها اعزام ميشدند و در نتيجه تقريباً نيمي از كودكان ايران باسواد شدند و ميتوانستند كتاب بخوانند. اتفاق مهم ديگر تأسیس مؤسسات و نهادهای فعال در زمينۀ ادبيات كودك بود كه هدفشان ارتقاي ادبيات كودك در ايران و تشويق كودكان و نوجوانان به مطالعۀ بيشتر بود. اولين نهاد شورای کتاب کودک بود كه به صورت مستقل و با ماهيت غيردولتي و غيرانتفاعي در سال ۰۴۳۰ پايهگذاري شد.توران ميرهادي و ليلي ايمن بنيانگذار اين شورا بودند و هدفشان «كمك به روند شكلگيري ادبيات كودكان اصيل و غني» اعالم شد.شوراي كتاب كودك از سال ۰۴۳۴به عضويت دفتر بينالمللي كتاب براي نسل جوان ) (IBBYدرآمد. مهمترين اثري كه اين نهاد براي كودكان منتشر كرد ،فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان بود كه از سال ۰۴۳۱ كار تدوين آن شروع شد.شوراي كتاب كودك همچنين سمينارها و نمايشگاههايي را براي تشويق والدين و كودكان برگزار كرد ،كار بررسي و بازنگري كتابهاي كودك را در دستوركارش قرار داد ،و با توجه به اينكه ديگر بيشتر مدرسهها كتابخانه داشتند ،كتابداراني را براي مدارس آموزش داد. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نهاد ديگري است كه در سال ۰۴۳۳تأسيس شد.هدف از تشكيل اين كانون آن بود كه كمبود آثار و محصوالت فرهنگي براي كودكان را جبران كند. از كارهاي مهمي كه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان انجام داد ،تأسيس شبكهاي از كتابخانههاي كودكان و نوجوانان در سراسر كشور بود؛ عالوه بر آن به روستاهاي كوچك كتابخانههاي سيار فرستاده ميشد. همچنين كانون پرورش فكري از همان ابتدا از ناشران معتبر ادبيات كودك بود.در اين نهاد كتابها ،فيلمها، نمايشها ،نوارهاي موسيقي و محصوالت فرهنگي فراواني براي كودكان توليد شد و از نويسندگان و تصويرگران و فيلمسازان و هنرمندان زيادي حمايت شد تا براي كودكان فعاليت كنند. هردو نهادي كه اشاره شد ،امروز نيز به فعاليت خودشان ادامه ميدهند.شوراي كتاب كودك اكنون در سه زمينه فعاليت ميكند :ادبيات كودك و نوجوان ،ادامۀ تأليف فرهنگنامه و ترويج كتابخواني.همچنين اعضاي اين شورا خودشان نهادهاي غيردولتي ديگري را در زمينۀ موضوعات مربوط به كودكان و نوجوانان پايهگذاري كردهاند، مثل مؤسسه پژوهشي تاريخ ادبيات كودكان ايران يا مؤسسه پژوهشي كودكان دنيا. كانون پرورش فكري هم امروز بيش از هزار مركز ثابت و سيار شهري و روستايي دارد و تالش ميكند عالوه بر انتشار كتاب و توليد فيلم و ساير محصوالت فرهنگي ،با كودكان و نوجوانان ارتباطي نزديك داشته باشد. پیدایش و گسترش ناشران خصوصی ادبیات کودک هم از دهۀ ۰۴۳۱آغاز شد.پيش از آن ،يعني در دهۀ ،۰۴۴۱موسسه انتشارات فرانكلين شروع به انتشار كتاب كودك و نوجوان كرده بود و در اين دوره نيز به فعاليتش ادامه داد.از جمله اتفاقات مهم ديگر در ادبيات و كتاب كودك و نوجوان ،گسترش نقد و بررسی کتابهای کودک بود.در اين زمينه شوراي كتاب كودك و كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان با برگزاري سمينارها ،انتشار نشريات و معرفي معيارها و رهنمودهاي الزم براي كتاب كودك به گسترش فرهنگ نقد كتاب كودك بسيار كمك كردند. اين روند باعث شد كه براي انتخاب كتابهاي كودك و نوجوان جوايزي هم در نظر گرفته شود ،از جمله نشان يادبود كتاب برگزيده سال شوراي كتاب كودك ،جايزه نقدي عباس يمينيشريف براي بهترين كتاب كودك و نوجوان ،جايزه ادبي -هنري سخن و فهرست افتخار دفتر بينالمللي كتاب براي نسل جوان. همچنين فعاليتهاي امروز ناشراني مثل انتشارات ميچكا مديون تالشها و خالقيتهاي كساني است كه در جايگاه مدير ،نويسنده ،منتقد ،تصويرگر ،شاعر ،سينماگر و … نخستين نهادها و آثار را در زمينۀ ادبيات كودك و نوجوان آفريدند و رويدادهاي مهمي را در اين حوزه رقم زدند. اوج و شكوفايي ادبيات معاصر ظهور صادق هدايت ،بزرگ علوي و صادق چوبك و استفاد ه ي آن ها از نثري واقع گرايانه ،باعث ايجاد نسلي از نويسندگان شد كه به تقليد از سبك اين بزرگان به نوشتن روي آوردند و به اين ترتيب ادبيات ايران به شكوفايي كه از ابتداي مشروطه ،اديبان در تب و تابش مي سوختند ،رسيد؛ و تا دهه ي 1340ش به مدد مترجمان ،روزنامه نگاران ،شعراي سبك نيمايي و داستان نويسان ايراني نسبت به دوره ي قبل از مشروطه متحول شده و با خالقيت و تالش هاي اين افراد به شكوفايي رسيد.در زمين هي قصه نويسي با يكي ديگر از نويسندگان برجسته ي دهه ي 1930ميالدي در ايران يعني محمد مسعود روبرو مي شويم كه كتاب در تالش معاش او در سال 1311 ش از زير چاپ در آمد .توصيفات دقيق او يادآور نويسندگي اميل زوال است .محمد مسعود در آن هنگام تعدادي قصه ي كوتاه از خود به يادگار گذاشت و گام مهمي در ايجاد يك قالب نوول نويسي در ادبيات نو ايران برداشت. بزرگ علوي كه به عنوان يك قصه نويس كارش را شرو ع كرده بود ،در سال 1313ش نخستين مجموعه ي داستان خود را با نام چمدان منتشر ساخت .علوي كتاب خود را با نام ورق پاره هاي زندان درباره ي زندگي زندانيان انتشار داد و درباره پنجاه و سه نفر از خود و از آناني كه به دليل درگيري سياسي همراه او زنداني شده بودند سخن گفت .پس از نامه ها كه مجموعه ي زيبايي از قصه هاي كوتاه بود ،نوول «چشم هايش» منتشر شد كه سزاوار توجه و تحسين بسيار است .اين نوول آغاز استادي علوي به عنوان يك قصه نويس است .در ميان نويسندگان خارجي كه نظر و عالقه ي او را به خود برانگيخته بودند ،بايد از ويرجينيا ولف، هنري جيمز و پروست نام برد .علوي همچنين آثاري از زبان آلماني و روسي به فارسي ترجمه كرده است .در آثار او از فن گزارشگري كه در آثار جديد فارسي فراوان ديده مي شود ،خبري نيست. صادق چوبك نويسنده اي است با قريحه اي بي نظير كه توانسته در آثارش تا حدي به پاي دوست خود صادق هدايت برسد .چوبك چيزي نيست جز يك نويسند ه ي اصيل.و گر چه هدايت در خالقيت نويسندگي او تاثير بسياري داشته است ،ولي چوبك مقلّد صرف او نيست .فرديت برجسته ي سبك چوبك جايي براي تقليد باقي نگذاشته است .وي در« انتري كه لوطي اش مرده بود» ثابت كرد كه نبوغش آماد ه ي لبريز شدن است .وي قصه هايي نيز مانند« آليس در سرزمين عجايب» براي كودكان ترجمه كرده است .آثار او مانند آثار جين اوستن در محدود ه ي مهره هاي كوچك خودشان هستند و كار او نيز مانند كار جين اوستن براي همه ي زمان ها است. يكي ديگر از ويژگي هاي مهم ادبيات نو انتشار روزنامه هاي گوناگون بود .روزنامه هايي چون؛ كاغذ اخبار، قانون ،حبل المتين ،اختر ،كاوه و صوراسرافيل را مي توان نام برد كه بيشترين تاثير را در اين زمينه از روزنامه هاي اروپايي گرفته بودند .به دنبال انقالب مشروطه در سال 1295ش ،رواج روزنامه هاي تاثيرگذار در ايران نشانگر آگاهي ملت ايران بود. دهخدا در روزنامه ي صور اسرافيل از سبكي ساده و مستقيم سود مي جست كه مورد تمجيد نويسندگان جديد ايران بود؛ و او را يكي از پيشگامان برجست هي جنبش ادبي مي دانستند .اهداف اين نشريه عبارت بود از :تصفيه ي زبان فارسي ،مبارزه با تعصب گرايي ،گسترش فرهنگ و علوم اروپايي در ايران و حفظ و اشاعه ي ادبيات ايران .اين اهداف را بايد" قطعنامه ي جنبش ادبي نو ايران "به شمار آورد .روزنامه ي صور اسرافيل وسيله اي براي نشر يك سلسله از مقاالت علي اكبر دهخدا بود كه خود را" دخو "مي ناميد و با مقاالتي كه به نام" چرند و پرند " معروف بود ،خدمات با ارزشي نسبت به ادبيات نوي ايران انجام داد. دهخدا در قطعات طنزآميز چرند و پرند با مهارت تمام اصطالحات زبان گفتگويي را به كار گرفت و سبك عربي نويسندگي را كه توسط سنت گرايان به كار مي رفت ،دور ريخت .مقاالتي كه منبع الهام محمدعلي جما ل زاده بوده است كه با مجموعه اي از قصه هاي خود با عنوان يكي بود يكي نبود كه در سال 1300ش در برلين چاپ شد ،وارد صحنه ي ادبيات شد .جمالزاده نه تنها مبتكرانه راه را براي نثر نو هموار كرد ،بلكه قصه نويسي كوتاه جديد فارسي را نيز متداول ساخت. تا قبل از مشروطيت ،شاعري يك شغل و منبع درآمد بود.شاعر مثل يك منشي و مستوفي ،در استخدام حاكم و امير و سلطان بود و مطابق ميل او سخن ميگفت و از صله و جايزه و مستمري او بهرهمند ميشد. اما از انقالب مشروطيت به بعد ،با مطرح شدن مفاهيم جديدي همچون عاليق ملي و اميد به آزادي و قانونمداري و شايستهساالري ،اكثر شاعران به جرگهي آزاديخواهان پيوستهاند و تعهد و مسئوليت اجتماعي و سياسي بر استفادههاي مالي از طريق شعر رجحان يافته و جز معدودي كه نان به نرخ روز خورده و سنت پيش از مشروطيت را ادامه دادهاند ،اكثر قريب به اتفاق شاعران يكصد سالهي اخير ،نان از قبل خويش خورده و خود را نفروختهاند. زر و زور ارباب به عمدهي شاعران عصر مشروطيت بهطور طبيعي برداشتي سطحي و احساسي از اين جنبش داشتند و عملكرد سطحيشان در شعر ،در حد تغيير كلمات از «معشوق» به «ملت» و «اشتر» به «ترن» داشت.تنها گروه اندكي بودند كه معني ناگزيري تاريخي را ميدانستند و ميدانستند كه اين جنبش ،زندگي روزمره و آداب و رسوم و شعر و زبان و معني زيبايي را تغيير و همهي امور را از سنت به مدرنيته سوق خواهد داد. شاعران نوگرا و نوسراي ايران عمدتاً تحت تأثير ادبيات فرانسه بودند.اين تأثيرگاه مستقيم و گاه از طريق ادبيات روسيه و تركيه بود.شاعران اوليهي نوگراي ايران تحت تأثير شاعران اوليهي نوگراي غرب يعني رمانتيكها و سمبوليستها بودند.نيما كه به شدت تحت تأثير سمبوليستهاي فرانسه بود ،در تحليلهاي درخشانش از ادبيات جهان و بيان اجتنابناپذيري تغيير زيباييشناسي شعر فارسي ،به سمبوليستهاي غرب اشارههاي زيادي دارد. پس از مشروطيت در نتيجهي نفوذ فرهنگ نو در ذهن و زبان شاعران ،عناصر تخيل و آرمانهاي شاعر تغيير كرد و مخاطب شاعر هم كه پيش از مشروطيت شخص حاكم و سلطان بود ،پس از مشروطيت به جامعه و ملت گسترش يافت.نتيجهي مستقيم اين تغيير آن بود كه عواطف شاعر به جاي من شخصي و فردي ،به يك من اجتماعي و ملي تبديل شود.تاريخ ادبيات ايران از آغاز تا نهضت مشروطيت ،بيشتر تاريخ خواص و نخبگان جامعه بود.چون اكثر مردم ،بر خواندن و نوشتن توانايي نداشتند و ادب گفتاري و شنيداري بيش از نوشتاري ،و آثار منظوم بيش از آثار منثور در ميان عامهي مردم شايع بود.مشروطيت اگرچه انقالبي تمام عيار نبود ،ولي در تحول اجتماعي و فرهنگي ايران نقطهي عطفي بود كه بر اثر آن نهادهاي جديد فرهنگي از جمله مدارس جديد، مطبوعات ،و احزاب تأسيس شدند و شاعران و سخنوران ،دوشادوش ناطقان ،سخنرانان و نويسندگان ،ادب بردند. مردم ميان به سياسي پيامهاي و انقالبي شور با را فارسي عدهاي از سرايندگان ايراني در آن دوران ،بر عقيم بودن اوزان سنتي آگاه شدند و در پي ساختارشكني از وزن شعر فارسي برآمدند.در واقع آنان معتقد بودند ـ به تعبير فرخي يزدي ـ كه« :اين شكل زندگي نبود قابل دوام/ زنيم». هم به را بد طريقهي اين است خوب تا پيش از ورود به عرصهي مدرنيته كه انسانها از هيچگونه «فرديت» برخوردار نبودند و لذا مسائل و دغدغههاي خصوصيشان امكان و قابليت ورود به شعر شاعر را نداشت ،موضوعات قابل طرح ،كلياتي بودند تغييرناپذير، مقدس ،تثبيت شده و تأئيد شده.با جنبش مشروطه كه قرار شد مردم ارزشي پيدا كنند و شناسنامه داشته باشند و سرنوشتشان را خودشان تعيين نمايند ،شاعران به بيان فرديت خويش در شعر همت گماردند.بسياري از واژهها ،تعابير ،تصاوير ،استعارهها ديگر در آن چهارچوب بسته نميگنجيد؛ اشكالي هم نداشت كه نگنجد ،چون هرگز در هيچ دورهاي ،چهارچوب و قالب ،جزء ذات و جوهر شعر نبود.لذا آن چهارچوب توسط چند نفر مثل تقي رفعت ،ابوالقاسم الهوتي و نيما يوشيج شكسته شد و ما با اوزان شكسته مواجه شديم.وزن از حالت امري و عرضي و زينتي خارج شد و به همراه شعر خلق گرديد.شاعر ديگر به آسمان و ديگر فرآوردههاي متافيزيكي آن نهاد. اجتماعي رخدادهاي و عيني واقعيات آستان در سر بلكه نداشت، نظر شعر عصر مشروطه از رنج واقعي سخن ميگويد.از عشقي ميسرايد كه بستهي تن و جسم آدمي است و براي لذت جسماني به كار ميآيد.او از تفاوتهاي اجتماعي و نابرابريهاي عيني ميپرسد و بر ساختار بسته و از پيش تعيينشدهي جامعه نهيب ميزند.گفتمان مسلط پيش از مشروطه در شعر چون گفتماني ديني بود ،گفتماني بود كه باالتر از بشر جريان داشت و بشر كسي نبود كه در آن ترديد كند ،و اگر هم كسي اگر و مگري در ميان ميآورد بر آن همان ميرفت كه بر سر حالج و شيخ شهابالدين سهروردي و عينالقضات و ديگران رفته بود. بود. افراد حقوقي و حقيقي فرديت به رسيدن مشروطيت جنبش اصلي سمتگيري تا پيش از مشروطيت واژهها عموماً بار اخالقي داشتند ،بعد از آن بود كه بار حقوقي يافتند.مثالً از آزادي معني آزادگي دريافت ميشد كه قصد و غرض «استغنا» و بينيازي بود.با انقالب مشروطيت است كه لغت زن كه در كتابها از او ياد ميشد ،يا موجودي مطلقاً منزه و پاك بود و يا ديو.با انقالب مشروطيت بود كه زن هم به عنوان يك انسان كه مجموعهاي از گوشت و خون است مطرح شد.از عدالت ،تنها در حوزهي الهيات بود كه سخن به ميان ميآمد كه بعد معلوم شد از اختيارات آدمهاست.نتيجه اينكه با انقالب مشروطيت دو گروه واژهي جديد وارد كارزار زندگي ميشوند؛ نخست واژههايي كه پيشتر هم بودند و گسست از سنت معنايشان را عوض ميكند. ميآورد. وجودشان به جديد زندگي به نياز كه تازه، واژههاي دوم، نيما ،به نوعي ،نتيجه و ثمرهي تحولي را كه شعر فارسي از پيشزمينههاي جنبش مشروطيت و ايدههايي كه در آن جنبش مطرح شدند ،در خود جاي داده بود و در ادبيات منظوم ايران نهادينه كرد.نيما ،نتيجه و ثمرهي جنبش مشروطه است نه شاعر مشروطه.تأثير آرا و شعر نيما بر شعر معاصر بسيار روشن است زيرا مسير هزارسالهي شعر فارسي را تغيير داد.شعر امروز ما ،به رغم بهرههاي فراواني كه از شعر سنتي ايران گرفت و ميگيرد ،در ادامهي شعر سنتي فارسي نيست.شعر امروز فارسيزبانان دنيا ،ادامهي آرا مدرنيتي اوست.ارزش نيما در اين بود كه با تحليلي روشن ،مسير و آيندهي فرهنگي را ميديد.مشخصهي شعر نيما به لحاظ محتوايي، رويگرداني از تكرار و كليگوييهاي تثبيتشدهي تقدسآميز ،و توجه به بيان تجربههاي شخصي و فرديت بود. شعر كردن ساختمند فرم، نظر از و شاعر، يافتهي تاريخ ادبيات مدرن ايران رسماً از انقالب نيما آغاز ميشود.ويژگي مهم شعر نيما نسبت به همهي آنچه پيش از او اتفاق افتاده است توجه او به فرديت شاعر و تغيير جايگاه عمل شاعري از بيرون به درون شاعر است.نيما به عكس شاعران پيش از خودش معتقد بود كه كار شاعر توضيح دادن «واقعيت» نيست.او باور داشت كه «هيچ حسني براي شعر و شاعر باالتر از اين نيست كه بهتر بتواند طبيعت را تشريح كند ».اين تشريح فرق داشت با توضيح دادن ،چيزي از فرديت شاعر با آن بود كه محصول را به ذهن و زبان شاعر نزديكتر ميكرد.عصر استقالل شاعر از معيارهاي پيشانديشيده و حركت به سمت خلق معيارهاي شخصي در شعر فرا رسيده بود. از پس نيما شاعران ديگري چون شاملو و اخوان و رؤيايي هركدام با گسترش نظريهي بازنمايي ،شكلي خاص براي آن پيشنهاد كردند.به اين ترتيب مرزهاي ادبيات مدرن شكل گرفت و سبكهاي متعدد درون گفتمان نيمايي ساخته شد.اين مرزها سازندهي مكتبهايي شد كه هركدام معتقد به مسير خاصي براي حركت از درون شعر به سمت بازنمايي جهان بود.يكي به تمثيل اصالت ميداد ،آن ديگري به روايت و آن يكي ديگر فضاسازي. در واقع هر يك از اين مكتبها با انتخاب روشي خاص خود ،براي رسيدن به اين هدف ،گوشهاي اختصاصي در ميكنند. پا و دست مدرن ادبيات تاريخ شعر زندهي معاصر درست همينجاست كه با سنت پيش از خودش زاويه ميسازد.از اواخر دههي ۰۱ خورشيدي گروهي از شاعران به ضرورت تغيير در بنيانهاي شعر واقف شدند.اينان دريافته بودند كه گزينش بخشهايي از واقعيت و ارايه دادن آن در قالب شعر با رويكردي مشخص و از پيشانديشيده ،به خودكار شدن زبان و زايل شدن تأثير و تازگي شعر منجر ميشود.اين بود كه هر كدام در سبكي كه ميپسنديدند به سوي مرزهاي بين آن سبك و سبكهاي ديگر حركت كردند.اين حركت دسته جمعي به نقطهاي مشترك معطوف بود.به فضايي تازه كه تا پيش از آن تاريخ ،از وجود آن غفلت شده بود و ميرفت تا انقالبي ديگر در شعر فارسي ايجاد كند :فضاي بيناسبكي.به اين ترتيب امكانات همهي سبكهاي تاريخ شعر فارسي يكجا و بدون ترجيح در اختيار شاعر قرار گرفت تا به فراخور مورد ،در شعر خود آنها را احضار كند.متنهاي فارسي پيش از اين تاريخ، مادهي خامي شد در دستهاي كساني كه آمده بودند براي شعر ،آيندهاي ديگر رقم بزنند.در اين آيندهي جديد هركس از جايي كه در آن ايستاده بود به سمت مرز بين سبكهاي ادبي و مرز بين جنسهاي ادبي حركت كرد و به اين ترتيب نامگذاري آنچه از اين حركت حاصل ميشد به كاري بيهوده و بيمعنا تبديل شد. شايد مهمترين موضوع در تحوالت ادبي اين قرن ،ظهور شعر نو در ادبيات فارسي است كه فصلي نو در زبان و ادبيات فارسي گشوده است.درخت تنومند شعر فارسي ،اكنون دوشاخهي قوي دارد و از اين هر دو شاخهي بس پربار و پرثمر يكي شاخهي شعر نو است كه بزرگاني چون نيما ،شاملو ،اخوان ثالث و شفيعي كدكني و… را به ادبيات ايران زمين ارمغان كرده است و ديگري شاخهاي كه ملك الشعراي بهار را كه بزرگترين شاعر فارسيزبان چند سدهي اخير است پروريده.از عناصر مهم در تحول شعر معاصر ،ظهور زنان شاعر است.ما در كل تاريخ ادبيات فارسي از آغاز تا مشروطيت تعداد بسيار اندكي زن شاعر داشتهايم؛ يعني از عصر باستان تا پايان عصر رضاشاه ،نامدارترين و بزرگترين زن شاعر ايران ،پروين اعتصامي بود.اما امروز تعداد زنان شاعر كمتر از مردان نيست و البته شاعران زن بسيار خوبي هم داريم كه شعرشان خواندني و ماندني است. همچنين نخستين نويسندگان زن هدف از داستاننويسي را تربيت و تهذيب اخالق همجنسان خود ميدانستند و ميكوشيدند «كتابهايي اخالقي براي دختران بنويسند و با دادن پند و اندرز مستقيم ،آنان را از خطرهايي كه در پيرامونشان وجود دارد آگاه سازند» رمان در دست آنان همچون «تازيانه ي عبرت» است.از اين رو «پايان اندوهبار» داستانهاي عاشقانهشان را «بهگونهاي طراحي كردهاند كه حس نفرت و پشيماني را در دختران مخاطب دامن بزند ».آنان ،تحت تأثير رمانهاي اجتماعي نويسندگان مرد ،آثار خود را با مضمون «فريب خوردن دختران و گرفتار شدن آنان در دام عشق جوانان هوسران» نوشتند و به نمايش سقوط عقوبتآميز زنان ازدسترفته پرداختند و آنان را همچون قربانيان تيرهروزي تصوير كردند كه سرنوشتشان جنبهاي آموزنده مييابد.در واقع ،روال اندرزنامههاي مألوف را كه برخي اخالقي بودند و برخي انتقادي اجتماعي ،ادامه دادند و نوشتنِ داستان را فرصتي براي انجام وظيفه ي اخالقي خود دانستند«.اگرچه اين رمانها از جنبه ي موضوع و درونمايه با رمانهايي كه مردان در اين باره نوشتهاند ،تفاوتي ندارند ،اما داراي ساختاري متفاوت هستند.در رمانهايي كه زنان نوشتهاند ،هشدارها و اندرزها به سرتاسر داستان راه مي يابند و داستان را به بيانيهاي اخالقي تبديل مي كنند.در پي هر رخدادي ،اندرزها و هشدارهاي هدايتكننده پديدار ميشوند ».ايراندخت تيمورتاش و زهرا كيا ـ نخستين زناني كه كتاب داستان منتشر كردهاند ـ «درست هنگامي كه شخصيت اصلي به تنگنا ميافتد بهناگاه در مقام اندرزگو به صحنه» مي آيند و «زنگ خطر را به صدا درمي آورند». بهتدريج با ورود زنان به عرصه فعاليتهاي فرهنگي ،شخصيتهاي زن در آثار ادبي نقش بارزتري پيدا كردند. همانطور كه زنان نيز فراغت و امكان بيشتري براي رمان خواندن يافتند.رمانهاي اجتماعي دهه ۰۴۱۱ش، مانند «تهران مخوف» مشفق كاظمي و «شهرناز»ِ يحيي دولتآبادي ،نشانگر دل مشغولي نويسندگان به مسئله زن است.اين مشغلههاي ذهني همراه با پيدايش مؤسسههاي آموزشي جديد و برخورداري زنان از فرصتهاي آموزشي همسان با مردان ،پديد آمدن نشريات زنان و نقش فعال آنان در جنبش درخواست حقوق خود، زمينهساز پيدايش نويسندگان زن شد. بهتدريج زنان كه هم خواننده و هم موضوعِ رمانها بودند ،به خلق آن نيز دست زدند.زيرا براي ساختن هويت خود ،به رمان نياز داشتند.داستانهاي آنان بازتاب نگراني و ديدگاههاي گروههاي گوناگون اجتماعي درباره زندگي دختران و زنان در وضعيت جديد است و گاه دشواريهايي را بازگو ميكند كه دختران و زنان با آنها دست و پنجه نرم ميكردند. مهجور ماندن ادبيات معاصر در رشته ي مترجمي زبان انگليسي آنچه بيش از همه مورد نياز ماست ،توجه به شعر و نثر فارسي معاصر است؛ و چون فارسي معاصر و آينده تحت تأثير ترجمه از زبان هاي اروپايي قرار دارد و خواهد داشت؛ به نظر مي رسد مهمترين مسئله ي زبان فارسي براي ما ترجمه است و ساير مسائل اين زبان از قبيل تصحيح متون قديم و زبان هاي پيش از اسالم در درجه ي دوم اهميت قرار دارند .يكي از معايب كار دانشگاه ها و استادان ادبيات اين است كه به اين مسئله ي حياتي يعني فارسي معاصر و ترجمه ،توجه الزم را نكرده اند و در نتيجه نگاه به اين نوع ادبيات ،در بين تمام اديبان علي الخصوص كساني كه با ترجمه سر وكار دارند بسيار نگاهي كم ارزش و گاه حتي زايد و بي مورد است. گويي كه دانشجويان اين رشته با گذراندن دروسي چون ترجمه ي متون مطبوعاتي و ترجمه ي اسناد حقوقي در كنار ساير واحدهاي درسي به يك شناخت غني از ادبيات فارسي رسيده و ديگر هيچ نوع احساس نيازي به آشنايي با متون ادبي – آن هم البتّه متون ادبي معاصر -نمي كنند .براستي چگونه مي توان باور داشت كه دانشجويان اين رشته حتّي سطحي ترين اطّالعات را در بار ه ي حوادث سياسي و اجتماعي و ادبي دور ه ي مشروطه ندارند و براحتي از كنار نام بزرگاني در شعر نو و داستان كوتاه و رمان و نمايشنامه و ساير گونه هاي ادبي معاصر مي گذرند كه جهانيان به احترام نام و آثار آنها بپا مي خيزند و ماه ها و سالها وقت خود را براي شناخت و ترجمه ي آثارشان صرف مي كنند.پس ديگر نبايد انتظار داشت ،مترجماني از جنس و نسل طاليي سالهاي 1300ش به بعد داشته باشيم .گويا با اين توجيه كه دنيا از زادن مترجمان توانا ،سترون و نازا شده ،خيال خود را راحت مي كنيم. آري اين واقعيت دارد كه روز به روز دامنه ي علوم و شاخه هاي آن گسترده شده؛ و براي هر كدام از آنها بايد تخصصي و تبحري الزم و كافي به دست آورد؛ اما براستي در اين ميانه تكليف و سهم ادبيات معاصر چقدر و تا چه اندازه است؟ كجا رفتند آناني كه با مطالعه ي آثار جهاني نه تنها به يك شناخت و معرفت كافي و تازه اي در اين زمينه مي رسيدند ،بلكه خود خالق آثاري مي گشتند كه مورد تحسين مخاطبان داخلي و خارجي قرار مي گرفتند. مترجمي كه با فرهنگ لغت و كلمه به كلمه ترجمه مي كند به موفّقيت كامل نمي رسد و تنها با پشتكار و ياد گرفتن ادبيات ايران و جهان و فنون ترجمه و الزامات آن است كه مترجم موفّق مي شود .نقش مترجم در برگردان يك اثر كامالً مشهود است و براي مثال مي توان به كتاب هاي بسياري از شاعران و نويسندگان غير ايراني اشاره كرد كه خيلي از افراد آثار آنها را ترجمه كرده اند اما در بعضي موارد همگان يك نويسنده يا شاعر غير ايراني را با نام مترجم آن اثر ،مي شناسند و گاه اثر را با نام مترجمش معرفي مي كنند. ايران در دوراني كه پشت سر گذاشته ،صحنه ي احياي سياسي و ادبي بوده و اكنون ادبيات گسترده و اصيلي در آن رخ نموده كه بخش اصلي آن متاثّر از ادبيات اروپا است .اگر بپذيريم كه ادبيات ،آيينه ي تمام نماي انديشه و شعور انسان هاست ،پس وضعيت كنوني ادبيات ايران ثابت مي كند ،كه نبوغ خارق العاده ي اين ملّت هنوز هم مي تواند ،سازنده و زنده باشد. در پايان بايد گفت كه عظمت ادبيات كهن ايران را نمي توان مورد چون و چرا قرار داد .شاعران ايران از مدت ها قبل ،اغلب فنون و صنايع ادبي را كشف و ايجاد نموده اند و هنوز هم به شاعران ملّت هاي ديگر الهام مي بخشند. نهضت ادبي امروز ايران ثابت مي كند كه نبوغ ادبي ايران هنوز فياض و زاينده است و اكنون كه مهم ترين تحوالت در شعر و نثر زبان فارسي روي داده است ،بخشي از آن نتيجه ي پيشينه ي كوشش هاي ادبيات كالسيك اين سرزمين در زمينه ي شعر و نثر ،و بخش ديگر آن نتيجه ي نقش ترجمه ي ادبيات ملل ديگر در احياي ادبي امروز ايران است .باور بر اين است كه امروز مسايل جديد را به نثر ساده و شعر نو و نيمايي مي توان ،بهتر از شعر و نثر كهن بيان كرد.