ادبیات معاصر ایران PDF

Summary

این متن به اهمیت آشنایی مترجمان با ادبیات معاصر ایران و تاثیر انقلاب مشروطه بر آن می پردازد. همچنین، به تحولات ادبی و زبانی در این دوره اشاره می کند.

Full Transcript

‫ادبيات معاصر ايران‬ ‫اهميت آشنايي مترجمان با ادبيات معاصر ايران‬ ‫ترجمه‪ ،‬هميشه نزديك ترين پلِ ارتباطي بين فرهنگ و ادبيات ملل مختلف بوده و همچنان خواهد بود ‪.‬‬ ‫ترجمه ي متون و مطالعه ي آن به مثابه تولّدي ديگر براي فكر و انديشه ي هر فرد در هر نقط...

‫ادبيات معاصر ايران‬ ‫اهميت آشنايي مترجمان با ادبيات معاصر ايران‬ ‫ترجمه‪ ،‬هميشه نزديك ترين پلِ ارتباطي بين فرهنگ و ادبيات ملل مختلف بوده و همچنان خواهد بود ‪.‬‬ ‫ترجمه ي متون و مطالعه ي آن به مثابه تولّدي ديگر براي فكر و انديشه ي هر فرد در هر نقط هي كُره ي‬ ‫خاكي ست؛ و هيچ كس نمي تواند تاثير عميق ترجمه ي ادبيات جهان را بر روي انقالب مشروطه در سال‬ ‫‪1285‬هجري شمسي انكار كند ‪.‬ترجمه ي آثار مختلف ‪ ،‬با فرهنگ و ادبيات اين سرزمين آن كار را كرد كه‬ ‫انقالب رنسانس با كُلِّ جهان و اختصاصاً اروپا‪.‬‬ ‫ادبيات معاصر فارسي كه خود را مديونِ اولين مترجمان قبل و بعد از دوره ي مشروطه و نويسندگان بزرگ‬ ‫جهان مي داند؛ حيف است كه اينگونه مهجور و متروك و ناشناخته بماند ‪.‬يقيناً مترجم واقعي و توانا كسي‬ ‫است كه در وهله ي اول‪ ،‬ادبيات زمان خود را چه در سرزمين مادري و چه در ساير نقاط دنيا‪ ،‬خوب بشناسد و‬ ‫ضمن تسلّط كامل به زبان دوم ‪ ،‬بتواند آثار مختلف را بصورت صرفاً انتقالي و يا تطبيقي به سر منزل مقصود‬ ‫برساند ‪.‬چه بسا در بسياري از موارد شاهديم كه دانشجويان مترجمي حتّي در ترم هاي پاياني خود و در‬ ‫آستانه ي فارغ التحصيلي به جز همان مقدار اندك )دو واحد درسي ( آن هم شكسته و بسته و فقط براي‬ ‫نمره‪ ،‬هيچ اطّالعات ديگري ندارند و نمي دانند در ادامه ي راهشان در مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري‪ ،‬آيا‬ ‫اين اتّفاق مبارك آشنايي بيشتر با ادب معاصر فارسي خواهد افتاد يا نه؟!‬ ‫راه چاره در اين است كه به آثار ادبيات معاصر فارسي و تطبيق و ترجمه ي آنها‪ ،‬خصوصاً به زبا نهاي انگليسي‬ ‫و فرانسوي و آلماني بيشتر توجه شود‪ ،‬تا شايد اين سير قهقرايي در جايي كُندتر شده يا متوقّف گردد؛ و اين‬ ‫امكان پذير نيست مگر با بازنگري در سرفصل دروس رشته ي مترجمي زبان انگليسي و سياست گذار يهاي‬ ‫الزم در اين زمينه‪.‬‬ ‫و سرانجام اينكه؛ بالندگي زبان از طريق ترجمه بسيار مهم است‪ ،‬و واژه هايي كه بدين منظور انتخاب مي‬ ‫گردند سبب ايجاد احساس شگفت انگيزي مي شود كه هميشه خواهان آن بوده ايم و شايسته ي آن نيز‬ ‫هستيم‪.‬‬ ‫نمي شود چيزي از تاريخ ندانست و يك كتاب تاريخي را ترجمه كرد و يا بدون اطالع از زندگي‪ ،‬افكار و دوران‬ ‫تاريخي يك نويسنده‪ ،‬يكي از كتابهايش را ترجمه نمود ‪.‬بنابر اين دانشجوي اين رشته بايد با علوم مختلف آشنا‬ ‫باشد ‪.‬همچنين بايد به هدفي كه به خاطر آن زبان انگليسي را فرا مي گيرد ‪ ،‬خيلي عالقه مند باشد ‪ ،‬تا در‬ ‫دوران تحصيل با تكيه بر عالقه ي خويش‪ ،‬سختي ها و مشكالت را پذيرا شده و با پشتكار و تالش فراوان‬ ‫موفّق گردد‪.‬‬ ‫ادبياتي كه توانسته دروازه هاي تازه اي را در برابر ادبيات كالسيك ايران بگشايد و انديشمندان ايراني را با‬ ‫مكاتب ادبي جهان و پديدآورندگان و تغيير و تحوالت آنان آشنا سازد؛ و چه بسا از دل همين آشنايي ها و‬ ‫آميختن هاست كه شاعران و نويسندگان بزرگ و صاحب نامي به جهان و جهانيان معرفي شده و آواز ه ي‬ ‫آثارشان در سراسر دنيا پيچيده و گاه به چندين زبان زنده ي دنيا ترجمه شده است‪.‬‬ ‫اين امر بر همگان مسلم است كه اگر كسي خود نتواند از آنچه كه مي خواهد به ديگران اطّالعات كامل و‬ ‫جامعي ارائه دهد‪ ،‬شناختي دقيق و عميق داشته باشد‪ ،‬چگونه مي تواند مترجم آن موضوع باشد؟ و به قولي‬ ‫ترجمانِ حال آن اثر و صاحب اثر باشد؟ با اشراف با اين موضوع الزم است نگاهي عميق تر و دقيق تر به‬ ‫جايگاه ادبيات معاصر فارسي در رشته ي مترجمي زبان انگليسي داشته باشيم‪.‬‬ ‫انقالب مشروطه و ادبيات معاصر‬ ‫در سال ‪ 1175‬ش نخستين شاه قاجار بر سر كار آمد و دور ه اي از تحول اجتماعي با احياي ادبي پيوند‬ ‫خورد‪.‬ناصرالدين شاه كه در سال ‪ 1227‬ش به سلطنت رسيد‪ ،‬صدراعظمش‪ ،‬ميرزا تقي خان اميركبير كه‬ ‫يكي از بزرگ ترين مردان دوران اخير است‪ ،‬براي نخستين بار كمر همت به برآوردن نيازهاي اصالحي ايران‬ ‫بست و همگام با او دوره اي جديد از ادبيات و نثر نو فارسي براي انتشار و نيز تامين اين نيازها‪ ،‬پا به عرصه ي‬ ‫وجود نهاد‪.‬‬ ‫كاري را كه قائم مقام فراهاني ‪-‬صدر اعظم محمد شاه ‪-‬در حذف تكلّفات مكاتبات رسمي در پيش گرفته بود ‪،‬‬ ‫اميركبير آن را دنبال نمود و ناصرالدين شاه نيز براي نوشتن كارهاي روزانه اش از يك فارسي بسيار ساده سود‬ ‫جست ‪.‬خود ناصرالدين شاه دو سفرنامه منتشر كرد ‪.‬نويسنده اي كه روزنامه ي سفر كربال را براي چاپ آماده‬ ‫كرده بود‪ ،‬مجبور شده بود از يك سبك ساده استفاده كند‪ ،‬تا اين تصور پيش نيايد كه شاه ايراداتي از نظر‬ ‫تعليم و تربيت زباني و ادبي دارد ‪.‬خود نويسنده توضيح داده بود كه سبك اين اثر دور از لفّاظي هاي بيش از‬ ‫حد درباري است و تجربه اي در كوتاه نويسي ست؛ تا براي عموم قابل فهم باشد‪.‬‬ ‫موضوع هاي تازه ي گوناگون از قبيل؛ آزادي مدني و قوانين اداري جديد و هزاران مباحث اجتماعي ديگر‪،‬‬ ‫فرصت را براي لفّاظي هاي دراز و تملّق و چاپلوسي هاي دوره هاي قبل باقي نمي گذاشت ‪.‬گويند ميرزا تقي‬ ‫خان اميركبير در برابر قصيد ه ي مدحيه قاآني اينگونه گفت كه " ‪:‬قاآني غير از شاعري چه هنري دارد؟ و‬ ‫چون به عرض او رسيد كه مقداري فرانسه مي داند؛ امير كتابي را در فالحت) كشاورزي( براي ترجمه به قاآني‬ ‫سپرد و آن شاعر هر هفته يك جزوه از آن را از فرانسه به فارسي ترجمه مي كرد و توسط اعتماد السلطنه‬ ‫پيش امير مي فرستاد و در ازاي آن مزدي در حدود پنج تومان مي گرفت‪.‬‬ ‫با ظهور زمينه هاي انقالب مشروطه و زمزمه هاي تغيير و تحوالت اساسي در تمامي ابعاداجتماعي و سيا سي و‬ ‫فرهنگي‪ ،‬يقيناً انتظار آن مي رفت كه در هنر و ادبيات اين سرزمين هم اتّفاقاتي دور از انتظار و شگفت آور‬ ‫بيفتد و سرانجام هم همين شد ‪.‬جداي از ادبيات گرانبار هزار ساله ي ايران و وجود شاعران و نويسندگان آن‬ ‫دوره كه آثار بسيار قوي و ارزشمندي از خود به يادگار گذاشته اند؛ در دور ه ي مشروطه تالش پيشروان ادب‬ ‫معاصر باعث شد تا زمينه هاي مختلف ادبي كه تا به آن روزگار در ايران ناشناخته مانده بودند‪ ،‬مورد توجه قرار‬ ‫گرفته و راه آنها را براي ورود به ادب فارسي هموار كند ‪.‬يك طبقه ي حرفه اي از مردم بوجود آمدند كه از راه‬ ‫نويسندگي امرار معاش مي كردند و از اين رو فرصت زيادي براي كنكاش ادبي داشتند‪.‬‬ ‫بي شك اين موضوع زماني آشكارتر شد كه بزرگان اين دوره متوجه شدند كه زبان و ادبيات يك ملّت هرگز‬ ‫نمي تواند‪ ،‬مجرّد و بدون تأثير باشد و بطور حتم ادبيات هر ملّتي در ملّت هاي ديگر تأثيرگذار است و اين‬ ‫تأثير با هنر ترجمه ي ادبيات ملل ديگر‪ ،‬امكان پذير مي گردد ‪.‬رابطه اي كه قطع يقين هيچ موقع يكسويه‬ ‫نبوده و نخواهد بود‪.‬‬ ‫پژوهشگران هم معتقدند كه " ‪:‬با ترجمه ي آثار قرون هيجدهم و نوزدهم نويسندگان و شاعران انگليسي كه‬ ‫خود تحت تاثير ادبيات فرانسه بودند؛ آثار منظوم و منثور فراواني در ادب فارسي ترجمه و شناسانده شد ‪.‬البتّه‬ ‫ناگفته نماند كه اين تاثير متقابل بوده و بدون اغراق مي توان تاثير ادبيات فارسي كهن را هم بر روي ادبيات‬ ‫فرانسه‪ ،‬انگليس‪ ،‬وآلمان و ساير كشورهاي اروپايي به وضوح مشاهده كرد ‪.‬بديهي است كه اين رابطه ي‬ ‫فرهنگي يكسويه نبوده و در اين داد و ستد و تاثير و تاثّر‪ ،‬ادبيات معاصر فارسي از ادبيات غرب تاثير پذيرفته‬ ‫است ‪.‬اين تاثيرپذيري پيش از انقالب مشروطه و از راه ترجمه آغاز شد و موج نوخواهي و نوجويي شاعران و‬ ‫نويسندگان ايراني سبب شد‪ ،‬كه انواع جديد ادبي به قلمرو ادبيات فارسي راه يابد ‪.‬ترجمه ي آثار بزرگ ادبي‬ ‫اروپايي به زبان فارسي از يك سو و انتشار ترجمه ي سفرنامه هاي متعدد جهانگردان و محقّقان اروپايي مقدمه‬ ‫اي براي شروع نفوذ فكر و انديشه ي بزرگان اروپا در ادبيات ايران بود ‪.‬پيشتر از اين تحرّكات‪ ،‬در قرن هفدهم‬ ‫برخي از آثار ادبي ايران مانند؛ گلستان سعدي به زبان فرانسه ترجمه شده بود ‪.‬انتشار اين ترجمه ها و‬ ‫همچنين سفرنامه هاي جهانگردان معروفي مانند؛ شاردن مردم اروپا و ايران‬ ‫را به فرهنگ و ادبيات متقابل عالقه مند ساخت و آنها را متوجه گنجينه ي غني و پرارزش هنر و ادبيات‬ ‫جهاني نمود‪.‬بطور كلّي مشروطه سرآغاز تحوالت بسياري در زمينه هاي سياسي‪ ،‬اجتماعي و فرهنگي در ايران‬ ‫است ادبيات فارسي نيز از موجي كه مشروطيت در ايجاد تحول و نوآوري در ايران بوجود آورد ‪ ،‬عقب نمانده و‬ ‫با آن همگام گرديد‪.‬‬ ‫نخستين آثار و ترجمه هاي تاثيرگذار در ادبيات معاصر فارسي‬ ‫آثار نويسندگان ايراني پس از مشروطه‪ ،‬بهترين دليلِ تاثير پذيري آ نها از نوشته هاي غربي و تاثير اين ترجمه‬ ‫ها بر نثر نويسندگان ايراني است ‪.‬ادبيات ايران پس از مشروطه بيش از هر چيز تحت تاثير رمان هاي غربي‬ ‫تحول يافت‪.‬محمد طاهر ميرزا چند اثر الكساندر دوما را ترجمه كرد ‪.‬محمد حسين فروغي و ميرزا حبيب‬ ‫اصفهاني‪ ،‬ژيل بالس و حاجي باباي اصفهاني را ترجمه كردند ‪.‬در سال ‪ 1284‬ش متن فارسي حاجي بابا پس‬ ‫از متن انگليسي آن توسط جيمز موريه در كلكته منتشر شد ‪.‬چاپ فارسي اين كتاب معياري براي نويسندگي‬ ‫نو به زبان مردمي گرديد ‪.‬در اين اثر گويش محلّي با همه ي زيبايي و جذابيت زبانِ گفتگويي به كار گرفته‬ ‫شده بود و يكي از مهم ترين يادبودهاي سبك نو نثر فارسي به شمار مي رود ‪.‬به اين ترتيب زمينه هاي‬ ‫آشنايي ايرانيان با ادبيات غرب و خصوصاً رمان هاي تاريخي فراهم شد‪.‬‬ ‫در سال ‪ 1273‬ش به دستور شاه‪ ،‬كتاب كنت مونت كريستو ترجمه ي شاهزاده محمد طاهر منتشر شد ‪.‬‬ ‫خانواده ها دور هم مي نشستند و اين داستان را با صداي بلند مي خواندند و همين نشانه ي عالقه ي مردم به‬ ‫ادبيات جديد بود و از سال ‪ 1269‬ش به بعد ترجمه ها و قالب هاي بياني نو موضوع گفتگوهاي مختلف در‬ ‫تهران بود‪.‬‬ ‫سياحت نامه ي ابراهيم بيگ تاليف زين العابدين مراغه اي در سه جلد و كتاب مسالك المحسنين) قاهره‪،‬‬ ‫‪1284‬ش (و كتاب احمد يا سفين هي طالبي) استانبول‪ 1273 ،‬ش) و جلد دوم در سال ‪ 1275‬ش )تاليف‬ ‫ميرزا عبدالر حيم نجارزاده تبريزي معروف به طالبوف‪ ،‬تاثير بسيار چشمگيري در تاريخ نوين ادبيات ايران به‬ ‫جا گذاشتند‪.‬سياحت نامه ي ابراهيم بيگ به عنوان منبعي براي دريافت اوضاع ايران در آغاز سد ه ي بيستم‬ ‫ميالدي از ارزش وااليي برخوردار است ‪.‬اين اثر همچنين يكي از نخستين سه اثر چاپ شد ه اي است كه به‬ ‫زبان محاور ه اي كه وسيله اي براي بيان ادبي است‪ ،‬نوشته شده است ‪.‬از آن جا كه شخصيت اين سفرنامه يك‬ ‫قهرمان است و كتاب حالت قصه گونه دارد‪ ،‬از اين رو‪ ،‬آن را بايد جزو نخستين نوول هاي زبان فارسي به شمار‬ ‫آورد ‪.‬زبان اين كتاب زبان محاوره اي است و نويسندگي آن خالي از نقص نيست‪ ،‬ولي طوري نوشته شده كه‬ ‫آن را براي خواندن جذّاب و‬ ‫شيرين كرده است‪.‬مسالك المحسنين طالبوف سفرنامه اي از نوع ديگر است ‪.‬سفر در اين كتاب در قلمرو‬ ‫دانش هاي نو صورت گرفته است و منظور نويسنده آشنا كردن خواننده با روش هاي علمي نو بود ‪.‬‬ ‫ترجمه ي"اتللو "نوشته شكسپير در ‪ 1293‬ش توسط ناصر الملك‪ ،‬ايرانيان را با نمايشنامه نويسي آشنا نمود و‬ ‫ترجمه ي آثار جيمز موريه توسط ميرزا حبيب اصفهاني كه با نثري ساده به تقليد از لحن منشيان هي دوره ي‬ ‫قاجار به تحرير درآمده بود؛ آن طور كه سپانلو مي گويد" ‪:‬بي گمان اين شيوه بر آثار دو نويسند ه ي بزرگ‪،‬‬ ‫علي اكبر دهخدا و محمدعلي جمالزاده تاثير مستقيم نهاده و به شكلي‪ ،‬سلَف واقعي نثر داستاني امروز ايران‬ ‫تئاتر اروپايي‪ ،‬جهانگردان ايراني را مسحور خود ساخت و ايرانيان به زودي ارزش آموزشي نمايش را دريافتند‬ ‫‪.‬ميرزا جعفر قراچه داغي‪ ،‬منشي جالل الدين ميرزا‪ ،‬پسر پنجاه و هشت سال ه ي فتحعلي شاه قاجار‪ ،‬و مترجم‬ ‫نمايشنامه هاي هفت گان هي ميرزا فتحعلي آخوندزاده‪ ،‬يك مقدمه ي جالب بر هفت نمايشنامه كه در سال‬ ‫‪1291‬ش از زبان تركي آذربايجاني به زبان فارسي ترجمه كرده بود‪ ،‬مي نويسد كه"‪:‬هدف او كاربرد زباني‬ ‫است كه هم با سواد و هم بي سواد آن را بفهمد‪ ،‬از اين رو هم تمام تجاربش را در اين زمينه در نمايشنامه‬ ‫پياده كرده است"‪.‬او فراتر از اين گفت هها رفته و همچنين كوشيده است اصوات صحبت معمولي را عرضه‬ ‫كند و به مواردي توجه كرده است‪ ،‬كه در آنها تلفّظ با هجي كردن فرق داشته است ‪.‬اين مساله گامي به پيش‬ ‫بود و نويسندگي با زبان گفتگو متداول شد‪.‬‬ ‫نويسندگان جديد ايران در نوع ادبي قصه نويسي كوتاه‪ ،‬متاثّر از نويسندگان اروپايي بودند كه از ميان آنان نام‬ ‫دو موپاسان و ادگار آلن پو قابل ذكر است ‪.‬هرچند قصه ي كوتاه و حكايات اخالقي و عرفاني در ادب فارسي از‬ ‫محبوبيت ويژ هاي برخوردار است‪ ،‬ولي نويسندگان معاصر ضمن كاربرد اين قالب‪ ،‬موضوع هاي جديد و مسائلي‬ ‫را عرضه كردند كه تا به آن روزگار سابق هاي نداشته است ‪.‬جمالزاده خود در مقدمه ي كتاب" يكي بود يكي‬ ‫نبود" مي گويد "‪:‬كه قصه ي كوتاه و نوول بهترين وسيله براي به تصوير كشيدن اخالقيات و افكار ملل و‬ ‫توصيف شيو ه ي زندگي طبقات مختلف جامعه است‪.‬‬ ‫در كتاب" وغ وغ ساهاب "صادق هدايت‪ ،‬نمودهاي نوستالوژيك ادبيات ايران رنگ باخته و گويي دغدغه ي‬ ‫نويسندگان و شاعران موضوعات ديگري است ‪.‬او در كتابش استبداد رضاخان را به باد انتقاد گرفته و از آن‬ ‫اظهار بيزاري و نفرت مي كند؛ و با اشاره به واگذاري بحرين و كوه هاي آرارات توسط رضاخان اين تاثّرات‬ ‫ناسيوناليستي را به تمسخر مي گيرد‪.‬‬ ‫بزرگ ترين نابغه ي ادبي معاصر ايران‪ ،‬صادق هدايت‪ ،‬نيز مانند جمالزاده به شدت تحت تاثير ادبيات فرانسه‬ ‫قرارگرفته و در قصه نويسي كوتاه‪ ،‬تخصص داشت ‪.‬هدايت سه نمايشنامه نوشت كه دو تا از آنها داراي مضمون‬ ‫تاريخي و پيرامون دور ه ي سلطه ي اعراب بر ايران است ‪.‬وي همچنين دو سفرنامه نوشت كه يكي از آنها با‬ ‫نام" اصفهان" چاپ شده است و آثاري دربار ه ي فولكلور ايران و ايران باستان و ترجمه ها و مقاالتي از جمله‬ ‫؛ بررسي مهمي پيرامون كافكا بود و از سال ‪ 1309‬ش تا ‪ 1327‬ش نزديك به پنجاه قصه ي كوتاه به زبان‬ ‫فارسي و دو قصه ي كوتاه به زبان فرانسه نوشت ‪.‬ولي عظمت كار هدايت در كميت يا زيبايي آثارش نهفته‬ ‫نشده است ‪.‬نوشته هاي بسيار زيبا و شيوايي است كه از او به يادگار مانده و سبك او‪ ،‬چنانكه از يك نويسند ه‬ ‫ي باصداقت انتظار مي رود‪ ،‬فارغ از هر نوع تكلّف و تصنّع است و نمونه ي باشكوهي از نبوغ فياض ايراني ست‪.‬‬ ‫طبقه ي نويسندگان و خوانندگان جديد كتاب ها‪ ،‬ديگر منحصر به طبقه خاصي نبودند ‪ ،‬بلكه مردم عادي هم‬ ‫خواهان قصه و اخباري درباره ي جهان خارج بودند و بدين ترتيب ملّت جديدي زاده شد‪.‬‬ ‫شعر نيز در اين ميانه و هياهوي پويش و تنوع‪ ،‬به جلو ه هاي گوناگون درآمد ‪.‬گروهي كه شعر آنان‬ ‫مركزمشروطيت شد و كساني چون سيداشرف الدين حسيني گيالني يا همان نسيم شمال‪ ،‬عارف قزويني‪،‬‬ ‫ميرزاده عشقي و امثال آنان اشعارشان تماماً رنگ و بوي مشروطيت پيدا كرد و با آنكه چندان پايبند سنت‬ ‫شعري نبوده و زباني نزديك به زبان كوچه و بازار را انتخاب كرده بودند؛ در دل حوادث زمان قرار گرفتند و‬ ‫تنها راوي انقالب مشروطه گشته و خيالي براي جستجوي سبك و اسلوب تازه اي در سر نداشتند‪.‬‬ ‫گروه دوم با انتخاب راه تجدد در عناصر شعري و آشنايي با دنياي جديد ادبي‪ ،‬از طرفي تا آنجا كه مي‬ ‫توانستند‪ ،‬سنن قدماي ادبي را هم رعايت مي كردند ‪.‬افرادي چون اديب الممالك‪ ،‬علي اكبر دهخدا‪ ،‬محمدتقي‬ ‫بهار‪ ،‬ايرج ميرزا و امثال آنها حق بزرگي بر گردن ادبيات نوين ايران دارند كه نبايد از نظر دور داشت‪.‬‬ ‫دسته ي سوم با نگاه عميق تر خود به مسائل اجتماعي و از طرفي به سبب آشنايي دقيق و علمي ترشان با‬ ‫تحوالت ادبي اروپا‪ ،‬توانستند شعر را به وادي تازه اي ببرند كه تا آن روزگار كسي اهميتي به آن نداده بود ‪،‬‬ ‫شاعراني چون ؛ ابوالقاسم الهوتي و علي اسفندياري يا همان نيما يوشيج كه پا به عرصه گذاشته و سبك‬ ‫شعري مستقلي را پي ريزي مي كند‪ ،‬كه البتّه ادامه ي همان نوجويي هايي است كه با مشروطيت در نثر ادبي‬ ‫بوجود مي آيد ‪.‬اين تجدد خواهي هاي نيما و دنباله روان شعرش با انتقادات بسياري روبرو مي شوند؛ تا به‬ ‫جايي كه او را به سبب نداشتن قافيه در شعرش‪ ،‬به تقليد از شعر آزاد اروپا متّهم مي كنند‪.‬‬ ‫خود نيما در رد ادعاي منتقدانش در مقاله اي مي نويسد" ‪:‬شعر بي قافيه‪ ،‬مثل آدم بي استخوان است ‪.‬قافيه‬ ‫اين است كه من به شعر مي دهم؛ و به نظر مي آيد كه قافيه ندارد؛ نه اين كه قدما آورده اند ‪.‬كار قدما كاري‬ ‫است بچگانه؛ بسيار آسان است ‪.‬عزيز من !قافيه بندي آنطور كه من مي دانم و زنگ مطلب آن را اسم مي‬ ‫گذارم‪ ،‬بسيار بسيار مشكل است و بسيار بسيار لطيف؛ و ذوق مي خواهد" به اين ترتيب نيما با تدوين نظريه ي‬ ‫خود در شعر فارسي و انتشار آن در مقابل منتقدان تمام قد مي ايستد و با تجدد طلبي اش سبكي نو را در‬ ‫شعر فارسي پي مي ريزد"‪.‬در باره ي درونه ي شعرهايش حق دارد‪ ،‬اگر مي گويد كه ماده ي بنيادين آنها‪،‬‬ ‫دردها و رنجهاي خودش است‪ ،‬آنها اصل اند؛ و خواننده مي تواند تنگنا ي راهي را كه شاعر گرفتارش است و‬ ‫دلسوزيش را با جان و پوست حس كند ‪.‬در قطعه ي افسانه‪ ،‬ديوار ناهمسازي ميان عاشق و افسانه‪ -‬دلدار ‪-‬‬ ‫يعني ديوار واقعيت و خواب از بيخ و بن فرو ريخته است ‪.‬در اينجا به خوبي مي توان تاثير بسيار روشن ‪ ،‬را كه‬ ‫هر دو روزگاري دراز همچون نمايندگان به جاي « آ‪.‬دو موسه » و « المارتين » نويسندگان رومانتيك فرانسه‬ ‫بويژه ادبيات فرانسه در ايران شناخته شده بودند‪ ،‬ديد دسته ي آخر هم دنباله روان نيما هستند كه خود‬ ‫بنيانگذاران سبك و شيو ه هاي جديدي گشتند و با قالب هاي جديدي چون؛ نيمايي آزاد(فرانيمايي)‪ ،‬قالب‬ ‫سپيد‪ ،‬موج( پا در ميدان تجدد ادبي گذاشتند ‪.‬حيف است كه در تاريخ ادب معاصر فارسي از كنار نام شاعراني‬ ‫چون؛ فروغ فرخزاد‪ ،‬مشرف آزاد تهراني‪ ،‬سهراب سپهري‪ ،‬منوچهر آتشي‪ ،‬مهدي اخوان ثالث‪ ،‬فريدون تو لّلي‪،‬‬ ‫فريدون مشيري‪ ،‬احمد شاملو‪ ،‬احمدرضا احمدي‪ ،‬يداهلل رويايي‪ ،‬هوشنگ ابتهاج‪ ،‬محمدرضا شفيعي كدكني ‪،‬‬ ‫حميد مصدق‪ ،‬اسماعيل شاهرودي‪ ،‬نصرت رحماني و هزاران هزار شاعر ديگر‪-‬كه مجال شمردنشان نيست ‪-‬با‬ ‫سهل انگاري گذشت و كمترين اطالعات را ازآنها ارائه كرد؛ و با اين نغمه هاي شاعرانه آشنا نشد و از كنار‬ ‫مهدي اخوان ثالث گذشت‪:‬‬ ‫"از تهي سرشار‬ ‫جويبار لحظه ها جاري ست‬ ‫چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب‪ ،‬وندر آب بيند سنگ‪،‬‬ ‫دوستان و دشمنان را مي شناسم من‬ ‫زندگي را دوست مي دارم؛‬ ‫مرگ را دشمن‬ ‫واي‪ ،‬اما ‪-‬با كه بايد گفت اين؟ ‪-‬من دوستي دارم‬ ‫كه به دشمن خواهم از او التجا بردن؛‬ ‫جويبار لحظه ها خالي‬ ‫و يا از شعر فروغ فرخزاد چيزي نخواند‪:‬‬ ‫"من از نهايت شب حرف مي زنم‬ ‫من از نهايت تاريكي‬ ‫و از انتهاي شب حرف م يزنم‬ ‫اگر به خانه ي من آمدي‪ ،‬براي من اي مهربان !چراغ بيار‬ ‫و يك دريچه كه از آن‬ ‫به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم‬ ‫و همچنين از شاملو‪:‬‬ ‫"گرچه بدين سان زيست بايد پست‪،‬‬ ‫من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزم‬ ‫بر بلند كاج خشك كوچ هي بن بست‬ ‫گر بدين سان زيست بايد پاك‪،‬‬ ‫من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود چون كوه‬ ‫يادگاري جاودانه‪ ،‬بر تراز بي بقاي خاك‬ ‫و سهراب سپهري‪:‬‬ ‫"قايقي خواهم ساخت‬ ‫خواهم انداخت به آب‬ ‫دور خواهم شد از اين خاك غريب‬ ‫كه در آن هيچ كسي نيست كه در بيشه ي عشق‬ ‫قهرمانان را بيدار كند‬ ‫شكل گيري و تكوين دوره ي جديد ادبي در ايران‬ ‫ترجمه در جنبش ادبي نوين ايران نقش سازنده اي داشت و ترجمه هاي نخستين كمك كرد تا تعصبات عليه‬ ‫كاربرد واژه هاي محاوره اي در آثار نوشته شده از ميان برداشته شود ‪.‬براي چندين سده هيچ كس حتّي در‬ ‫خواب هم نمي ديد كه كه با همان زباني كه سخن مي گويد بنويسد ‪.‬كساني كه قرنها زبان محاوره اي را براي‬ ‫نوشتن‪ ،‬بسيار عوامانه و پست مي شمردند ‪.‬تنوع و اختالفات گويش ها و لهجه ها هنگامي كه در نوشته ها كم‬ ‫شد ارتباطات هم آسان شد‪ ،‬شكل ويژه اي از زبان فارسي گسترش يافت و انواع جديدي از تفكّر و ادبيات از‬ ‫طريق ترجمه متداول گرديد‪.‬‬ ‫پس از سال ‪ 1308‬ش هر ساله صدها جوان براي تحصيل به خرج خود به خارج از كشور مي رفتند و بعد از‬ ‫‪1312‬ش هم به موجب مصوبه ي مجلس هر ساله صد تن از شاگردان اول دوره ي متوسطه‪ ،‬راهي اروپا براي‬ ‫تحصيل شدند ‪.‬حسين پيرنيا‪ ،‬مجتبي مينوي‪ ،‬بزرگ علوي‪ ،‬صادق هدايت‪ ،‬هوشنگ ابتهاج و ‪...‬حاصل اين‬ ‫حركت هستند كه هريك پس از بازگشت به كشور سبب ايجاد تحوالت‪ ،‬حركت نوجويانه و شكوفا شدن ادبيات‬ ‫كشور شدند ‪.‬سعيد نفيسي ايلياد هومر را ترجمه كرد و عالوه بر آشنايي ايرانيان با حماسه ي اساطيري‬ ‫يونانيان‪ ،‬نثر حماسي و شعرگونه را در ادبيات ايران بر جاي نهاد ‪.‬مجتبي مينوي‪ ،‬پژوهش هايي را در فرهنگ‬ ‫غرب انجام داد ‪.‬با توجه به گسترش ترجمه در اين دوران روزنامه نگاري ايران هم تحول شگرفي يافت و نثر‬ ‫سياسي در ايران براي نخستين بار متولد شد‪.‬‬ ‫عليرغم گسترش زمينه ي نثر نو فارسي در گونه هاي ادبي قصه ي كوتاه و نوول‪ ،‬در ادبيات پژوهشي نيز‬ ‫تاليفات شايسته و ارزشمندي بوجود مي آمد ‪.‬نوزايي ادبي در ايران با احياي علوم و معارف همزمان و قرين‬ ‫بود ‪.‬بزرگمرداني مانند؛ حسن تقي زاده‪ ،‬محمد قزويني‪ ،‬قاسم غني‪ ،‬سعيد نفيسي ‪ ،‬مجتبي مينوي ‪ ،‬محمدعلي‬ ‫فروغي و تعداد ديگري دست به كار شدند و آثار مفيدي براي حفظ ادبيات ايران و ميراث آن از خود به يادگار‬ ‫گذاشتند‪.‬محقّقان اين عصر ديگر مايل نبودند به يك زبان عربي و متكلّف اعصار گذشته كتاب علمي بنويسند ‪.‬‬ ‫مرداني چون فروغي و تقي زاده و ديگران نوع جديدي از نثر علمي را همراه با بي تكلّفي و توانايي زياد به كار‬ ‫گرفتند و معياري براي پژوهندگان بعدي به جا گذاشتند‪.‬‬ ‫همچنين ادبيات مدرن كودك زماني در ايران شكل گرفت كه روشنفکران ایرانی با ادبيات كودك در غرب‬ ‫آشنا شدند و آثاري را به زبان فارسي ترجمه كردند ‪.‬مؤسسه انتشارات فرانكلين در تهران از نخستين ناشراني بود‬ ‫كه اين آثار را منتشر ميكرد‪.‬اما تا قبل از دهۀ ‪ ۰۴۳۱‬كه آموزش همگاني شود و نهادهايي مثل شوراي كتاب‬ ‫كودك يا كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شكل بگيرند‪ ،‬ادبيات كودك در ايران باز هم بسيار كمرنگ‬ ‫بود؛ بسياري از كودكان به كتاب دسترسي نداشتند و حتي ميزان بيسوادي ميان كودكان بسيار باال بود‪.‬‬ ‫اما در دهۀ ‪ ۰۴۳۱‬بسياري از چيزها تغيير كرد و ايران وارد مرحلۀ جديدي از دوران مدرن خود شد‪.‬از جمله‬ ‫تغييرات مهمي كه اتفاق افتاد‪ ،‬اصالحاتی در سیستم آموزشی بود‪.‬در سال ‪ ،۰۴۳۴‬دولت آموزش ابتدايي را‬ ‫اجباري كرد و همچنين از كساني مثل ثمينه باغچهبان‪ ،‬توران ميرهادي‪ ،‬آذردخت آريانپور و … خواست كه‬ ‫براي نظام آموزشوپرورش جديد طرحي ارائه كنند‪.‬‬ ‫از اين دهه بود كه دانشسراها و مراکز تربیت معلم شروع به آموزش معلمان كردند؛ همچنين سپاه دانش‬ ‫شكل گرفت تا كودكان روستايي نيز به سواد و خواندن دسترسي داشته باشند؛ گروهي از سربازان براي تدريس‬ ‫به روستاها اعزام ميشدند و در نتيجه تقريباً نيمي از كودكان ايران باسواد شدند و ميتوانستند كتاب بخوانند‪.‬‬ ‫اتفاق مهم ديگر تأسیس مؤسسات و نهادهای فعال در زمينۀ ادبيات كودك بود كه هدفشان ارتقاي ادبيات‬ ‫كودك در ايران و تشويق كودكان و نوجوانان به مطالعۀ بيشتر بود‪.‬‬ ‫اولين نهاد شورای کتاب کودک بود كه به صورت مستقل و با ماهيت غيردولتي و غيرانتفاعي در سال ‪۰۴۳۰‬‬ ‫پايهگذاري شد‪.‬توران ميرهادي و ليلي ايمن بنيانگذار اين شورا بودند و هدفشان «كمك به روند شكلگيري‬ ‫ادبيات كودكان اصيل و غني» اعالم شد‪.‬شوراي كتاب كودك از سال ‪ ۰۴۳۴‬به عضويت دفتر بينالمللي كتاب‬ ‫براي نسل جوان )‪ (IBBY‬درآمد‪.‬‬ ‫مهمترين اثري كه اين نهاد براي كودكان منتشر كرد‪ ،‬فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان بود كه از سال ‪۰۴۳۱‬‬ ‫كار تدوين آن شروع شد‪.‬شوراي كتاب كودك همچنين سمينارها و نمايشگاههايي را براي تشويق والدين و‬ ‫كودكان برگزار كرد‪ ،‬كار بررسي و بازنگري كتابهاي كودك را در دستوركارش قرار داد‪ ،‬و با توجه به اينكه ديگر‬ ‫بيشتر مدرسهها كتابخانه داشتند‪ ،‬كتابداراني را براي مدارس آموزش داد‪.‬‬ ‫کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نهاد ديگري است كه در سال ‪ ۰۴۳۳‬تأسيس شد‪.‬هدف از تشكيل‬ ‫اين كانون آن بود كه كمبود آثار و محصوالت فرهنگي براي كودكان را جبران كند‪.‬‬ ‫از كارهاي مهمي كه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان انجام داد‪ ،‬تأسيس شبكهاي از كتابخانههاي‬ ‫كودكان و نوجوانان در سراسر كشور بود؛ عالوه بر آن به روستاهاي كوچك كتابخانههاي سيار فرستاده ميشد‪.‬‬ ‫همچنين كانون پرورش فكري از همان ابتدا از ناشران معتبر ادبيات كودك بود‪.‬در اين نهاد كتابها‪ ،‬فيلمها‪،‬‬ ‫نمايشها‪ ،‬نوارهاي موسيقي و محصوالت فرهنگي فراواني براي كودكان توليد شد و از نويسندگان و تصويرگران و‬ ‫فيلمسازان و هنرمندان زيادي حمايت شد تا براي كودكان فعاليت كنند‪.‬‬ ‫هردو نهادي كه اشاره شد‪ ،‬امروز نيز به فعاليت خودشان ادامه ميدهند‪.‬شوراي كتاب كودك اكنون در سه زمينه‬ ‫فعاليت ميكند‪ :‬ادبيات كودك و نوجوان‪ ،‬ادامۀ تأليف فرهنگنامه و ترويج كتابخواني‪.‬همچنين اعضاي اين شورا‬ ‫خودشان نهادهاي غيردولتي ديگري را در زمينۀ موضوعات مربوط به كودكان و نوجوانان پايهگذاري كردهاند‪،‬‬ ‫مثل مؤسسه پژوهشي تاريخ ادبيات كودكان ايران يا مؤسسه پژوهشي كودكان دنيا‪.‬‬ ‫كانون پرورش فكري هم امروز بيش از هزار مركز ثابت و سيار شهري و روستايي دارد و تالش ميكند عالوه بر‬ ‫انتشار كتاب و توليد فيلم و ساير محصوالت فرهنگي‪ ،‬با كودكان و نوجوانان ارتباطي نزديك داشته باشد‪.‬‬ ‫پیدایش و گسترش ناشران خصوصی ادبیات کودک هم از دهۀ ‪ ۰۴۳۱‬آغاز شد‪.‬پيش از آن‪ ،‬يعني در دهۀ‬ ‫‪ ،۰۴۴۱‬موسسه انتشارات فرانكلين شروع به انتشار كتاب كودك و نوجوان كرده بود و در اين دوره نيز به‬ ‫فعاليتش ادامه داد‪.‬از جمله اتفاقات مهم ديگر در ادبيات و كتاب كودك و نوجوان‪ ،‬گسترش نقد و بررسی‬ ‫کتابهای کودک بود‪.‬در اين زمينه شوراي كتاب كودك و كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان با برگزاري‬ ‫سمينارها‪ ،‬انتشار نشريات و معرفي معيارها و رهنمودهاي الزم براي كتاب كودك به گسترش فرهنگ نقد كتاب‬ ‫كودك بسيار كمك كردند‪.‬‬ ‫اين روند باعث شد كه براي انتخاب كتابهاي كودك و نوجوان جوايزي هم در نظر گرفته شود‪ ،‬از جمله نشان‬ ‫يادبود كتاب برگزيده سال شوراي كتاب كودك‪ ،‬جايزه نقدي عباس يمينيشريف براي بهترين كتاب كودك و‬ ‫نوجوان‪ ،‬جايزه ادبي‪ -‬هنري سخن و فهرست افتخار دفتر بينالمللي كتاب براي نسل جوان‪.‬‬ ‫همچنين فعاليتهاي امروز ناشراني مثل انتشارات ميچكا مديون تالشها و خالقيتهاي كساني است كه در‬ ‫جايگاه مدير‪ ،‬نويسنده‪ ،‬منتقد‪ ،‬تصويرگر‪ ،‬شاعر‪ ،‬سينماگر و … نخستين نهادها و آثار را در زمينۀ ادبيات كودك و‬ ‫نوجوان آفريدند و رويدادهاي مهمي را در اين حوزه رقم زدند‪.‬‬ ‫اوج و شكوفايي ادبيات معاصر‬ ‫ظهور صادق هدايت‪ ،‬بزرگ علوي و صادق چوبك و استفاد ه ي آن ها از نثري واقع گرايانه‪ ،‬باعث ايجاد نسلي‬ ‫از نويسندگان شد كه به تقليد از سبك اين بزرگان به نوشتن روي آوردند و به اين ترتيب ادبيات ايران به‬ ‫شكوفايي كه از ابتداي مشروطه‪ ،‬اديبان در تب و تابش مي سوختند‪ ،‬رسيد؛ و تا دهه ي ‪ 1340‬ش به مدد‬ ‫مترجمان‪ ،‬روزنامه نگاران‪ ،‬شعراي سبك نيمايي و داستان نويسان ايراني نسبت به دوره ي قبل از مشروطه‬ ‫متحول شده و با خالقيت و‬ ‫تالش هاي اين افراد به شكوفايي رسيد‪.‬در زمين هي قصه نويسي با يكي ديگر از نويسندگان برجسته ي دهه‬ ‫ي ‪ 1930‬ميالدي در ايران يعني محمد مسعود روبرو مي شويم كه كتاب در تالش معاش او در سال ‪1311‬‬ ‫ش از زير چاپ در آمد ‪.‬توصيفات دقيق او يادآور نويسندگي اميل زوال است ‪.‬محمد مسعود در آن هنگام‬ ‫تعدادي قصه ي كوتاه از خود به يادگار گذاشت و گام مهمي در ايجاد يك قالب نوول نويسي در ادبيات نو‬ ‫ايران برداشت‪.‬‬ ‫بزرگ علوي كه به عنوان يك قصه نويس كارش را شرو ع كرده بود‪ ،‬در سال ‪ 1313‬ش نخستين مجموعه ي‬ ‫داستان خود را با نام چمدان منتشر ساخت ‪.‬علوي كتاب خود را با نام ورق پاره هاي زندان درباره ي زندگي‬ ‫زندانيان انتشار داد و درباره پنجاه و سه نفر از خود و از آناني كه به دليل درگيري سياسي همراه او زنداني‬ ‫شده بودند سخن گفت ‪.‬پس از نامه ها كه مجموعه ي زيبايي از قصه هاي كوتاه بود‪ ،‬نوول «چشم هايش»‬ ‫منتشر شد كه سزاوار توجه و تحسين بسيار است ‪.‬اين نوول آغاز استادي علوي به عنوان يك قصه نويس‬ ‫است ‪.‬در ميان نويسندگان خارجي كه نظر و عالقه ي او را به خود برانگيخته بودند‪ ،‬بايد از ويرجينيا ولف‪،‬‬ ‫هنري جيمز و پروست نام برد ‪.‬علوي همچنين آثاري از زبان آلماني و روسي به فارسي ترجمه كرده است ‪.‬در‬ ‫آثار او از فن گزارشگري كه در آثار جديد فارسي فراوان ديده مي شود‪ ،‬خبري نيست‪.‬‬ ‫صادق چوبك نويسنده اي است با قريحه اي بي نظير كه توانسته در آثارش تا حدي به پاي دوست خود صادق‬ ‫هدايت برسد ‪.‬چوبك چيزي نيست جز يك نويسند ه ي اصيل‪.‬و گر چه هدايت در خالقيت نويسندگي او تاثير‬ ‫بسياري داشته است‪ ،‬ولي چوبك مقلّد صرف او نيست ‪.‬فرديت برجسته ي سبك چوبك جايي براي تقليد باقي‬ ‫نگذاشته است ‪.‬وي در« انتري كه لوطي اش مرده بود» ثابت كرد كه نبوغش آماد ه ي لبريز شدن است ‪.‬وي‬ ‫قصه هايي نيز مانند« آليس در سرزمين عجايب» براي كودكان ترجمه كرده است ‪.‬آثار او مانند آثار جين‬ ‫اوستن در محدود ه ي مهره هاي كوچك خودشان هستند و كار او نيز مانند كار جين اوستن براي همه ي‬ ‫زمان ها است‪.‬‬ ‫يكي ديگر از ويژگي هاي مهم ادبيات نو انتشار روزنامه هاي گوناگون بود ‪.‬روزنامه هايي چون؛ كاغذ اخبار‪،‬‬ ‫قانون‪ ،‬حبل المتين‪ ،‬اختر‪ ،‬كاوه و صوراسرافيل را مي توان نام برد كه بيشترين تاثير را در اين زمينه از روزنامه‬ ‫هاي اروپايي گرفته بودند ‪.‬به دنبال انقالب مشروطه در سال ‪ 1295‬ش‪ ،‬رواج روزنامه هاي تاثيرگذار در ايران‬ ‫نشانگر آگاهي ملت ايران بود‪.‬‬ ‫دهخدا در روزنامه ي صور اسرافيل از سبكي ساده و مستقيم سود مي جست كه مورد تمجيد نويسندگان‬ ‫جديد ايران بود؛ و او را يكي از پيشگامان برجست هي جنبش ادبي مي دانستند ‪.‬اهداف اين نشريه عبارت بود‬ ‫از ‪ :‬تصفيه ي زبان فارسي‪ ،‬مبارزه با تعصب گرايي‪ ،‬گسترش فرهنگ و علوم اروپايي در ايران و حفظ و اشاعه‬ ‫ي ادبيات ايران ‪.‬اين اهداف را بايد" قطعنامه ي جنبش ادبي نو ايران "به شمار آورد ‪.‬روزنامه ي صور اسرافيل‬ ‫وسيله اي براي نشر يك سلسله از مقاالت علي اكبر دهخدا بود كه خود را" دخو "مي ناميد و با مقاالتي كه به‬ ‫نام" چرند و پرند " معروف بود‪ ،‬خدمات با ارزشي نسبت به ادبيات نوي ايران انجام داد‪.‬‬ ‫دهخدا در قطعات طنزآميز چرند و پرند با مهارت تمام اصطالحات زبان گفتگويي را به كار گرفت و سبك‬ ‫عربي نويسندگي را كه توسط سنت گرايان به كار مي رفت‪ ،‬دور ريخت ‪.‬مقاالتي كه منبع الهام محمدعلي‬ ‫جما ل زاده بوده است كه با مجموعه اي از قصه هاي خود با عنوان يكي بود يكي نبود كه در سال ‪ 1300‬ش‬ ‫در برلين چاپ شد‪ ،‬وارد صحنه ي ادبيات شد ‪.‬جمالزاده نه تنها مبتكرانه راه را براي نثر نو هموار كرد‪ ،‬بلكه‬ ‫قصه نويسي كوتاه جديد فارسي را نيز متداول ساخت‪.‬‬ ‫تا قبل از مشروطيت‪ ،‬شاعري يك شغل و منبع درآمد بود‪.‬شاعر مثل يك منشي و مستوفي‪ ،‬در استخدام حاكم و‬ ‫امير و سلطان بود و مطابق ميل او سخن ميگفت و از صله و جايزه و مستمري او بهرهمند ميشد‪.‬‬ ‫اما از انقالب مشروطيت به بعد‪ ،‬با مطرح شدن مفاهيم جديدي همچون عاليق ملي و اميد به آزادي و‬ ‫قانونمداري و شايستهساالري‪ ،‬اكثر شاعران به جرگهي آزاديخواهان پيوستهاند و تعهد و مسئوليت اجتماعي و‬ ‫سياسي بر استفادههاي مالي از طريق شعر رجحان يافته و جز معدودي كه نان به نرخ روز خورده و سنت پيش از‬ ‫مشروطيت را ادامه دادهاند‪ ،‬اكثر قريب به اتفاق شاعران يكصد سالهي اخير‪ ،‬نان از قبل خويش خورده و خود را‬ ‫نفروختهاند‪.‬‬ ‫زر‬ ‫و‬ ‫زور‬ ‫ارباب‬ ‫به‬ ‫عمدهي شاعران عصر مشروطيت بهطور طبيعي برداشتي سطحي و احساسي از اين جنبش داشتند و عملكرد‬ ‫سطحيشان در شعر‪ ،‬در حد تغيير كلمات از «معشوق» به «ملت» و «اشتر» به «ترن» داشت‪.‬تنها گروه اندكي‬ ‫بودند كه معني ناگزيري تاريخي را ميدانستند و ميدانستند كه اين جنبش‪ ،‬زندگي روزمره و آداب و رسوم و‬ ‫شعر و زبان و معني زيبايي را تغيير و همهي امور را از سنت به مدرنيته سوق خواهد داد‪.‬‬ ‫شاعران نوگرا و نوسراي ايران عمدتاً تحت تأثير ادبيات فرانسه بودند‪.‬اين تأثيرگاه مستقيم و گاه از طريق ادبيات‬ ‫روسيه و تركيه بود‪.‬شاعران اوليهي نوگراي ايران تحت تأثير شاعران اوليهي نوگراي غرب يعني رمانتيكها و‬ ‫سمبوليستها بودند‪.‬نيما كه به شدت تحت تأثير سمبوليستهاي فرانسه بود‪ ،‬در تحليلهاي درخشانش از‬ ‫ادبيات جهان و بيان اجتنابناپذيري تغيير زيباييشناسي شعر فارسي‪ ،‬به سمبوليستهاي غرب اشارههاي زيادي‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫پس از مشروطيت در نتيجهي نفوذ فرهنگ نو در ذهن و زبان شاعران‪ ،‬عناصر تخيل و آرمانهاي شاعر تغيير كرد‬ ‫و مخاطب شاعر هم كه پيش از مشروطيت شخص حاكم و سلطان بود‪ ،‬پس از مشروطيت به جامعه و ملت‬ ‫گسترش يافت‪.‬نتيجهي مستقيم اين تغيير آن بود كه عواطف شاعر به جاي من شخصي و فردي‪ ،‬به يك من‬ ‫اجتماعي و ملي تبديل شود‪.‬تاريخ ادبيات ايران از آغاز تا نهضت مشروطيت‪ ،‬بيشتر تاريخ خواص و نخبگان‬ ‫جامعه بود‪.‬چون اكثر مردم‪ ،‬بر خواندن و نوشتن توانايي نداشتند و ادب گفتاري و شنيداري بيش از نوشتاري‪ ،‬و‬ ‫آثار منظوم بيش از آثار منثور در ميان عامهي مردم شايع بود‪.‬مشروطيت اگرچه انقالبي تمام عيار نبود‪ ،‬ولي در‬ ‫تحول اجتماعي و فرهنگي ايران نقطهي عطفي بود كه بر اثر آن نهادهاي جديد فرهنگي از جمله مدارس جديد‪،‬‬ ‫مطبوعات‪ ،‬و احزاب تأسيس شدند و شاعران و سخنوران‪ ،‬دوشادوش ناطقان‪ ،‬سخنرانان و نويسندگان‪ ،‬ادب‬ ‫بردند‪.‬‬ ‫مردم‬ ‫ميان‬ ‫به‬ ‫سياسي‬ ‫پيامهاي‬ ‫و‬ ‫انقالبي‬ ‫شور‬ ‫با‬ ‫را‬ ‫فارسي‬ ‫عدهاي از سرايندگان ايراني در آن دوران‪ ،‬بر عقيم بودن اوزان سنتي آگاه شدند و در پي ساختارشكني از وزن‬ ‫شعر فارسي برآمدند‪.‬در واقع آنان معتقد بودند ـ به تعبير فرخي يزدي ـ كه‪« :‬اين شكل زندگي نبود قابل دوام‪/‬‬ ‫زنيم»‪.‬‬ ‫هم‬ ‫به‬ ‫را‬ ‫بد‬ ‫طريقهي‬ ‫اين‬ ‫است‬ ‫خوب‬ ‫تا پيش از ورود به عرصهي مدرنيته كه انسانها از هيچگونه «فرديت» برخوردار نبودند و لذا مسائل و دغدغههاي‬ ‫خصوصيشان امكان و قابليت ورود به شعر شاعر را نداشت‪ ،‬موضوعات قابل طرح‪ ،‬كلياتي بودند تغييرناپذير‪،‬‬ ‫مقدس‪ ،‬تثبيت شده و تأئيد شده‪.‬با جنبش مشروطه كه قرار شد مردم ارزشي پيدا كنند و شناسنامه داشته‬ ‫باشند و سرنوشتشان را خودشان تعيين نمايند‪ ،‬شاعران به بيان فرديت خويش در شعر همت گماردند‪.‬بسياري‬ ‫از واژهها‪ ،‬تعابير‪ ،‬تصاوير‪ ،‬استعارهها ديگر در آن چهارچوب بسته نميگنجيد؛ اشكالي هم نداشت كه نگنجد‪ ،‬چون‬ ‫هرگز در هيچ دورهاي‪ ،‬چهارچوب و قالب‪ ،‬جزء ذات و جوهر شعر نبود‪.‬لذا آن چهارچوب توسط چند نفر مثل‬ ‫تقي رفعت‪ ،‬ابوالقاسم الهوتي و نيما يوشيج شكسته شد و ما با اوزان شكسته مواجه شديم‪.‬وزن از حالت امري و‬ ‫عرضي و زينتي خارج شد و به همراه شعر خلق گرديد‪.‬شاعر ديگر به آسمان و ديگر فرآوردههاي متافيزيكي آن‬ ‫نهاد‪.‬‬ ‫اجتماعي‬ ‫رخدادهاي‬ ‫و‬ ‫عيني‬ ‫واقعيات‬ ‫آستان‬ ‫در‬ ‫سر‬ ‫بلكه‬ ‫نداشت‪،‬‬ ‫نظر‬ ‫شعر عصر مشروطه از رنج واقعي سخن ميگويد‪.‬از عشقي ميسرايد كه بستهي تن و جسم آدمي است و براي‬ ‫لذت جسماني به كار ميآيد‪.‬او از تفاوتهاي اجتماعي و نابرابريهاي عيني ميپرسد و بر ساختار بسته و از پيش‬ ‫تعيينشدهي جامعه نهيب ميزند‪.‬گفتمان مسلط پيش از مشروطه در شعر چون گفتماني ديني بود‪ ،‬گفتماني‬ ‫بود كه باالتر از بشر جريان داشت و بشر كسي نبود كه در آن ترديد كند‪ ،‬و اگر هم كسي اگر و مگري در ميان‬ ‫ميآورد بر آن همان ميرفت كه بر سر حالج و شيخ شهابالدين سهروردي و عينالقضات و ديگران رفته بود‪.‬‬ ‫بود‪.‬‬ ‫افراد‬ ‫حقوقي‬ ‫و‬ ‫حقيقي‬ ‫فرديت‬ ‫به‬ ‫رسيدن‬ ‫مشروطيت‬ ‫جنبش‬ ‫اصلي‬ ‫سمتگيري‬ ‫تا پيش از مشروطيت واژهها عموماً بار اخالقي داشتند‪ ،‬بعد از آن بود كه بار حقوقي يافتند‪.‬مثالً از آزادي معني‬ ‫آزادگي دريافت ميشد كه قصد و غرض «استغنا» و بينيازي بود‪.‬با انقالب مشروطيت است كه لغت زن كه در‬ ‫كتابها از او ياد ميشد‪ ،‬يا موجودي مطلقاً منزه و پاك بود و يا ديو‪.‬با انقالب مشروطيت بود كه زن هم به عنوان‬ ‫يك انسان كه مجموعهاي از گوشت و خون است مطرح شد‪.‬از عدالت‪ ،‬تنها در حوزهي الهيات بود كه سخن به‬ ‫ميان ميآمد كه بعد معلوم شد از اختيارات آدمهاست‪.‬نتيجه اينكه با انقالب مشروطيت دو گروه واژهي جديد‬ ‫وارد كارزار زندگي ميشوند؛ نخست واژههايي كه پيشتر هم بودند و گسست از سنت معنايشان را عوض ميكند‪.‬‬ ‫ميآورد‪.‬‬ ‫وجودشان‬ ‫به‬ ‫جديد‬ ‫زندگي‬ ‫به‬ ‫نياز‬ ‫كه‬ ‫تازه‪،‬‬ ‫واژههاي‬ ‫دوم‪،‬‬ ‫نيما‪ ،‬به نوعي‪ ،‬نتيجه و ثمرهي تحولي را كه شعر فارسي از پيشزمينههاي جنبش مشروطيت و ايدههايي كه در‬ ‫آن جنبش مطرح شدند‪ ،‬در خود جاي داده بود و در ادبيات منظوم ايران نهادينه كرد‪.‬نيما‪ ،‬نتيجه و ثمرهي‬ ‫جنبش مشروطه است نه شاعر مشروطه‪.‬تأثير آرا و شعر نيما بر شعر معاصر بسيار روشن است زيرا مسير‬ ‫هزارسالهي شعر فارسي را تغيير داد‪.‬شعر امروز ما‪ ،‬به رغم بهرههاي فراواني كه از شعر سنتي ايران گرفت و‬ ‫ميگيرد‪ ،‬در ادامهي شعر سنتي فارسي نيست‪.‬شعر امروز فارسيزبانان دنيا‪ ،‬ادامهي آرا مدرنيتي اوست‪.‬ارزش‬ ‫نيما در اين بود كه با تحليلي روشن‪ ،‬مسير و آيندهي فرهنگي را ميديد‪.‬مشخصهي شعر نيما به لحاظ محتوايي‪،‬‬ ‫رويگرداني از تكرار و كليگوييهاي تثبيتشدهي تقدسآميز‪ ،‬و توجه به بيان تجربههاي شخصي و فرديت‬ ‫بود‪.‬‬ ‫شعر‬ ‫كردن‬ ‫ساختمند‬ ‫فرم‪،‬‬ ‫نظر‬ ‫از‬ ‫و‬ ‫شاعر‪،‬‬ ‫يافتهي‬ ‫تاريخ ادبيات مدرن ايران رسماً از انقالب نيما آغاز ميشود‪.‬ويژگي مهم شعر نيما نسبت به همهي آنچه پيش از‬ ‫او اتفاق افتاده است توجه او به فرديت شاعر و تغيير جايگاه عمل شاعري از بيرون به درون شاعر است‪.‬نيما به‬ ‫عكس شاعران پيش از خودش معتقد بود كه كار شاعر توضيح دادن «واقعيت» نيست‪.‬او باور داشت كه «هيچ‬ ‫حسني براي شعر و شاعر باالتر از اين نيست كه بهتر بتواند طبيعت را تشريح كند‪ ».‬اين تشريح فرق داشت با‬ ‫توضيح دادن‪ ،‬چيزي از فرديت شاعر با آن بود كه محصول را به ذهن و زبان شاعر نزديكتر ميكرد‪.‬عصر‬ ‫استقالل شاعر از معيارهاي پيشانديشيده و حركت به سمت خلق معيارهاي شخصي در شعر فرا رسيده بود‪.‬‬ ‫از پس نيما شاعران ديگري چون شاملو و اخوان و رؤيايي هركدام با گسترش نظريهي بازنمايي‪ ،‬شكلي خاص‬ ‫براي آن پيشنهاد كردند‪.‬به اين ترتيب مرزهاي ادبيات مدرن شكل گرفت و سبكهاي متعدد درون گفتمان‬ ‫نيمايي ساخته شد‪.‬اين مرزها سازندهي مكتبهايي شد كه هركدام معتقد به مسير خاصي براي حركت از درون‬ ‫شعر به سمت بازنمايي جهان بود‪.‬يكي به تمثيل اصالت ميداد‪ ،‬آن ديگري به روايت و آن يكي ديگر فضاسازي‪.‬‬ ‫در واقع هر يك از اين مكتبها با انتخاب روشي خاص خود‪ ،‬براي رسيدن به اين هدف‪ ،‬گوشهاي اختصاصي در‬ ‫ميكنند‪.‬‬ ‫پا‬ ‫و‬ ‫دست‬ ‫مدرن‬ ‫ادبيات‬ ‫تاريخ‬ ‫شعر زندهي معاصر درست همينجاست كه با سنت پيش از خودش زاويه ميسازد‪.‬از اواخر دههي ‪۰۱‬‬ ‫خورشيدي گروهي از شاعران به ضرورت تغيير در بنيانهاي شعر واقف شدند‪.‬اينان دريافته بودند كه گزينش‬ ‫بخشهايي از واقعيت و ارايه دادن آن در قالب شعر با رويكردي مشخص و از پيشانديشيده‪ ،‬به خودكار شدن‬ ‫زبان و زايل شدن تأثير و تازگي شعر منجر ميشود‪.‬اين بود كه هر كدام در سبكي كه ميپسنديدند به سوي‬ ‫مرزهاي بين آن سبك و سبكهاي ديگر حركت كردند‪.‬اين حركت دسته جمعي به نقطهاي مشترك معطوف‬ ‫بود‪.‬به فضايي تازه كه تا پيش از آن تاريخ‪ ،‬از وجود آن غفلت شده بود و ميرفت تا انقالبي ديگر در شعر فارسي‬ ‫ايجاد كند‪ :‬فضاي بيناسبكي‪.‬به اين ترتيب امكانات همهي سبكهاي تاريخ شعر فارسي يكجا و بدون ترجيح در‬ ‫اختيار شاعر قرار گرفت تا به فراخور مورد‪ ،‬در شعر خود آنها را احضار كند‪.‬متنهاي فارسي پيش از اين تاريخ‪،‬‬ ‫مادهي خامي شد در دستهاي كساني كه آمده بودند براي شعر‪ ،‬آيندهاي ديگر رقم بزنند‪.‬در اين آيندهي جديد‬ ‫هركس از جايي كه در آن ايستاده بود به سمت مرز بين سبكهاي ادبي و مرز بين جنسهاي ادبي حركت كرد‬ ‫و به اين ترتيب نامگذاري آنچه از اين حركت حاصل ميشد به كاري بيهوده و بيمعنا تبديل شد‪.‬‬ ‫شايد مهمترين موضوع در تحوالت ادبي اين قرن‪ ،‬ظهور شعر نو در ادبيات فارسي است كه فصلي نو در زبان و‬ ‫ادبيات فارسي گشوده است‪.‬درخت تنومند شعر فارسي‪ ،‬اكنون دوشاخهي قوي دارد و از اين هر دو شاخهي بس‬ ‫پربار و پرثمر يكي شاخهي شعر نو است كه بزرگاني چون نيما‪ ،‬شاملو‪ ،‬اخوان ثالث و شفيعي كدكني و… را به‬ ‫ادبيات ايران زمين ارمغان كرده است و ديگري شاخهاي كه ملك الشعراي بهار را كه بزرگترين شاعر فارسيزبان‬ ‫چند سدهي اخير است پروريده‪.‬از عناصر مهم در تحول شعر معاصر‪ ،‬ظهور زنان شاعر است‪.‬ما در كل تاريخ‬ ‫ادبيات فارسي از آغاز تا مشروطيت تعداد بسيار اندكي زن شاعر داشتهايم؛ يعني از عصر باستان تا پايان عصر‬ ‫رضاشاه‪ ،‬نامدارترين و بزرگترين زن شاعر ايران‪ ،‬پروين اعتصامي بود‪.‬اما امروز تعداد زنان شاعر كمتر از مردان‬ ‫نيست و البته شاعران زن بسيار خوبي هم داريم كه شعرشان خواندني و ماندني است‪.‬‬ ‫همچنين نخستين نويسندگان زن هدف از داستاننويسي را تربيت و تهذيب اخالق همجنسان خود ميدانستند و‬ ‫ميكوشيدند «كتابهايي اخالقي براي دختران بنويسند و با دادن پند و اندرز مستقيم‪ ،‬آنان را از خطرهايي كه‬ ‫در پيرامونشان وجود دارد آگاه سازند» رمان در دست آنان همچون «تازيانه ي عبرت» است‪.‬از اين رو «پايان‬ ‫اندوهبار» داستانهاي عاشقانهشان را «بهگونهاي طراحي كردهاند كه حس نفرت و پشيماني را در دختران‬ ‫مخاطب دامن بزند‪ ».‬آنان‪ ،‬تحت تأثير رمانهاي اجتماعي نويسندگان مرد‪ ،‬آثار خود را با مضمون «فريب خوردن‬ ‫دختران و گرفتار شدن آنان در دام عشق جوانان هوسران» نوشتند و به نمايش سقوط عقوبتآميز زنان‬ ‫ازدسترفته پرداختند و آنان را همچون قربانيان تيرهروزي تصوير كردند كه سرنوشتشان جنبهاي آموزنده‬ ‫مييابد‪.‬در واقع‪ ،‬روال اندرزنامههاي مألوف را كه برخي اخالقي بودند و برخي انتقادي اجتماعي‪ ،‬ادامه دادند و‬ ‫نوشتنِ داستان را فرصتي براي انجام وظيفه ي اخالقي خود دانستند‪«.‬اگرچه اين رمانها از جنبه ي موضوع و‬ ‫درونمايه با رمانهايي كه مردان در اين باره نوشتهاند‪ ،‬تفاوتي ندارند‪ ،‬اما داراي ساختاري متفاوت هستند‪.‬در‬ ‫رمانهايي كه زنان نوشتهاند‪ ،‬هشدارها و اندرزها به سرتاسر داستان راه مي يابند و داستان را به بيانيهاي اخالقي‬ ‫تبديل مي كنند‪.‬در پي هر رخدادي‪ ،‬اندرزها و هشدارهاي هدايتكننده پديدار ميشوند‪ ».‬ايراندخت تيمورتاش و‬ ‫زهرا كيا ـ نخستين زناني كه كتاب داستان منتشر كردهاند ـ «درست هنگامي كه شخصيت اصلي به تنگنا‬ ‫ميافتد بهناگاه در مقام اندرزگو به صحنه» مي آيند و «زنگ خطر را به صدا درمي آورند»‪.‬‬ ‫بهتدريج با ورود زنان به عرصه فعاليتهاي فرهنگي‪ ،‬شخصيتهاي زن در آثار ادبي نقش بارزتري پيدا كردند‪.‬‬ ‫همانطور كه زنان نيز فراغت و امكان بيشتري براي رمان خواندن يافتند‪.‬رمانهاي اجتماعي دهه ‪۰۴۱۱‬ش‪،‬‬ ‫مانند «تهران مخوف» مشفق كاظمي و «شهرناز»ِ يحيي دولتآبادي‪ ،‬نشانگر دل مشغولي نويسندگان به مسئله‬ ‫زن است‪.‬اين مشغلههاي ذهني همراه با پيدايش مؤسسههاي آموزشي جديد و برخورداري زنان از فرصتهاي‬ ‫آموزشي همسان با مردان‪ ،‬پديد آمدن نشريات زنان و نقش فعال آنان در جنبش درخواست حقوق خود‪،‬‬ ‫زمينهساز پيدايش نويسندگان زن شد‪.‬‬ ‫بهتدريج زنان كه هم خواننده و هم موضوعِ رمانها بودند‪ ،‬به خلق آن نيز دست زدند‪.‬زيرا براي ساختن هويت‬ ‫خود‪ ،‬به رمان نياز داشتند‪.‬داستانهاي آنان بازتاب نگراني و ديدگاههاي گروههاي گوناگون اجتماعي درباره‬ ‫زندگي دختران و زنان در وضعيت جديد است و گاه دشواريهايي را بازگو ميكند كه دختران و زنان با آنها‬ ‫دست و پنجه نرم ميكردند‪.‬‬ ‫مهجور ماندن ادبيات معاصر در رشته ي مترجمي زبان انگليسي‬ ‫آنچه بيش از همه مورد نياز ماست‪ ،‬توجه به شعر و نثر فارسي معاصر است؛ و چون فارسي معاصر و آينده‬ ‫تحت تأثير ترجمه از زبان هاي اروپايي قرار دارد و خواهد داشت؛ به نظر مي رسد مهمترين مسئله ي زبان‬ ‫فارسي براي ما ترجمه است و ساير مسائل اين زبان از قبيل تصحيح متون قديم و زبان هاي پيش از اسالم در‬ ‫درجه ي دوم اهميت قرار دارند ‪.‬يكي از معايب كار دانشگاه ها و استادان ادبيات اين است كه به اين مسئله ي‬ ‫حياتي يعني فارسي معاصر و ترجمه‪ ،‬توجه الزم را نكرده اند و در نتيجه نگاه به اين نوع ادبيات‪ ،‬در بين تمام‬ ‫اديبان علي الخصوص كساني كه با ترجمه سر وكار دارند بسيار نگاهي كم ارزش و گاه حتي زايد و بي مورد‬ ‫است‪.‬‬ ‫گويي كه دانشجويان اين رشته با گذراندن دروسي چون ترجمه ي متون مطبوعاتي و ترجمه ي اسناد حقوقي‬ ‫در كنار ساير واحدهاي درسي به يك شناخت غني از ادبيات فارسي رسيده و ديگر هيچ نوع احساس نيازي به‬ ‫آشنايي با متون ادبي – آن هم البتّه متون ادبي معاصر ‪-‬نمي كنند ‪.‬براستي چگونه مي توان باور داشت كه‬ ‫دانشجويان اين رشته حتّي سطحي ترين اطّالعات را در بار ه ي حوادث سياسي و اجتماعي و ادبي دور ه ي‬ ‫مشروطه ندارند و براحتي از كنار نام بزرگاني در شعر نو و داستان كوتاه و رمان و نمايشنامه و ساير گونه هاي‬ ‫ادبي معاصر مي گذرند كه جهانيان به احترام نام و آثار آنها بپا مي خيزند و ماه ها و سالها وقت خود را براي‬ ‫شناخت و ترجمه ي آثارشان صرف مي كنند‪.‬پس ديگر نبايد انتظار داشت‪ ،‬مترجماني از جنس و نسل‬ ‫طاليي سالهاي ‪ 1300‬ش به بعد داشته باشيم ‪.‬گويا با اين توجيه كه دنيا از زادن مترجمان توانا‪ ،‬سترون و‬ ‫نازا شده‪ ،‬خيال خود را راحت مي كنيم‪.‬‬ ‫آري اين واقعيت دارد كه روز به روز دامنه ي علوم و شاخه هاي آن گسترده شده؛ و براي هر كدام از آنها بايد‬ ‫تخصصي و تبحري الزم و كافي به دست آورد؛ اما براستي در اين ميانه تكليف و سهم ادبيات معاصر چقدر و تا‬ ‫چه اندازه است؟ كجا رفتند آناني كه با مطالعه ي آثار جهاني نه تنها به يك شناخت و معرفت كافي و تازه اي‬ ‫در اين زمينه مي رسيدند‪ ،‬بلكه خود خالق آثاري مي گشتند كه مورد تحسين مخاطبان داخلي و خارجي قرار‬ ‫مي گرفتند‪.‬‬ ‫مترجمي كه با فرهنگ لغت و كلمه به كلمه ترجمه مي كند به موفّقيت كامل نمي رسد و تنها با پشتكار و ياد‬ ‫گرفتن ادبيات ايران و جهان و فنون ترجمه و الزامات آن است كه مترجم موفّق مي شود ‪.‬نقش مترجم در‬ ‫برگردان يك اثر كامالً مشهود است و براي مثال مي توان به كتاب هاي بسياري از شاعران و نويسندگان غير‬ ‫ايراني اشاره كرد كه‬ ‫خيلي از افراد آثار آنها را ترجمه كرده اند اما در بعضي موارد همگان يك نويسنده يا شاعر غير ايراني را با نام‬ ‫مترجم آن اثر‪ ،‬مي شناسند و گاه اثر را با نام مترجمش معرفي مي كنند‪.‬‬ ‫ايران در دوراني كه پشت سر گذاشته‪ ،‬صحنه ي احياي سياسي و ادبي بوده و اكنون ادبيات گسترده و اصيلي‬ ‫در آن رخ نموده كه بخش اصلي آن متاثّر از ادبيات اروپا است ‪.‬اگر بپذيريم كه ادبيات‪ ،‬آيينه ي تمام نماي‬ ‫انديشه و شعور انسان هاست‪ ،‬پس وضعيت كنوني ادبيات ايران ثابت مي كند‪ ،‬كه نبوغ خارق العاده ي اين ملّت‬ ‫هنوز هم مي تواند‪ ،‬سازنده و زنده باشد‪.‬‬ ‫در پايان بايد گفت كه عظمت ادبيات كهن ايران را نمي توان مورد چون و چرا قرار داد ‪.‬شاعران ايران از مدت‬ ‫ها قبل‪ ،‬اغلب فنون و صنايع ادبي را كشف و ايجاد نموده اند و هنوز هم به شاعران ملّت هاي ديگر الهام مي‬ ‫بخشند‪.‬‬ ‫نهضت ادبي امروز ايران ثابت مي كند كه نبوغ ادبي ايران هنوز فياض و زاينده است و اكنون كه مهم ترين‬ ‫تحوالت در شعر و نثر زبان فارسي روي داده است‪ ،‬بخشي از آن نتيجه ي پيشينه ي كوشش هاي ادبيات‬ ‫كالسيك اين سرزمين در زمينه ي شعر و نثر‪ ،‬و بخش ديگر آن نتيجه ي نقش ترجمه ي ادبيات ملل ديگر در‬ ‫احياي ادبي امروز ايران است ‪.‬باور بر اين است كه امروز مسايل جديد را به نثر ساده و شعر نو و نيمايي مي‬ ‫توان‪ ،‬بهتر از شعر و نثر كهن بيان كرد‪.‬‬

Use Quizgecko on...
Browser
Browser