داستان حکیم و سفر دریایی
9 Questions
0 Views

داستان حکیم و سفر دریایی

Created by
@BeneficiaryZirconium

Podcast Beta

Play an AI-generated podcast conversation about this lesson

Questions and Answers

حکیم در سفر خود به کجا رفت؟

  • در جنگل
  • کنار دریا (correct)
  • به کوه‌ها
  • به یک شهر دور
  • چه چیزی باعث شد که کشتی حکیم در خطر بیفتد؟

  • باد شدید
  • یک نهنگ بزرگ
  • آب‌های کم عمق
  • توفان (correct)
  • حکیم چگونه از کشتی نجات یافت؟

  • با قایق نجات
  • با پرچم نجات
  • با کمک دیگر مسافران
  • با تخته پاره‌ای چسبید (correct)
  • پس از نجات، حکیم در کجا به هوش آمد؟

    <p>ساحلی دور</p> Signup and view all the answers

    حکیم از چه چیزی برای یادداشت نوشتن استفاده کرد؟

    <p>شن و ماسه</p> Signup and view all the answers

    امیر شهر از حکیم چه خواسته‌ای داشت؟

    <p>چیزی به جوانان بیاموزد</p> Signup and view all the answers

    حکیم پس از مدت‌ها به امیر چه توصیه‌ای کرد؟

    <p>برای خودتان سرمایه جمع کنید.</p> Signup and view all the answers

    حکیم در طول سفر به چه چیزی فکر می‌کرد؟

    <p>زندگی و مردمان</p> Signup and view all the answers

    پس از نجات، حکیم چه احساسی داشت؟

    <p>آرامش و شادی</p> Signup and view all the answers

    Study Notes

    داستان یک حکیم و سفر دریایی

    • یک حکیم عاقل و دانا قصد سفر دریایی می‌کند.
    • او سوار بر کشتی‌ای با بادبان‌های برافراشته، به دریا می‌زند.
    • حکیم در طول سفر، به زندگی و مردم فکر می‌کند و از آرامش دریا لذت می‌برد.
    • ناگهان، توفان شدیدی دریا را فرا می‌گیرد و کشتی را به شدت تکان می‌دهد.
    • موج‌های خشمگین دریا به کشتی می‌کوبند و آن را به چند نکه تقسیم می‌کنند.
    • مسافران کشتی در بین امواج گرفتار می‌شوند و حکیم نیز با چسبیدن به تخته پاره‌ای امید به نجات جانش دارد.
    • حکیم در نهایت به ساحلی دور و ناشناخته می‌رسد و بدون هیچ چیز و تنها مانده است.
    • او با استفاده از عشق به خواندن و نوشتن، شروع به نوشتن روی ماسه‌های ساحل می‌کند.
    • یک ماهیگیر او را حین نوشتن روی شن‌ها می‌بیند و از دانش حکیم تعجب می‌کند و با خبر او به شهر می‌رود.
    • خبر دانش حکیم در شهر پخش می‌شود و به گوش امیر می‌رسد.
    • مردم شهر از او بازدید می‌کنند و امیر از او درباره دانش و علت نوشتن روی شن سوال می‌کند.
    • حکیم با اشاره به توفان و از دست دادن تمام دارایی‌هایش در طوفان، داستان خود را برای امیر می‌گوید.
    • امیر از حکیم دعوت می‌کند تا به جوانان شهر دانش و آگاهی خود را بیاموزد.
    • حکیم قبول می‌کند و به تدریس در شهر مشغول می‌شود و شهرت او در بین مردم روز به روز بیشتر می‌شود.
    • بعد از گذشت ماه‌ها ، امیر از حکیم می‌خواهد به او نیز دانش بیاموزد.
    • حکیم با نوشتن بر کاغذ ، سه نکته مهم را به امیر یاد می‌دهد:
      • یاد گرفتن چیز‌هایی که ارزش آموختن را دارند.
      • به دست آوردن چیز‌هایی که ماندگاری و پایداری دارند.
      • داشتن یک سرمایه ارزشمند که در هر موقعیتی و حتی در زمان‌هایی که زندگی به مشکل تبدیل می‌شود، ارزش خود را حفظ می‌کند.

    Studying That Suits You

    Use AI to generate personalized quizzes and flashcards to suit your learning preferences.

    Quiz Team

    Description

    در این داستان، حکیم عاقل بر روی دریا سفر می‌کند و با توفانی شدید مواجه می‌شود. پس از نجات از غرق شدن، او در ساحل به نوشتن روی ماسه‌ها می‌پردازد و توجه مردم و امیر را به خود جلب می‌کند. این داستان درباره قدرت علم و دانش و عشق به یادگیری است.

    More Like This

    Use Quizgecko on...
    Browser
    Browser