تاريخ تأسيس مدارس در ايران PDF
Document Details
Uploaded by SpellbindingFigTree
Tarbiat Modares University
حیدر پیر علیلو
Tags
Summary
This document is an academic paper discussing the history of educational institutions in Iran, from ancient times to the 20th century. It covers various types of schools, including religious and secular institutions. The author, Hider Pir Alilu, traces the evolution of educational systems, highlighting the factors that influenced their development and their impact on society.
Full Transcript
بسمه تعالی عنوان مقاله : «سیر تاریخی ساختار تربیت معلم ها (دارالمعلمین، دارالمعلمات، دانشسرای مقدماتی، دانشسرای عالی، دانشسرای عشایری، دانشسرای روستایی، مراکز تربیت معلم و دانشگاه فرهنگیان» حیدرپیرعلیلو\* سرزمین ایران از همان آغاز شکلگیری خود به لحاظ تمدنی مراحل مختلفی از آموزشهای کلاسیک(مدرسه...
بسمه تعالی عنوان مقاله : «سیر تاریخی ساختار تربیت معلم ها (دارالمعلمین، دارالمعلمات، دانشسرای مقدماتی، دانشسرای عالی، دانشسرای عشایری، دانشسرای روستایی، مراکز تربیت معلم و دانشگاه فرهنگیان» حیدرپیرعلیلو\* سرزمین ایران از همان آغاز شکلگیری خود به لحاظ تمدنی مراحل مختلفی از آموزشهای کلاسیک(مدرسهای) را در خود تجربه کرده است. هرچند خود این مراکز آموزشی که درتاریخ از آنها یاد شده است، برگرفته از خانههای تعلیم و تربیت بودهاند که متأسفانه به لحاظ نبود اطلاعات تاریخی از این خانه مدرسهها، نمیتوان به صورت استنادی بدانها اشاره کرد ، اما معلوم است که هر مجموعه کلان ابتدا از مراکز کوچک شروع شدهاند. در همین راستا وقتی سراغ اولین مراکزآموزشی در ایران دوره هخامنشی میرویم با اینگونه مراکز علمی مواجه میشویم. چنانکه گزنفون مورخ رومی آورده است که در ایران در عصر هخامنشیها بود که برای اولین بار چنین مدارسی بوجود آمدند که در ابتدا مخصوص فرزندان اشراف و درباریان بود که آنها آموزشهای لازم را برای فرماندهی و تصدی مشاغل دولتی در این مکانها میدیدند در صورتی که مردم عادی بطور عمده بی سواد بودند و بر این بی سوادی خود خرسند. مضافاً اینکه هیچ فردی از غیر درباریان حق تعلیم و تعلم نداشت.[^1^](#fn1){#fnref1.footnote-ref} این وضعیت در نظام آموزشی جامعه ساسانی نیز همچنان ادامه یافت، چراکه سیستم آموزشی آنها **طبقاتی** بود و تعلیم و تربیت نیز به طبقات ویژه درباریان اختصاص داشت. چنانکه شاهزادگان، علوم سیاسی و فنون جنگی و رسوم کشورداری و فرزندان مؤبدان علوم دینی میآموختند.[^2^](#fn2){#fnref2.footnote-ref} این شیوة آموزش به مکانهای اختصاصی نیازی نداشت به طور مثال شاهزادگان، درباریان و بزرگ زادگان در کاخها تعلیم میدیدند و آموزش به فرزندان مؤبدان در آتشکده ها انجام می گرفت که با توسعه فرهنگی به تدریج آموزشگاههای اختصاصی نیز پدید آمدند که میتوان به دو مدرسه بزرگ شهر رها(اُدِسای رومی)- که به خاطر کردن آنجا از دست رومیان توسط ایرانیان- رَها نامیده شد و به مدرسه شهر نصیبین اشاره کرد که توسط دانشمندان مسیحی که از دست پادشاهان بت پرست یونان به ایران پناهنده شده بودند، اداره میشدند.[^3^](#fn3){#fnref3.footnote-ref} در قرن چهارم میلادی بود که از دبستان ایرانیان(Ecole des Perses)توسط قدیس مسیحی ابراهیم که از 363 م آغاز به کار کرد، یاد شده است که بعدها در سال 490 میلادی توسط زینون پادشاه روم بسته شد و همچنین مدرسهای در شهر نصیبین که ایرانیان از رومیها تصرف کرده بودند و توسط کشیش مسیحی به نام حنانه تأسیس شد که او به دانشآموزان خود کتب مقدس مسیحی را در این مدرسه تعلیم میداد که بعدها فیروز ساسانی به پیشنهاد برسومای معلم به توسعه این مدرسه درسال 450م اقدام کرد. دانشآموختههای هر دو مدرسه ایرانیان بودند.[^4^](#fn4){#fnref4.footnote-ref} در این همین راستا در 435م مدرسه بیت اردشیر در اره جان فعلی، توسط مُعَنی معلم تأسیس شد که در هر سه مدرسه ایرانی مباحث فلسفی و نجوم و ریاضیات به دانشآموزان یاد داده میشد[^5^](#fn5){#fnref5.footnote-ref} و در بغداد(سلوکیه) نیز مدرسهای بود که در آنجا فلسفه تدریس میشد و از بناهای انوشیروان ساسانی(531-579م) بود. مهمترین مدرسه در عهد ساسانی مدرسه جندی شاپور(گندشاپور یا وهاند شاپور) به معنی- مدرسه شاهپور ساسانی از مدرسه انطاکیه بهتر است- میباشد که شاپور اول ساسانی(271-241م) آن را بنا کرد که محل آن در شرق شوش- جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر- قرار داشت که شاپور اول با بیگاری کشیدن از اسیران رومی آنجا را بنا کرد. در این مدرسه بیشتر مسائل پزشکی آموزش داده میشد.گرچه علوم مختلف هم آنجا تدریس میشد. این شهر همچنان به شوکت علمی خود ادامه داد تا اینکه در عهد انوشیروان(579-531م) به اوج شکوه خود رسید چنانکه دانشمندان بسیاری از اکناف دنیا در آنجا گردد آمدند که نمونهاش پناهنده شدن 7 تن از دانشمندان معروف یونان به ایران به خاطر فرار از تعصب امپراطوری رم بود.[^6^](#fn6){#fnref6.footnote-ref} در مرو و بلخ و سُغد نیز در ایران باستان مدارس آموزشی همسانی وجود داشت که ماشاءالله بن اثری و رُبُّن طبری از پزشکان معروف دانش آموخته این مدارس بودند.[^7^](#fn7){#fnref7.footnote-ref} البته به خاطر نایاب بودن وسایل نوشتاری، اکثراً آموزشها در این مدارس شفاهی بودند و عیب عمدة این مدارس این بود که نظام تعلیماتی در این سیستمها، طبقاتی و مخصوص درباریان و اطرافیان آنها بود.[^8^](#fn8){#fnref8.footnote-ref} و بر همین اساس هم جذابیت علمی این مراکز با دست به دست شدن حکومتها کم رنگ میشد و ظهور اسلام بود که در این دوره، به عنوان دینی که آموزش را حق همه مردم میدانست، توانست این وضعیت را تغییر و علم آموزی را از حالت خمود و بی رونقی نجات دهد چرا که اسلام از زبان آورنده شریعتش فرمود:«طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»[^9^](#fn9){#fnref9.footnote-ref} یعنی که علم آموزی بسان نماز بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است و حتی گسترة علم را به ساحت علوم ابزاری نیز بسط داد. آنجا که فرمود:«اطلبوا العلم ولو بالصین»[^10^](#fn10){#fnref10.footnote-ref} یعنی:«اگر علم در چین هم باشد بیاموزید» و معلوم بود که در چین علم دین نبود و آنچه بود علوم ابزاری و پیشرفته بود. در همین راستا پیغمبر اسلام(ص)، در ابتدای حاکمیت خود مسجد خویش(مسجد النبی) را مرکز نشر علوم اسلامی قرار داد و همین رویه را مسلمانان با جدیت و شوق تمام در مساجد ادامه دادند، اما با ازدیاد دانشجویان علم، دیگر مساجد گنجایش آن همه علاقه مند را نداشت و کم کم محل علم آموزی از مساجد به جاهای خاصی که مدرسه نامیده شد، انتقال یافت که بحثهای علمی هست ، برای اهل عبادت در مساجد نیز گاهاً مزاحمتهایی ایجاد میکرد. مضافا اینکه پرداختن به مسائل پژوهشی مستلزم وجود زیست مایه(دستمزد) برای معلمان بود که این مساله در مساجد قابل اجرا نبود و مدرسه ها می توانستند این نیاز مدرّسان را برآورده کنند.[^11^](#fn11){#fnref11.footnote-ref} با گسترش دین اسلام به امپراطوریهای مجاور مخصوصا کشور به جا مانده از امپراطوری ساسانیان یعنی ایران نیز این روند معمول گردید چرا که مردم ایران با دیدن نظر تشویقی و توسّعی دین جدید به علم آموزی برای همة افراد جامعه، به یادگیری فراگیر علم پرداختند و مدرسه ها در ایران این بار از نوع مردمی آن در سراسر کشور بزرگ خود را نشان داد که اولین گزارش از مدرسه های ایرانی، مدرسة ابن فورک اصفهانی در نیشابور در بین سالهای 400-385 هـ بوده است[^12^](#fn12){#fnref12.footnote-ref} و به دنبال آن مدرسه اسفراینی و مدرسه بیهقی در همین شهر تأسیس شدند و مدرسهای که امیر نصر غزنوی در نیشابور تأسیس کرد.[^13^](#fn13){#fnref13.footnote-ref} دومین شهر ایرانی بعد از نیشابور که در تأسیس مدارس پیشقدم شد، شهر بزرگ ری(رِگ) با تمدن باستانیاش بود که دارای مدارسی عالی به نامهای مدرسة عبدالجلیل رازی، مدرسه خواجه عبدالجبار(همزمان با سلطنت ملک شاه سلجوقی 86-464هـ)، مدرسه سید تاجالدین و مدرسه خواجه رشیدی از مهمترین نمونههای این مدارس هستند.[^14^](#fn14){#fnref14.footnote-ref} شهر بعدی در زمینه تأسیس مدارس شهر قم هست که در انجا نیز مدارسی با نام های سید زین الدین و مدرسه مقبره حضرت معصومه(س) خودنمایی میکند و مدرسه های عزالملکی و عربشاهی آبة قم و مدارس رضویه و فتحیه که در ورامین قرار داشتند.[^15^](#fn15){#fnref15.footnote-ref} شهر اصفهان نیز در قرن پنجم هـ از شهرهای مدرسه خیز بود.[^16^](#fn16){#fnref16.footnote-ref} اما این مدارس به دلیل اهمیتی که داشتند، محدود بودند. تا اینکه مدارس دولتی در ایران خود را نشان میدهند که مهمترین نمونه آن نظامیهها هستند که توسط خواجه نظام الملک طوسی م 484هـ در عهد سلجوقیان در شهرهای بلخ، نیشابور، هرات، اصفهان، بصره، مرو و آمل ساخته شدند. [^17^](#fn17){#fnref17.footnote-ref} **دوران رکود**: با این همه پیشرفت در امر تأسیس و رواج مدرسههای آموزشی، حوادثی در جهان اسلام و بخصوص ایران اتفاق افتاد که زمینههای رکود آموزش و برنامههای تعلیمی را ایجاد کرد. آغاز حملة مغولان در قرن هفتم(614هـ) و دورة سلطنت خوارزمشاهیان و تسلط تاتارهای صحرا نشین بر ایران، فرهنگ و تمدن شکوفای آن را به قهقرا برد که نه تنها مدارس و مساجد با خاک یکسان شدند بلکه دانشمندان نیز از نیش زخم شمشیرهای مغولان در امان نماندند چنانکه ابن بطوطه که در اواسط قرن هشتم هجری از ایران دیدن کرده به تخریب مدارس در شهرهای شیراز، نیشابور و طوس اشاره کرده و میگوید:«مردم ایران بعد از دوران حملة مغول دوباره به بازسازی مدارس خویش اقدام کردهاند.[^18^](#fn18){#fnref18.footnote-ref} با افول ویرانگریهای حاد مغول در ایران و نفوذ دانشمندان ایرانی در دربار مغولان، دوباره زمینه برای رشد مراکز آموزشی با همت همین دانشمندان آغاز شد. بطور مثال، خواجه نصیرالدین طوسی (م672هـ) با ساخت رصدخانه مراغه به عنوان مرکز علم ستاره شناسی و خواجه رشدالدین فضلالله همدانی(م718هـ) با ساخت دانشگاه ربع رشیدی تبریز در عهد سلطنت غازانخان ایلخانی، در این زمینه موفقیتهایی را ایجاد کردند.[^19^](#fn19){#fnref19.footnote-ref} **دوران رشد و بالندگی و تأسیس مدارس به سبک جدید:** در عهد صفویه این رشد و توسعه به حد اعلای خود میرسد چنانچه «تاورنیه» سیاح اروپایی وقتی از شهرهای ایران دیدن میکند، مینویسد:«هر محلهای چندین مکتب خانه دارد و کودکان انبوهی در آنها آموزش میبینند»؛(3) مدارس مهم حیدریه، ذوالفقار و نورالدین در عهد شاه طهماسب اول صفوی(984-929هـ) از این نمونهها بودند.[^20^](#fn20){#fnref20.footnote-ref} اما پس از فروپاشی صفویان، چون حکومت واحد ایرانی از هم پاشید و حکومتهای کوتاه مدت افشاریه و زندیه در سامانبخشی به وضعیت آموزشی موفقیتچندانی به دست نیاوردند، این روند رو به افول نهاد تا اینکه نوبت به سلطنت قاجاریه رسید. شروع سلطنت این سلسله از 1210هـ مصادف با انقلاب صنعتی اروپا در 1803م گردید. از آنجا که انقلاب صنعتی، اروپا را چنان متحول کرد که آنها در شئون مختلف زندگی به نتایج ارزنده علمی دست یافتند و از این سو، اوضاع نابسامان فرهنگی جوامع مسلمان، بعضی از اندیشمندان اسلامی را که شاهد این وضعیت بودند و درک عمیقی از مشکلات اجتماعی جهان اسلام داشتند را به این فکر انداخت که در این وضعیت نابسامان تغییرات و اصلاحاتی به عمل آورند تا زمینههایپیشرفت مجدد کشورهای اسلامی فراهم شود که در این میان نقش سید جمالالدین اسدآبادی(م1314هـ) به عنوان بیدارگر جوامع اسلامی بسیار مهم به نظر میآید. او به دنبال آن بود تا در این وضع اصلاح گرانه از جنبههای مثبت تمدن اروپایی استفاده شود که یکی از مصادیق این امر، نوآوری در زمینه آموزش و پرورش بود؛ چراکه آگاهی از پیشرفت های اروپاییان در مسائل آموزشی مسلمانان را ترغیب میکرد تا از دست آوردهای جدید مثل آنها بهرهمند شوند چنانکه در این راستا چه به صورت دولتی و چه به صورت اشرافگری حرکتهایی برای اعزام دانشجو به خارج انجام شد و ارتباط آموزش ایران هم با اروپا در همین راستا در دو صورت اعزام دانشجو به خارج و ایجاد مدارس و مؤسسات آموزش عالی براساس متد آموزش غربی صورت گرفت و در واقع اعزام دانشجو به خارج پیشفرض تأسیس مدارس اینچنینی بود.[^21^](#fn21){#fnref21.footnote-ref} در همین جهت احساس دستیابی ایرانیان به فناوریهای جدید علمی در مقابله با حملات روسها، عباس میرزای ولیعهد را واداشت تا در سالهای 1191 تا 1195 ش به اعزام دانشجو به خارج اقدام کند که با تشویقهای قائم مقام فراهانی این مهم به انجام رسید و تقریباً بیست سال پس از اقدام به اعزام دانشجو، در 1215ش ایرانیان به تأسیس مدارس به سبک غربی روی آوردند که نمونهاش مدرسه آمریکائیها در 1250ش در تهران بود که بعدها به دبیرستان البرز شهرت یافت. این مدرسه وابسته به مبلغان مسیحی آمریکایی در ایران بود و هنوز به صورت مدرسهای که تمام منابع علوم جدید در آن تدریس شود، نبود،[^22^](#fn22){#fnref22.footnote-ref} اما اولین مدرسه با متد جدید که درآن تمامی علوم و فنون جدید تدریس میشد، مدرسه دارالفنون یا مظفری تبریز به نام امیرنظام قاجار بود که مواد درسی آن امور پزشکی و نظامی بود و در 1250ش(26سال بعد از تأسیس دارالفنون تهران توسط امیرکبیر در خیابان ناصرخسرو در 1231ش) تأسیس شد که توسط روحانیون تبریزی مدیریت میشد که به مدرسه دولتی تبریز معروف گشت، اما بنا به دلایل سیاسی و آشفته بازاری اواخر دورة قاجار، در 1267ش تعطیل گردید؛ این مدرسه علیرغم عاقبت ناخوشایندش، پزشکان حاذقی را تحویل جامعه داد. بعدها با همت انجمن معارف در راستای تلاش برای ایجاد مدارس جدید با کمک کسانی چون: لقمان ادهم(رئیس معارف وقت)، یحیی دیبا، علی هیئت، محمدعلی موسوی، سید محمد موسوی، سراج، محمدعلی صفوت و ابوالقاسم فیوضات، مدرسة جدیدی با نام محمدیه در 1295ش در محل این دارالفنون تأسیس شد که بعد از شکست قاجاریه، این مرکز عنوان دبیرستان فردوسی به خود گرفت و علوم جدیدی مثل:ریاضی، حقوق، زبان و فیزیک جزو مفاد تدریسیِ این مرکز گردید.[^23^](#fn23){#fnref23.footnote-ref} در این راستا حسن رشدیه(م1323ش) اولین ایرانی بود که در1267ش و بعد از تعطیلی مدرسه دارالفنون به علت ورود فارغالتحصیلان آن به شبکههای فراماسونری - فراموش خانه میرزا ملکم خان- اولین مدرسه ابتدایی جدید ایرانی به سبک اروپاییها را تأسیس کرد که در آن تمام علوم تجربی رایج دراروپا بر خلاف مدرسه آمریکاییها که چهارچوب تبلیغی داشت، تدریس میشد که این مدرسه در محلة ششگلان شهر تبریز واقع بود. میرزا حسن که پسر ملامهدی چرندابی تبریزی است و پیشگام مدارس جدید در ایران است، خود در جوانی در نجف و سپس در مدارس جدید استانبول و مصر و دارالمعلمین بیروت که فرانسویان بنیان نهاده بودند و اولین دانشسرای عالی معلمان در کشورهای اسلامی بود، تحصیل کرد و به همین جهت سعی داشت مدرسه خود را به سبک فرانسویها اداره کند؛ چنانکه دانشآموزان در این مدارس یک میز داشتند که وسایل خود را روی آن میگذاشتند و روی آن با متد جدید الفبایی مینوشتند و معلمان علاوه از تدریس به وضع نظافت کودکان هم رسیدگی میکردند که سرآغاز رشد مدارس جدید در ایران به حساب میآمد؛[^24^](#fn24){#fnref24.footnote-ref} اما کار حسن رشدیه به علت شائبه نفوذ دادن فرهنگ غربی در ایران، در عهد نخست وزیری امینالسلطان(صدراعظم مظفرالدین شاه) از رونق افتاد و حقوق او قطع و مدارسش با فشارمتحجّران تعطیل گردید. او متواری شده و به عثمانی رفت و در عثمانی(ترکیه امروزی) بود که بنیانگذار مدارس ابتدایی در این دولت شد و به این خاطر لقب رشدیه گرفت؛ چرا که ترکان عثمانی به مدارس ابتدایی، «رشدیه» میگفتند؛ اما تلاشهای او ادامه یافت و این خود زمینهای شد تا در 1272ش انجمنی به منظور حمایت تأسیس مدارس جدید در ایران تشکیل شود که بعدها نام انجمن معارف یا پایة اولیه وزارت آموزش و پرورش در ایران گردید.[^25^](#fn25){#fnref25.footnote-ref} چنانکه پس از این حمایتها، رشدیه در دورة دوم فعالیتهای خود در 1273ش و همزمان با تأسیس دورة دوم دارالفنونها، توانست به ایران برگشته و مدرسة ابتدایی دوم خود را این بار در محلة «جُبّه خانة» تبریز با حمایت کسانی چون: محمدرحیم طالبوف و امینالدوله(پیشکار آذربایجان) افتتاح کند.[^26^](#fn26){#fnref26.footnote-ref} جالب است که کار حسن رشدیه در واقع دهن کجی آشکار به تأسیس مدارس مذهبی توسط مبلغان مسیحی درایران بود که از وضع نابسامان سیاسی قاجاریه سوء استفاده کرده و افکار مسیحیت را گسترش میدادند، بطور مثال: مدرسة لازاریستها یا مبلغان کاتولیک لازاری در1837م در تبریز و مدرسة مبلغان آمریکائی، در 1840م در ارومیه که از آن نمونههایند. چرا که وی فقط از فرهنگ غربی در تأسیس مدارس، آموزش قسمت علوم جدید آن را ترویج میداد، هرچند عده ای فرق این دو مقوله را نفهمیدند و تلاش او را در راستای اهداف مبلغان مسیحی قلمداد کردند. در تقابل با این مدارس بود که متدیّنین مسلمان در ایران اصل وجودی این مدارس را که به تقلید از اروپاییان ایجاد شده بود را برای پیشرفت کشور لازم دیدند اما اعتقاد داشتند که نباید جهت گیری آموزشی آن غربی باشد. به همین جهت در 1322ش شیخ عباسعلی اسلامی سبزواری، دبستان جعفری را به تقلید از مدرسه الواعظین مسلمانان هند تأسیس کرد که شکل ظاهری آن مثل مدارس جدید اروپایی بود اما بر طبق موازین شرعی اداره میشد^\*^. سپس دبیرستان علوی در 1335ش در تکمیل این روند با همت شیخ کرباسی و کمکهای رضا روزبه (معلم متدین) تأسیس گردید و مدرسة دخترانه رفاه که آقایان بهشتی، باهنر، رجایی و هاشمی رفسنجانی آن را در 1346ش تأسیس کردند و در واقع هدف، بازگشت به تعلیمات اسلامی با متدهای جدید آموزشی بود. [^27^](#fn27){#fnref27.footnote-ref} در همین راستا بعد از رفع محدودیت از تأسیس و گسترش مدارس جدید در عهد قاجاریه، در دوره اول پهلوی تشخیص بر این شد که این مدارس به معلمان متخصص موضوع دروس این مدارس نیاز دارد و این نیاز ایجاب کرد تا به تأسیس مکانهای مخصوص تربیت استادان فن اقدام شود که این مسأله به تأسیس دانشسراها به عنوان نهادهایی عمومی و دولتی برای تربیت دبیران دوره متوسطه منجر گردید که بعد از تأسیس وزارت علوم در 1272ش دولت ایران رسماً متولی برنامهریزی تعلیم و تربیت ملی شد. چنانکه در 1298ش و در دورة قاجاریه، دارالمعلمینها مجوز تأسیس گرفتند که از 1279ش با هدف تأمین معلم مورد توجه قرار گرفته بودند که به علت بحرانهای داخلی و جنگ جهانی دوم، با وقفه مواجه گردیده بود و مجدداً در اواخر قاجارها در 1297ش، دوباره مورد توجه محافل دولتی واقع شد که دراین کش و قوسها در همین سال، مجلس لایحة رسمی این مراکز را جهت تربیت کادرآموزشی مدارس تصویب کرد و ریاست ادارة آن را به میرزا ابوالحسن خان فروغی واگذار کرد. این مرکز مدرن دانشسرای تربیت معلم به حساب میآمد که تا روی کار آمدن رضاخان به فعالیت خود ادامه داد اما با ازدیاد محصلان و به تبع آن داوطلبان شغل معلمی، این مراکز نیز توسط پهلوی اول توسعه یافتند تا ایدئولوژی **پهلویسم (مثل برکناری روحانیت از منصب تدریس و قضاوت)** را در جامعه علمی کشور تزریق نمایند چنانکه اقدامات اصلاحی در تأسیس مراکز دانشسراها و اساسنامة آن در 19اسفند1312ش در دورة وزارت علیاصغر حکمت(وزیر فرهنگ و معارف وقت) در راستای این فکر به تصویب مجلس رسید. طراح ساختاری این مراکز کسانی چون: علیاکبرسیاسی، مجتبی مینوی، حسین دها و ضیاءالدین ضیایی بودهاند که عنوانهای معلمی را به صورت ذیل کادرسازی کردند: - «آموزگار» برای معلمان ابتدایی. - «دبیر» برای معلمان متوسطه. - «هنرآموز» برای معلمان هنرستان. - و «استاد» برای معلمان مدارس عالی این مراکز. با اتمام جنگ جهانی دوم و نفوذ غربیها در نظام آموزشی کشور تحت عنوان **مدرنیزاسیون**، نظام سکولار جایگزین نظام سنتی در باوردهی به جوانان گردید در حالی که قبلاً الگوهای سنتی و فرهنگ ملی در این مراکز تدریس میشد. با این وجود این مراکز با عنوان دانشسراها همچنان به فعالیت خود ادامه دادند تا اینکه درسال 1346ش عنوان دانشسراها به دانشگاه تربیت معلم تغییر یافت و کار علمی خود را در 3 حوزة: - تربیت دبیر. - تربیت مدیر. - و تربیت راهنمای تعلیماتی و مؤسسه تحقیقات و مطالعات تربیتی، ادامه داد که وظیفهشان رشتههای تعلیماتی مخصوص تربیت بازرسان مدارس و کارمندان تعلیماتی این وزارتخانه بود. در1327ش در روند تکمیل مفاد آموزشی، دانشسراهای تربیت بدنی، کشاورزی(تربیت آموزگاران برای دبستانهای کشاورزی روستایی)، تربیت معلم دو سالة روستایی دختران(برای تأمین معلمان زن در مناطق روستایی)، دانشسرای عشایری(تربیت معلمان مناطق عشایری)، سپاه دانش(برنامة ضربتی برای مبارزه با بی سوادی در 1341ش)، دانشسرای صنعتی(با هدف تربیت دبیران فنی در 1343ش که بعداً مبنای دانشگاه علم و صنعت شد)، تربیت معلمان کودکان استثنایی(در1347ش)، تربیت معلمان دینی یَشیوا(برای دانشآموزان یهودی) و دانسشرای هنر(برای تأمین معلمان هنر مدارس) در این مجموعة دانشگاهی به صورت مجزا اضافه شدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 1357ش و مشخصاً در دوم شهریور 1361ش، تغییرات گستردهای در اساسنامه و برنامههای درسی و آیین نامههای آموزشی این مراکز بوجود آمد که دانشسراهای مقدماتی و روستایی در شهرهای ایران به تدریج تعطیل و دانشسراهای راهنمایی به مراکز تربیت معلم دو ساله تغییر نام دادند که این مراکز به صورت شبانه روزی(پانسیون) اداره میشدند و فارغالتحصیلان پس از اخذ مدرک کاردانی وارد مراکز آموزشی در حوزه های علوم دینی و عربی، ادبیات فارسی، علوم اجتماعی، علوم تجربی، تربیت بدنی، زبان انگلیسی، حرفه و فن و آموزش کودکان استثنائی میشدند تا اینکه در 1389ش اساسنامة **دانشگاه فرهنگیان** در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید و مقرر شد که زیر نظر وزارت آموزش وپرورش به عنوان مرکز دانشگاهی به فعالیت خود در جهت اعطای مدرک لیسانس معلمی به دانش آموختگان ادامه دهد.[^28^](#fn28){#fnref28.footnote-ref} دانشسرای عالی تبریز نیز یکی از همین مراکز بود که هدفش تربیت استادان و معلمان بود تا با فارغ التحصیل شدن خود در مدارس به سبک جدید، برای دانشآموزان تدریس نمایند؛ چنانکه در 1313ش دانشسرای پسران و دختران در تبریز به طور موقت در محل دبیرستان شمس(دارالمعلمین سابق) افتتاح و با تکمیل ساختمان دانشسرا در محل فعلی آن(میدان دانشسرای امروزی)، این ساختمان در 1318 ش رسماً کار آموزشی خود را شروع کرد که مسئول انجام این مهم به همت دکتر احمد محسنی که به مدت 7 سال رئیس معارف آذربایجان بود، به انجام رسید. هرچند در این زمینه باید از خدمات میرزا یوسف خان مشاراعظم در تأسیس پایههای اصلی دارالمعلمین و دارالمعلماتها در تبریز نیز یاد کرد. عنوان مرکز پسران، «دارالمعلمین» و عنوان مرکز دختران، «دارالمعلمات» نام داشت و فارغالتحصیلان این مراکز، فقط مدرسانی بودند که در مدارس تبریز به معلمی اشتغال داشتند.[^29^](#fn29){#fnref29.footnote-ref} در همین مقوله، دانشسراها به عنوان یک اصل پذیرفته شده آموزشی در قانون اساسی شناخته شدند. چنانکه بر طبق قانون تربیت معلم که درتاریخ 19/12/1312ش به تصویب رسید ، در مادههای 1 و 5 این قانون مقرر شد که از 1/1/1313ش پنج باب دانشسرا در ایران تأسیس شود که دانشسرای مقدماتی تبریز نیز در همین راستا در 25/06/1313ش دستور تأسیس گرفت و در 15/07/1313ش نام نویسی برای تحصیل در آن آغاز و با 30 نفر داوطلب در محل دبستان دولتی خیام(شاهدخت قبلی) آغاز به کار کرد که این دانشسرا با مدیریت آقای حمید فرهت و کادر آموزشی 14 نفره از دبیران مجرب، اولین مرکز آموزش عالی دانشسرا در تبریز بود.[^30^](#fn30){#fnref30.footnote-ref} تا اینکه با مراحل تکمیل ساختمان دانشسرای پسران در 1315 ش در محل سربازخانه قدیم، در قسمت مرکزی شهر، نزدیک عالیقاپو افتتاح گردید که شامل ساختمان اصلی، ساختمان گلخانه و میدان ورزش بود و عنوان دانشسرا به خود گرفت که قبلا نام دارالمعلمین داشت و پیامد آن تأسیس دانشسراهای دیگر در 1319ش بود. این مرکز در حملة روسها به آذربایجان در سوم شهریور 1320ش، به صورت موقت به اشغال ارتش شوروی درآمد که با میانجیگری رئیس وقت فرهنگ آذربایجان(علی محمد پرتوی)، روسها پس از چندین هفته اشغال، این مرکز را تخلیه کردند و در همین زمان محل دانشسرای دختران در دبیرستان فردوسی تبریز نیز تخلیه و به دانشسرای مخصوص خود منتقل گردید. دانشسراها جملگی شبانهروزی بودند و تحصیل در آن مجانی بود و وظیفهشان تربیت آموزگار و معلمانی بود که بعد از اتمام گواهینامه تحصیلی با شرط سلامتی بدنی وارد مراکز آموزشی میشدند.[^31^](#fn31){#fnref31.footnote-ref} در کنار تعلیمات دولتی، علمای دین نیز سعی داشتند ولو به صورت محدود به توسعه روند مذهبی در این دانشسراها بپردازند که از این نمونهها میتوان به فعالیتهای مذهبی و تبلیغاتی میرزا علی آقای یالقوز آغاجی اشاره کرد که در این راستا در 1339ش با کمک خیّران تبریزی به تأسیس مسجد در این دانشسرا اقدام نمود.[^32^](#fn32){#fnref32.footnote-ref} اما در مفاد آموزشی در این مراکز علمی و دانشگاهی، همچنان غلبه با بسط فرهنگ اومانیستی غرب بود که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 1357ش با هویت احیای فرهنگ دینی مقولة انقلاب فرهنگی جهت تصفیه این مراکز از غربزدگی به مدت نزدیک به چهار سال از تاریخ 1359ش در جریان قرار گرفت که دانشسراهای تربیت معلم هم بسان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی از این امر مستثنی نبودند این مهم اولین بار در دانشکده پزشکی دانشگاه تبریز با سخنرانی جناب حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی که عضو شورای انقلاب بود، در 26اردیبهشت 1359ش در پی حکم امام خمینی(ره) در اول اردیبهشت همان سال مبنی بر تعطیلی دانشگاهها جهت زدودن آثار فرهنگ غربی کلید خورد که تا سال 08/06/1362 ادامه یافت و بعد از پاکسازی مراکز آموزش عالی از عناصر غرب زده بود که دوباره با حکم امام (ره) دانشگاهها و مراکز عالی اموزشی بازگشایی شدند و فعالیت علمی خود را آغاز کردند.[^33^](#fn33){#fnref33.footnote-ref} با این وجود عناصر ضد انقلاب و تهماندههای فرهنگ غربی در دانشگاهها حضور داشتند و بر همین اساس هم امام(ره) بعد از بازگشایی این مهم را به شورای انقلاب فرهنگی سپردند تا تدریجاً به برگشت چهره دینی به آموزهها دانشگاهی اقدام شود که آقایان: ربانی املشی، محمدجواد باهنر، جلالالدین فارسی، شمس آل احمد، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش و علی شریعتمداری اعضای آن بودند.[^34^](#fn34){#fnref34.footnote-ref} پایان **منابع:** 1. ابراهیمی، حمید، تبریز در دوران پنجاه ساله پهلویها، نشر دانشسرای راهنمایی تبریز، 1355ش. 2. ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه محمدعلی موحد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1372ش. 3. تاورنیه، سفرنامه، ترجمه ایوب نوری، تهران، سنایی، 1369ش. 4. جمعی از مؤلفین، دبیرستان فردوسی تبریز، در تاریخ فرهنگ ایران، تبریز، نشر ستوده، 1395ش. 5. حائری، عبدالهادی، نخستین رویارویی اندیشهگران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران، امیرکبیر، بیتا. 6. حکمت، علیرضا، آموزش و پرورش در ایران باستان، تهران، مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی- آموزشی، 1350ش. 7. دَرّانی، کمال، تاریخ آموزش و پرورش در اسلام، تهران، نشر سمت، 1381ش. 8. دهقان، علی، سالنامه دانشسرای پسران، نشر دانشسرای راهنمایی تبریز، 1355ش. 9. روزنامه ایران، شماره6600، چاپ 30/6/1396ش. 10. روزنامة اطلاعات، تهران، چاپ 06/01/1359ش. 11. روزنامه همشهری، تهران، چاپ 02/02/1383ش. 12. شانهچی، حسینزاده(دکتر حسن)، تاریخ آموزش در اسلام، قم، انتشارات بینالمللی المصطفی، 1388ش. 13. شلبی، احمد، تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه محمد حسین ساکت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376ش. 14. صفا، ذبیحا\...، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1371ش. 15. صافی، احمد، بررسی سیر تاریخی قوانین آموزش و پرورش ایران از 1380-1268ش، تهران، سمت، 1385و 1381ش. 16. طبری، محمدبن جریر، تاریخ اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، 1385ش. 17. طوسی، محمدعلی، سازمان آموزش و پرورش ایران، تهران، رشد معلم، 1351ش. 18. قدیمی، عباس، تاریخچه دانشگاه تبریز، نشر دانشگاه تبریز، 1388ش. 19. کافی، کلینی، محمدبن یعقوب، تحقیق علیاکبر غفاری، تهران، دارالکتب السلامیه، 1388ش. 20. کسایی، نورالله، مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، تهران، امیرکبیر، 1374ش. 21. کلهر، مهدی، تاریخچه مدارس جامعه اسلامی، تهران، فصلنامه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ایران، 1369ش. 22. معتمدی، اسفندیار، دانشسرای عالی تهران و اثر آن در آموزش متوسطه، تهران، رشد معلم، 1377ش. 23. نصری، عبداله، رویارویی با تجدد، تهران، نشر علم، 1386ش. 24. یادنامة آیتاله میرزا علیآقا یالقوز آغاجی، بینام، بیتا. ::: {.section.footnotes} ------------------------------------------------------------------------ 1. ::: {#fn1} \*استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه فرهنگیان تبریز rasa\_pir\@yahoo.com. گزنفون، سیره کوروش کبیر، صفحة9، نقل از تاریخ آموزش در اسلام، شانه چی، 40.[↩](#fnref1){.footnote-back} ::: 2. ::: {#fn2}. حکمت، آموزش و پرورش در ایران، 375و ساسانیان، کریستین سن، 439، نقل از تاریخ آموزش در اسلام، شانه چی،40.[↩](#fnref2){.footnote-back} ::: 3. ::: {#fn3}. حکمت، آموزش و پرورش در ایران، 375.[↩](#fnref3){.footnote-back} ::: 4. ::: {#fn4}. صفا، علوم عقلی در تمدن اسلامی، 14-11.[↩](#fnref4){.footnote-back} ::: 5. ::: {#fn5}. همان، 21-17.[↩](#fnref5){.footnote-back} ::: 6. ::: {#fn6}. ابن ندیم، 421 و قفطی، اخبار الحکماء، 93، نقل از دَرّانی، تاریخ آموزش و پرورش ایران، 45.[↩](#fnref6){.footnote-back} ::: 7. ::: {#fn7}. صفا، 24 و تاریخ آموزش در اسلام، شلبی، 642.[↩](#fnref7){.footnote-back} ::: 8. ::: {#fn8}. صفا، همان، 25.[↩](#fnref8){.footnote-back} ::: 9. ::: {#fn9}. کافی، 1-35.[↩](#fnref9){.footnote-back} ::: 10. ::: {#fn10}. طبری، 10/4204.[↩](#fnref10){.footnote-back} ::: 11. ::: {#fn11}. تاریخ آموزش در اسلام، شلبی، 100-98.[↩](#fnref11){.footnote-back} ::: 12. ::: {#fn12}. شانهچی، 93.[↩](#fnref12){.footnote-back} ::: 13. ::: {#fn13}. همان.[↩](#fnref13){.footnote-back} ::: 14. ::: {#fn14}. همان، 97.[↩](#fnref14){.footnote-back} ::: 15. ::: {#fn15}. همان.[↩](#fnref15){.footnote-back} ::: 16. ::: {#fn16}. همان، 103 و 98.[↩](#fnref16){.footnote-back} ::: 17. ::: {#fn17}. تاریخ آموزش دراسلام، شلبی، 102 و کسایی، مدارس نظامیه، 70.[↩](#fnref17){.footnote-back} ::: 18. ::: {#fn18}. ابن بطوطه، سفرنامه، 1/120.[↩](#fnref18){.footnote-back} ::: 19. ::: {#fn19}. دَرّانی، تاریخ آموزش و پرورش در ایران و اسلام، 101. ^3.^سفرنامه تاورنیه،592[↩](#fnref19){.footnote-back} ::: 20. ::: {#fn20} ^4^. شانهچی، 103 و 98.[↩](#fnref20){.footnote-back} ::: 21. ::: {#fn21}.درانی، همان، 5-73.[↩](#fnref21){.footnote-back} ::: 22. ::: {#fn22}. حائری، نخستین رویارویی اندیشه گران ایران با تمدن غرب، 307.[↩](#fnref22){.footnote-back} ::: 23. ::: {#fn23}. یادنامه دبیرستان فردوسی، 8-74و قدیمی قیداری، 29-25 و تبریز در دوران50 ساله پهلویها43-13و نصری، عبداله، رویارویی با تجدد، 1/43-44.[↩](#fnref23){.footnote-back} ::: 24. ::: {#fn24}. درانی، همان، 124و یادنامه دبیرستان فردوسی، 9-8-74.[↩](#fnref24){.footnote-back} ::: 25. ::: {#fn25}. صافی، سازمان و قوانین آموزش و پروش در ایران، 75 و کسروی، قانون اساسی ایران،21، نقل از تاریخ آموزش در ایران، شانهچی، 76.[↩](#fnref25){.footnote-back} ::: 26. ::: {#fn26}. قدیمی، 25. \*امام خمینی در سخنرانی خود علیه اصلاحات ارضی و کاپیتولاسیون در سال های 1341 و 1343 شمسی با نام بردن از خدمات این موسس،به فشار های رژیم پهلوی دوم علیه ایشان اشاره کرده و از وی به عنوان سمبل مقاومت در حوزه دین داران نام می برد.(صحیفه نور،روح الله خمینی،نشر وزارت ارشاد اسلامی،ج1،ص106،بیتا)[↩](#fnref26){.footnote-back} ::: 27. ::: {#fn27}. کلهر، تاریخچه مدارس جامعه اسلامی، 39-137و دَرّانی، 124.[↩](#fnref27){.footnote-back} ::: 28. ::: {#fn28}. روزنامه ایران، 10، شماره6600 و طوسی، محمدعلی، سازمان آموزش و پرورش ایران، 184-180-94-58-56-52-51-20-15-8-7 و صافی، احمد، بررسی سیر تاریخی قوانین آموزش و پرورش ایران، 186-179-178-73-59-35-34-7.[↩](#fnref28){.footnote-back} ::: 29. ::: {#fn29}. دکتر قدیمی، تاریخچه دانشگاه تبریز، 35-32 و تبریز در دوره پنچاه ساله پهلوی،14.[↩](#fnref29){.footnote-back} ::: 30. ::: {#fn30}. علی، دهقان، سالنامه دانشسرای پسران، 16-14-10-3 و تبریز در دوران پنجاه ساله پهلویها، 21-20.[↩](#fnref30){.footnote-back} ::: 31. ::: {#fn31}. تبریز در دوران پنجاه ساله پهلوی ها، ابراهیمی، حمید، 120-117-114-43-18-13.[↩](#fnref31){.footnote-back} ::: 32. ::: {#fn32}. یادنامه میرزا علی آقا یالقوز آغاجی.[↩](#fnref32){.footnote-back} ::: 33. ::: {#fn33}. روزنامه اطلاعات، 4.[↩](#fnref33){.footnote-back} ::: 34. ::: {#fn34}. روزنامه همشهری، 6-2.[↩](#fnref34){.footnote-back} ::: :::