روانشناسی زن و خانواده (PDF)

Document Details

ResponsiveAlliteration6222

Uploaded by ResponsiveAlliteration6222

Mashhad University of Medical Sciences

Sedigheh Abdollahpour

Tags

psychology women's psychology family psychology adolescence

Summary

This document is a study on women and family psychology, focusing on the psychology of female adolescence and its various aspects, and how it interacts with family and society. The document covers topics such as the psychological differences between girls and boys, theories of family psychology, the concept of mother-infant attachment, women's sexual mental health, marital relationships, divorce and remarriage with single-parent families, substance dependence and addiction in women. The findings shed light on adolescent girls' developmental and emotional changes, highlighting the significant role family and community play in supporting adolescent well-being.

Full Transcript

‫روانشناسی زن و خانواده‬ ‫دکتر صدیقه عبداله پور‬ ‫دکترای تخصصی بهداشت باروری و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد‬ Sedigheh Abdollahpour...

‫روانشناسی زن و خانواده‬ ‫دکتر صدیقه عبداله پور‬ ‫دکترای تخصصی بهداشت باروری و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد‬ Sedigheh Abdollahpour ‫کارشناسی ارشد مشاوره در مامایی‬ Assistant Professor in Reproductive Health, Nursing and Midwifery Care Research Center, Mashhad University of Medical Sciences, Mashhad, Iran ‫فهرست مطالب‬ ‫روانشناسی دوران بلوغ دختران‬ ‫تفاوتهای روانی و رفتاری دختران و پسران‬ ‫نظریه های روانشناسی درباره خانواده‬ ‫مفهوم دلبستگی مادر و نوزاد‬ ‫سالمت روانی جنسی زنان‬ ‫روابط زوج‬ ‫طالق‪ ،‬ازدواج مجدد و خانواده تک سرپرست‬ ‫وابستگی مواد و اعتیاد در زنان‬ ‫روانشناسی دوران بلوغ دختران‬ ‫تفاوتهای روانی و رفتاری دختران و پسران‬ ‫‪.‬‬ ‫بلوغ مرحله ای بحرانی است که در گذر از این دوره‪ ،‬زیربنای زندگی بزرگسالی فرد پیریزی میشود‪.‬در همة مناطق جهان‪ ،‬با در‬ ‫نظر گرفتن شرایط طبیعی و اجتماعی‪ ،‬دختران زودتر به بلوغ طبیعی میرسند‪ ،‬لذا بین دختران و پسران در آغاز بلوغ تفاوت‬ ‫چشمگیری به چشم میخورد‪.‬شناخت تغییرات جنسی‪ ،‬روانی و اجتماعی این برهة حساس از زندگی دختران حائز اهمیت است‪.‬‬ ‫در روانشناسی‪ ،‬منظور از بحران دورة بلوغ‪ ،‬پذیرش ضمنی ویژگی ها و شرایطی است که از جمله آن تغییرات ناگهانی و مهم در‬ ‫عالئق؛ نگرش و احساس؛ ارتباط با دیگران و به طور خالصه بروز تغییرات در تــمامی نمــودهای رفتاری میباشد که موجب بروز‬ ‫مشکالت جدیدی میشود که عدم سازگاری نوجوان با محیط را به دنبال دارد‪.‬‬ ‫این شرایط‪ ،‬مرحله حاد و مشکل زای رشد را تشکیل میدهد که به طور مشخص از مراحل دیگر‪ ،‬مجزاست‪.‬‬ ‫دوران بلوغ از پویاترین مراحل زندگی یک فرد میباشد‪.‬در این دوران‪ ،‬همزمان با تغییرات جسمانی‪،‬‬ ‫تغییرات روانی و رفتاری ویژهای نیز بهطور طبیعی بروز میکند‪.‬از جمله این تغییرات میتوان به تغییرات‬ ‫خلق و خوی؛ اختالل خواب؛ بروز احساسات عاطفی؛ حس استقاللطلبی؛ سرگردانی و بارور شدن برخی‬ ‫از استعدادها و خالقیتهای ویژه؛ حس کنجکاوی نسبت به جنس مخالف و شکلگیری ارزش ها و‬ ‫باورهای فکری و اعتقادی اشاره نمود‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫روانشناسانی چون استانلی هال‪ ،‬بلوغ را تولد جدید و مرحله انتقال دانستهاند؛ زیرا فرد از دوران کودکی به دوران بزرگسالی انتقال‬ ‫مییابد و در این راستا تمایالت و ذوق های او تغییر میکند‪ ،‬بهطوری که نوجوان وارد دنیایی میشود که در آن تکامل یافتهترین‬ ‫خصایص انسانی ظاهر میشود‪.‬‬ ‫از آنجا که فرد در این مرحله حیات‪ ،‬شور و هیجان بسیاری را احساس میکند‪ ،‬برخی آن را «دوران واسطهای» نامیدهاند؛ به این‬ ‫معنا که این دوران واسطه بین کودکی و جوانی است‪.‬دختران در دوران نوجوانی کیفیت خاصی را در حیات خویش پذیرا‬ ‫میگردند و این احساس به آنها دست میدهد که خانمی کاملند‪.‬‬ ‫دوران بلوغ به گفته «موریس دبس» دوران هیجان و آشفتگی است‪.‬یکی از مشکالتی که در‬ ‫این سن برای دختران بوجود میآید مشکل تطبیق است‪.‬آنهایی که آمادگی الزم را برای ورود‬ ‫به این مرحله نیافتهاند‪ ،‬نمیدانند چگونه باید زندگی کنند تا دیگران درباره آنها تصور کودکی‬ ‫ننمایند‪.‬لذا کمتر افرادی هستند که بتوانند به آسانی و بدون راهنمایی والدین و مربیان‪ ،‬خود را‬ ‫با محیط خانواده و جامعه سازگار نمایند‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫همچنین بیداری غریزه های همچون مادر شدن یا همسر بودن در مواردی ممکن است نوعی بهت زدگی و‬ ‫گیجی را برای دختران پدید آورد که آنان را دچار اضطراب و ناامنی کند و این خود عامل دیگری برای‬ ‫دشواری در تطبیق است‪.‬‬ ‫به گفته صاحب نظران روانشناسی‪ ،‬نخستین قاعدگی‪ ،‬کیفیتی است که ناگهان دختر را با مسائل زنانگی‬ ‫روبرو میکند‪.‬پذیرش یا رد این کیفیت‪ ،‬موضوعی است که به چگونگی رشد فعلی و درک مفهوم زن بودن‬ ‫در ذهن او بستگی دارد‪.‬همچنین در مواردی نوع واکنشهای فرد از زندگی با ابهاماتی همراه میگردد که در‬ ‫نتیجه آن‪ ،‬شخص قادر به تمیز واقعیت از توهم نیست‪.‬لذا زندگی خود را بر مـبنای ایدهآل ها و آرزوها پایه‬ ‫گذاری میکند و ممکن است شرایطی برای خود ایجاد نماید که دشوار باشد‪.‬‬ ‫نکته حائز اهمیت این دوران این است که سرعت رشد در تمام ابعاد هماهنگ نیست‪.‬به عنوان مثال‪ ،‬ممکن‬ ‫است تحول ذهنی ـ عاطفی فرد با سرعت رشد جنسی وی همگام نباشد و حتی برعکس‪.‬رشد عاطفی ـ‬ ‫ذهنی برخی از دختران نوجوان نیز در این دوران دچار وقفه و اشکال میشود‪.‬ناهماهنگی میان سرعت رشد‬ ‫جنسی و جسمانی و کندی رشد عاطفی ـ ذهنی و عقلی‪ ،‬عدم تعادل خطرناکی را به وجود میآورد که‬ ‫تعارضها‪ ،‬کردارهای خالف اجتماع و بهطور کلی واکنشهای نوجوانان بزهکار از پیامدهای آن میباشد‪.‬از‬ ‫آنجاییکه دختران‪ ،‬در مسیر رشد و تکامل خود بعد از گذر از دوران کودکی و طی دوران بلوغ در تالطم‬ ‫انواع نگرانیهای فردی و اجتماعی و مشکالت جسمی خاص قرار میگیرند؛ عدم حمایت و راهنمایی آنها‬ ‫ضربههای جبران ناپذیری را به آنان وارد خواهد نمود‪.‬‬ ‫تغییر شناسی بلوغ دختران‬ ‫تغییرات روانی‬ ‫تغییرات جسمی‬ ‫تغییرات اجتماعی‬ ‫تغییرشناسی بلوغ دختران‬ ‫تغییرات جسمی‬ ‫بلوغ جسمی‪ ،‬فرآیند شگفتی است مشتمل بر یک رشته تغییرات هورمونی در بدن و مغز نوجوان‪.‬اگرچه بسیاری از مردم‪ ،‬بلوغ را‬ ‫دورهای میشناسند که با اولین قاعدگی دختر شروع میشود‪ ،‬ولی این واژه با کل توالی رشد شامل بلوغ جنسیتی ارتباط دارد‪.‬‬ ‫نشانگان فیزیکی بلوغ دختران افزایش رشد؛ بزرگ شدن سینه و رشد موهای زیر بغل و بخشهای دیگر بدن است که در نتیجه‬ ‫فعال شدن غدد برون ریز در آن مناطق ظاهر میشود‪.‬اولین قاعدگی در پایان این فرآیند صورت میگیرد‪.‬کل این توالی حدود‬ ‫چهار سال یا چهار سال و نیم طول میکشد‪ ،‬اگرچه بعضی از دختران خیلی زودتر به بلوغ میرسند‪.‬‬ ‫در سن یازده سالگی‪ ،‬سطح دو هورمون به نام گنادوتروپینها ‪ ،LH‬هورمون جسم زرد و ‪ FSH‬هورمون محـرک فولیکول که‬ ‫تخمدانها را تحریک میکنند‪ ،‬افزایش می یابد و منجر به تولید استروژن و تستوسترون میشود‪.‬استروژن موجب رشد سینه‪،‬‬ ‫استخوان و توزیع چربی در جنس مؤنث میشود و تستوسترون سبب تحریک جنسی و افزایش ترشح غدد میگردد‪.‬‬ ‫مدتی طول میکشد تا تخمکگذاری به طور منظم صورت گیرد‪.‬در این زمان‪ ،‬عادات ماهیانه دختر‪ ،‬معموالً بدون تخمکگذاری‬ ‫است و میتواند غیرمنظم و شدید باشد‪25.‬تا ‪ 50‬درصد دختران برای ‪ 4‬سال اول قاعدگی‪ ،‬دورههای بدون تخمکگذاری دارند‪.‬‬ ‫عوامل گوناگونی در عملکرد غده هیپوفیز و هیپوتاالموس و در نتیجه زمان شروع قاعدگی تأثیر میگذارند‪.‬این عوامل میتوانند‬ ‫هیجانات و باورهای قوی‪ ،‬ساختار بدن‪ ،‬رژیم غذایی‪ ،‬پویایی خانوادگی و ضمناً ساختار ژنتیکی باشند‪.‬شروع دوران بلوغ در دختران‬ ‫بسیار متفاوت است‪ ،‬در بعضی افراد بسیار زودتر و در برخی دیرتر است‪.‬‬ ‫تغییرات روانی‬ ‫تغییرات روانی در دورة نوجوانی هستة اصلی رفتارهای دوران بلوغ است‪«.‬ایان دوکیستامبرگ» این دگرگونیها را‬ ‫تحت عنوان «هویت» و «همانندسازی» به بحث گذاشته و نقش آنها را در بازسازی شخصیت نوجوان مدلّل ساخته‬ ‫است‪.‬او نشان میدهد که دگرگون شدن درون از اشکاالتی ناشی میشود که نوجوان با خود و با دیگران‪ ,‬به خصوص از‬ ‫لحاظ هضم و تثبیت درونی تصاویر والدین‪ ،‬پیدا میکند‪.‬‬ ‫رفتارهای سنین بلوغ را با توجه به مقیاسهای روانی خاص‪ ،‬تحت عناوین مختلف نامـگذاری نمودهاند‪.‬به عنوان‬ ‫مثال‪ ،‬دورة نوجوانی به ترتیب به «سن تضادها»‪« ،‬سن تخیل و رؤیا» و «سن مشکالت و مسائل» تقسیم شده است‪.‬‬ ‫تغییرات روانی‬ ‫براساس نظریة «دبس» میتوان دو دوره را در تحوالت نوجوانی مشخص نمود‪:‬‬ ‫دورة اوّل با طغیان و عصیان علیه محیط خانوادگی و بهطور کلی قدرت بزرگساالن آشکار میشود‪.‬در طی این دوره‪،‬‬ ‫نوجوان با توسل به نفی‪ ،‬طرد ارزش ها و با نشان دادن تعارض و پرخاشجویی و با یک نوع خودنمایی چشمگیر‪،‬‬ ‫موجودیت خود را به اثبات میرساند‪.‬‬ ‫در جریان دورة دوّم‪ ،‬این تحوالت و طغیانها شکل میگیرند و مقدمة نظم و ترتیب بعدی میشوند‪.‬به همین طریق‬ ‫نیز از حدود ‪ 16‬سالگی به بعد‪ ،‬زمان تعمق و تفکر و پرورانیدن وجود درونی فرا میرسد و خودنگری در این هنـگام‬ ‫شـدت بیـشتـری پیـدا میکند‪.‬‬ ‫تغییرات روانی‬ ‫در این دوران‪ ،‬دختر به دنبال هویتی است که خود را در مقابل آن متعهد سازد‪.‬همانگونه که مغز به دنبال‬ ‫الگوهایی است که بتواند خود را به قبول آن متعهد نماید؛ دختر نیز آگاهانه یا ناآگاهانه‪ ،‬خود را برای انتخابهای‬ ‫مهم در بزرگسالی آماده میکند‪.‬همسر یا شغلی انتخاب میکند که بازتاب کسی است که او میخواهد باشد یا‬ ‫در آینده بشود‪.‬دختری که آزادی نسبی و امکانات تقریباً نامحدود دوران کودکی را پشت سر میگذارد‪ ،‬ممکن‬ ‫است این فرآیند را قدری هراسناک بیابد‪ ،‬چون ناگزیر باید انتخاب نماید و مسئولیت باالتری را در مقابل آنها به‬ ‫عهده گیرد‪.‬هر چند در این دوره‪ ،‬تحمل درد و رنج و نوسان خلقی امری طبیعی است؛ ولی میزان این درد و‬ ‫ناراحتی بستگی به خلقوخو و در دسترس بودن الگوهایی دارد که میتوانند از شخصیت جدید او حمایت کنند‪.‬‬ ‫تغییرات روانی‬ ‫بنابراین‪ ،‬اگر به هیجانات دختر اعتبار داده نشود و در مسیر مشخصی هدایت نگردد‪ ،‬ممکن است نومیدی‪ ،‬خشم و اضطراب‬ ‫او بر حسب خلقیاتی که دارد به راه های زیر کشانده شود‪:‬‬ ‫‪ -‬افسردگی‪ ،‬بدخلقی‪ ،‬بیماری جسمی و؛‬ ‫‪ -‬رفتارهای خود مخرب نظیر استفاده از مواد مخدر و ‪...‬؛‬ ‫‪ -‬عناد و دشمنی نسبت به والدین‪ ،‬دوستان و‪....‬‬ ‫البته اکثر دختران به نقطه هیجانی ثابتی میرسند و در اواسط یا اواخر نوجوانی آرام میشوند‪.‬‬ ‫تغییرات اجتماعی‬ ‫اریکسون»‪ ،‬روانشناس معروف‪ ،‬معتقد است؛ عمدهترین تکلیف یک نوجوان‪ ،‬حل بحران هویت در برابر سردرگمی‬ ‫نقش است‪.‬نوجوان برای رسیدن به هویتی کم و بیش با ثبات‪ ،‬باید نیازها‪ ،‬آرزوها و تواناییهای خود را به شکل‬ ‫تازهای سازماندهی کند تا از این طریق بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد‪.‬لذا یکی از شیوههای‬ ‫اجتناب از سردرگمی و ابهام هویت‪ ،‬پیوستن به گـروهها یا «دار و دستههای» همسن است‪.‬او همچنین معتقد است‬ ‫که دختران زودتر میتوانند با دیگران روابط صمیمی و عاطفی برقرار کنند‪ ،‬در حالی که پسران دیرتر به این قابلیت‬ ‫دست مییابند‪.‬‬ ‫بنابراین مرحله بلوغ اجتماعی دختران از سنین ‪ 13‬و‪ 14‬سالگی آغاز میشود‪.‬‬ ‫آنان عمالً وارد دنیای روابط و معاشرتها میشوند و حساسیتشان در رابطه با داشتن دوستان باعث میشود خود را با‬ ‫ذوق و سلیقه گروه هماهنگ کنند و به تقلید از آنان بپردازند‪.‬نوجوان در این مرحله‪ ،‬دوست دارد زندگی گروهی‬ ‫داشته باشد اما در کنار آن سعی دارد افراد همرنگ و همراز را بیابد تا بتواند به طور کامل با آنها روابط دوستی و‬ ‫محبت برقرار کند‪.‬بدین ترتیب‪ ،‬زندگی اجتماعی او گسترش مییابد‪.‬‬ ‫هم چنین او در شرایطی است که میتواند موضع اجتماعی خود را تغییر دهد و اگر اعتراض و انتقادی نسبت به‬ ‫جمع و شرایط آن داشته باشد آن را به صورت فاصله گرفتن نشان دهد یا در مواردی از بیاعتنایی نسبت به دیگران‬ ‫سر در آورده و با آن مقابله کند‪.‬‬ ‫نقش خانواده و اجتماع‬ ‫آموزش همگانی و عمومی خانوادهها‬ ‫درخصوص نحوة برخورد با دختران‬ ‫نوجوان؛‬ ‫شــناخت و درک خصوصــیات و شــرایط‬ ‫زیســتی و فیزیولوژیــک بلــوغ دختــران و‬ ‫دادن آگاهی‬ ‫دادن شخصیت به نوجـوان تـا نیـازی بـه‬ ‫کمک به تقویت اعتماد بـه نفـس و عـزت‬ ‫نشــان دادن خــود از طریــق رفتارهــای‬ ‫نفس و تصویر بدنی‬ ‫پرخطر و ماجراجویانه نداشته باشد‬ ‫برنامهریزی برای مشارکت نسـل نوجـوان‬ ‫آموزش شهامت «نه» گفتن و نه شنیدن‬ ‫در امور اجتماعی و مسئولیتپذیری آنان‬ ‫بلوغ در پسران‬ ‫ویژگیهای روانی ‪ -‬اجتماعی نوجوانان پسر‪:‬‬ ‫این ویژگیها با رفتارهایی مانند اختالل در توجه‪ ،‬مخالفت با والدین و بزرگساالن‪ ،‬اختالل در خلق و خو و سلوک و رفتار‪ ،‬اضطراب‬ ‫و نگرانی‪ ،‬اختالل در درک مسائل‪ ،‬سردرگمی‪ ،‬اختالل خواب‪ ،‬بیاشتهایی یا پراشتهایی روانی‪ ،‬افسردگی و پرخاشگری‪ ،‬کنجکاوی و‬ ‫تمایل نسبت به جنس مخالف و مشکالت ناشی از رشد جنسی نوجوانان و ‪...‬نمایان میشود‪.‬‬ ‫نوجوان‪ ،‬از نظر رشد شناختی‪ ،‬دورههای حسی حرکتی‪ ،‬عملیات عینی را پشت سر میگذارد و به شناخت انتزاعی دست مییابد‪،‬‬ ‫یعنی کودک دیروز که شناختهایش مبتنی بر دریافتهای حسی بود و اگر اسباب بازیاش را مخفی میکردند‪ ،‬دیگر به دنبال آن‬ ‫نمیگشت و آن را غیرموجود تلقی میکرد‪ ،‬تبدیل به نوجوان امروز شده است و با تکیه به اندوختههای حسی قبلی و چه بسا فارغ‬ ‫از حواس فعلی خود‪ ،‬دست به تفکر انتزاعی میزند و به طور مرتب‪ ،‬هر روز و هر ساعت‪ ،‬با سؤالهای مختلف و کنجکاویهای‬ ‫متعدد درونی و بیرونی در همه جهات‪ ،‬رو به رو میشود‪.‬‬ ‫بلوغ در پسران‬ ‫تغییرات بیولوژیک و فیزیولوژیک موجب ظهور و بروز عالیم ثانویه جنسی میشود‪.‬تغییر صدا در پسران و روییدن مو‪ ،‬رشد‬ ‫سریعتر بدنی‪ ،‬آشکار شدن میل جنسی‪ ،‬از پیامدها و نشانههای دوره بلوغ است و همه این تغییرات با وضعیت روحی فرد و‬ ‫آموزشهای محیطی او در تعامل است و وضعیت خاصی را برای هر فرد ایجاد کرده‪ ،‬این طبقه سنی را از طبقات قبل و‬ ‫بعد‪ ،‬کامال جدا میکند‪.‬‬ ‫بلوغ در پسران‬ ‫بلوغ معموال به سه مرحله تقسیم میشود‪:‬‬ ‫بلوغ جسمی‪ :‬از ‪ 12-10‬سالگی بلوغ جسمی آغاز می شود ‪.‬‬ ‫بلوغ روانی‪ :‬تقریباً ‪ 4‬تا ‪ 2‬سال بعداز بلوغ جسمی بلوغ روانی به وجود می آید‪.‬‬ ‫بلوغ اجتماعی‪ :‬دو سال بعداز بلوغ روانی‪ ،‬بلوغ اجتماعی ایجاد میشود‬ ‫بلوغ در پسران‬ ‫مهمترین نکات قابل توجه در زمینه بهداشت روان عبارتند از ‪:‬‬ ‫ترس یکی ازحالت هیجانی درنوجوان است که تخیلی است و باید آن را با یاد گرفتن مهارتهای اجتماعی ‪ ،‬دریافت‬ ‫راهنمایی های تحصیلی ویاشغلی مناسب ازافراد شایسته وآگاه ازجمله والدین ‪ ،‬مربیان واولیاءمدارس با تجربه های مثبت‬ ‫وموفقیتها جایگزین نمود‪.‬‬ ‫خشم یکی دیگرازحالت روانی است که بیشتر بدنبال برخورد با والدین ‪ ،‬مربیان درزمینه وظایف وتکالیف مدرسه‬ ‫وفعالیتهای اجتماعی بوجود می آید که با شناخت وآگاهی بیشتروصحبت ومشورت با افراد آگاه ومطمئن مانند یک‬ ‫روانشناس می توان آن را برطرف کرد ورزش ومطالعه یکی از راههای دیگر بدست آوردن آرامش است‪.‬‬ ‫حسادت مشکل دیگری است که درنتیجه تبعیض والدین ومربیان ممکن است اتفاق بیفتد که با مشاوره وصحبت کردن باید آن‬ ‫را اصالح نمود‪.‬‬ ‫بلوغ در پسران‬ ‫افسردگی ‪،‬گوشه گیری و خودارضائی ممکن است دربعضی ازنوجوانان بوجود آید که با برنامه ریزی روزانه یا هفتگی‬ ‫فعالیتهای هنری‪ ،‬ورزشی وشرکت درگروهها می توان پیشگیری نمود‪.‬‬ ‫اختالل درخواب واشتها (بی اشتهایی روانی) ممکن است درنتیجه اضطراب و ترسهای دوران نوجوانی بروز کند‪.‬‬ ‫چند توصیه به نوجوانان‪:‬‬ ‫معاشرت با دوستان خوب ‪ ،‬در رشد اجتماعی شما بسیار موثر است ‪.‬مشکالتی از قبیل خجالت ‪ ،‬کمرویی و گوشه گیری‬ ‫و‪.......‬با رفت و آمد و معاشرت با دوستان خوب و شایسته کم شده و یا برطرف می شود ‪.‬ولی شما نباید فراموش کنید که‬ ‫نظر والدین در انتخاب دوست خیلی اهمیت دارد و توجه به نظرات و راهنمایی های آنان از بروز اختالفات احتمالی جلو‬ ‫گیری می کند‪.‬‬ ‫روابط صمیمانه و گرم با خانواده داشته باشید‪.‬زیرا مطمئن ترین راهنما برای شما والدین و خانواده هستند ‪.‬حتی اگر در‬ ‫بعضی موارد نتوانند راهنمایی مناسبی بکنند‪.‬ولی چون دلسوز واقعی هستند می توانند افراد مناسب دیگری را برای‬ ‫راهنمایی به شما معرفی کنند ‪.‬‬ ‫با تشکر از شما عزیزان‬ ‫جلسه دوم‬ ‫دلبستگی‬ ‫دلبستگی در واقع پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می کنیم‪ ،‬به گونه ای که تعامل با آنان به‬ ‫احساس نشاط و شعف می انجامد و هنگام استرس‪ ،‬از این که آن ها را در کنار خود داریم احساس آرامش می کنیم‪.‬‬ ‫دلبستگی در روانشناسی رشد‪ ،‬به پیوند هیجانی‪-‬عاطفی که بین شیرخوار و مادر‪ ،‬یا یک شخص بالغ دیگر پدید میآید‪ ،‬اطالق میشود‪.‬‬ ‫پیوند عاطفی بین مادر و نوزاد‪ ،‬دلبستگی نامیده می شود‪.‬‬ ‫نظریه دلبستگی‪ ،‬توسط روانشناس بریتانیایی جان بالبی در دهه ‪ 1970‬تدوین شد‪.‬‬ ‫طبق نظر وی‪ ،‬دلبستگی زمانی به وجود میآید که‪ ،‬رابطه گرم‪ ،‬صمیمانه‪ ،‬و پایا‪ ،‬بین کودک و مراقب‪ ،‬که برای هر دو رضایت بخش و مایه‬ ‫ ‬ ‫خوشی است‪ ،‬وجود داشته باشد‪.‬‬ ‫بر اساس نظریه دلبستگی‪ ،‬فعالیت سیستم دلبستگی‪ ،‬محدود به دوران کودکی نبوده و در تمام طول زندگی و پیوندهای عاطفی دیگری چون‬ ‫دوستی ها‪ ،‬ازدواج‪ ،‬روابط خویشاوندی و غیره فعال باقی میماند‪.‬‬ ‫به نظر بالبی‪ ،‬برای تامین سالمت روانی و رشد هیجانی ‪ -‬عاطفی مطلوب کودک‪ ،‬برقراری ارتباط صمیمی‪ ،‬گرم‪ ،‬دائمی و رضایت بخش‪،‬‬ ‫ ‬ ‫بین او و مادرش‪ ،‬یا کسی که به طور شایسته ای بتواند جانشین وی شود‪ ،‬ضروری است‪.‬‬ ‫متعاقب تحقیقات دلبستگی‪ ،‬که عمدتا بر پایه دلبستگی کودک به والد متمرکز بوده است‪ ،‬پژوهشگران به وجود نوع خاصی از دلبستگی‪ ،‬در‬ ‫ ‬ ‫والدین نسبت به کودک پی برده که مدت ها قبل از تولد کودک و طی دوران بارداری به وجود میآید و آن هم‪ ،‬دلبستگی والدین به جنین‬ ‫نامیده شد ‪.‬‬ ‫ تحقیقات در رابطه با دلبستگی مادر به جنین‪ ،‬برای اولین بار به وسیله دوچ در سال ‪ 1945‬در امریکا انجام و به دنبال آن سایر پژوهشگران‪،‬‬ ‫مطالعات دیگری را در این زمینه آغاز نمودند‪ ،‬البته در مطالعات اولیه مستقیما به واژه دلبستگی به جنین اشاره ای نشده بود‬ ‫شروع این رابطه‪ ،‬قبل از تولد اتفاق میافتد و با احساس حرکات جنین توسط مادر افزایش و بعد از تولد‪ ،‬شدت مییابد‪.‬‬ ‫ ‬ ‫از نظر بالبی دلبستگی ارتباط بین دونفر است‪.‬‬ ‫بالبی دلبستگی را این چنین تعریف کرده است”ارتباط روانی پایدار‬ ‫ ‬ ‫بین دو انسان”‬ ‫ ‬ ‫به نظر بالبی پیوندهای اولیه بین کودک و مراقبش‪ ،‬تاثیر فوق العاده ای‬ ‫دارد و در طول زندگی ادامه می یابد‬ ‫دلبستگی باعث نزدیک نگاه داشتن فرزند به مادر می شود و بدین‬ ‫ ‬ ‫ترتیب‪،‬احتمال بقای کودک را افزایش می دهد‬ ‫محور اصلی نظریه ی دلبستگی‪:‬‬ ‫مادرانی که در دسترس فرزندان بوده و نیازهای کودکانشان را به موقع برآورده می کنند‪،‬‬ ‫والدینی که دارای ثبات رفتاری‪ ،‬هیجانی و روانی هستند‪ ،‬نوعی احساس امنیت را در فرزند خود به وجود‬ ‫می آورند‪.‬‬ ‫ ‬ ‫خانواده اولین نهاد و جایگاهی است که شخصیت و ارزش های کودکان را بر عهده دارد و نقش مهمی در دلبستگی‬ ‫ایمن‪ ،‬تعیین آینده و شیوه زندگی کودک دارد‪.‬‬ ‫ همانطور که کودک رشد می کند‪ ،‬شرایط محیطی و خانوادگی نیز می تواند باعث رشد بیشتر و بهتر کودکان شود‬ ‫و یا از رشد کودک جلوگیری کند‪.‬‬ ‫ارتباط والدین با کودک یکی از مهمترین عوامل زندگی اجتماعی است و نقش مهمی در سالمت روان کودکان دارد‪.‬‬ ‫ ‬ ‫عوامل مشکل ساز در دلبستگی‬ ‫ برخی عوامل میتوانند زمینه تشکیل دلبستگی ایمن را دشوارتر کنند‪.‬‬ ‫ تولد زودرس‪ ،‬عوارض زایمان و بیماری نوزاد‪ ،‬بیماری های مادر‪ ،‬افسردگی پس زایمان‪ ،‬فقدان حضور پدر‪ ،‬اختالفات والدین‬ ‫و…‬ ‫ توصیه میگردد قبل از تصمیم به بچه دار شدن‪ ،‬باید زمینه و شرایط الزم جهت بر عهده گرفتن نقش مهم والدینی را کسب‬ ‫نمود و سپس اقدام به این کار کرد‪.‬‬ ‫انواع سبک های دلبستگی در کودکی‬ ‫ سبک های دلبستگی معموال در چند ماه اول زندگی ایجاد می شوند و بر نحوه ارتباط فرد با دیگران در زندگی آتی اش تاثیر می گذارند‪.‬‬ ‫ چهار سبک دلبستگی در کودکان وجود دارد؛ شامل‪:‬‬ ‫ ایمن‬ ‫ اجتنابی‬ ‫ دوسوگرا‬ ‫ آشفته‬ ‫دلبستگی ایمن‬ ‫ دلبستگی ایمن زمانی شکل می گیرد که کودک اطمینان یابد برای تامین نیازهایش می تواند به مراقبان خود اعتماد کند‪.‬‬ ‫ در آزمایش موقعیت ناآشنا‪ ،‬کودک ایمن وقتی از مراقبانش جدا می شود‪ ،‬نشان ههایی از ناراحتی و گریه‪ ،‬و هنگام بازگشت او‬ ‫عالیمی از شادمانی را نشان می دهد‪.‬‬ ‫ روابط دلبستگی ایمن‪ ،‬محیط بهین های را برای رشد مغز نوزاد فراهم می کند‪.‬‬ ‫حساس ترین دوره برای تشکیل دلبستگی ایمن یعنی تولد تا ‪ 1‬سالگی و اساس این دلبستگی در این‬ ‫دوران پایه ریزی میشود‪.‬‬ ‫ نقش دوران بعدی تکمیل کننده و تایید کننده این دلبستگی است و بر کمیت آن اثر میگذارد‪.‬‬ ‫ این دلبستگی از نوزادی تا بزرگسالی ادامه می یابد و همیشه همراه فرد خواهد بود‪.‬‬ ‫ " سبک های دلبستگی " رفتارهای مادر در قبال نوزاد وکودک می تواند را در نوزاد ایجاد کند‪.‬‬ ‫نشانه های دلبستگی ایمن در کودکان‬ ‫ ویژگی های سبک دلبستگی ایمن در کودکان عبارتند از‪:‬‬ ‫ کودک ایمن هنگام جدا شدن از مراقب خود‪ ،‬عالیم پریشانی و در بازگشت او‪ ،‬عالیم شادمانی را نشان می دهد‪.‬‬ ‫ آنها اطمینان دارند که مراقب شان بزرگسالی قابل اعتمادی است و می توان برای رفع نیازهای خود به او اعتماد کرد‪.‬‬ ‫ آنها با کاوش در محیط اطراف خود احساس راحتی می کنند و می دانند که در صورت نیاز به تسکین یا کمک می توانند به سمت مراقبان‬ ‫خود بازگردند‪ ،‬زیرا آنها پایگاهی امن هستند‪.‬‬ ‫چگونه دلبستگی ایمن ایجاد می شود؟‬ ‫ تحقیقات نشان می دهد که حتی ظریف ترین تغییر در رفتار والدین می تواند بر دلبستگی کودک تاثیر بگذارد‪.‬‬ ‫ والدین کودکان دارای دلبستگی ایمن‪ ،‬معموال‪:‬‬ ‫نسبت به نیازهای فرزندشان حساس و پاسخگو هستند‪.‬‬ ‫هنگام دستور دادن‪ ،‬از لحن محبت آمیز استفاده می کنند‪.‬‬ ‫از طریق زبان بدنی آرامش بخش‪ ،‬ارتباط دیداری و جسمی راحتی با فرزندشان برقرار می سازند‪.‬‬ ‫کودک در زمان تولد در ابتدا خود و مادر و دنیا را واحد می بیند و با گذر زمان کم کم متوجه جدا بودن خود از مادر و دنیا‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫ در بازه زمانی شش تا هشت ماهگی کودک دچار اضطراب جدایی و نیازمند همدلی و حضور دائمی مراقب اصلی خود یعنی‬ ‫مادر و در درجه بعدی پدر می شود‪.‬‬ ‫ در همین زمان رفتار والدین می تواند نوع دلبستگی کودک را تعیین کند‪.‬‬ ‫کودک که با گریه به مادر پیغام می فرستد‪ ،‬اگر از مادر به موقع پاسخ بگیرد‪ ،‬دلبستگی اش به مادر ایمن می شود و احساس امنیت می کند و عزت نفس در‬ ‫او شکل می گرد‪.‬‬ ‫ برعکس نوزادی که مادر دیر به او پاسخ می دهد‪ ،‬دیر او را در آغوش می گیرد‪ ،‬دیر به او شیر می دهد و او انتظاری همراه با ناراحتی زیادی را متحمل می‬ ‫شود‪ ،‬در آینده احساس ترس از تنهایی ورها شدگی و اضطراب خواهد داشت‪.‬‬ ‫در همین دوران نوزادی تا یکسالگی کودک بر حسب رفتار والدین یا به دنیا اعتماد خواهد کرد و عزت نفس و اطمینان خاطر پیدا می کند‪ ،‬یا به تمام دنیا‬ ‫بدبین خواهد بود‪ ،‬مضطرب و همواره بی اعتماد و آسیب دیده به زندگی ادامه خواهد داد‪.‬‬ ‫در خانه احساسات مثبت بیشترمشاهده میشود‪.‬‬ ‫ تشویق فرزندان بیشتر تشویق می شوند‪.‬‬ ‫ فرزندان در سطح باالیی از پذیرش قرار دارند‪.‬‬ ‫ در طبقه بندی سبک فرزندپروری بامریند‪ ،‬طبق تحقیقات‪ ،‬سبک فرزندپروری مقتدر بهترین نوع است و ویژگیهای آن با الزامات ایجاد دلبستگی ایمن‬ ‫هماهنگی دارد‪.‬‬ ‫ برای کودکانی که در گذشته مورد بدرفتاری قرار گرفته اند‪ ،‬استفاده از زبان همدالنه‪ ،‬تماس چشمی دقیق و حالت بدنی حمایت کننده بسیار مهم است‪.‬‬ ‫دلبستگی ناایمن‬ ‫ این سبک دلبستگی به دلیل عدم توانایی مادر در برآورده کردن نیازهای اولیه ی فرزندش‬ ‫شکل می گیرد‪.‬‬ ‫ در این سبک دلبستگی‪ ،‬فرد توانایی اعتماد به دنیا و انسانها را ندارد و احساس ناامنی در سرتاسر افکارش نقش می بندد‪.‬‬ ‫ این احساس ناامنی و ترس به اشکال گوناگون در رفتار فرد ظاهر می شود‪:‬‬ ‫دلبستگی نا ایمن اجتنابی‬ ‫ زمانیکه مادر از نظر عاطفی در دسترس نبوده و یا در ابراز عالقه و محبت ناتوان و غافل است‪ ،‬فرد به سبک دلبستگی ناایمن‬ ‫اجتنابی دچار می شود‪.‬‬ ‫ اگرچه اینگونه افراد در ظاهر افرادی خودکفا و مستقل هستند‪ ،‬از برقراری ارتباط گرم و صمیمانه با دیگران اجتناب می کنند‪ ،‬ولی‬ ‫بهتر است بدانیم که این رفتار پوششی بر روی درون ناامن و عزت نفس پایین آنها می باشد‪.‬‬ ‫ آنها در جمع معموال قلدرمآب و کنترل گر هستند و با زورگویی به دنبال کسب عزت نفس گمشده شان می گردند‪.‬‬ ‫آنها بر این اعتقادند که همگان غیر قابل اعتمادند مگر اینکه خالفش ثابت شود‪.‬‬ ‫در هنگام جدا شدن از یک رابطه ی عاطفی آنها به ظاهر بهم نمی ریزند اما در باطن آشفته میشوند‪.‬‬ ‫ عالوه بر پیوند عاطفی ناامن کودکی‪ ،‬افسردگی‪ ،‬وقایع ناگوار و شکست ارتباطی نیز میتواند عامل به وجود آمدن این‬ ‫سبک دلبستگی باشد‪.‬‬ ‫ یعنی ممکن است افرادی باشند که در کودکی دلبستگی ایمن داشته اند اما به خاطر یک شوک عظیم دچار این‬ ‫سبک ارتباطی شده باشند‪.‬‬ ‫ البته معموال باز هم این احساس ناامنی ریشه هایی در کودکی آنها دارد‪.‬‬ ‫دلبستگی ناایمن دوسوگرا‬ ‫ زمانیکه مادر در برقراری پیوند عاطفی با فرزندش رفتاری غیر ثابت دارد‪ ،‬فرزند او دچار دلبستگی ناایمن‬ ‫دوسوگرا می شود‪.‬‬ ‫او همان الگوی دوسوگرایی با مادرش را با دیگر افراد اجرا می کند‪.‬‬ ‫ ‬ ‫ این دسته از افراد از عدم حضور فرد مقابلشان ابراز نارضایتی شدید می کنند اما وقتی به او می رسند باز هم‬ ‫ابراز نارضایتی می کنند‪.‬‬ ‫در واقع آنها هیچگاه نمی توانند از بودن با معشوق خود لذت ببرند‪.‬‬ ‫ این افراد در روابط خود به دیگران اعتماد ندارند اما به امید برآورده شدن نیازهایشان‪ ،‬فردی بسیار وابسته‬ ‫می شوند‪.‬‬ ‫نیاز شدید آنها دوست داشته شدن توسط فرد مقابل می باشد و آنها به امید کسب این آرزو هرکاری می کنند‪.‬‬ ‫حسادت شدید (ترس از دست دادن همسر) و کنترل کنندگی‪ ،‬شکاک بودن‪ ،‬خرده گیری کردن‪ ،‬انتقادگری و جر و‬ ‫بحث زیاد بر سر مسائل بیهوده در روابط از نشانه های اینگونه افراد می باشد‪.‬‬ ‫ رفتار وابستگی در اینگونه افراد بیش از دیگر سبکهای دلبستگی دیده می شود‪.‬طرفداران نظریه یادگیری‪،‬‬ ‫وابستگی را شکلی از درماندگی می دانند‪.‬‬ ‫ به عقیده ی آن ها کودک وابسته نه تنها درصدد جستجوی تماس با مادرش است‪ ،‬بلکه دائما در صدد کسب‬ ‫تایید و پذیرش از جانب اوست‪.‬‬ ‫ این سبک فکری در بزرگسالی نسبت به افراد دیگر تکرار می شود و فرد دائما در صدد کسب تایید و پذیرش از‬ ‫سوی دیگران می ماند‪.‬‬ ‫دلبستگی ناایمن آشفته‬ ‫ زمانی که نیازهای کودک نادیده گرفته شود‪ ،‬فرد دچار سبک دلبستگی ناایمن آشفته می شود‪.‬‬ ‫ اینگونه از افراد دارای مجموعه ای از ویژگیهای افراد اجتنابی و دوسوگرا هستند‪.‬‬ ‫این الگوی دلبستگی آشفته اغلب در کودکانی که در معرض مشکالت بالینی قرار دارند یا کودکانی که تجربه ضربه‬ ‫درونی مثل از دست دادن والدین‪ ،‬جدایی از والدین یا مورد سوء استفاده قرار گرفته شدن را دارند مشاهده میشود‪.‬‬ ‫ نکته ی بسیار جالب درباره ی انسانهای ناایمن اینجاست که اگرچه میزان رضایت زناشویی در ناایمن ها کمتر است‪ ،‬اما‬ ‫میزان طالق در ‪ 4‬سال اول ازدواج در میان ناایمن ها کمتر است‪.‬‬ ‫علت اصلی این مسئله آنست که آنها خود را مستحق زندگی آرام نمی دانند و تا حد مرگ مشکالت و سختی ها را‬ ‫تحمل می کنند و حتی جان خودشان را نیز به خطر می اندازند‪.‬‬ ‫تمام رفتارهای عاشقانه ی آنها از سر نیاز سیری ناپذیر آنها در جلب محبت معشوق می باشد‪.‬‬ ‫ ‬ ‫ نکته ی قابل توجه دیگر آنست که احتمال بی وفایی در این دسته از افراد بیشتر از دیگران است‪.‬‬ ‫ اینگونه از افراد به علت ترس شدید از خیانت‪ ،‬ممکن است در انجام آن پیش دستی کنند‪.‬‬ ‫منطق غلط فکری بعضی از آنها اینست که اگرخیانت نکنی‪ ،‬خیانت می بینی‪.‬‬ ‫نظریه های روانشناسی درباره خانواده‬ ‫‪.‬‬ ‫خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی فرهنگی تلقی می شود که در کنار همه ی خصوصیات دیگرش‪ ،‬دارای مجموعه ای از قواعد است و هر‬ ‫یک از اعضایش نیز نقش خاصی دارند‪.‬‬ ‫این سیستم دارای یک ساختار قدرت است که هر وسیله ی آن‪ ،‬اشکال مختلفی از ارتباط را بروز می دهد‪.‬هر خانواده‬ ‫روش خاصی برای مواجهه با مشکالت دارد‪.‬اعضای این سیستم با هم رابطه ای عمیق و چند الیه ای دارند‪.‬همچنین‬ ‫اعضای خانواده تا حدود زیادی پیشینه ی مشترک‪ ،‬ادراکات درونی شده ی مشترک‪ ،‬مفروضات و دیدگاههای درباره ی‬ ‫دنیا و برداشت مشترکی از اهداف زندگی دارند‪.‬‬ ‫در چنین نظامی‪ ،‬افراد به وسیله عالیق و دلبستگی های عاطفی نیرومند‪ ،‬و متقابل به یکدیگر متصل شده اند‪.‬ممکن‬ ‫است از شدت و حدت این عالیق و دلبستگی ها در طی زمان کاسته شود‪ ،‬لیکن باز هم عالیق مزبور در سراسر زندگی‬ ‫خانوادگی به بقای خود ادامه خواهد داد‪.‬‬ ‫اعضای خانواده در حین رشد به هویت اختصاصی و یکتای خود دست می یابند‪.‬اما باز هم به گروه خانوادگی دلبستگی‬ ‫دارند و لذا هویت یا تصویر جمعی خاص خود را حفظ خواهد کرد‪.‬این اعضا در انزوا زندگی نمی کنند‪ ،‬بلکه به یکدیگر‬ ‫وابسته اند آن هم نه فقط به خاطر پول‪ ،‬غذا‪ ،‬و سر پناه بلکه به خاطر نیاز به عشق و محبت‪ ،‬همکاری و همیاری‪ ،‬جامعه‬ ‫پذیری و سایر نیاز های ملموس‪.‬‬ ‫این افراد برای دستیابی به کارکرد موفق باید خود را با نیاز های و خواسته های متغیر سایر اعضا و همچنین انتظارات‬ ‫متغیر شبکه خویشاوندی بزرگتر‪ ،‬محله‪ ،‬ودر نهایت کل جامعه منطبق سازد‬ ‫مهم ترین کارکردهای خانواده عبارتند از ‪:‬‬ ‫کارکرد زیستی‬ ‫❑‬ ‫کارکرد تربیتی‬ ‫❑‬ ‫کارکرد فرهنگی‬ ‫❑‬ ‫کارکرد اجتماعی‬ ‫❑‬ ‫کارکرد اقتصادی‬ ‫❑‬ ‫الف) کارکرد زیستی ‪ :‬عملکرد خانواده در جهت حفظ و ارتقای بـهداشت و سـالمت جـسمانی و نیز فراهم کردن شرایط الزم برای‬ ‫رفع نیازهای بدنی اعـضا‪ ،‬کارکرد زیـستی خانواده نامیده میشود‪.‬بررسی ابعاد این کارکرد و توجه به بدکارکردیهای خانواده در این‬ ‫زمینه‪ ،‬میتواند خانوادهها را در جهت ارتقای این نوع کارکرد یـاری کـند‪.‬‬ ‫مهمترین ابـعاد این کارکرد عبارتاند از‬ ‫‪.1‬رفع نیازهای بدنی‬ ‫‪.2‬تأمین سالمت جسمانی‬ ‫‪.3‬تأمین رشد بهنجار جسمانی‬ ‫‪.4‬پیشگیری از بروز بیماریها و نـاهنجاریهای رشد‬ ‫‪.5‬اعتدال در تأمین نیازمندیهای جسمانی و فراهم آوردن شرایط الزم برای پرداختن به سایر ابعاد شخصیتی انسان‪.‬‬ ‫ب) کارکرد فرهنگی ‪ -‬تربیتی ‪ :‬خانواده خانواده نقشی اساسی در تربیت فرزندان یک جامعه دارد‪.‬این ترتیب از طریق‬ ‫انـتقال فـرهنگ جامعه به آنان انجام میگیرد‪.‬به عبارت دیگر از طریق انتقال فرهنگ به کودک و نوجوان مـیتوان بـه‬ ‫رشـد همه جانبهی شخصیت او کمک کرد‪.‬در تعریف تربیت میتوان گفت‪:‬‬ ‫تربیت عبارت است از برنامهریزی در جهت رشد همه جـانبهی شـخصیت کودک و نوجوان در ابعاد بدنی‪ ،‬شناختی‪،‬‬ ‫عاطفی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬هنری و اخالقی‪ ،‬در جهت وصول به اهداف متعالی اجتماعی‪.‬‬ ‫تربیت از منظری دیگر‪ ،‬انتقال فرهنگ به کودک اسـت‪.‬این عـمل در خـانواده پایهریزی شده‪ ،‬با پشتیبانیهای آن‪،‬‬ ‫استمرار مییابد‪.‬‬ ‫انتقال فرهنگ بر اساس کارکرد وضعی خانواده‪ ،‬بدون برنامهریزی و در فرایندی جاری به انجام میرسد‪.‬‬ ‫وقتی خـانواده بـرای انتقال فرهنگ جامعه به کودک و نوجوان‪ ،‬برنامهریزی خاصی میکند و در انتقال محتویات‬ ‫فرهنگی‪ ،‬برنامهی ویژهای را به اجرا در میآورد‪ ،‬دست بـه انـتقال فـرهنگی برنامهریزی شده میزند‪.‬‬ ‫ج) کارکرد اجتماعی ‪ :‬عملکرد خانواده در زمینهی حفظ‪ ،‬اصالح و ارتقای ساختارها و فرایندهای اجتماعی در سطوح قومی‪ ،‬منطقهای و‬ ‫جهانی‪،‬کارکرد اجتماعی خـانواده نـام دارد‪.‬‬ ‫د) کارکرد اقتصادی ‪ :‬خانواده عملکرد خانواده در جهت تـولید کـارآمد‪ ،‬انباشت مناسب و مصرف بهینهی سختافزاری و‬ ‫نرمافزاری سرمایهها و امکانات اقتصادی جامعه‪،‬کارکرد اقتصادی خانواده را تشکیل مـیدهد‪.‬در گـذشته و نیز در برخی از‬ ‫خانوادههای روستایی یا در بـرخی از خـانوادهها در جوامعی چـون چـین‪ ،‬نقش اقـتصادی خانواده به شکل جامعتری جریان دارد‪.‬‬ ‫خـانوادهای روسـتایی که در آن تمامی مراحل تولید کشاورزی به عنوان یک وظیفهی خانوادگی تلقی میشود و تـمامی اعـضا از‬ ‫مرحلهی تولید تا مصرف کاالهای کـشاورزی‪ ،‬نقش ایفا میکنند‪ ،‬نمودی از کارکرد جامع اقـتصادی را بـه نمایش میگذارد‪.‬‬ ‫برای درک مفهوم کارکرد خانواده نیاز به ارائه تعاریفی از خانوادههای کارآمد و ناکارآمد میباشد‪.‬‬ ‫در الگوی ساختاری ‪ ،‬خانواده دارای کارکرد سالم را اینگونه تعریف کردهاند‪ « :‬خانوادهای که در آن بین اعضا صمیمت وجود دارد‪ ،‬از ویژگیهای‬ ‫دیگر این خانواده‪ ،‬بـرونسازی مـتقابل اعضا بـا نیازهای یکدیگر‪ ،‬مرزهای روشن و منعطف‪ ،‬قدرت حل تعارض و ایجاد تغییر مناسب با چرخه‬ ‫حیات خانوده است»‬ ‫خانواده ناکارآمد‪ ،‬خانوادهای است که در مواجهه با موقعیتهای استرسزا بـه جـای مـنعطف ساختن الگوهای انتقالی و کاهش‬ ‫مرزها‪ ،‬انعطاف ناپذیری و مرزها را افزایش میدهد و مانع کشف راهحلهای جدید برای برخورد بـا شـرایط استرسزای جدید‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫خانوادهای که قادر به تأمین نیازهای تکاملی اعضا و مـقابله بـا فشارهایی مثل تغییرات ناشی از مراحل تکاملی خانواده‪ ،‬که‬ ‫مستلزم قبول یا از دست دادن عضو باشد‪ ،‬نیست‪.‬مرزهای بین اعضا نامشخص است و لذا حمایت و همکاری رخ نمیدهد و در‬ ‫مقابل‪ ،‬خانواده بهنجار در مقابله با استرسهای گریزناپذیر زندگی‪ ،‬ضمن حـفظ انـسجام خـانواده‪ ،‬قادر است به منظور تجدید‬ ‫ساختار خود‪ ،‬انعطافپذیری الزم را نشان دهد‪.‬‬ ‫خصوصیات خانواده متعادل‬ ‫فرد متعادل از توانایی های خود آگاهی دارد‪.‬‬ ‫میان خواسته ها و داشته های فرد متعادل نوعی تناسب برقرار است به این مفهوم که شعاع خواسته ها و انتظارات فرد از خویش بر اساس توانایی‬ ‫هایش حد می خورد و تنظیم می شود‪.‬‬ ‫فرد متعادل روابط خود را با دیگران بر اساس توازن در تعادل برقرار می نماید و از افراط و تفریط به دور است‪.‬‬ ‫نوعی هماهنگی و هم خوانی در کلیه رفتارها و عناصر شخصیتی فرد متعادل مشاهده می شود یعنی نه تنها رابطه منطقی میان گفتار و کردار وی وجود‬ ‫دارد بلکه اجزای گفتاری وی از یک نوع وحدت و هماهنگی آکنده است و در عملکرد هایش نیز تضاد وجود ندارد‪.‬‬ ‫انواع خانواده ها از نظر تربیت‬ ‫الف ‪ -‬خانواده خشک و سخت گیر ( والدین سخت گیر و مستبد )‬ ‫ب ‪ -‬خانواده سهل گیر و آسان گیر‬ ‫ج ‪ -‬خانواده گسسته ( خانواده پریشان )‬ ‫د ‪ -‬خانواده دمکرات ( خانواده سالم )‬ ‫‪.‬‬ ‫الف‪ :‬خانواده خشک و سخت گیر‬ ‫‪ -1‬در این گروه از خانواده ها‪ ،‬والدین به گونه ای با فرزندان رفتار می کنند که پدر و مادر خود رفتار کرده اند‪.‬‬ ‫‪ -2‬تصمیم گیری کل امور به عهده یکی از والدین به ویژه پدر است‪.‬در اغلب موارد پدر خانواده بر نحوه رفتار و اعمال فرزندان نظارت می کند و بقیه اعضا خانواده حق اظهارنظر‬ ‫ندارند‪.‬‬ ‫‪ -3‬رفتار پدر و مادر به گونه ای است که فرزندان یاد می گیرند که در هیچ موردی حق حرف زدن ندارند‪.‬‬ ‫‪ -4‬در صورتی که والدین متوجه شوند‪ ،‬فرزندان آن ها به حرف آنها اعتنایی نکرده اند‪ ،‬به شدت ناراحت و عصبانی می شوند‪.‬‬ ‫‪ -5‬فرزندان فاقد جسارت برای مطرح کردن سوال از والدین درباره انجام دادن یا انجام ندادن کارهای خود هستند‪.‬‬ ‫‪ -6‬در این گروه‪ ،‬پدر و مادرها تمام رفتار و کارهای فرزندان خود را به شدت کنترل کرده و تمام تصمیمات را شخصاً می گیرند‪.‬‬ ‫‪ -7‬والدین هیچ توضیحی برای دستوراتی که می دهند به فرزندان خود نداده و از آنها اطاعت محض این دستورات را انتظار دارند‪.‬‬ ‫‪ -8‬در این گروه نظم و انضباط اهمیت ویژه داشته و والدین قادر نیستند که هیچ بی نظمی از سمت فرزندان خود بپذیرند‪.‬‬ ‫‪ -9‬والدین به سخنان فرزندان خود گوش نداده و زمانی نیز سخن آن ها را می شنوند که با آن مخالفت کنند‪.‬‬ ‫‪ -10‬در اکثر مواقع بدون هیچ دلیل خاصی فرزندان را نصیحت کرده و یا مانع انجام کارهای آن ها می شوند‪.‬‬ ‫‪ -11‬والدین نسبت به تصمیمات فرزندان خود هیچ احترامی قائل نمی شوند‪.‬‬ ‫‪ -12‬پدر و مادر ها اعتقاد دارند به دلیل سن‪ ،‬تجربه و علم بیشتری که نسبت به فرزندان دارند‪ ،‬می توانند در تمام امور حتی کارهای خصوصی آن ها دخالت کنند‪.‬‬ ‫‪ -13‬نسبت به فرزندان خود‪ ،‬رفتار احترام آمیز بروز نداده و حتی در موارد بسیاری فرزندان خود را نیز در مقابل دیگران تحقیر می کنند‪.‬‬ ‫‪ -14‬در بسیاری از موارد‪ ،‬نیازهای عاطفی کودکان رفع نمی شود‪.‬‬ ‫‪ -15‬در صورتی که در برابر رفتار نا مناسب یکی از والدین‪ ،‬دیگری با کودک خود همدردی کند‪ ،‬ارزش و احترام هر دو پدر و مادر نزد کودک پایین می آید‪.‬‬ ‫‪ -16‬فرزندان این گروه از خانواده ها معموال به گروه های بیرون جذب شده و به دلیل عزت نفس کمی که دارند به بزهکاری روی می آورند‪.‬‬ ‫‪ -17‬بیشتر والدین به شدت کمال گرا بوده و فرزندان خود را تحت فشار می گذارند و برای آن ها برنامه های سخت تنظیم می کنند‪.‬‬ ‫‪ -18‬کودکان در این خانواده ها به دلیل ترس از تنبیه و سرزنش به دروغ گویی و ریا کاری روی می آورند‪.‬‬ ‫‪ -19‬این کودکان معموال خالق نیستند‪ ،‬به دلیل اینکه بیشتر مواقع مورد تحقیر و سرزنش قرار گرفته و برای انجام کارهای آن ها‪ ،‬دیگران تصمیم گرفته اند‪.‬ولی به دلیل سخت‬ ‫گیری بسیاری که والدین داشته اند از تعدادی از مهارت ها را به خوبی آموخته اند‪.‬‬ ‫‪ -20‬از جمله مشکالت روانی کودکان این خانواده ها می توان به استرس‪ ،‬اضطراب‪ ،‬افسردگی‪ ،‬ناامیدی‪ ،‬وسواس و کمال گرایی اشاره کرد‪.‬‬ ‫‪ -21‬اگرچه پدر و مادرهای این گروه از نظر خود بسیار منطقی بوده و برای هر کاری‪ ،‬علتی پیدا می کنند ولی رفتارهای مستبدانه آن ها موجب می شود که فرزندان از دستورات‬ ‫آنها سرپیچی کنند‪.‬‬ ‫ب‪ :‬خانواده های سهل گیر و آسان گیر ‪.‬‬ ‫‪ -1‬در این گروه‪ ،‬والدین عموماً به فکر نیازهای رفع نشده و دل مشغولی های شخصی خود هستند‪.‬‬ ‫‪ -2‬کودکان این گروه بسیار پر توقع هستند‪.‬به دلیل اینکه والدین به شدت امور را ساده گرفته و به مسائل تربیتی و نیازهای جسمی و روانی کودک‬ ‫چندان توجه نمی کنند و در زمان درخواست برای خاموش کردن صدای بچه‪ ،‬هرچه بخواهد‪ ،‬والدین رعایت می کنند‪.‬‬ ‫‪ -3‬والدین برای تعلیم و تربیت کودکان‪ ،‬از فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند‪.‬‬ ‫‪ -4‬هیچ گونه نظارتی روی رفتار فرزندان صورت نگرفته و آن ها به شدت آزاد هستند تا روش و راه زندگی خود را انتخاب کنند‪.‬‬ ‫‪ -5‬والدین نسبت به فرزندان خود هیچ انتظار و توقعی نداشته و فرزندان نیز یاد می گیرند که این امری طبیعی است و آن ها حق هیچ انتظاری را‬ ‫ندارند‪.‬‬ ‫‪ -6‬در واکنش به رفتار کودکان خود بی تفاوت بوده و هیچ توجهی نسبت به آزار آن ها نمی کنند‪.‬‬ ‫‪ -7‬والدین نسبت به عدم پیروی از دستورات توسط فرزندان احساس ناراحتی نمی کنند و آن را امری طبیعی و عادی جلوه می دهند‪.‬‬ ‫‪ -8‬پاداش دادن برای رفتار پسندیده فرزندان و تنبیه جهت رفع رفتارهای مناسب در این خانواده ها مرسوم نیست‪.‬‬ ‫‪ -9‬والدین به نحوی رفتار می کنند که فرزندان نسبت به آنان‪ ،‬اعتماد الزم را ندارند‪.‬‬ ‫‪ -10‬در این گروه پدر و مادر ها‪ ،‬توجهی به تکالیف و فعالیت های درسی کودکان خود نشان نداده و حتی مایل به همکاری با معلمین و مسئولین‬ ‫مدرسه نیز نیستند‪.‬‬ ‫‪ -11‬در تهیه لوازم مورد نیاز‪ ،‬سلیقه فرزندان ارجحیت دارد و والدین در آن دخالت نمی کنند‪.‬‬ ‫‪ -12‬نسبت به استقالل فرزندان توجه خاصی ندارند و حتی در مواردی که یکی از فرزندان دچار وابستگی شدید شده کار خاصی انجام نمی دهند‪.‬‬ ‫‪ -13‬والدین نسبت به رعایت نظم و ترتیب در محیط خانواده واکنش خاصی نشان نمی دهند و در این مورد از اعضا خانواده انتظار خاصی ندارند‪.‬‬ ‫‪ -14‬فرزندان این خانواده ها برای انجام هر کاری آزاد هستند و والدین در هیچ کاری حتی در مواردی که نیز نیاز است نیز نظر نمی دهند‪.‬‬ ‫‪ -15‬کودکان این خانواده ها به شدت شکننده هستند و به دلیل اینکه در زندگی با چالش خاصی روبه رو نبوده و همچنین عدم تجربه کافی‪ ،‬سریع‬ ‫جا می زنند‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫ج‪ -‬خانواده گسسته یا خانواده پریشان‬ ‫‪ -1‬در این گروه از خانواده ها پدر و مادر در اکثر مواقع در حالت قهر و آشتی هستند که بر روحیه فرزندان اثر منفی دارد‪.‬‬ ‫‪ -2‬در این گروه خانواده ها‪ ،‬کودکان در برخی موارد نقش قاضی به عهده گرفته و گاهی نیز به عنوان قربانی یکی از والدین مطرح هستند‪.‬‬ ‫‪ -3‬نیازهای جسمی و روانی این کودکان نه تنها رفع نمی شود بلکه با گذشت زمان الگوهای پرخاشگری را نیز یاد می گیرند‪.‬‬ ‫‪ -4‬در این خانواده ها‪ ،‬اعضا ارزش و احترام بسیار کمی برای خود قائل هستند‪.‬‬ ‫‪ -5‬حالت چهره اعضا این گروه از خانواده ها در اغلب موارد عصبانی‪ ،‬گرفتار‪ ،‬افسرده و فاقد احساس است‪.‬‬ ‫‪ -6‬به خاسته های یک دیگر چندان توجهی نمی شود و در هنگام صحبت با یکدیگر‪ ،‬عموماً صدای افراد بلند و گوش خراش بوده و یا به قدری آرام است که قابل شنیدن نیست‪.‬‬ ‫‪ -7‬اعضا خانواده نسبت به یک دیگر عطوفت و مهر چندانی ندارند و در اکثر مواقع حتی از احوال یک دیگر نیز اطالعی ندارند‪.‬‬ ‫‪ -8‬اعضا این گروه از خانواده ها‪ ،‬با یک دیگر شوخی های نامناسب‪ ،‬بی رحمانه و گزنده انجام می دهند‪.‬‬ ‫‪ -9‬والدین در اکثر مواقع در حال نصیحت و دستور دادن هستند به طور مثال والدین نسبت به ویژگی های شخصیتی فرزندان اطالع چندانی ندارند‪.‬‬ ‫‪ -10‬در این خانواده ها والدین کمتر رفتار انسان های بالغ‪ ،‬باشعور‪ ،‬اصیل و دوست داشتنی را بروز می دهند‪.‬‬ ‫‪ -11‬والدین برای دوری و اعتراض نسبت به رفتار یک دیگر بیشتر وقت خود را در محیط بیرون از خانه سپری می کنند‪.‬‬ ‫‪ -12‬اعضا خانواده عموماً با احساس تنهایی‪ ،‬بی چارگی‪ ،‬بدبختی و درماندگی مواجه هستند‪.‬‬ ‫‪ -13‬رفتار خشونت آمیز و غیرانسانی در این خانواده ها به دلیل عصبانیت‪ ،‬احساس گناه و یا مورد ظلم قرار گرفتن بسیار شایع است‪.‬‬ ‫‪ -14‬برای انجام کارهای غیرممکن اعضا خانواده تالش فراوانی می کنند و در اکثر موارد نیز‪ ،‬متوجه غیر ممکن بودن انجام بعضی خاسته ها نمی شوند‪.‬‬ ‫‪ -15‬مشکل کمال طلبی در این خانواده ها شایع بوده که باعث فشارهای روانی بر خود و دیگر اعضای خانواده می شود‪.‬‬ ‫‪ -16‬نهایت گری در افراد خانواده قابل مشاهده است از دید آن ها تمام پدیده های عالم در حد یک طیف قرار گرفته اند و هر چیزی در عالم‪ ،‬سپید بوده یا سیاه‪ ،‬بد بوده یا خوب‪ ،‬سودآور بوده یا‬ ‫زیان آور‪ ،‬از دید آن ها حد وسطی برای هیچ پدیده‪ ،‬شی و ‪...‬وجود ندارد‪.‬‬ ‫‪ -17‬وابستگی ناسالم در اعضا خانواده وجود داشته و در مواردی توجه چندانی به احساسات‪ ،‬خواسته ها‪ ،‬و نیازهای خود نمی کنند و یا خود را محو عالم هستی می بینند و به شدت رفتارهای‬ ‫خود خواهانه بروز می دهند‪.‬‬ ‫‪ -18‬استدالل و بروز رفتار منطقی در این خانواده ها به چشم نمی آید به دلیل تعصب بی جایی که نسبت به یک موضوع یا اتفاق نشان می دهند‪.‬‬ ‫‪ -19‬رقابت ناسالم بین افراد خانواده به ویژه فرزندان شیوع زیادی داشته و زمانی که یکی از اعضا در یک زمینه خاص به موفقیت دست پیدا کنند‪ ،‬دیگر اعضا احساس نگرانی‪ ،‬اضطراب و حسادت‬ ‫نسبت به او بروز می دهند‪.‬‬ ‫‪ -20‬انکار مشکالت و مسائل در این خانواده ها امری طبیعی بوده و به همین دلیل این مشکالت حل نشده باقی مانده و در رفتار آن ها نیز متجلی می شود‪.‬‬ ‫‪ -21‬رفتارهای مانند غیبت و بدگوئی از دیگران در بین اعضا خانواده بسیار دیده شده که ناشی از داوری ها و قضاوت های نا به جایی است که انجام می دهند‪.‬‬ ‫‪ -22‬افراد این خانواده برای جلوگیری از درگیری و دعوا های مداوم به شدت به یک دیگر دروغ می گویند‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫د‪ :‬خانواده سالم یا خانواده دموکرات‬ ‫‪ -1‬در رفتار اعضا این خانواده احساس سرزندگی و محبت دیده می شود‪.‬‬ ‫‪ -2‬بیان احساساتی مانند رنج و ناراحتی و همدردی در بین افراد خانواده‪ ،‬امری رایج است‪.‬‬ ‫‪ -3‬رفتارهای مانند ریسک معقول و سنجیده بین اعضا شایع بوده و از اشتباهات شخصی برای رشد و کسب تجربه استقبال می کنند‪.‬‬ ‫‪ -4‬ارزش و احترام زیادی در بین اعضا خانواده وجود داشته و به شدت به یک دیگر احساس دوست داشتن و عشق می ورزند‪.‬‬ ‫‪ -5‬روابط بسیار مطلوبی بین افراد خانواده برقرار است و با یک دیگر به روشنی حرف می زنند‪.‬‬ ‫‪ -6‬در مواقعی که سکوت در خانواده وجود دارد از جنس آرامش بوده و نه بر پایه ترس و یا احتیاط‪.‬‬ ‫‪ -7‬سر و صدا در این خانواده ها ناشی از انجام فعالیت های با معنی بوده و نه به دلیل خفه کردن صدای سایرین‬ ‫‪ -8‬در بین اعضا روابط به صورتی است که هر شخص می تواند بدون ترس و تحمل‪ ،‬حرف خود را به گوش دیگران برساند‪.‬‬ ‫‪ -9‬کم توجهی نسبت به صحبت یکدیگر‪ ،‬در بین اعضا وجود نداشته و عموماً دلیل نشنیدن حرف ها‪ ،‬نبود وقت کافی است‪.‬‬ ‫‪ -10‬رفتارهای مانند در آغوش گرفتن و نوازش در بین والدین و فرزندان امری رایج بوده و ناشی از عشق و محبت خانوادگی است‪.‬‬ ‫‪ -11‬افراد خانواده در زمان حرف زدن به شدت صادق بوده و نسبت به شنیدن سخنان یک دیگر عالقه زیادی نشان می دهند‪.‬‬ ‫‪ -12‬درد دل و صحبت درباره موضوعاتی همچون ترس ها‪ ،‬ناکامی ها‪ ،‬خشم‪ ،‬اتفاقات خوب بین اعضا خانواده همواره صورت می گیرد‪.‬‬ ‫‪ -13‬برنامه ریزی در بین اعضا همواره انجام می گیرد ولی در صورت بروز مشکل با این برنامه ها‪ ،‬افراد خود را با آن تطبیق می دهند که باعث حل مشکالت زندگی بدون‬ ‫ترس می شود‪.‬‬ ‫‪ -14‬نحوه زندگی و بروز احساسات در این خانواده ها بسیار مهم بوده و اهمیت ویژه ای دارد‪.‬‬ ‫‪ -15‬والدین مدیر یا رهبر خانواده هستند و نه رئیس خانواده و با انجام رفتارهای مناسب در موقعیت های مختلف به اعضا خانواده می آموزند که یک انسان شریف باشند‪.‬‬ ‫‪ -16‬صحبت کردن راجع به اشتباهات شخصی در زمینه های رفتاری‪ ،‬قضاوت های نا درست‪ ،‬اشتباهات و ‪.....‬بسیار آسان بوده و در بین اعضا رایج است‪.‬‬ ‫‪ -17‬صداقت زیادی در بروز رفتار والدین با آنچه که به اعضا خانواده می گویند‪ ،‬وجود دارد و از این نظر تطبیق کامل دارند‪.‬‬ ‫‪ -18‬والدین همچون سایر رهبران موفق حساسیت زیادی نسبت به زمان دارند و از هر فرصتی جهت حرف زدن و برقراری ارتباط با فرزندان خود بهره می برند‪.‬‬ ‫‪ -19‬چنان چه یکی از اعضا خانواده اشتباهی انجام داد و باعث بروز خسارت شد‪ ،‬والدین از او حمایت الزم را به عمل می آورند‪.‬انجام چنین رفتاری مانع بروز رفتارهای مانند ترس یا گناه در فرزندان‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫‪ -20‬از دید والدین خانواده‪ ،‬فرزندان عمداً مرتکب اشتباه نمی شوند و علت آن را سوء تفاهم یا کاهش احساس ارزش فردی تلقی می کنند و برای رفع آن‪ ،‬راه حلی پیدا می کنند‪.‬‬ ‫سبکهای فرزند پروری‬ ‫فرزند پروری مقتدرانه‬ ‫والدینی که برای تربیت و پرورش فرزندان خود از این روش فرزند پروری استفاده می‬ ‫کنند والدینی هستند که به نیاز فرزندان خود تا حد باالیی پاسخ مناسب می دهند و از‬ ‫طرفی انتظاراتی را هم از فرزند خود دارند‪.‬والدینی که مقتدر هستند متوجه نیاز های‬ ‫عاطفی کودک خود هستند و به نیاز آنها پاسخ خوبی می دهند اما محدودیت هایی نیز‬ ‫تعیین می کنند‪.‬این والدین مرزهایی را برای کودک مشخص می کنند که در مورد این‬ ‫مرزها و قوانین با فرزند خود صحبت کرده و دلیلش را به او توضیح می دهند‪.‬‬ ‫فرزند پروری مستبدانه‬ ‫در این روش فرزند پروری‪ ،‬والدین از فرزند خود انتظارات بسیاری دارند و از طرفی نیز پاسخگوی نیاز‬ ‫فرزند خود نیستند‪.‬این والدین نسبت به آنچه فرزندشان از نظر عاطفی الزم دارد بی توجه اند و حتی اگر‬ ‫کودک هم تالش کند که به انتظارات والدین پاسخ دهد غالبا با بازخورد منفی والدین یا بی توجهی‬ ‫والدین مواجه می شود‪.‬این والدین از تنبیه های نامناسب برای کودکان استفاده می کنند‪.‬‬ ‫فرزند پروری سهل انگارانه‬ ‫این نوع فرزند پروری والدین پاسخگویی زیادی دارند و انتظار آنها از کودک کم است‪.‬این والدین‬ ‫غالبا بسیار به کودک آسان می گیرند و مهربان هستند و قوانین چندانی نیز وضع نمی کنند و‬ ‫بیشتر از اینکه شبیه والدین باشند شبیه دوست هستند‪.‬چون این والدین قوانین و انتظارات‬ ‫کمی دارند کودکان آنها عالقه دارند که کنترل همه چیز را در دست خود داشته باشند‪.‬‬ ‫در فرزند پروری سهل گیرانه والدین هیچ محدودیتی برای فرزند خود قرار نمی دهند و برای‬ ‫اینکه کودکشان کاری را انجام دهد به رشوه دادن متوسل می شوند و به زور اسباب بازی و‬ ‫خوراکی و پول و هر وعده ی دیگر متوسل می شوند‪.‬در این سبک فرزند پروری کودک هر‬ ‫کاری دوست داشته باشد انجام می دهد و والدین به جای اینکه به کودک آموزش دهند که‬ ‫چگونه رفتار کند و او را مسئولیت پذیر بار آورند به کودک اختیار محض می دهند‪.‬‬ ‫فرزند پروری طرد کننده‬ ‫مشخصه والدین با این سبک فرزند پروری پاسخگویی کم به نیاز های کودک و داشتن‬ ‫توقع کم از کودک است‪.‬این والدین دلبستگی و نزدیکی عاطفی چندانی با کودک خود‬ ‫ندارند و تنها نیاز های اولیه فرزند مانند محل زندگی و غذا را تامین می کنند و به دیگر‬ ‫مسایل زندگی کودک بی توجه اند‪.‬والدین طرد کننده گرما و مهربانی به فرزندان خود‬ ‫نشان نمی دهند‪ ،‬نظارتی بر کودک ندارند‪ ،‬خواسته و انتظاری نیز از فرزندشان ندارند و‬ ‫کامال او را به حال خود رها کرده اند‪.‬‬ ‫آموزش مهارت های زندگی در خانواده‬ ‫مهارت رفتار جرات مندانه‬ ‫مهارت رفتار جرات مندانه‬ ‫تعریف جرات مندی‬ ‫سبک های رفتاری سالم و ناسالم برقراری ارتباط‬ ‫سبک پرخاشگرانه‬ ‫سبک منفعالنه‬ ‫سبک جرات مندانه‬ ‫اهمیت رفتار جرات مندانه‬ ‫برادرتان از شما درخواست کرده است که اتومبیلتان را برای سفر به شمال در اختیارش‬ ‫بگذارید‪.‬برادرتان قبال نیز اتومبیل شما را قرض گرفته بود ولی هر بار به علت بی دقتی‬ ‫او مشکالتی پیش آمده بود‪.‬شما مایل نیستید اتومبیلتان را در اختیار برادرتان قرار‬ ‫دهید‪.‬ولی میترسید که باعث رنجش او شوید‪.‬چه میکنید؟‬ ‫مدیر عامل شرکت از دفتر کارش بیرون آمده و گزارش کاری که برایش زحمت زیادی کشیده بودید‬ ‫روی میز کوبیده و می گوید آشغالِ ‪.‬شما معتقدید که این کار اشکال زیادی ندارد‪.‬چه کار میکنید؟‬ ‫در صف بانک ایستاده اید و درست در زمانی که نوبتتان می شود یک نفر جلو آمده و جلوی باجه‬ ‫می رود و می گوید فقط یک سوال کوچک دارم‪.‬چه میکنید؟‬ ‫درست در لحظه ای که میخواهید به پرسشی که دوستتان از شما پرسیده جواب دهید‪ ،‬برادرتان به‬ ‫جای شما جواب میدهد‪.‬او از زمانی که شما بچه بودید تاکنون این کار را انجام داده است‪.‬شما‬ ‫میخواهید خودتان از طرف خودتان صحبت کنید و نه کس دیگر‪ ،‬چه واکنشی نشان میدهید؟‬ ‫دوستتان میبیند که دارید میروید خرید‪.‬به شما میگوید حاال که داری میروی خرید ممکن است‬ ‫لطفا لباسهای من را هم از خشکشویی بگیری؟ مسیر شما از طرف خشکشویی نیست و آنجا جای‬ ‫پارک هم نیست‪.‬به همین خاطر نمیخواهید این درخواست را قبول کنید‪.‬چه میگویید؟‬ ‫یکی از اقوام قصد دارد شب به خانه شما بیاید ولی شما آمادگی ندارید‪.‬زنگ میزند و میگوید‪:‬‬ ‫میخواستم ببینم هستید تا شب خدمتتان برسیم؟ پاسختان چیست؟‬ ‫تعریف رفتار جرات مندانه‬ ‫تعریف رفتار جرات مندانه‬ ‫رفتار جرات مندانه عبارت است از بیان مناسب هر احساسی به غیر از اضطراب‬ ‫یک رفتار بین فردی است که شامل ابراز صادقانه و نسبتا صریح افکار و احساسات است به نحوی‬ ‫که از نظر اجتماعی مناسب بوده و احساسات و آسایش دیگران نیز مد نظر باشد‬ ‫همچنین جرات مندی شامل دفاع فرد از حقوق خود‪ ،‬به شکلی که حقوق دیگران پایمال نشود‪.‬‬ ‫سبک های رفتاری‬ ‫مهارتهای ارتباطی خوب مستلزم داشتن سطوح باالیی از خودآگاهی است‪.‬آگاه بودن از سبک ارتباطی‬ ‫‬ ‫خویش میتواند به برقراری ارتباطی کارآمد و مستمر با دیگران منجر شود‪.‬اگر فرد بداند که چه اثری روی‬ ‫دیگران میگذارد‪ ،‬آنگاه میتواند تصمیم بگیرد که آیا این واقعا همان ارتباطی است که او مایل به برقراری آن‬ ‫بوده است یا خیر؟‬ ‫پرخاشگرانه‪ :‬فرد با تهدید کردن‪ ،‬تضییع حق دیگران و توهین آمیز برخورد کردن با دیگران ارتباط‬ ‫‬ ‫میگیرد و از این راه میخواد به اهداف خود برسد‪.‬‬ ‫منفعالنه‪ :‬فرد با عذرخواهی افراطی و کوچک انگاری خود تمامی افکار‪ ،‬احساسات و حقوق شخصی خود را‬ ‫‬ ‫به نفع طرف مقابل نادیده میگیرد‪.‬‬ ‫جرات مندانه‪ :‬هر احساسی به جز اضطراب ابراز شده و نتیجه آن حرکت به سمت اهداف و مقاصد شخصی‬ ‫‬ ‫بدون ضایع کردن حق دیگران است‪.‬‬

Use Quizgecko on...
Browser
Browser